واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: قدس: من بازاری و دارای وضع مالی بسیار خوبی بودم که به پیشنهاد مادرم با او که تازه به 15 سالگی رسیده و تا سیکل بیشتر سواد نداشت ازدواج کردم تا... .
من از نوجوانی.ام وارد بازار شدم و به شاگردی در حجره پرداختم تا اینکه با کمک استادم و حمایت.های او که از من خیلی راضی بود زود توانستم خودم را جمع و جور کرده و از شاگردی دربیایم و مغازه.ای برای خودم اجاره کنم و بعد از گذشت مدتی کوتاه برای خودم در بازار بروبیایی داشته باشم.
مدتی گذشت تا توانستم یک مغازه بخرم و به کسب وکارم برکت بیشتری بدهم و وضع مالی خیلی خوب و روبه.راهی را برای خودم و خانواده.ام مهیا کنم.
بعد از این مدت به پیشنهاد مادرم با دختر مورد علاقه.اش که خیلی وقت بود دوست داشت تا او عروسش شود ازدواج کردم. او در حالی که 15 ساله بود، وضع مالی خانواده.شان تعریفی نداشت که با من ازدواج کرد، در آن زمان بنا به دلایلی از جمله مشکلات مالی و تنگدستی، پدرش او را از مدرسه بیرون آورده بود و او تنها تا سیکل بیشتر سواد نداشت. ناگفته نماند که سیکل را هم کامل نخوانده بود و ترک تحصیل کرده بود. پس از آن به خواسته من که خیلی او را دوست داشتم و به او عشق می.ورزیدم برای ادامه تحصیل در مدرسه ثبت.نام کرد و ادامه تحصیل داد. با هزینه.های من او دیپلم گرفت و در کنکور شرکت کرد و در رشته دندانپزشکی وارد دانشگاه شد.
در مدتی که او در دانشگاه درس می.خواند من جدا از پرداخت شهریه دانشگاه و هزینه رفت و آمد و هزینه.های کتاب، زحمت نگهداری از 2 بچه خردسالمان را نیز به دوش می.کشیدم. در آن زمان من یک مغازه دیگر نیز خریده بودم و وضع مالی.ام خیلی بهتر از سابق شده بود و حتی به خانواده همسرم نیز کمک مالی می.کردم تا اینکه این اواخر همسرم از دانشگاه فارغ.التحصیل شده و حالا چند سالی است با افتتاح مطب به طبابت می.پردازد و برای خود بروبیایی پیدا کرده است.
این درحالی است که من به دلیل ورشکستگی با مشکل مالی مواجه شده و مجبور شدم یکی از مغازه.ها را بفروشم و بدهکاری.هایم را بپردازم. او که از محل طبابتش درآمد بسیار خوبی به دست آورده بود، وقتی کمک مالی خواستم در حالی که دارای حساب.های بانکی گوناگون و پس.اندازهای بسیار خوبی است، نه.تنها هیچگونه کمک مالی به من نکرد بلکه از من به عنوان یک مرد امل و بی.سوادی یاد می.کند که عرضه هیچگونه کاری را ندارد. او پس از ورشکستگی.ام حالا که همه او را خانم دکتر صدا می.زنند نه.تنها فرزندانمان را که در حال حاضر در سنین بلوغ قرار دارند علیه پدرشان تحریک می.کند بلکه از من می.خواهد که او را طلاق دهم، به.خاطر همین وقتی متوجه شده که من مخالف طلاقش هستم مهریه.اش را به اجرا گذاشته است.
من که به هیچ.وجه او را طلاق نمی.دهم اما صرفا برای درد دل با شما و تخلیه خودم می گویم، آیا این انصافه که یک زن جواب خوبی.های همسرش را که او را از فرش به عرش رسانده اینجوری بدهد؟ من مرد بازارم و بازار یک روز می.آورد و یک روز می.برد، هر زمانی که باشد من دوباره برای خودم همان کسی خواهم بود که بوده.ام حتی با مغازه اجاره.ای، ولی ای کاش می.شد به همه زنان و مردان سرنوشت زندگی من و همسر بی.وفا و نامهربانم را گوشزد کرد تا درس عبرتی برای زن و شوهرهای دیگر، بویژه جوانان باشد. به همه زن و شوهر.ها بگویید که وجدانا زندگی این قدر ارزش ندارد که بخواهند تا این حد با یکدیگر نامهربان باشند. من مانند سابق همسرم را دوست دارم و عاشق خانواده.ام هستم و به هیچ.وجه او را طلاق نمی.دهم، ای کاش او به یاد آورد وقتی که به خانه من آمده بود دختری کم.سواد و از خانواده.ای فقیر بود نه خانم دکتر دندان پزشک مدعی طلاق از همسر.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]