واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: ديدگاههاي متفاوت نسبت به اسلامگرايي در غرب
گروه سياسي: در غرب دو ديدگاه نسبت به اسلام و اسلامگرايي وجود دارد، ديدگاه اول داراي رويكردي تنگنظرانه نسبت به اسلام است و متون اسلامي را تروريسمزا ميداند و خواهان برخوردي سريع و خشونتبار با اسلامگرايان است.
افرادي همچون برنارد لويس خواهان برخوردي سريع و خشونتبار با اسلامگرايان هستند، اما ديدگاه دوم خواهان برخوردي معقول با اسلام و اسلامگرايي هستند و خواهان اين هستند كه با ميانهروهاي اسلامي ارتباط داشته باشند.
افرادي همچون جان اسپوزتيو اين تفكر را نمايندگي ميكنند اين گروه اقدامات آمريكا در منطقه را علت خشونت ميدانند اما سوالي كه مطرح است اينكه علت واقعي «اسلامهراسي» در غرب چيست؟
طرز تفكر نخست در غرب ترورهاي انتحاري را بيارتباط با خود دين اسلام نميبينند اما آيا واقعاً ميتوان در متون اسلامي مستمسكي را براي دستزدن به عمليات انتحاري يافت؟
آيا پديده «اسلامهراسي» در غرب پديدهاي موجه است. براي پرداختن به اين پرسشها از دو منظر ميتوان به اين پديده نگاه كرد. منظر اول، منظر انديشهاي به اين پرسش است و اينكه آيا در متون اسلامي مستمسكي براي پرداختن به اين گونه اعمال وجود دارد؟ اينكه آيا اسلام چنين اجازهاي را داده است كه عدهاي با انتحار خود سبب كشتهشدن افراد شوند؟
اما منظر دوم به عملكرد غرب خصوصا آمريكا در منطقه ميپردازد و نگاه خصمانه آمريكا به منطقه خاورميانه و حمايتهاي بيدريغ آن از اسراييل را عامل اين گونه عملياتها ميدانند در اين مقال بيشتر سعي ميشود اين مسئله كه عملكرد غرب و خصوصا آمريكا سبب عملياتهاي تروريستي در منطقه خاورميانه هست را بررسي كرد. اينكه كساني اقدام به كشتن افراد ديگر، مخالفين خودشان و يا حتي مردم عادي، ميكنند در حالي كه خودشان هم از بين ميروند و كشته ميشوند. لذا ميشود گفت نوعي عمليات انتحاري صورت ميگيرد كه قبلا كمتر چنين بوده است.
يعني افراد اگر اقدام به سوءقصد به ديگران ميكردند خودشان سالم ميماندند، اين نشان ميدهد اين افراد كه اين اعمال را انجام ميدهند به عمل خودشان بسيار اعتماد دارند، اعتماد به نفس فراواني دارند و عقيده خودشان را آنچنان بالا ميدانند كه حاضرند جان خودشان را هم در راه اين عقيده فدا بكنند.
تحليلي يك طرفه و يك جانبه را ميشود ارائه كرد، مثل بسياري از تحليلها كه در رسانههاي غربي مشاهده ميشود، كه اين گونه اعمال را به طبيعت اسلام و يا مشكلاتي كه مسلمانان يا برخي مسلمانان امروز با آن مواجه هستند برگرداند. اما به نظر ميرسد كه يك جانب ديگري هم اين مسئله داشته باشد كه كمتر مورد توجه و مطالعه قرار گرفته است و يا اينكه به طور كلي مغفول مانده است و آن اينكه افرادي اينگونه اعمال را انجام ميدهند كه به جان آمده باشند، به نقطه پايان رسيده باشند و هيچ چارهاي جز قربانيكردن خود نداشته باشند، هيچ عكسالعملي را به جز اين نتوانند انجام بدهند آنها سعي دارند اعتراض خودشان را به شكلي ابراز كنند. اينها ممكن است كه اشتباه هم بكنند وليكن ميشود در نظر گرفت كه چرا به اين راه حل رسيدهاند، چرا به آخر خط رسيدهاند.
كسي ميرود خودش را به كشتن ميدهد كه هيچ راه حل سياسي ديگري برايش متصور نباشد. يك منظر در صدد برجسته نمودن اين تفكر است كه دين اسلام و خصوصاً قرآن اجازه چنين اعمالي را به پيروان خود داده است. اگر چه بحث ما پرداختن به اين نكته نيست و پرداختن به آن نياز به يك بحث مفصل و جداگانهاي دارد اما ذكر اين نكته نيز مهم به نظر ميرسد كه اسلام نه تنها توصيه نه انتحار نميكند بلكه به شدت مسلمانان را از اين عمل پرهيز ميدهد و كشتن يك انسان را مساوي با كشتن همه انسانها ميداند و جلوگيري از كشتهشدن انسانها را مساوي با زندهكردن همه انسانها ميداند و در متون اسلامي از خودكشي به عنوان منفورترين عمل ياد ميشود بنابراين نميتوان با اين مستمسك به جنگ با اسلام رفت كه اين بحث مجال ديگري ميطلبد.
اكنون به دنبال انگيزه هستيم اينكه چرا عدهاي حاضر ميشوند خود و ديگران را به كام مرگ بفرستند. براي اينكه كسي كه ميخواهد يك كار انتحاري انجام بدهد، بايد به حدي از فشار رسيده باشد، چه مقدار از فشار را تحميل كرده باشد كه حاضر باشد جان عزيز خودش را فدا بكند. كساني اين اعمال را انجام ميدهند كه تحقير شدهاند و به نظرشان ميرسد كه دشمن طرف، مقابل خودش را، امروز به اصطلاح تمدن غربي، آمريكايي يا اروپايي آمده و سرزمين آنها را اشغال كرده و مسائلي كه خلاف دينشان هست به انها تحميل كرده است. الان يك سؤال بسيار جدي مطرح ميشود. عملياتي كه در يازده 2001 در آمريكا و عملياتي كه در متروهاي لندن و حتي در مادريد اتفاق افتاد كه همه اينها هم باعث تأسف است و كارهاي بسيار نادرستي بوده، آيا ارتباطي با آنچه اشغال عراق اسم گذاشتهاند يا عملياتي كه اسرائيلها عليه فلسطينيها و لبنانيها انجام ميدهند دارد يا نه؟
اگر بگوييم هيچ ارتباطي نسبت، كاملا اشتباه كردهايم. با توجه به اينكه بسياري از مسلمانان از عملكرد آمريكاييها و از عملكرد همپيمانان اروپاييشان ناراضي و نگران هستند و طرق قانوني را هم براي اعتراض خودشان مسدود ميبينند به طرق غيرقانوني، غير مسالمتآميز، خشن و احيانا حتي غيرشرعي و غيراخلاقي دست ميزنند.
ما بايد به دنبال يافتن اين مسائل باشيم. از طرفي ديگر هم اگر 50 انگليسي توسط يك بمبگذاري غيرعادلانه در مترو لندن كشته ميشوند يا تعداد زيادي در حادثه تروريستي يازده سپتامبر از بين ميروند، در مقابل اينها در چند سال گذشته در بوسني هرزگوين حدود هشت هزار مسلمان به نام اعتقادات مذهبي به شكلي بسيار فجيع سر به نسبت شدند، كه نوعي نسلكشي به شمار ميرفت جالب اينكه اين اعمال به نام اعتقادات مذهبي صورت ميگرفت.
اين مقدار تبليغاتي كه اكنون شاهد آن هستيم به هيچ وجه آن موقع مشاهده نميكرديم. اگر انسان است و جان انسان عزيز است، فارغ از دين و مذهب او چه تفاوتي ميكند مسلمان بوسني توسط اقدامات تروريستي و كشتار جمعي از بين برود يا مسيحي اروپايي و آمريكايي هيچ تفاوتي نميكند. اما در هيچكدام از اين تبليغات گفته نشد كه مسلمانان بوسني توسط مسيحيان افراطي كشته شدند. آنجا فقط مليتشان ذكر ميشود كه توسط صربها كشته شدند و نه توسط مسيحيان اما در مورد مسلمانان اين تبليغات به شيوه ديگري صورت گرفت و مسلمانان در معرض اتهام قرار گرفتند و دين اسلام دين جنگ و ترور لقب گرفت.
تبليغاتي كه الان صورت ميگيرد، تبليغاتي يكجانبه و يكسويه است و تمام حقيقت را منعكس نميكند. كشتن ديگر آدميان، به خصوص كشتن افراد بيگناه به صرف اينكه برخي از هموطنان آنها يا هم دينان آنها تجاوز به ديگران كرده و خلافي را مرتكب شدهاند باعث نميشود كه ما مجاز باشيم جان آنها را بگيريم.
اينگونه كشتارهاي كور قطعا در اسلام محكوم است. از پيامبر اسلام نقل شده و اين حديث مورد اعتماد و اتكاي مسلمانان است «ايمان ترور را به زنجير كشيده است» يعني فرد مومن به اسلام مجاز نيست كه دست به اعمال تروريستي بزند.
اين نكتهاي است كه بسياري از انديشمندان معاصر بر آن اتفاقنظر دارند كه اگر فلسطينيها امنيت نداشته باشند، آمريكاييها و اروپاييها هم امنيت نخواهند داشت. اگر عراقيها امنيت نداشته باشند آنها هم نميتوانند ببينند كه ديگران امنيت داشته باشند اگر قرار است انسان سفيد، انسان اروپايي و آمريكايي امنيت داشته باشد ميبايد انسان فلسطيني، انسان عراقي و انسان افغاني هم امنيت داشته باشند.
امنيت همزمان براي همه انسانها و اين اصلي است كه عقلاي عالم آن را پذيرفته و بر آن تأكيد دارند. امنيت در قرن 21 به صورت شبكهاي تعريف ميشود همانطور كه جهاني شدن اقتصاد و سياست موجب اتصال جهان شده است، جهاني شدن امنيت نيز باعث شده است كه امنيت را شبكهاي تعريف كرد.
امنيت در كابل مساوي است با امنيت در نيويورك و لندن، اما آنچه كه در غرب به دنبال آن است اينكه جهاني شدن در حوزه امنيت را يك طرفه تعريف كردن است كه اين امري نشدني است. آنچه امروز شاهديم ضعف مسلمانان است، زماني كه در ضعف باشند رقبا حتي تفسير خودش را از دين اسلام تحميل ميكنند. اين تفسير در زماني كه مسلمانان در قرن سوم و چهارم ، دوره طلايي فرهنگ و تمدن اسلامي بر عكس بوده است. شبيه قدرت غرب در زمان كنوني، كوشش اصلي مسلمانان ميبايد براي پيشرفت و ارتقاي فرهنگ و علم در جامعه خودشان باشد.
با اين شيوه است كه خواهيم ديد كه به هيچ وجه خشونت نه تنها ذاتي اسلام نيست بلكه اين خشونت الان بر مسلمانان تحميل شده است و اسلام مانند همه اديان توصيه ديگر ذاتي توام با رحمت و رأفت و مهرباني و عشق به خداوند دارد. اسلام نام مشترك همه اديان است و همه اديان براي مهرورزي آمدهاند. اما ذكر اين نكته نيز مهم است كه انسانيت دشمناني دارد و اين دشمنان در يك لباس خاص نيستند در همه اديان ممكن است با تفسيرهاي نادرستي اين برداشتهاي انحرافي وجود داشته باشد.
منبع: پايگاه اطلاعرساني قربانيان ترور
سه شنبه 14 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]