واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: سو رئالیسم
surrealism
اغلب مورخین و محققین هنر بر این باورند، روزی که آندره برتون «Andre Breton» شاعر، نویسنده، روانشناس و نظریه پرداز فرانسوی (1896) نخستین بیانیه سورئالیسم را در سال 1924 در پاریس منتشر کرد، تاریخ تولد سورئالیسم محسوب می شود. اما برخی از کارهای برتون که می توان آنا را سورئالیستی خواند پیش از این تاریخ نگارش یافته اند.
در ابتدا سورئالیسم به عنوان یک حرکت ادبی آغاز شد. این نهضت به شدت به شخصیت برتون، که رهبری ایدئولوژیک آن را بر عهده دار شد، متکی بود. برتون دانشجوی روانپزشکی بود و دوران خدمتش را در «بیمارستان نظامی نانت» گذرانده و با بیماران روانی کار کرده بود. بنابراین با روانکاوی و روش درمانی آن آشنا بود. او همچنین به مطالعه پزشکی پرداخته و با کار «زیگموند فروید» در زمینه روانشناسی تحلیلی، ضمیر ناخودآگاه و تعبیر رویا بر مبنای تداعی آزاد تصورات، مانوس بود. این تجربه شالوده آثار ادبی او را در حیطه سورئالیسم فراهم کرد. وی به گونه ای از واقعیت مطلق که در آمیزه ای از رویا، و واقعیت است ایمان دشت و معتقد بود که در جهان، واقعیت برتری وجود دارد که در ضمیر ناخودآگاه انسان نهفته است. با این باور که تنها راه یا بهترین و بزرگترین راه عبور از موقعیت سکون و نجات خودش از چنگاه عقلانیت هنر دوران، تکیه بر ناخودآگاهی است.(گودرزی،1381، ص 406)
قطعا اوتامیسم(خودکاری یا خود انگیختگی) مفهوم اصلی نظام فکری برتون بود؛ نوعی هدایت جادویی که از ناخودآگاه او نشات گرفته و اشعار، مقالات و سایر نوشته های او را شکل می داد. نقاشان و مجسمه سازان نیز بعد ها از همین شیوه در تولید آثارشان سود بردند.
سورئالیست ها در پی آن بودند که تحت تعلیم برتون در یابند که «در اعماق ذهن انسان چه می گذرد که خود از آن بی خبر است» آنها برای مطالعه، در مورد رویا، خواب، طراحی کودکان و هنر دیوانگان تحقیق کردند، که بدون شک از اولین حرکت های مطالعاتی خودآگاهانه و موثر بود.
آندره برتون در مصاحبه ای در مورد نوشتن خود به خود می گوید: «اگر بخواهیم نوشتن به راستی خود به خود باشد، باید ذهن را از قید وسوسه های دنیای بیرون و همچنین از دغدغه های فردی که ماهیت سوداگرانه یا احساساتی دارند، خلاص کنیم. این نوع فاصله گرفتن از دیرباز چیزی در قلمرو اندیشه شرقی بوده و نه اندیشه غربی و برای ذهن غربی مستلزم تنش یا تلاشی مداوم است.»
با روش های منطقی عقل هیچگاه نمی توان به منطقه تاریک ضمیر ناخودآگاه و دفینه تصویرها و خاطره های آن دست یافت؛ رویا، یکی از مهمترین راه های دستیابی به آن است. از نظر برتون، نیروهای محرکی که خود را از طریق رویاها و روند خود به خودی «اوهامی که چیزهای واقعی می آفرینند» بیان می کنند، «از ارزشی قطعی» برخوردارند. حافظه انسان این تجربه های رویا و انگیزش های ناخودآگاه را، حتی به هنگام بیداری، زنده نگه می دارد. اشارات القایی ضمیر ناخودآگاه بر خودآگاهی اثر می گذارد؛ اما از آن رو که به طور ناگهانی و از پیش حساب نشده به درون قلمرو منطق راه میابند و به سبب آن خاستگاه هایشان را نمی شناسیم، از این قلمرو بر کنار و به قلمرو «تصادف» ارجاع می شوند. بدینسان جذابترین تجربیات محکوم به خاموشی اند.
آندره برتون می گوید: جنبش ما، حرکتی بر خلاف جریان آب بود. ما با واکنشی قهر آمیز در برابر بی مایگی و سترون شدگی فکر که نتیجه قرن ها عقل گراییبود، به هر چیز شگفت روی آوردیم و بی هیچ قید و شرط از ان هواداری کردیم. در این مورد عبارتی از بیانیه سال 1924 می تواند روشنگر باشد «صریح حرف بزنیم: شگفت همیشه زیباست، هر چیز شگفت زیباست، در واقع فقط چیز شگفت زیباست»
استنتاج های زیباشناختی این نظریه، روشن و ساده است: عنصر شگفت انگیز به تنهایی می تواند هنر را بارور سازد و بیانی پر بار ب حساسیت بشری که از ناخودآگاه تغذیه می شود،بخشد. وظیفه هنرمند این است که شگفت انگیز را به خودنمایی وا دارد؛ و در این امر او می تواند روش های بس گونه گون به کار بندد. نویسنده در حالتی نیمه بیدار، با رها کردن قلم خویش نجواهای اندیش مهار نشده اش را به ثبت می رساند. نگارش «خودکار»، تصاویر ذهنی و تداعی ها را به سطح خودآگاهی می آورد و می توان آن را نوعی «اندیشه نگاری» بی واسطه نامید. در این اسلوب، کیفیت های خود انگیخته، شگفت انگیز و «غیر معقولی بی واسطه» رخ می نمایند؛ و هر آنچه از سوی ناخودآگاه می رسد، به منزله واقعیت انگاشته می شود.
آندره برتون در تعریف سورئالیسم می گوید: «سورئالیسم = خودکاری روانی ناب که از طریق آن، تبیین کارکرد واقعی اندیشه به صورت کلام، نوشتار و یا هر فعالیت دیگر را بر عهده می گیریم؛ اندیشه هایی که فارغ از هرگونه نظارت عقل یا ملاحظات زیباشناختی یا اخلاقی تلقین می شوند. سورئالیسم متکی بر اعتقاد به واقعیت برتر تداعی هایی است که قبلا واپس زده می شدند؛ متکی بر اعتقاد مطلق رویا و به نقش بی غرضانه تفکر است.»
تاثیر سورئالیسم بر نقاشی و مجسمه سازی:
آثار نقاشی و مجسمه سازی سورئالیستی به دو بخش و مقوله متفاوت تقسیم می شوند؛ از طرفی، گروهی از سورئالیست ها خودانگیختگی را با تجربه های مرتبط با عالم رویا در آمیختند. آندره ماسون «Andre Masson» یکی از رهبران گروه نخست است. او در اسل 1924 در برخی از پیش طرح هایی که با استفاده از قلم و مرکب کشید از روش اوتوماتیسم بهره گرفت. این کارها غالبا به شیوه آزاد طراحی شده و بیانگر تحرک، پویای، خوش بینی و امید بودند. تقریبا کلیه نقاشی های ماسون، که در نیمه دوم دهه 1920 به وجود آمده و همین سبک را برای تولید آثار بعدی تثبیت کردند، گوشه ای از جالب ترین کارهای او را تشکلی می دهند، این نقاشی ها کاملا ثمره تصادف بودند. ماسون پرده نقاشی را رو زمین می نهاد، سطح آنرا با چسب پوشانده و آنگاه روی آن شن می پاشید. جاییکه لایه های چسب ضخیم تر بود چند لایه شن جمع می شد . میان این قسمت ها با قسمت های خالی بوم، که هنرمند آنرا رنگ آمیزی می کرد تضاد شدیدی ایجاد می شد.
رنه مارگریت «Rene Magritte» وسالوادور دالی «Salvador Dali» شاخص ترین چهره های گروهی محسوب می شوند که گرایش به عالم رویا در آثارشان مشهود است. این دو در ارایه کمپوزیسیون های تصویری با پیروی از قواعد مرسوم پرسپکتیو تخصص و مهارت داشتند و پاره ای آثار قابل توجه و پر معنی حلق کردند.
رنه ماگریت (1898-1967)
رنه ماگریت، هنرمند بلژیکی، از لحاظ شخصیت و طرز رفتار اجتماعی در نقطه مقابل دالی قرار می گیرد ولی به لحاظ سبک کاری، رویا نقش مهمی را در آثار او بر عهده دارد. او نیز همچون بسیاری از نقاشان سورئالیست، کارش را با شگفت زدگی از دیدن آثار جورجو دی کی ریکو « KGiorgio de Chirico» (1) آغاز کرد. نقاشی های ماگریت از کژنمایی های غریب، موجودات هیولاوار و صحنه های شوم و زننده عاری هستند. به دیگر سخن، عنصری به سنجیدگی اندیشه – و به ویژه نوعی منطق تصویری – بر راز پردازی او تسلط دارد. با اینحال، ماگریت اصل عمده سورئالیستی، یعنی استقرار اشیاء غیر مرتبط در محیطی غیر متجانس را کاملا رعایت می کرد. غالبه سورئالیسم ماگریت را تحت عنوان رئالیسم جادویی مورد بررسی قرار می دهند. «رئالیسم جادویی» که در دهه های چهارم و پنجم و نیز در سال های اخیر در اروپت و آمریکا رونق یافت، به معناری نمایش موشکافانه و واقع نمایانه صحنه های عادی و بدون هیچ کژنمایی عجیب و هیولاوار است: جادو از تقارن خیالپردازانه اجزاء یا حوادثی پدید می آید که طبیعتا به یکدیگر تعلق ندارند. (تاریخ هنر نوین ص347- 348)
سالوادور فلیب دالی (1904-1989)
سالوادور فلیب دالی نقاش بزرگ و مشهور اسپانیایی در 11 ماه مه سال 1904 میلادی در روستای نزدیکی شهر مادرید به نام میگرز چشم به جهان گشود. او به سبک ها و تکنیک های مختلفی در طول زندگی هنری خویش پرداخته و آثار با ارزشی را خلق کرد. دالی در سال 1929 به طور رسمی به جمع هنرمندان سورئالیسم پیوست. دالی طنز و شوخی را دست مایة--کار خود قرار داد و از حالت--ها و مظاهر جدی و پرصلابت جلوه--های زندگی دوری جست. او رنگ--ها را به شرافت و التهاب کشاند و از تفکرات فروید در خیال و خاطرة خود در شناختن حقیقت برتر و تلقیات رویاها بهره برد و برای رشد افکار حاصل از ذهن ناخودآگاه خود، شروع کرد به چیره شدن بر اوهام و افکار پوچش که آن را خطرناک توصیف می--کرد او به عنوان یک نقاش، تکنیک--های آسان غیرمعمول را نمایش داد . در اواخر سال 1920 دو حادثه باعث تکمیل شدن سبک هنری او شد که یکی کشف نوشته--های زیگموند فروید در مورد عشقِ فراوان به تصورات ذهنی ناخودآگاه بود و دیگری وابستگی او به مکتب سوررئالیسم. از سال 1929 تا 1937 تابلوهایی را کشید که سبک نقاشی او با سرعت فوق--العاده--ای به کمال رسانید. به نحوی که او را بهترین نقاش سوررئالیست جهان ساخت. اگر چه سالوادور دالی شاید معروفترین هنرمند سوررئالیسم باشد اما او تنها سوررئالیست نیست. آثار او سبک--های مختلفی از امپرسیونیسم تا سبکهای قدیمی--تر را می--پوشاند و بازتاب آن--ها روی آثارش سلطه هنری فوق--العادة او را بر روی کارش نشان می--دهد.
هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز شد به نظر می رسید سورئالیسم، این مهم ترین و نیرومند ترین جنبش هنری سال های بین دو جنگ، توان و انگیزه خود را از دست داده است، اما جنبش سورئالسیم بلافاصله پس از شروع جنگ وارد نیویورک شد و همچنان زنده و پویا به حیات خود ادامه داد. در میان تبعیدیان سورئالیست که از اروپای جنگ زده گریخته و به در آمریکا مامن گزیده بودند باید از آندره برتون و جمعی از مشهورترین نقاشان سورئالسیت همچون ماکس ارنست (1891-1976)(2)، روبرتوماتا (متولد 1912)، سالوادور دالی و آندره ماسون (1896-1987) یاد کرد. اندکی بعد پگی گوگنهایم با ماکس ارنست ازدواج کرده و گالری «هنر این قرن» را در سال 1942 تاسیس کرد. این گالری به سرعت مرکز فعالیت سورئالیست ها شد و بسیاری از نقاشان مهم آمریکایی در دهه 1940 آثار خود را در آن به نمایش گذاشتند.
بدین ترتیب شرایط سورئالیست های تبعیدی در نیویورک رو به بهبود نهاد. در این محیط جدید و مشحون از نشاط و شور، بحث و جدل های ---------- چندان موضوعیت نداشت و در عوض وجود زمینه های آزاد رقابت هنری، فضایی تازه و بالنده برای هنرمندان پدید آورد. در همین فضا هنرمندان مهاجر اروپایی همتایان آمریکایی خود را از گرایش های سورئالیسم اروپایی متاثر ساختند که در یک تدوام و کنش فکری به تولید آثار نقاشی و مجسمه هایی با ویژگی های سورئالیستی و در نهایت به شکل گری اکسپرسیونیسم انتزاعی انجامید.
در حقیقت چنین می توان نتیجه گرفت که «سورئالیسم» یا سیری مکاشفه گونه در ناخودآگاه روحی و روانی، تلاشی است در راستای بیان کلامی، نوشتاری و یا تصویری یک ذهنیت پویا و روشی است برای ابراز آزادانه عملکرد تفکر و اندیشه. این جریان هنری در اساس متکی است بر حقیقتی عالی تر از واقعیت، که به مدد اشکال موهومی از تداعی معانی، قدرت مطلقه عالم رویاء و یا نوعی بازی پوچ و بی انگیزه ذهند، به ظهور می رسد. این سیر آفاق ذهنی سامان روانی انسان را در هم کوبیده تا به گونه ای دیگر به حل مشکلات عمده زندگی نائل آید.
سبک سورئالیسم در کنار ادبیات بر هنرهای تجمسی نیز تاثیرات فراوانی، به جا گذاشته است؛ تا آنجا که تحلیل هنر مدرن و معاصر، بدون توجه به آثار و اندیشه های هنرمندان سورئالیست ناممکن به نظر می رسد. هنرمندان این سبک به ذهن ناخوداگاه اجازه می دادند تا خطوط رنگ ها و فرم ها به حالتی هیپنوتیزمی انجام می شود و تصادف و شانس نقشی مهم تر از کنترل عقلی داشت. در نوع دیگر با ترکیب اشیا و محیط های آشنا و نا آشنا در حالتی رویاگونه بر ویژگی پرابهام تجارب بشری تاکید می گذارد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]