واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: سیاست > چهره ها - چند قدمی آن طرف تر از میدان فرودسی، پیرزن به جای چادر، کاوری پوشیده که سرتاسر پرچم ایران است؛ دستش هم عکسی از رهبر انقلاب است. آرام آرام راه می رود. محمود عزیزی:سنش بالاست ولی چهره اش نشان می دهد سر حال است.سی و چند سال قبل هم مثل الان در تظاهرات شرکت می کرده است. اینها را خودش می گوید وقتی از او می پرسم شما سال 57 چه کار می کردید. منتها آن زمان دو نفره با شوهرش می آمدند. می گوید: «حاجی مان مریض بود، من آمدم» هنوز 10 دقیقه ای به آغاز مراسم مانده است، دور میدان فردوسی، بنر بزرگی از عکسی که سال 57 بعد از فرار شاه از مجسمه فردودسی و جوانی که بر فراز مجسمه عکسی از امام را در دست دارد، دور میدان قرار گرفته است. پوستر اجباری! شهرداری منطقه 11 و 14 غرفه هایی را دور میدان دایر کرده اند. بلوتوث، دلنوشته، فیلم مستند و عکس، عکس یادگاری، ورزش، کتاب و محصولات فرهنگی از جمله غرفه هایی است که دایر شده. جلوی برخی غرفه های شلوغ تر است؛ جلو می روم، مردم جوان سی دی را به همراه چند پوستر می خواهد بدهد. می گویم یکی بدهی، بس است اما او اصرار دارد 6 پوستر را با دو سی دی با هم می دهد. وقتی به او می گویم نمی خواهم بگیرم، سی دی ها را از روی پوستر ها بر می دارد و می گوید نمی دهم. قبول می کنم و یک بسته 6 تایی از پوستری بزرگ متناسب با 22 بهمن دستم را پر می کند. در آن هوای سرد، همه پوستر ها را به نوجوانی می دهم که می خواهد جلو برود و پوستر ها را بگیرد. سیبل مبارک آن طرف میدان تنها نکته جالب در میان غرفه های منطقه 14، غرفه دارتی است که سبیل آن، تصویری از حسنی مبارک است. جوانک می زند و می خورد پائین عکس مبارک، رفیقش سریع می گوید: « بابا! تو بلد نیستی، بده من» بعد خودش دارت را می گیرد و درست می زند وسط صورت مبارک. فریاد شادی اش مثل فوتبالیست هایی است که یگ گل حیاتی برای تیمشان زده اند. وسط نم نم باران، چیزی که خیلی مشهود است توزیع پرچم ایران در میان مردم است. پرچم های کوچکی که در دست اغلب مردم از پیر و جوان قرار دارد. چند زن هم پرچم های کاغذی را بالای کالسکه بچه هایشان نصب می کنند. این تصاویر قاب عکس های عکاسان شده است. کمی جلوتر، غرفه پست بانک، اتحادیه تعاونی های استان تهران و بانک ملی، دبیرستان ماندگار البرز و مرکز آمار و فناوری اطلاعات قوه قضائیه خوردنی بین مردم توزیع می کنند؛ کیک و شیر کاکائو. تقلا برای گرفتن در بین مردم و شلوغی جلوی غرفه ها کاملا مشهود است. خدا رحم کرده که دوربین های شبکه های خارجی که به تهران آمده، در میدان آزادی است و گرنه این تصاویر می توانست سوژه آنها برای به مسخره گرفتن و کوچک کردن یک روز بزرگ را فراهم کند. معلوم نیست سالهای قبل که این حجم توزیع پوستر و تبلیغ نهادها و سازمانها نبود، مردم به راهپیمایی نمی آمدند که قرار است در این هوای بارانی به خیابان ها بیایند؟!! چند سال قبل بود که بی بی سی برای نشان دادن موضوع رابطه با آمریکا مستندی از تهران پخش کرد که در بخشی از آن، خبرنگار به مدرسه ای رفته بود و از خمیازه و خستگی کودکان دبستانی، در زمان برگزای مراسم سالگرد انقلاب، مخاطبش را به این نتیجه رسانده بود که شعار مرگ بر آمریکا یک حرف توخالی است! دو تا امضا بزن بعد از غرفه بانک ملی، جوانی از مردمی که دور و اطراف سه طومار جمع شده اند می خواهد آن را امضا کنند و درباره یکی یکی آنها هم توضیح می دهد. «طومار حمایت از انقلاب مردم مصر، درخواست محاکمه سران فتنه و درخواست برای چاپ رساله عملیه مقام معظم رهبری.» طومار وسطی امضاهای بیشتری دارد. مرد میانسال به پسر نوجوانی که همراهش آمده با سادگی می گوید:«دو تا امضا بزن،بنویس از طرف علی و باباش!» از زیر پل به سمت چهارراه ولیعصر حرکت می کنم، کاورهای جمعیت هلال احمر که بیشتر به جهت بارانی بودن هوا تهیه شده، چند تا چند تا روز زمین افتاده است. زنی هم کاور را تن بچه اش می کند. تبلیغ هلال احمر است و شماره تلفن و پیامک دارد. در خود غرفه هلال احمر، از خلق الله قند خونشان را می گیرد و دم غرفه هم نوجوان دبستانی، تبلیغات هلال احمر را پخش می کنند؛ یکی هم به من می دهند. نرسیده به چهار راه جوان سرباز مثل دم عید که مغازه داران می خواهند کالاهای خود را بفروشند، داد می زند: «بدو که تموم شد!» بالای سر غرفه نوشته شده « ایستگاه فرهنگی - تبلیغی فرماندهی مهندسی ساختمان و تاسیسات نیروی زمینی ارتش» نوجوان داخل غرفه می گوید «بیا قهوه تلخ!» و بعد سی دی از فعالیت های ارتش را بین مردم توزیع می کند. همان سرباز برای توزیع خودکار بین مردم، می آید زیر پل و به دنبالش مردمی هستند که برای گرفتن یک خودکار جوان را دوره می کنند! در مسیر، نوجوان دبیرستانی که چفیه را دور سرش پیچیده، سپند را همان طور که راه می رود فوت می کند. چند نوجوان هم پشت سرش تابلو هایی از تصاویر رهبر انقلاب را در دست دارند. از جوانی تا زمان حال مقام معظم رهبری را به تصویر کشیده اند. خیلی ساده و بی ادعا در برگزاری روز جشن انقلاب در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کرده اند. نرسیده به چهار راه ولیعصر، آنجایی که یکی از مغازه های کت و شلوار فروشی، کاپشن ها را دم درش گذاشته و به مردم می فروشد کف خیابان با اسپری سفید رنگ نوشته اند Israel، u.s.a ،5+1. خط آخر نوشته سفید رنگ هم بزرگ نوشته شده است«u.k» امام و بچه ها در چهارراه ولیعصر صنف سماور ساز و چراغان تهران، نمایشگاه نقاشی کودکان راه انداخته اند. بچه ها به ردیف در حال نقاشی کردن بر روی بوم ها هستند. یکی شان تصاویر بازگشت امام از پله های هواپیما را کشیده، یکی دیگر هم هواپیمای امام را در میان خورشید قرار داده است. سومی هم وسط تصاویری که انگار مردم در حال راهپیمایی هستند نوشته مرگ بر آمریکا، درود بر خامنه ای، مرگ بر اسرائیل. 10 دقیقه ای به ساعت 11 مانده که باران بیشتر می شود. شبکه جهانی سحر در تقاطع خیایان فلسطین دوربین های پخش مستقیم خود را بر پا کرده است. پشت غرفه این شبکه، رفتگر جوان دو کیسه را پشت کرده؛ همه اش کاغذهای توزیع شده در مراسم است که برخی ها روی زمین انداخته اند. « از صبح 10 باری کیسه های آبی پلاستکی را توی ماشینی که مال شهرداری است، خالی کرده»، اینها را خودش می گوید. نزدیک دانشگاه تهران، جوان کلاه مشکی با کاپشن قهوه اش مشغول فروختن بادکنک است. وقتی از او می پرسم چقدر کاسبی کرده می گوید: «به قرآن هنوز هیچی دشت نکردم. بادکنک می دن به بچه ها، کاسبی ما رو هم کساد می کنند» شاکی بودن از لحن کلامش به وضوح مشخص است. جلوی دانشگاه تهران، با پارچه سراسری سبز رنگی پوشیده شده است. یادم می آید که امروز جمعه است و نماز جمعه در دانشگاه برگزار می شود. دور و اطراف دانشگاه تهران تعداد ماموران نیروی انتظامی از بقیه قسمت ها بیشتر است. پیرمرد کناری ایستاده و فارغ از هیاهوی راهپیمایی، پلاکاردی را که خودش درست کرده، در دست گرفته است؛ خواندش کمی سخت است. شعری نوشته که سکوتش را «سوکوت» نوشته است. مبارک نامبارک - مرگ باد مبارک شارون انترسادات- هر دو در انتظارات پهلوی و هویدا- میگن بیان پیش ما پائین شعرش هم نوشته است« قسم می خورم به جانت، این راه ادامه دارد.» در حالی که در حال نوشتن شعرش هستم، یکی از ماموران نیروی انتظامی که همان اطراف پست می دهد، محتوای شعر پیرمرد را سوال می کند. شعر را برایش می خوانم و بعد از او درباره پستش سئوال می کنم؛ جوابی درست و حسابی نمی دهد. به هر حال مامور است. جلوی دانشگاه تهران، برگه پشت و روی عبرت های عاشورا بین مردم توزیع می شود و مردم در همان حال راه رفتن به سمت میدان انقلاب در حال خواندن آن می شوند. عبرت های عاشورا نشریه ای است که هر هفته در حاشیه نماز جمعه تهران، اخبار مهم کشور را جمع می کند. این، کیه؟ جلوی غرفه هفته نامه پنجره، شلوغ است. همه شماره های نشریه به اضافه مُجَلدات آن در غرفه شان است. دخترک که کاپشنی آبی پوشیده از غرفه دار سوال می کند«اون کیه؟» و بعد غرفه دار، یکی از شماره های نشریه که تصویری از سید علی خمینی دارد را تحویلش می دهد و بعد برایش توضیح می دهد این همان کسی است که در مراسم 9 دی شرکت کرده، اما گفته اند شرکت نکرده است. دخترک که همراه مادرش است نشریه را می خرد و در میان جمعیت گم می شود. نزدیک میدان انقلاب، یکی سی دی می فروشد. از سفر احمدی نژاد به لبنان تا سفر خاتمی به ایتالیا. بر روی هر سی دی هم یک عنوان دارد. روی یکی از سی دی ها که عکسی از آیت الله دستغیب است نوشته شده «اصحاب جمل»؛ «بصیرت» هم سی دی است که شامل سخنرانی غلامحسین الهام و روح الله حسینیان درباره حوادث پس از انتخابات است. «نقاب» عنوانی برای سی دی است که زیر آن نوشته شده مروری بر کارنامه یاوران خاتمی. «خواب آشفته» هم فایل صوتی سخنرانی سردار مشفق درباره حوادث پس از انتخابات است. فایل صوتی که بعد از حوادث پس از انتخابات منتشر شد. پیرزن می آید جلو و از جوانک می پرسد« پولیه مادر؟ و می شنود:«آره حاج خانم! یکی 500 تومان است.» جوان همان طور که سی دی ها را می فروشد درباره یکی یکی شان توضیح می دهد. پسرک نوجوان می آید و همان طور که مردم از جوان سوال می کنند می گوید:«درباره فتنه هم داری؟» /3028
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4473]