واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اغلب بین پست مدرنیسم و نیهیلیسم رابطهای تصور میشود، اما به مفهوم این رابطه کمتر پرداخته شده است. فیلسوف معاصر ایتالیایی، جیانی واتیمو، یکی از معدود فیلسوفانی است که بخش عمده آثارش را وقف این موضوع کرده است. واتیمو ربط نظریه نیهیلیسم نیچه و وضعیت پست مدرن را با شواهد بررسی میکند و بیان میکند که پست مدرن را فقط در رابطه با تقدیر نیهیلیستی غرب میتوان دقیق فهمید. این مقاله به بررسی خوانش واتیمو از نیچه میپردازد و با استدلال بیان میکند که این خوانش به ما کمک میکند که رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن را بهتر بفهمیم و تغییر و تحول پست مدرنی نیهیلیسم را متوجه شویم که اساسا تئوری در مورد آفات مدرنیته بود، نه پست مدرنیته. و اینکه چرا پست مدرنها جای اینکه بپدیرند پست مدرن وضعیتی نیهیلیستیک است، نیهیلیسم را به عنوان اتهامی میدانند که باید رد کرد. بخش نخست این مقاله را با هم می خوانیم.
«آنکه مغاک را با چشم عقاب میبیند، آنکه مغاک را با چنگال عقاب فراچنگ میآورد، او جرئت دارد.» نیچه
پست مدرنیسم، به عنوان نحوی تفکر، اغلب به نیهیلیست بودن متهم میشود و پست مدرنیسم را وضعیت نیهیلیستی جامعه میدانند. با این وجود، تحلیلی عمیق از رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن ارائه نشده و خود پست مدرنها هم به ندرت از این اتهام دفاع کردهاند. یکی از استثناها در این میان، در آثار جیانی واتیمو، یکی از برجسته ترین فیلسوفان معاصر ایتالیا یافت میشود که به طور گستردهای به رابطهی بین نیهیلیسم و پست مدرن پرداخته است. قصد من در اینجا این است که آثار واتیمو را در این رابطه بررسی کنم. افکار واتیمو تا حد زیادی ملهم از نیچه و هایدگر است، اما در اینجا منحصرا به قرائت او از نیچه میپردازم.
نیچه صریحترین تعریف از نیهیلیسم را به عنوان مفهومی فلسفی ارائه کرده: «انکار اساسی ارزش، معنا و اشتیاق». تفکر نیهیلیست جلوههای زیادی داشته: هستیشناسانه، معرفت شناسانه، اخلاقی، سیاسی. اغلب نیهیلیسم افراطی را حالتی از نسبیگرایی میدانند که در آن هیچ معیاری برای ترجیح هیچ ارزش، دانش و عملی بر دیگری وجود ندارد. این تحلیل نیهیلیستی معمولا همراه با حالات نومیدی، خودتخریبی و اشتیاق به نیستی است. نیهیلیسم، در وجودیترین شکلش، انکار خود حیات است، چون بیمعناست. به نظر نیچه، خودکشی «عمل نیهیلیسم» است. نیهیلیسم یک حالت وجودی-روانی است که یک شخص میتواند تجربه کند، اما یک نشانهی اجتماعی نیز هست و معمولا در طول تاریخ آن را نشانهی یک بیماری در جامعه دانستهاند. نیهیلیسم نشانهی بیماری، تخریب و فساد و افول غرب است. به همین نحو، به طور تاریخی، پست مدرنیسم را توضیح نظری و پاسخی به دوران فعلی، جوامع تکنولوژیک و پیشرفته میدانند.
گفتمان نیهیلیسم در مدرنیته شروع شد و عموما در قالببندی های کلاسیکش، تشخیص و پاسخی به آفات مدرنیته بود. پس چگونه نیهیلیسم به پست مدرنیته ربط پیدا کرد؟ وضعیت نیهیلیسم در پست مدرن چگونه است؟ احتمالا نظریهی نیهیلیسم که به عنوان تشخیص آفات مدرنیته پا گرفته بود، برای اینکه به پست مدرنیته و پست مدرنیسم برسد، باید دستخوش تغییر و تحولاتی میشد. یعنی اگر نیهیلیسم در شرایط خاص اجتماعی و تاریخی کاربرد داشته، حالا با تغییر اساسی این شرایط (تغییر وضعیت مدرن به پست مدرن) باید توقع داشته باشیم عیبیابی نیهیلیسم نیز تغییر کند. پست مدرنیته باید به گونهای متفاوت از مدرنیته نیهیلیست باشد.
تا اینجا کافی به نظر میرسد. اما این واقعیت که مهمترین نظریهپرداز نیهیلیسم در مدرنیته – فردریش نیچه- همچنین مهمترین پیشروی نظریهی پست مدرن در سنت فلسفی است، بدین معنا است که افکار نیچه حاوی بخش زیادی از عناصر پست مدرن است. این موضوع همچنین اشاره میکند که نظریه مدرنیته او تا حدی میتواند در واقع پیشگویی پست مدرنیته باشد. وظیفهی روشن کردن و جدا کردن نیهیلیسم پست مدرن از نیهلیسم مدرن، صرفا مسئلهی تقابل نیهیلیسم با نظریههای گوناگون جامعه و مکاتب مختلف فکری نیست. با این وجود، نباید بر اساس اینکه نظریهی نیهیلیسم نیچه کاملا برای توصیف نیهیلیسم در وضعیت پست مدرن مناسب است، اینگونه نتیجه بگیریم که چنین جداسازی نه ممکن است و نه ارزشش را دارد. شایسته است در اینجا از موضوع «تفسیر» یاد کنیم، نیچه متفکری بزرگ است و نظریه نیهیلیسم او به تفسیرها و تعبیرات گوناگونی گشوده است. میتوان نیچه را به روشی مدرنیستی خواند. به همین نحو، فقط به دلیل تعبیرات و تفسیرات پست مدرنی از نظریات اوست که این نظریات برای تبیین نیهیلیسم پست مدرن مناسب به نظر میرسند.
پس وظیفهی ترسیم حد و مرز نیهیلیسم مدرن و پست مدرن ، تا حدی، همان وظیفهی ترسیم حد و مرز تفسیرهای مدرن و پست مدرن از نیهیلیسم نیچهای است. جیانی واتیمو، فیلسوف ایتالیایی، که یکی از معدود نظریه پردازانی است که گزارش مفصلی از رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن ارائه کرده، به این تفسیرها میپردازد. نیچه در آثار واتیمو چهرهای مهم برای تشخیص رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن محسوب میشود. هر چند نوشتههای واتیمو در مورد نیچه کاملا روشن هستند و نیازی به توضیح اضافه ندارند، کاری که من میخواهم اینجا انجام دهم، مقایسهی بین تفسیر او و تفاسیر مدرنیست از نیهیلیسم نیچه است. این مقایسه ویژگیهای کلی تحول پست مدرن نیهیلیسم را نشان میدهد و اینکه چرا میتوان پست مدرنیسم و پست مدرنیته را هر دو نیهیلیستیک دانست و اینکه چرا پست مدرنیستها جای انکار چنین نیهیلیسمی باید آن را تایید کنند.
نیهیلیسم مدرن
به نظر نیچه، که در نیمهی دوم قرن نوزده مینوشت، نیهیلیسم بیماری عصر مدرن، به ویژه عصر مدرن اروپایی بود. بیماریای که جامعه و فرهنگ اروپایی و نیز تک تک افراد را آلوده میکرد. تشخیص نیهیلیسم نیچه نیز پیشگویانه است. و به ما میگوید «من تاریخ دو قرن آینده را به هم ربط میدهم. من آنچه را که میآید و به شکلی دیگر نخواهد آمد توصیف میکنم، ظهور نیهیلیسم را. به نظر نیچه و نیز در شکل فعلی و مدرنش، نیهیلیسم ریشه در تاریخ دارد و به آینده تسری مییابد. نیهیلیسم نوع شناسی خاص خود را دارد، ظهوری دوگانه دارد و در تکامل تاریخیاش شکلهای گوناگونی به خود گرفته است. نیچه ریشههای تاریخی نیهیلیسم را در تفسیر خاصی از دنیا میداند: تفسیر مسیحی-اخلاقی. این تفسیر با فرض کردن ارزشهایی فراتر از بشر، به شکل خدای پدر، قانونگذار آسمانی ارزشها، «عنکبوت قطعیت و اخلاق که پشت شبکه علیت ایستاده» ، به زندگی بشر معنا میبخشند. به نظر نیچه، بخش عمدهای از فلسفه به این تفسیر مسیحی- اخلاقی از دنیا تعلق دارد. فلسفه هم با فرض یک «دنیای حقیقی»، دنیای متافیزیک که فراتر از این عالم فیزیکی صرفا ظهورات است، از این مدل اخلاقی-مسیحی پیروی میکند. این تعبیر متافیزیک علیرغم اینکه ارزش را برایمان تامین میکند، از طرفی دیگر نیهیلیست است، چون با ربط دادن ارزش این دنیا به دنیای دیگر، این دنیا را خوار میشمارد، دنیایی را که در آن زندگی میکنیم و این شکل از نیهیلیسم «نیهیلیسم مذهبی» خوانده میشود.
تفسیر مسیحی-اخلاقی از دنیا بذرهای ویرانیاش را در دل خودش دارد. به این دلیل که یکی از ارزشهای اولیه این نظام حقیقت است. وقتی در حوزه مسیحی-اخلاقی به جستوجوی حقیقت بر میخیزیم، در نهایت خود این حوزه جلوی این جست و جو را میگیرد. این موضوع در ادوار تاریخی مختلف، در زمان تکامل دانش بشری، به ویژه علوم، که توضیحات سکولار از دنیا را جایگزین توصیفات مذهبی دنیا کردند، رخ داده است. این میل به حقیقت به این تمایل گسترده انجامیده که دانشمان را فقط به آنچه میتوان از راه تجربی آن را تایید کرد محدود کنیم و نسبت به هرچیز دیگر مشکوک باشیم. بنابراین، خدا، «عالم واقعی» و هر منبع ارزش متعالی فراتر از بشر، افسانه تصور میشود. این دومین مرحلهی نیهیلیسم است که نیچه آن را «نیهیلیسم ریشهای» نامید و مشخصهی آن همان سخن مشهور «خدا مرده است» از نیچه است .
در این مرحله، منابع متعالی ارزش دیگر وجود ندارند، از طرفی عالم را هم، به خودی خود، نمیتوان منبع ارزش دانست. ما هیچ نظام ارزشگذاری غیر از دستهبندیهای قدیم نداریم، اما در این دنیا دیگر چیزی به معیار آنها نیست. نیهیلیست بنیادین کسی است که دنیا را به گونهای که نباید باشد قضاوت میکند، و دنیایی که باید باشد و وجود ندارد. نیهیلیسم بنیادین دو امکان را با خود دارد: نیهیلیسم منفعلِ پذیرشگر دنیایی بیمعنی با تفویضی نومیدانه و نیهیلیسم فعال نابودگر بقایای نظامهای ارزشگذاری سنتی. نیهیلیسم فعال، شکل مفید نیهیلیسم بنیادین (در برابرنیهیلیسم منفعل) تلاشی برای نابودی همه ارزشها است، ازجمله ارزشهایی که به «دنیای واقعی» وابستهاند. حملات نیچه را به ارزشهای فلسفی، اخلاقی و مذهبی سنتی مانند خدا، متافیزیک، حقیقت، ترحم، دلسوزی، فروتنی و تمایز بین خیر و شر میتوان نیهیلیسم فعال در حال عمل دانست.
نیهیلیسم فعال منجر به «نیهیلیسم کامل» میشود که در این حالت دیگر هیچ ارزشی باقی نمیماند. نیهیلیسم کامل تکمیل نابودی همهی ارزشها است. اما به نحوی تناقضآمیز، نیهیلیسم کامل غلبه بر نیهیلیسم نیز است. از این موقعیت نیهیلیسم کامل میتوان فراتر رفت و نیهیلیسم را پشت سرگذاشت و فعالانه نظامهای جدید ارزشی بنا کرد که رها از نیهیلیسم باشند. نبود ارزشهای متعالی و سنتی، دورهی جدیدی را در اختیار ما میگذارد که در آن میتوان ارزشهای نوینی بنا کرد، ارزشهایی که ماندگار و جهان شمولند و فقط به کار این دنیا میآیند. این ارزشگذاریهای جدید بر پایهی محکم قابلیتهای خلاقانه و اوهامزداییشدهی ما مستقر شدهاند و به کار واقعی ما میآیند. از دید تاریخی، با این کار دورهی جدیدی از ارزشگذاری و رشد بشری بعد از غلبهی نیهیلیسم به وجود خواهد آمد. به گفتهی نیچه، مشخصهی مدرنیته ظهور نیهیلیسم بنیادین است. تاریخ دویست سال آینده تاریخ نیهیلیسم فعالی است که روزافزون بنیادی میشود. نکته مهم تفسیر مدرنیست از نیچه، امکان غلبه بر نیهیلیسم است، این تصور که زمانی در تاریخ خواهد رسید که از نیهیلیسم گذر میکنیم و آن را پشت سر میگذاریم. بعد از مدرنیته، زمانی که به نظر نیچه صد سال دیگر خواهد بود، نیهیلیسم شکست میخورد و فرهنگ بشری با نظام جدید ارزشی، با بازنگری در کل ارزشها، شکوفا خواهد شد.
ادامه دارد ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]