تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا اين است كه برايش وقت مرگ، معيّن نفرموده است...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830638781




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فیلسوف بدبین


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

◄ آرتور شوپنهائر و ايدآليسم رمانتيك نيهيليستي

در فلسفهي شوپنهائر، «اراده» حقيقت انسان دانسته ميشود و «هوش» هميشه نقش تابع و آلتِ دست اراده را بر عهده دارد. در اين انديشه، بشر از طريق «خواستن» است كه به معرفت دست مييابد. اين تعريف «انسان به عنوان ارادهي معطوف به خواست زندگي» تعبيري است كه اندكي بعد مورد استفادهي نيچه نيز قرار ميگيرد و نيچه مفهوم «ارادهي معطوف به قدرت» را بر پايهي آن قرار ميدهد.
«آرتور شوپنهائر» Artur Schopenhaure فيلسوف آلماني قرن نوزدهم در تاريخ 22 فوريه 1788 در شهر دانتزيگ به دنيا آمد. پدرش «هينريش فلوریس شوپنهائر» بازرگان بود و مادر آرتور، يوهانه رمان نويس بود. خانوادهي شوپنهائر به سال 1793 به شهر هامبورگ نقل مكان كردند. (1)

پدر شوپنهائر مايل بود فرزندش به كار تجارت بپردازد، اما خود او رغبت چنداني به اين كار نداشت. پدر به سال 1805 (و به احتمال زياد بر اثر خودكشي) درگذشت. آرتور كه هنگام مرگ پدر هفده ساله بود تا دو سال به كار تجارت پرداخت اما پس از آن تجارت را رها كرد و به دنبال علائق فكري و فلسفياش رفت. از حدود سال 1805 آرتور در دبيرستان گوتا و وايمار مشغول به تحصيل ميگردد. ابتدا شروع به خواندن پزشكي ميكند، اما بعد آن را رها كرده و در دانشگاه گوتينگن به تحصيل فلسفه ميپردازد. مدتي بعد مطالعات فلسفي خود را در دانشگاه ينا دنبال ميكند و رسالهي دكترياش تحت عنوان «در باب ريشهي چهارگانهي قضيه دليل كافي» را همان جا ارائه ميدهد.

رابطهي آرتور با مادرش، ارتباطي سرد و توأم با رقابت بود. مادر شوپنهائر رماننويسي متوسط بود و در ارتباط با فرزندش از خود رفتار مادرانهي چنداني ارائه نميداد. سرانجام روزي در 26 سالگيِ آرتور، مادرش او را از بالاي پلهها به پايين انداخت(2)، آرتور نيز با او قطع رابطه كرد و اين وضع تا پايان زندگي مادرش (سال 1838) ادامه داشت.

شوپنهائر به لحاظ خصوصيات شخصيتي، فردي بدبين و داراي حالات پارانوييد بود. او هيچگاه به سلماني نميرفت زيرا ميترسيد آرايشگر با استفاده از تيغ اصلاح، او را به قتل برساند. شبها تپانچهاي زير بالشاش پنهان ميكرد و به طور مداوم اسير خيالات ترسناك بود.(3) شوپنهائر از اين كه معروف نبود سخت رنج ميبرد و همين امر ميزان بدبيني و سوءظن او را بيشتر ميكرد. او در ابتداي انتشار آثار خود با برخورد سرد و منفي استادان دانشگاه و علاقمندان به مباحث فلسفي روبرو شد. اين گونه تصور ميكرد كه اين مردمان قدر آثار او را نميدانند و پي به نبوغش نبردهاند، البته شوپنهائر در اواخر عمر به شهرتي كه به آن علاقه داشت دست يافت (4) اما در آن موقع زمان چنداني از عمر او باقي نمانده بود.

معروفترين اثر شوپنهائر يعني كتاب «جهان به مثابه اراده و تصور» در سال 1818 منتشر گرديد. اين كتاب حلقهاي مهم در سير تطور ايدآليسم آلماني (كه با كانت آغاز شده بود) به سمت نيهيليسم اخلاقي و ارزشياي است كه بعدها در نيچه ظهور تام و تمام مييابد. اساساً ميتوان گفت شوپنهائر تا حدودي تحت تأثير فلسفهي كانت قرار داشته است و خود او نيز به اين وام داري اذعان ميكرده است. (5)

اساساً روح تفكر مدرن در آراء كانت و در هيئت سوبژكيتويسم آن به نحوي تثبيت ميگردد. در واقع ايدآليسم فلسفي كانت بازتاب تام و تمام روح بورژوايي مدرنيته است كه به زبان فلسفي ظاهر گرديده است. كانت با طرح مفهوم «نومن» و جدائي آن از «فنومن» دوگانگياي را در چارچوب سوبژكتيويسم مدرن مطرح ميكند كه هگل و يا شوپنهائر هر يك جداگانه و به طريق خاص خود سعي در سامان دادن به آن داشته اند.

فاصله و انشقاقي را كه كانت مابين نومن و فنومن عنوان ميكند در دستگاه فلسفي هگل صورتي ديگر مييابد.

هگل همهي عالم را حاصل تطوّر و تجلّيات یک «روان مطلق» ميدانست كه اساساً فاصلهي مابين سوژه ي شناسنده (فاعل شناسا) و شيء شناخته شده (ابژه) را از ميان بر ميدارد، زيرا سوژه و ابژه، هر دو را صور مختلف روان مطلق ميداند. بدينسان آنچه در آراء هگل مهم ميشود سير تطور ديالكتيكي عقل يا همان روان مطلق است، وگرنه فاصله و جدائياي ما بين عيني و ذهني وجود ندارد زيرا «عالم عقلي است و عقلي عالم است». بدين سان و در فلسفهي هگل عقل همان موجودي ميگردد كه خود را در پروسهي عمل به صورت «انسان» ظاهر ميكند، به عبارت ديگر نهايت تطور و سلوك ديالكتيكي روان مطلق، انسان شدن است و اين بياني ديگر از اومانيسم و سوبژكتيويسم مدرنيته است كه در چارچوب «ايدآليسم عيني» ظاهر گرديده است. در واقع در بيان نسبت مابين كانت و هگل بايد گفت، سوبژكيتويسم در ايدآليسم كانتي بيشتر از منظر شأن معرفتي و به عنوان سوژهي شناسا مطرح است، حال آن كه در چارچوب ايدآليسم عيني هگل، جايگاه سوژه فراتر ميرود و از پديد آورندهي صورتهاي ادراكي (آنگونه كه در فلسفه كانت مطرح است) به تجسم روان مطلق بدل ميگردد و بدين سان شأني وجودي و انتولوژيك ontologic نيز پيدا ميكند.

اما مسير تطور رمانتيسيسم نيست انگارانهي شوپنهائر (اگرچه بازگشت آن هم به نحوي به سوي ايدآليسم كانتي است) صورتي ديگر دارد. در انديشهي شوپنهائر، غريزه اهميت و اصالت مييابد و سوژهي مدرن با «خواستن» و « ارادهي معطوف به زيستن» و خواستنِ خود تعريف ميشود، در چنين جايگاهي و در شرايطي كه عالَم چيزي جز «ارادهي معطوف به خواستن» نيست، دوگانگي كانتيِ مابين سوژه و ابژه از ميان بر ميخيزد زيرا سوژه و ابژه دو شأن امر هستي شناختي و غريزي به نام «ارادهي زيستن و خواستن» دانسته ميشود و با طرح مبحث «جهان چونان تصور معطوف به اراده» شوپنهائر صورتهاي ادراكي بشر را نيز شأني از شؤون ارادهي جاري در هستي ميداند و بدينسان در نقطهي مقابل عقلگرائي هگلي و با تكيه بر نحوي نيروي غريزي يا حياتي ناخودآگاه و داراي صبغهي رمانتيسيستي دو گانگي و دوئيت معرفت شناختي سوژه – ابژه را با تأكيد بر وحدت هستي شناختي آنها (به عنوان تجليهاي مختلف ارادهي معطوف به خواستن و زيستن) از ميان بر ميدارد.

در فلسفهي شوپنهائر، «اراده» حقيقت انسان دانسته ميشود و «هوش» هميشه نقش تابع و آلتِ دست اراده را بر عهده دارد. در اين انديشه، بشر از طريق «خواستن» است كه به معرفت دست مييابد. اين تعريف «انسان به عنوان ارادهي معطوف به خواست زندگي» تعبيري است كه اندكي بعد مورد استفادهي نيچه نيز قرار ميگيرد و نيچه مفهوم «ارادهي معطوف به قدرت» را بر پايهي آن قرار ميدهد.

در فلسفهي دكارت و حتي كانت، بشر بيشتر به عنوان يك «سوژهي شناسنده» يا «فاعل شناسايي» تعريف ميشود در حالي كه در آراء شوپنهائر چنان كه گفتيم بشر در حكم تجسم «ارادهي معطوف به خواستن» مطرح ميگردد و «شناخت» به عنوان محصول فعاليت اين اراده در نظر گرفته ميشود. بنابر روايت شوپنهائر از انسان، ادرك يا «شناخت» آدمي از هستي چيزي جز تصويري كه «ارادهي معطوف به زيستن» براي او ارائه ميدهد نميباشد، بدينسان در نظر شوپنهائر جهان، تصويري است كه اراده، آن را پديد آورده است.

در واقع در نگاه شوپنهائر، ارادهي معطوف به خواستن است كه صورت ادراكي بشر از عالم را پديد ميآورد. پس بدينسان آنچه كه ما ميبينيم و ادراك ميكنيم تصويري است كه ارادهي معطوف به زيستن آن را پديد آورده است.

ارادهي معطوف به زيستن در رقم زدن صورت ادراكي بشر، به دنبال چه چيزي است؟ به دنبال فريفتن آدمي و تداوم بخشيدن به زندگي نوع انساني؛ از اين رو است كه «عشق» را براي او زيبا و جذاب ميكند تا آدمي را وا دارد كه به توليد مثل بپردازد. در آراء شوپنهائر، اساساً توليد مثل مقصود نهايي هر موجود زنده است و «عشق»، فريب ارادهي پنهان معطوف به زيستن براي تداوم بخشيدن به حيات موجود زنده است.

اين ارادهي معطوف به زيستن از نظر شوپنهائر صبغهاي ناخود آگاه دارد، در واقع به يك اعتبار، همهي جهان چيزي جز تجسم نامرئي اين اراده نيست. شوپنهائر ماهيت اين اراده را شرورانه و منفي ميداند. تصويري كه اين اراده تحت عنوان ادراك يا شناخت از عالم رقم ميزند معادل همان چيزي است كه در انديشهي بدبينانهي هنديان باستان «مايا» يا به تعبيري «پردهي پندار» ناميده ميشد.

مطابق رأي شوپنهائر، آدمي اسير دست اين ارادهي پنهاني اما نيرومند و گرفتار فريب پردهي پندار است. ماهيت اين اراده نيز شرّ و منفي است، از همين رو است كه در فلسفهي بدبينانهي شوپنهائر، زندگي به عنوان يك رنج مداوم و امر منفي پنداشته ميشود. آيا راه يا امكاني براي رهايي از اراده و ماهيت رنج آور زندگي و نيز رهايي از پردهي پندار وجود دارد؟

در انديشهي شوپنهائر دو راه براي رهايي از دست سيطرهي ارادهي معطوف به زيستن و به تعبيري دقيقتر بايد گفت دو راه براي رهايي موقت از سيطرهي ارادهي معطوف به زيستن و رنج حاصل از آن وجود دارد. يكي بهرهوري از نبوغ هنري و ديگري در پيش گرفتن گوشهنشيني و كم كردن خواستنها و عزلت گزيني منفعلانه.(6)

به نظر شوپنهائر، نبوغ هنري آدمي را از شرّ اسارت در ارادهي معطوف به زيستن و خواستن، موقتاً رهايي ميدهد. در واقع از نظر شوپنهائر در تجربهي آفرينش هنري و يا لذت بردن از آن موقتاً آدمي از سلطهي ارادهي شرور رها ميگردد. در نظر شوپنهائر هنر، محصول ارادهي معطوف به خواستن نيست، بلكه محصول امري است وراي اراده كه آن را نبوغ مينامد. نبوغ همانا معرفت خالي از ارادهي به خواستن است كه در تجلي خود هنر را پديد ميآورد.

اساس نگرش شوپنهائر به عالم، منفي، يأس آلود و نيست انگارانه است. اندیشه شوپنهائر بر خلاف حكماي معنوي و ديني مشرق زمين كه در عين «پردهي پندار» دانستن جهان ناسوت به حقايق ملكوتي و مراتب بالاتر از آن قائل بودند، يكسره بدبينانه و منفي انديشانه است و وراي اين عالم رنج و فريب و پردهي پندار، قائل به هيچ حقيقت روحانياي نيست. همين نكته است كه ايدآليسم رمانتيك شوپنهائر را صبغهاي نيهيليستي ميبخشد. شوپنهائر به جهان نگاهي الحادي دارد، هر چند كه صبغهي الحاد او از سنخ ماترياليسم «هولباخ» يا «فوئرباخ» نبوده و رنگ و بويي ايدآليستي و رمانتيك دارد.

شوپنهائر، فيلسوفي نيهيليست، منفينگر و بدبين است. ظهور آراء او در دوراني است كه تفكر و تمدن غربي وارد سير انحطاطي خود گرديده و فلسفهي غربي پس از هگل گرفتار بحرانهاي وجودي گرديده است. فلسفهي شوپنهائر در حد فاصل ايدآليسم اومانيستي كانتي – هگلي از يك سو و «فلسفههاي حياتي» اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم از سوي ديگر قرار دارد. از منظري ديگر نيهيليسم رمانتيك شوپنهائر مقدمهاي بر نيست انگاري پست مدرنيستي و خود ويرانگر نيچه است.

سياهانديشي و يأس انگاري شوپنهائر اگرچه ممكن است تا حدودي ريشه در تجربيات زندگي شخصي او داشته باشد، از سوي ديگر همانا محاكات تمام عيار نيهيليسم خود ويرانگري است كه در دوران حيات شوپنهائر در افق ظاهر گرديده و در دوران نيچه تحول و تطوّر و تماميت نسبي يافته است.

آرتور شوپنهائر در اواخر عمر خود به شهرتي كه به آن علاقهي بسيار داشت، دست يافت و سرانجام در سپتامبر 1860 م در گذشت.



پينويسها:

1- ذاكر زاده، ابوالقاسم / فلسفهي شوپنهائر / انتشارات الهام / 1386 / ص 7.

2- دورانت، ويل / تاريخ فلسفه / عباس زرياب خويي / شركت سهامي كتابهاي جيبي / 1357 / ص 412.

3- منبع پيشين / ص 412.

4-تافه، تامس / فلسفهي آرتور شوپنهائر / عبدالعلي دستغيب / نشر پرسش / 1379/ صص 14 و 15.

5- Ham / yn,w / Schopenhaure / London / 1980/ p. 85

6- كاپلستون، فردريك / تاريخ فلسفه از فيشته تا نيچه / داريوش آشوري / سروش و علمي و فرهنگي / 1367 / صص 274، 275، 276.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن