تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان درخواست خير از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826756243




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عشق را امتحان كن!


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: عشق را امتحان كن!اين يك ماجراي واقعي است:
سالها پيش " در كشور آلمان " زن و شوهري زندگي مي كردند. آنها هيچ گاه صاحب فرزندي نمي شدند.
يك روز كه براي تفريح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند " ببر كوچكي در جنگل " نظر آنها را به خود جلبكرد.
مرد معتقد بود: نبايد به آن بچه ببر نزديك شد.
به نظر او ببرمادر جاييدر همان حوالي فرزندش را زير نظر داشت. پس اگر احساس خطر مي كرد به هر دوي آنها حملهمي كرد و صدمه مي زد. ..
اما زن انگار هيچ يك از جملات همسرش را نمي شنيد " خيليسريع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زير پالتوي خود به آغوش كشيد " دست همسرش را گرفتو گفت :
عجله كن! ما بايد همين الآن سوار اتوموبيلمان شويم و از اينجابرويم.
آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به اين ترتيب ببر كوچك " عضوي از ا عضاي اين خانواده ي كوچك شد و آن دو با يك دنيا عشق و علاقه به ببر رسيدگي مي كردند
سالها از پي هم گذشت و ببر كوچك در سايه ي مراقبت و محبت هاي آن زن و شوهر حالا تبديل به ببر بالغي شده بود كه با آن خانواده بسيار مانوس بود.
در گذرايام " مرد درگذشت و مدت زمان كوتاهي پس از اين اتفاق " دعوتنامه ي كاري براي يكماموريت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسيد.
زن " با همه دلبستگي بياندازه اي كه به ببري داشت كه مانند فرزند خود با او مانوس شده بود " ناچار شده بودشش ماه كشور را ترك كند و از دلبستگي اش دور شود.
پس تصميم گرفت: ببر را براياين مدت به باغ وحش بسپارد. در اين مورد با مسوولان باغ وحش صحبت كرد و با تقبل كلهزينه هاي شش ماهه " ببر را با يك دنيا دلتنگي به باغ وحش سپرد و كارتي از مسوولانباغ وحش دريافت كرد تا هر زمان كه مايل بود " بدون ممانعت و بدون اخذ بليت به ديدارببرش بيايد.
دوري از ببر" برايش بسيار دشوار بود.
روزهاي آخر قبل از مسافرت " مرتب به ديدار ببرش مي رفت و ساعت ها كنارش مي ماند و از دلتنگي اش با ببر حرف ميزد.
سرانجام زمان سفر فرا رسيد و زن با يك دنيا غم دوري " با ببرش وداع كرد.
بعد از شش ماه كه ماموريت به پايان رسيد " وقتي زن " بي تاب و بي قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند " در حالي كه از شوق ديدن ببرش فرياد مي زد :
عزيزم " عشق من " من بر گشتم " اين شش ماه دلم برايت يك ذره شده بود " چقدر دوريت سخت بود " اما حالا من برگشتم " و در حين ابراز اين جملات مهر آميز " به سرعتدر قفس را گشود: آغوش را باز كرد و ببر را با يك دنيا عشق و محبت و احساس در آغوشكشيد.
ناگهان " صداي فريادهاي نگهبان قفس " فضا را پر كرد:
نه " بيا بيرون " بيا بيرون: اين ببر تو نيست. ببر تو بعد از اينكه اينجا رو ترك كردي " بعد از ششروز از غصه دق كرد و مرد. اين يك ببر وحشي گرسنه است.
اما ديگر براي هر تذكري ديرشده بود. ببر وحشي با همه عظمت و خوي درندگي " ميان آغوش پر محبت زن " مثل يك بچهگربه " رام و آرام بود.
اگرچه " ببر مفهوم كلمات مهر آميزي را كه زن به زبانآلماني ادا كرده بود " نمي فهميد " اما محبت و عشق چيزي نبود كه براي دركش نياز بهدانستن زبان و رسم و رسوم خاصي باشد. چرا كه عشق آنقدر عميق است كه در مرز كلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالي است كه از تفاوت نوع و جنس فرا رود.
براي هديهكردن محبت " يك دل ساده و صميمي كافي است " تا ازدريچه ي يك نگاه پر مهر عشق را بتاباند و مهر را هديه كند.
محبت آنقدر نافذ است كه تمام فصل سرماي ياس و نااميدي را در چشم بر هم زدني بهار كند.
عشق يكي از زيباترين معجزه هاي خلقت است كه هر جا رد پا و اثري از آن به جا مانده تفاوتي درخشان و ستودني " چشم گير است.
محبت همان جادوي بي نظيري است كه روح تشنه و سر گردان بشر را سيراب مي كند و لذتي در عشق ورزيدن هست كه در طلب آن نيست.
بيا بي قيد و شرط عشق ببخشيم تا از انعكاسش " كل زندگيمان نور باران و لحظه لحظه ي عمر " شيرين و ارزشمند گردد. ..
در كورترين گره ها " تاريك ترين نقطه ها " مسدود ترين راه ها " عشق بي نظير ترين معجزهي راه گشاست.
مهم نيست دشوارترين مساله ي پيش روي تو چيست " ماجراي فوق را بهخاطر بسپار و بدان سر سخت ترين قفل ها با كليد عشق و محبت گشودني است.
پس :معجزه ي عشق را امتحان كن !






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن