محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831020681
بازخواني رمان هاي دفاع مقدس(5) نماينده احساسي زنانه در مقابل پديده جنگ
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: بازخواني رمان هاي دفاع مقدس(5) نماينده احساسي زنانه در مقابل پديده جنگ
تهران- حيات
حضور زنان داستان نويس در سال هايي كه موضوع جنگ تحميلي به يكي از دل مشغولي هاي مردم و دولتمردان تبدل شده بود، دراين ميان مردان نويسنده، اين احساس را به خوانندگان آثار ادبي منتقل مي كردند كه پيامد جنگ چنان فراگير است كه تقريبا همه قشرهاي جامعه را به خود مشغول كرده است.
به گزارش سرويس فرهنگي حيات ،زنان نويسنده نمايندگان احساس هاي زنانه در مقابل پديده جنگ در آن سال ها بودند و رمان در «جستجوي من» نوشته منيژه جانقلي يكي از اين آثار است.
خلاصه رمان:
در آستانه سقوط خرمشهر، هانيه پزشك جواني است كه به مداواي مجروحين مي پردازد. درمانگاه هاي خرمشهر مملو از مجروحين است. هانيه به همراه دوستش مريم تمام سعي و تلاششان را به كار مي گيرند تا مجروحين از راه رسيده را مداوا كنند. بيمارستان به حدي از مجروحين پر مي شود كه ديگر جايي براي مجروحين تازه نيست.
هانيه در فرصتي به خانه سر مي زند. خانه آنها ويران شده و مادرش شهيد شده و تنها برادرش از او مي خواهد از شهر خارج شود.
هانيه به همراه عده اي با قايق از بهمن شير مي گذرند و به نيمه دوم شهر مي رسند. خبر مي رسد. عراقيها پل بهمن شير را زده اند و به نزديكيهاي خرمشهر رسيده اند و جاده ماهشهر آبادان و خرمشهر آبادان بسته شده است.
زن جواني به نام آذر به همراه پدرش قصد دارند از خرمشهر به همدان بروند پاي مرد تركش خورده و زن جوان (آذر) از هانيه مي خواهد پاي پدرش را مداوا كند. هانيه گوشزد مي كند كه او مي تواند مداوا كند تا هانيه به مجروحين بد حال برسد. آذر كينه اين پزشك جوان را به دل مي گيرد. فريد پسرخاله آذر به خواستگاري او مي رود، ولي آذر جواب رد مي دهد كه باعث عصبانيت خانواده اش مي شود.
آذر به قصد تهيه بنزين و فرار از شهر، از خانه خارج مي شود. او در راه به زني شيك پوش برخورد مي كند كه دو گالن بنزين را بدون دريافت پول در اختيارش مي گذارد.
هانيه كه سخت درگير مداواي مجروحين است داوطلب مي شود تا مجروحي كه خمپاره عمل نكرده در شكم دارد را عمل كند. در طي عمل خمپاره منجفر مي شود و دست هاي هانيه قطع مي شود. قرار مي شود هانيه به همراه مريم و شوهر مريم (محسن) كه فرمانده يكي از مناطق بوده به لنج رسانده شود. محسن آن دو را با هواپيما به تهران مي فرستد و خود به خرمشهر باز مي گردد.
آذر همراه خانواده اش به همدان مي رود و تصميم مي گيرد از آنجا براي ادامه تحصيل به تهران برود. هانيه هم دوران نقاهت را در تهران و به پيشنهاد مريم در خانه مادرشوهر مريم مي گذراند. در آنجا هانيه با آذر كه نوه زهرا خانم- مادر شوهر مريم است براي بار دوم رو در رو مي شود. آذر با يادآوري خاطرات گذشته بناي دشمن و آزار مريم را مي گذارد. سعيد پسر مريم بهانه پدرش را مي گيرد و سرانجام مريم براي سراغ گرفتن از همسرش محسن راهي آبادان مي شود.
با انجام عمل بر روي استخوان هاي قطع شده هانيه ، دو استخوان ساعد دست ها را از هم جدا مي كنند. پس از عمل جراحي او به آسايشگاه مي رود و پس از بهبود سفري به جنوب مي كند او در اين سفر قصد دارد هم جنوب را زيارت كند و هم به برادرش سري بزند.
در آبادان مريم را پيدا مي كند. از اوضاع و احوال آنجا مي پرسد. مريم مي گويد عراق دارد انتقام كوي ذوالفقاري را مي گيرد. مريم به هانيه يادآوري مي كند كه در ضمن بوي خيانت نيز مي آيد. او از كمبود نيرو در شهر گله مي كند و اظهار مي دارد از طرف بني صدر اجازه نمي دهند فرماندهان سپاه در جلسات شركت كنند. و در واقع شعار جدايي سپاه از ارتش را مي دهند و تنها اميد باقي مانده را خلع بني صدر مي داند.
در روزهاي بعدي مريم به شهادت مي رسد.
خانه آنها شلوغ مي شود ، محسن نيز مي آيد. هانيه غمگين است و سفارش كارها به عهده مادربزرگ است.
هانيه پس از بازگشت از جنوب در دبيرستاني كه آذر درس مي خواند به تدريس مي پردازد. آذر از مدرسه كه بر مي گردد نامه اي را مي بيند كه به او يادآوري يك ملاقات كوتاه را نموده است. آذر سر در نمي آورد. زني غريبه او را تعقيب مي كند. بعد از ملاقات زن غريبه خود را نوشين معرفي مي كند و مي گويد از انگليس آمده است و ادعا دارد آذر او را به ياد دخترش مي اندازد. او مي گويد آمده است خانه اش را بفروشد و بگردد. آذر به ياد مي آورد كه اين زن غريبه همان است كه در آبادان به او كمك كرده است. آذر مجبور مي شود نوشين را كه بيمار است تا خانه مجللش برساند.
در اين ايام خبرهاي خوشي از جبهه ها مي رسد. دشمن از جبهه ذوالفقاري عقب نشيني مي كند، راه دشمن با انهدام پل خرمشهر بسته مي شود. بني صدر از فرماندهي كل قوا بر كنار مي شود و در ادامه در عمليات ثامن الائمه حصر آبادان شكسته مي شود.
هانيه با آذر در دبيرستان و خارج از آن رابطه صميمانه تري برقرار مي كند. مادربزرگ با مشورت محسن از هانيه خواستگاري مي كند و هانيه براساس درخواست مريم در قبل از شهادت مبني بر تربيت «سعيد» فرزندش با اين خواستگاري موافقت مي كند و با محسن ازدواج مي كند .
از طرفي آذر بار ديگر به سراغ نوشين مي رود با زندگي و آداب او و اساس زندگي اش بيشتر آشنا مي شود. نوشين مردي به نام «مردخاي» را به او معرفي مي كند و مي گويد كه برادر شوهرش است.
مردخاي با زبان دوستي آدرس محسن (دايي آذر) را از او مي گيرد . نوشين در معرفي مردخاي مي گويد او مستشار امريكايي است. سال ها در ايران بوده و به همين خاطر زبان فارسي او اين قدر روان است.
و در ضمن او قادر است طلا و جواهرات او را خوب بفروشد. آذر متوجه مي شود مردخاي اسلحه دارد و آن را به نوشين مي گويد. اما نوشين مي گويد او به ما كمك مي كند نوشين بيش از حد به آذر توجه مي كند و علاقه نشان مي دهد و اين موارد آذر را مشكوك مي سازد. نوشين به آذر پيشنهاد مي كند تا همراه آنها به انگليس برود. آدر از اين توجه و علاقه نوشين اظهار عجز و ناتواني مي كند.
هم نشيني ها و بحث ها و گفتگوهاي آذر و نوشين روز به روز بيشتر مي شود در همين زمان آذر متوجه مي شود، نوشين به بيماري سرطان مبتلا است. تمامي اين موارد باعث نمي شود تا آذر از بخشيدن تمامي طلاجات او به وي شك نكند. (نوشين تمام طلاجات خود را يكجا به آذر مي بخشد) شوهر نوشين ديپلمات بوده است. مردي مهربان و نجيب زاده امريكايي، جورج با پدر نوشين دوست بوده و بعد اين دوستي به ازدواج جورج و نوشين منجر شده است. آن دو بعد از انقلاب تبعه انگليس مي شوند و در نهايت جورج در آبادان از كارمندان شركت نفت مي شود. آذر از نام امريكا و امريكايي چندشش مي شود و در ذهن خود ناخود آگاه اين دو (ايراني، امريكايي) را مقايسه مي كند.
نوشين صريحا به آذر مي گويد كه او مريض است و احتياج به همدم دارد و بازيادآوري مي كند: تو خيلي شبيه دخترم هستي و ديدن تو دردم را كاهش مي دهد و حاضرم براي خوشبختي تو هر كاري را انجام دهم، اما آذر به ياد «مردخاي» به كارهاي نوشين نيز شك مي كند.
آذر موضوع نوشين و مردخاي و حرفهايي را كه بين آنها رد و بدل شده را براي دايي محسن تعريف مي كند. محسن به او گوشزد مي كند كه از ارتباط با آنها پرهيز كند. او مي گويد آنها غريبه هستند و خطر احتمالي تو را تهديد مي كند. محسن قرار است به جبهه برود، ولي آدرس مردخاي را به دوستش احمدي مي دهد تا درباره مدرخاي تحقيق كند تا وقتي از جبهه برگشت با او صحبت كند.
مردخاي جاسوس امريكا است و دوستانش پيش از انقلاب توسط محسن و همرزمانش كشته شده اند. براساس يك توطئه پيچيده اي كه توسط مردخاي صورت مي گيرد محسن ترور مي شود.
در پي جستجوي قاتلين محسن، آذر به ياد مي آورد كه تنها مردخاي آدرس محسن را داشته و امكان دارد كار او باشد. آذر به سراغ نوشين مي رود و اين مساله را با او در ميان مي گذارد. به او مي گويد كه دو قاتل محسن دستگير شده اند. اما عامل اصلي (مردخاي) هنوز دستگير نشده نوشين به او يادآوري مي كند كه علت غيبت چند ماه وي بستري شدنش در بيمارستان بوده و حالا هم وضع جسمي خوبي ندارد.
آذر از شك خود به نوشين در ماجراي ترور محسن مي گذرد اما تقاضاي آدرس مردخاي را از نوشين مي كند. نوشين در حال اختضار است پس از شنيدن خبر ترور محسن اظهار تاسف ميكند و از موضوع اظهار بي اطلاعي مي كند. او آدرس مردخاي را كه در يك داروخانه اي كار مي كند به آذر مي دهد.
نوشين در آخرين لحظات زندگي راز بزرگي را با آذر در ميان مي گذارد. او به آذر مي گويد كه آذر دختر او (نوشين) است و زماني كه به دنيا آمده او را با بچه اي كه مرده به دنيا آمده بود جا به جا كرده و در تمام اين مدت دورادور مراقب او بوده است. و بسيار دوست داشته كه او را در آغوش بگيرد. نوشين به آذر يادآوري مي كند كه پدرش با وجود او مخالف بوده مي خواسته كه او (آذر) نباشد و يا به پرورشگاه سپرده شود. اما نوشين با اين كارش او را نجات داده است.
آذر غمگين و افسرده از افشاي اين راز به توصيه مادرش (نوشين) بايد به سراغ وكيلش برود آذر از اينكه مردخاي پدر او است احساس تنفر مي كند . نوشين وصيت نامه خود را به آذر مي سپارد و خود جان مي دهد.
آذر اين موضوع را در وهله اول نمي تواند به هانيه بگويد. فرداي آن روز هانيه براي به دنيا آوردن بچه اش به زايشگاه مي رود.
در اين زمان خبر آزادي خرمشهر مي رسد.
آذر به پيش وكيل پيشنهادي مادرش مي رود. وكيل وقتي او را مي شناسد براي حق السكوت پيشنهاد ازدواج به او مي دهد. آذر نمي پذيرد و خاطر نشان مي كند كه خود همه چيز را به خانواده اش خواهد گفت.
از طرفي هانيه دختري به دنيا مي آورد و به خانه باز مي گردد آذر تمام ماجرا را براي هانيه تعريف مي كند. و بعد هم به سروان زنگ مي زند و جريان داروخانه را به او مي گويد. هانيه از آذر مي خواهد كه تنهايي به جاي نرود ولي آذر به خاطر ملاحظه هانيه كه در كنار بچه اش خوابيده خود به تنهايي به دنبال كارش مي رود. آذر وكيل دوم را مي بيند و از او مي خواهد در برابر مبلغ پيشنهادي خود تمام مدارك را از وكيلش بدزدد و براي آذر بياورد.
سروان به آذر مي گويد به كمك او احتياج دارد و در ضمن از او مي خواهد كه قسمتي از ثروتش را براي كمك به جبهه ها در نظر بگيرد.
آذر وارد داروخانه مي شود، سراغ مرد خاي را مي گيرد. او را مي برند در اتاقي كه در پشت داروخانه است . مردخاي آنجا است و به آذر مي گويد پس تو همه چيز را فهميدي. وكيل نيز آنجا است آذر را كتك مي زند و از او مي خواهد بگويد كه مدارك را چكار كرده است.
سروان به همراه نيروهاي انتظامي وارد داروخانه مي شوند. و مردخاي را مورد اصابت گلوله قرار داده و مي كشند.
تحليل رمان:
رمان «درجستجوي من» نوشته منيژه جانقلي را مي توان در رديف رمان هاي قرار داد كه در كنار پرداختن به مقوله جنگ به حضور جاسوسان بيگانه در امور جنگ نيز پرداخته است.
دو مقوله جاسوسان و جنگ در اين رمان به موازي هم پيش مي روند و به نوعي براي انسجام رمان مكمل هم محسوب مي شوند. اما اين دو پارگي حس واحد را از رمان مي گيرد و در كل هيچ يك از حس هاي جداگانه در دل رمان بر ديگري غلبه نمي كنند جنگ مقوله اي جداگانه دارد كه آدم هاي درگير با آن در يك فضاي خاص قرار دارند. در حاليكه آدم هاي طيف دوم (جاسوسان) در اين رمان در فضاي ديگري هستند.
منيژه جانقلي سعي كرده ارتباط تنگاتنگ اين دو مقوله را در رمان خود پررنگ تر كند اما اين اتفاق خيلي دير به وقوع مي پيوندد و به نوعي رازدار در رمان، معما را سر بسته تا انتهاي رمان نگه مي دارد. و با افشاي يكباره آن در پايان رمان به مخاطب حس رودست خوردگي و بازندگي القا مي شود چرا كه اگر اين راز به صورت تلويحي از ابتداي رمان مطرح مي شد مخاطب تكليف خود با شخصيت هاي رمان را از همان ابتدا روشن مي ساخت در حاليكه اينگونه نمي شود.
تعدد موضوع هاي پراكنده يكي از ضعف هاي رمان محسوب مي شود كه يكپارچگي آن را تهديد مي كند.
در رمان هاي كه در رديف رمان جنگ قرار مي گيرند، پرداختن به موضوعات پراكنده و گاه نامرتبط با مقوله جنگ مي تواند خود موضوع جنگ را در حاشيه قرار دهد. در اين رمان هانيه مي توانست و شايستگي دارد كه به عنوان شخصيت اصلي رمان جا بگيرد. اما در موازي او آذر وارد داستان مي شود و گاهي پررنگتر از هانيه حضور پيدا مي كند. دنبال كردن دو شخصيت با ماجراهاي بي شمار، تمركز مخاطب را به هم مي ريزد.
يقينا اين دو شخصتي با توجه به روحيات خود القا كنند حس هاي مختلف هستند و تداخل يك در ميان اين حس به بافت حسي رمان لطمه زده است.
زندگي هانيه با جنگ گره خورده است پس اعمال و رفتار و گفتار او با اين موضوع هماهنگ و جفت است و يادآوري محوري بودن او را خاطرنشان مي سازد. در مقابل شخصيت آذر با اين مقوله بيگانه است. او به اين سمت اصلا كشش ندارد و در جاهاي بناي ناسازگاري با هانيه را مي گذارد. اگر قرار گرفتن آذر در كنار هانيه به شخصيت پردازي او كمك مي كرد. مي توانست از عوامل موفقيت رمان محسوب شود در حاليكه اينگونه نيست، شخصيت هانيه در كنار آذر برجسته نمي شود و عملكرد او در ساير موارد باعث برجستگي شخصيت او مي شود.
اگر حضور جاسوسان در جنگ را يكي از مقوله هاي مطرح در رمان و از عهده دغدغه هاي نويسنده به شمار آوريم. اين مورد نيز خيلي دير به وقوع مي پيوندد و در كليت رمان حضوري پررنگ ندارد.
شخصيت مردخاي كه نماينده طيف جاسوسان در رمان است هميشه در پرده است. و در عوض شخصيت هانيه به عنوان زني فعال در گستره جنگ چشمگير است.
نويسنده در شخصيت پردازي هانيه موفق عمل كرده است و هانيه يكي از شخصيت هاي بيادماندني در رمان است او چهره زنان فعال در جبهه و پشت جبهه را به نمايش مي گذارد. اشراف هانيه به حوادث و مستندات جنگ حضور نويسنده را پررنگ تر گوشزد مي كند. چرا كه پرداختن به مستندات جنگ نمي تواند از دغدغه هاي يك شخصيت داستاني باشد.
رمان «در جستجوي من» را مي توان مقطعي از تاريخ جنگ دانست كه در قالب رمان به مخاطب ارائه شده است كه گاهي حوادث و مستندات آن بر وجه تخيل كه شاخصه يك اثر ادبي است غلبه كرده است.
پايان پيام
چهارشنبه 8 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]
-
گوناگون
پربازدیدترینها