محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827720588
راموس گرايي
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
اصطلاح «راموس گرايي» (Ramism) مدلولي است براي مشخصات فكري نيمه فلسفي نيمه تعليمي مرتبط با آثار پي یرد لارامه، مشهور به پتروس راموس (Petrus Ramus) يا پيتر راموس (72-1515). راموس گرايي آميزه اي بوده است از اسكولاستي سيسم و اُمانيسم كه در سده هاي شانزدهم و هفدهم در كشورهاي شمال اروپا و مهاجرنشينان بريتانيايي در امريكاي شمالي گسترش مي يابد. در اين مكتب، كه از بنياد ضدارسطوييانه بوده است، به پايمردي نوعي گزارش نويسي تجريدي ضدشمال نگاري و نموداري در صورت و ملبس به صناعت تازة نوع شناسي، در كار ساده كردن جمله انواع معرفت اند. عقلانيت موجود در راموس گرايي، آن را با دكارت گرايي (=عقل گرايي Cartesianism) و انسكلوپيدي گرايي متعاقب آن متحد مي سازد.
1. كاروبار راموس
راموس يكي از عالمان ذوبحرين دانشگاه پاريس بوده است. وي در نوجواني به اين دانشگاه مي آيد و در رشتة هنر ليسانس مي گيرد و مدرس مي شود و سپس به رياست College de Presles مي رسد، و در 1551 در رشتة بلاغت و فلسفه به مقام استادي مي رسد. حدود 1562 اصلاح دين پروتستان را با آغوش باز مي پذيرد. بين 1568 تا 1570، پس از گشت و گذار در آلمان و سويس به دانشگاه پاريس باز مي گردد و در بيست و ششم ماه اوت 1572 در سومين روز قتل عام سن بارتلمي كشته مي شود.
راموس آدم بسيار فاضلي بوده است و با حوصلة تمام دربارة موضوعات سخت تحقيق مي كرده و به زندگي فكري واصلاح در امر آموزش بسيار متعهد بوده، گواينكه پژوهشهاي اوليه اش دربارة شناخت اندك بوده است. اثار منتشر شده اش مشتمل است بر ديالكتيك (منطق)، ريطوريقا، گرامر (لاتين و يوناني و فرانسوي)، طبيعيات و الاهيات ارسطو (كه هر دو را مسخره مي كند)، هندسه و جبر وحساب، نيز چند ترجمه لاتيني از يوناني، شرح و تفسير آثار كلاسيك و تنظيم و تنسيق آموزة مسيحي، كه پس از مرگش منتشر شده است. آثار وي بالغ بر شصت عنوان است و با احتساب نوشته هاي همكار دانشگاهي اش اومرتالون يا آدومارسوس تالائوس (حدود 62-1510) سر به هفتاد و سه عنوان مي زند. تالون اثر اوليه اش را دربارة اصلاح ريطوريقا زيرنظر راموس مي نويسد. نزديك به هشتصد چاپ موجود از اثار اين دو تن را شناسايي كرده اند، كه حدود چهارصد و پنجاه چاپ خاص آثار مربوط به منطق و ريطوريقاست.
2. اهميت راموس
اهميت و تأثير راموس به سازمان دادن مجدد ديالكتيك يا منطق مربوط مي شود، كه سازمان دهي مجدد رطيوريقا هم با آن پيوند دارد. راموس در دوراني از دانشگاه پاريس درس مي خوانده است كه منطق علمي صورتبندي شدة قرون وسطايي دچار سوء استفاده شده بوده است و دليل آن هم عمدتاً جاذبه بررسي علوم انساني (Studia humanitaits) بوده است و [يعني اينكه] بررسي، به جاي علوم دقيق، برپاي بست «زندگي اين جهاني» بوده است، كه در بطن دوران رنسانس قرار دارد. منطق (يا ديالكتيك- اين دو لفظ اغلب مترادف تلقي مي شده اند، گواينكه متفكران باريك بين اين دو را از يكديگر متمايز مي كرده اند و ذيلاً به آن پرداخته ايم) نزديك به حس مشترك تلقي مي شده است، و به جاي اينكه براي متخصصان مهارت به شمار رود، در دسترسي به همگان بوده است. اين طرز تلقي از بدايت تا نهايت سنت اُمانيستي رايج بوده است و در مكتوبات رودلفو اگريكولا (85-1444) نيز كه آثار راموس با آثار وي تا اندازه اي مرتبط است، يافت مي شود.
راموس در عرصة منطق آثار مرتبط با ارغنون ارسطو را مردود مي شمارد و به جاي آن نظر آگريكولا را به پيروي از سيسرون مدعي مي دارد، به اين ترتيب كه ديالكتيك را به كشف براهين (invention) و سنجش (iudicum) تقسيم مي كند، و اين تقسيم بندي را وسيله اي مي سازد براي منظم كردن بعضي از حوزه هاي تعليم كه پيشتر به ريطوريقا منتسب مي كرده اند. سيسرون ريطوريقا را به پنج بخش تقسيم كرده بوده است: كشف براهين، سنجش يا تنظيم (iudicium يا dispositio، به هم برآوردن، يا تاليف مصالح مكشوف)، سبك (elocution)، خاطره (memoria)، ايراد (Promuntiatio) راموس كه به نظرش كشف استدلال ريطوريقايي و تأليف المثناي غيرضروري مي آمده اند، اين بخشها را از بررسي خودش (و تالون) دربارة ريطوريقا حذف مي كند و به حوزة ديالكتيك منتقل مي كند.وی خاطره را نیز از عرصه ریطوریقاحذف می کند و در مقام استدلال مي گويد كه اگر كسي نظم «طبيعي» يا روشمند لازمة منطق را در بط انديشه دنبال كند، خاطر مسئله اي نخواهد بود. پس سبك و ايراد [سخن] در عرصة ريطوريقا مي ماند. منظور از سبك عبارت است از استعمال مجاز و صنايع (بديعي). واقع اينكه سبك در برگيرندة كل ريطوريقا مي شود، زيرا از ايراد جز بررسي صوري نمي شود. از آنجا كه ايراد به معناي ارائه شفاهي است در دنيايي اعتبار از دست داده است كه بيش از دنياي دوران سيسرون معتاد نوشتن مي شده و اخيراً هم تحت سيطرة چاپ قرار گرفته بوده است-گواينكه به اين دليل واقعي ناپروري ايراد سخن و انحلال خاطره استناد نمي شده است.
عده اي از متفكران پيشين منطقهاي گوناگوني را با توجه به مراتب ضرورت منطقي در شيوه هاي كار خود مشخص كرده بوده اند. منطق علمي، آنچنان كه در منطق رياضيات، به سمت نتايج ضروري يا ناگزير سير مي كرده است. در ديگر انواع منطق به احتمالات مي پرداخته اند: در عرصة ديالكتيك با استدلال براي دو موضع متقابل محتمل تر، آنچنان كه در مناظرة رسمي، سروكار داشته اند. در حوزة ريطوريقا با نوع برهاني سروكار داشته اند كه به قدر كافي محتمل باشد و موجب عمل شود. در عرصة شعر و شاعري هم با احتمال صدق يا راست نمايي (Verisimilitude) سروكار داشته اند. در پايين اين ترازو، سفسطه به عنوان نوعي احتمال وارونه قرار داشته است و در حوزة آن با برهان جعلي سروكار داشته اند، يعني كذب آراسته به كسوت صدق. راموس جمله پرداختنهاي اين چنيني به احتمالات را به دور مي افكند، و با احاله دادن كشف جمله براهين و ترتيب آنها به يك «صناعت» واحدي كه ديالكتيك يا منطق مي ناميده است، مي گويد كه منطق- خواه در شعر و خواه در رياضيات- منطق است.
جاذبة اين تنظيم و ترتيب نو در سادگي و صراحت آن نهفته بوده است. همين كه ديالكتيك يا منطق به كشف و سنجش تقسيم مي شود، هريك از اينها نيز به دو بخش تقسيم مي شوند. به اين ترتيب، كشف تقسيم مي شود به كشف براهين «مصنوع» (براهين ذاتي يا تحليلي از قبيل علت و معلول و موضوع و متباين و متضاد وچه وچه) و كشف براهين «غيرمصنوع» (براهين بروني از قبيل شهادت، كه برخلاف «مصنوع» آنقدرها مستدل نيست). اين «اجزاء» يا رئوس [مطالب] در اساس توپوس(1) اند(مواضع يا «مكانها» يا امور معمولي) كه ارسطو در طوبيقا [=topics به همان معناي «مواضع» يا «مواضع جدليه»] و ريطوريقا به آنها پرداخته است و همين طور هم بوئتيوس و بسياري ديگر به آنها پرداخته اند. اين اجزاء شامل «جاها» يا «حوزه ها»يي اند- يا شايد به تعبير امروزي «رئوس»- كه براي اثبات نكته اي مي توان استدلال يا برهان در آنها يافت. سنجش يا ترتيب نيز تقسيم مي شود به سنجش بديهي(2) (منطوق) و سنجش تجريدي (سير استدلال).
هر يك از اين تقسيمهاي فرعي باز هم تقسيم مي شوند، هميشه هم به دو جزء، و تقسيمهاي منتج باز هم دوگاني مي شوند، آنقدر كه احتمال تقسيم بيشتر سر آمده باشد. تقسيم دوگانة مستعمل در اينجا در ديالكتيك موردنظر راموس تبيين مي شود، به اين صورت كه در واقع «شيوه» است و يكي از دوگونه سير استدلالي است كه گونة ديگر قياس است. در قياس به ساختارهاي كوتاهتر انديشه مي پردازند و در شيوه به ساختارهاي بلندتر، خواه رسالات علمي (از جمله رسالات مختص ريطوريقا)، تعليم در مدرسه، خطابه (از جمله موعظه)، نامه، روايت، و شعر. شيوه در يكان يكان يا كل موضوعها و نوعها همواره از كلي به «جزئي» سير مي كند، كه كمال مطلوب همين است. عدول از شيوه، كه از جزء به كل سير مي كند (شيوة «مبهم») فقط در جايي مجاز يا قابل تحمل است كه مخاطبان حرف نشنو يا جاهل باشند يا در غير اين صورت آمادگي نداشته باشند.
هرچند كه ارسطو و جالينوس و ديگران شيوه را در مفاهيمي كمابيش مرتبط با تعبير جديد «شيوه» بحث كرده بوده اند، ارتباط كتاب درسي شيوه و منطق كه دكارت در مدرسه مي آموزد و به نسلهاي بعدي متفكران منتقل مي كند، بلاواسطه به راموس و معاصرانش- يوهان اشتورم و فيليپ ملانكتون- مي رسد. اين سه تن، بين سالهاي 1543 و 1547، بخشهايي را دربارة شيوه وارد كتابهاي درسي خودشان- كه راجع به ديالكتيك يا منطق بوده است- كرده بوده اند.
شيوة راموس، به طرز بسيار موثري در سادگي نموداري و جذاب آن، با شيوة اشتورم و ملانكتون فرق مي كرده است. از دوران باستان، در سنت دانشگاهي، خطابه يا سخنراني عمومي در حكم مثل اعلا براي جمله تأليفات منثور و حتي نامه نويسي هم بوده است. شيوة راموس، در قالب بديلي براي اين نظم و نسق شفاهي قديمي انديشه و بيان طرحي تدارك مي ديده است كه با چاپ موافق تر بوده است. شيوه سنخي راموس، در صورت پديد آمدن، مقالة مندرج در دايره المعارف مدرن مي شد.
علاوه بر ديالكتيك يا منطق، جمله موضوعات درسي را راموس و در غير اين صورت پيروانش مي توانسته اند روشمند سازند و چنين هم كرده اند حقيقت اينكه تعليم در كلاس درس، كه سخت تحليلي بوده و صبغة جدلي داشته است، در ذهن راموس گرايان مثل اعلاي انديشه و بيان مي شود. توسعاً نيز كل عالم يادگيري و در واقع كل عالم طبيعي كه هنرهاي آينه داري مي كنند يا مصور مي سازند، معروض تحليل نموداري دقيق در شكل دوگاني شده قرار مي گيرد. يوهان توماس فريجيوس، شاگرد راموس، در طبع بعضي از آثار راموس با عنوان Professio regia (1576) كاروبار سيسرون را به اين صورت تحليل مي كند- نخستين دوگاني عبارت است از زندگي/ مرگ (Vita/mors)- و شاگرد ديگر راموس به نام تئودور زونيگر (88-1533) در Methodus apodemica (1577) تحليل منطقي دوگاني شده اي را دربارة پيكرة سوار بر اسب بارتلمئو كولئوني در ونيز به دست مي دهد (كه با توجه به علل ذاتي وعلل بروني و غيره نمودار شده است).
تأكيد بر پرداخت نموداري مشابه [پرداخت نموداري فوق] البته قديمي است. نمودارهايي از قبيل درخت پورفيري(3) را در سنت دست نبشتة ماقبل چاپ(4) مي توان يافت. ولي بيرنگ هاي ساخته و پرداخته اي از اين دست را، كه لابلاي هزاران صفحه از آثار ملهم از شيوة راموس دربارة جملگي موضوعات گسترده است، به سادگي نمي توان به دست نبشته برگردان كرد. چاپ كردن آنها با ماشين چاپ دشوارتر از چاپ متن معمولي نبوده است. از اين رو منطقي است كه ببينيم پس از پيدايش چاپ همه جاگير مي شود. تا جايي كه الگوي شناخت و واقعيات الگوي منطق با دستگاه چاپ باشد، مي توان گفت كه راموس گرايي پديده مابعد گوتنبرگ است.
شيوة راموس، نظام تذكاري از نوع خاص هم هست. پيش از اينكه دستگاه چاپ، با قفل كردن كلمات در جاهاي واحد در هزاران نسخه از يك كتاب، نمايه سازي حجيم را عملي سازد، حتي در تمدن هاي صاحب كتابت، ناچار بوده اند معلومات را طوري منظم كنند كه يادآوري و تذكار را بنياد كنند، و آدم هاي رمزي يا تمثيلي از قبيل آتنا و بوفش، زئوس و صاعقه اش، مركوري (عطارد) و عصاي جادويي و كفش بالدارش با محتواي اثر مرتبط بوده اند و همين طور هم ماية التذاذ هنري بوده اند. از دوران هاي بسيار ديرينه تا دوران رنسانس، معلومات يا دانش را با مرتبط كردن با چنين اشخاص اسطوره اي يا تمثالين براي يادآوري ذخيره مي كرده اند. اين اشخاص در نظامهاي يادآوري گوناگون، از سيسرون بگيريم تا جوردانو برونو، در الگوهاي مكاني در تخيل به كار گرفته مي شوند تا بازيابي معلومات مرتبط با آنها تسريع گردد. در عرصة راموس گرايي از اين سنت اقتباس مي كنند، منتها جمله تماثل نگاريها را حذف مي كنند و به جاي پيكره هاي آتنا و زئوس و امثال آنها كلمات چاپي مي گذارند كه در الگوي دوگاني بسيار ساده اي بواسطة خط به يكديگر مرتبط مي شوند و جداول دوگاني شدة مصالح تجريدي «روشمند» را مي سازند. اين جايگزيني را فرانسس يتيس «شمايل شكني دروني» نام مي نهد.
از ديدگاهي ديگر، اين جداول دوگاني شده و وجه تفكر موجد آنها نشان از ارتباط با منطق قرون وسطايي دارد، كه راموس گرايان و اُمانيست ها در اصل از آن بيزاري مي جسته اند. اكنون ديگر معلوم شده است كه منطق قرون وسطايي در قياس با منطق ارسطويي به شيوه هاي بسيار پيشرفته اي كميت نما بوده است. اين ميراث در جدول بندي راموسيانة معلمات مفر تازه ولي پيش پاافتاده اي مي يابد، آن هم با پشتگرمي به چاپ كه كلمات را پيش از پيش از موطن طبيعي شان در عالم شفاهي دور مي كند و به صورت مدخلهايي در مكان در مي آورد.
3. دامنة تأثير راموس
راموس گرايي عمدتاً در آلمان و جزاير بريتانيا و سويس و آلزاس و فرانسه و تا حدودي اسكانديناوي، و همين طور هم در مهاجرنشينان بريتانيا در امريكاي شمالي و خاصه نيوانگلند، تأثير مي گذارد. راموس گرايي در اين سرزمينها بيش از همه در جاهايي موردطرفداري واقع مي شود كه از كالونيسيم طرفداري مي كرده اند، آن هم نه به اين سبب كه راموس به پروتستانيسم گرويده بوده است بلكه به دليل طرز تفكرش كه با طرز فكر طبقه متوسط در حال پيدايش سنخيت داشته است.
ساختارهاي غيرتمثال نگارانه و تميزي كه در عرصة راموس گرايي بر معلومات اعمال مي كرده اند، به مذاق كساني خوش مي آيد كه مي خواسته اند دفترچه هاي يادداشتشان بي پيرايه باشد و از جملگي «اصنام» نيز بيزاري مي جسته اند. در نيوانگلند وجوه راموس گرايانة تنظيم و تفسير معلومات و دانش در آثار كساني چون اينكريز ماتر وكاتن ماتر و سموييل جانسن و جان اليوت پيداست. جالب اينكه راموس گرايي در سطوح آموزشي پيش دانشگاهي جاذبه داشته است، گواينكه بر ذهن دانشگاهيان بسياري تأثير گذاشته است.
4. اثرات راموس گرايي
راموس گرايي عملاً برجمله دانسته ها اثر مي گذارد به جز شايد طب، كه در عرصة آن به سختي در برابر راموس گرايي و ارسطوگرايي مقاومت مي كنند. در عرصة راموس گرايي، شاخه هاي دانش و شناخت را يكسره منفك از يكديگر، ولي در عمل متحد، تلقي مي كنند. از آنجا هم كه اهميت فراواني براي منطق قائل بوده اند، تكلف در بيان را صلاح نمي دانسته و «سبك ساده» را تشويق مي كرده اند. اين سبك «سبك فروتر» ريطوريقاي كلاسيكي و قرون وسطايي نبوده بلكه وجهي از وجوه بياني فوق العاده تحليلي بوده و از عادات تأليف در يا به وقت نوشتن پديد مي آمده، كه در فرهنگ شفاهي محال مي نموده است.
در عرصة فلسفه نيز تنظيم و تنسيقي را تشويق مي كرده اند كه وراي دستاوردها، و حتي بلندپروازيهاي قرون وسطايي مي رفته است. همين نوع تنظيم و تنسيق را در عرصة الاهيات تشويق مي كرده اند، تا بدان حد كه يوهانس پيسكاتور (1625-1546) به تحليل منطقي تك تك كتب كتاب مقدس دست مي زند. كفة اصلاح يادگيري به سختي نمي چربد كه بعداً علم جديد مي شود. يعني به سمت مشاهدة تجربي مرتبط با اطلاق رياضيات به فيزيك نمي چربد. اصلاحات موردنظر راموس رو به نظم تحليلي ساده شده در عرصة موضوع، و همين طور هم نوعي تجربه گرايي در روشهاي تدرس فاصله گرفته از جزئيات مبهم، سير مي كند. با اين حال كشش عملي موجد ساده كردن و تجربه گرايي، در عرصة راموس گرايي، راه بر افق هاي فكري تازه مي گشايد. به اين معني كه توجه فراوان به موضوعاتي موردتشويق قرار مي گيرد كه پيشتر ذيل تيمار آكادميكي رسمي تلقي مي شده است. خود راموس، با اينكه اين موضوع را مسلم مي انگاشته است كه لاتين زبان مسلط دنياي فكري بر جاي مي ماند، به زبان عامه نيز علاقه مند بوده است و كتاب دستور فرانسوي با املاي اصلاح شده چاپ مي كند. روابط نزديك، هرچند كه گاهي مبهم، بين راموس گرايي وهنرها و صناعات دستي دنياي بورژوازي وجود دارد. در لايه اي عميقتر، گرايش پيرامون راموس مبني بر منفصل ساختن انديشه از بافت عالم مقال و تبديل آن به نوعي شيئي با اين گرايش فزاينده موافق بوده است كه جهان هستي را، به جاي چيزي كه به طور مبهم جان گرايانه است، به صورت مجموعة اعيان خنثي در نظر گيرند.
آثار راموس تا اندازه اي به عالم گسترش يابنده اُمانيسم تعلق دارد. در اُمانيسم دوران رنسانس علاقة آكادميكي را به حوزه هاي تازه بسط مي دهند و از پيوند دانش آكادميك با مهارت صنعتگر طرفداري می كنند- آنچنان كه در تكوين دستگاه چاپ ديده مي شود. ولي در عرصة راموس گرايي به يكسان در حمله شور و شوقهاي اُمانيستي سهيم نمي شوند. علاقة تخيلي به علوم انساني كه مشخصه دوران رنسانس است و در نهايت موجد حوزه هاي جديد تاريخ فرهنگي و جامعه شناسي و مردم شناسي و روان شناسي و بسياري چيزهاي ديگر مي شود، در عرصة راموس گرايي ضعيف است. طنين زندگي بشري با اين قالب ذهني نموداري دائره المعارفي ضد تمثال نگاري، كه شعري از خاك آن نمي رويد، دمساز نبوده است.
خود راموس درگير مجادلات بي پاياني بوده است، كه دست كم هفت مبحث به گفت و واگفت چاپ شده منجر مي شود، و گاهي هم اين مجادلات چندين سال به درازا مي كشيده است. پيروان وي نيز اهل منازعه بوده اند و از دنياي علمي سده هاي شانزدهم و هفدهم حدود پانصد تن را در فهرست راموس گرا وضد راموس گرا و شبه راموس گرا يا تركيبي از اينها آورده اند كه در كار آن بوده اند منطق راموسي و منطق ارسطويي و ديگر منطق هاي رقيب را هماهنگ سازند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]
-
گوناگون
پربازدیدترینها