تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827743232




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عوامل گرديدن تكاملى را خنثى نكنيم


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در تعيين عوامل گرديدن‏هاى تكاملى ، در ميان صاحبنظران اختلاف نظرهايى وجود دارد كه عمده آنها مسئله درون و برون است . يعنى اختلاف عمده در اين است .
كه آيا عامل « گرديدن » يك موجود در حال جريان ، از موقعيتى به موقعيت ديگر ،
درونى است يا برونى ؟ سه نظريه قابل توجه در مسئله مزبور وجود دارد :
نظريه يكم عامل تحول و گرديدن اشياء درونى است . باين معنى كه هر موجودى عامل دگرگونى را در درون خود مى‏پروراند و پديده‏ها و ديگر اجزاى طبيعت كه در خارج از ذات آن موجودند ، اثرى در تحول آن ندارند .
نظريه دوم اينست كه عامل هر گونه « گرديدن » موجود ، بيرون از ذات آن بوده اجزاء و پديده‏هاى درونى ، اثرى در گرديدن آن ندارند .
اين دو نظريه افراطى و تفريطى كه صد در صد در برابر هم قرار گرفته‏اند ، از منطق علمى برخوردار نيستند . دليل اين مدعا را در توضيح نظريه سوم مطرح مى‏كنيم :
نظريه سوم عامل گرديدن درونى بوده ، عوامل برونى شرايط عمل « گرديدن » مى‏باشد .
مى‏توانيم براى روشن شدن اين نظريه ، مثال روشنى را مطرح كنيم :
تخم مرغى كه در جريان گرديدن قرار مى‏گيرد و از موقعيت تخم مرغ بودن
[ 6 ]به موقعيت جوجه بودن حركت مى‏كند ، عامل اين حركت ، ذرات داخل تخم مرغ است كه رو به جوجه گشتن مى‏رود ، اگر چه حركت مزبور بدون هوا و حرارت مناسب كه عوامل بيرونى هستند ، امكان ناپذير مى‏باشد . در تفسير اين نظريه سوم ،
مطالبى اجمالى و نيمه روشن وجود دارد كه اصل مسئله را به حالت معمائى در ميآورد .
راهى كه ما در توضيح و تأييد آن انتخاب مى‏كنيم ، بدينقرار است :
عامل تعيين موقعيت دوم و مشخص بودن در مسير گرديدن ، درونى است ،
باين معنى كه هر موجودى استعداد تعيين موقعيت دوم را در درون خود دارا ميباشد .
در صورتى كه حركت در مجراى « گرديدن » بدون مانع باشد ، استعداد همان تعين به فعليت خواهد رسيد ، ولى عامل حركت در آن مسير عوامل و شرايط بيرونى است .
بعنوان مثال : تخم گل لادن در مجراى حركت طبيعى خود ، مسير تعين خاص لادن شدن را طى خواهد كرد ، در صورتى كه شرايط و عوامل بيرونى ، هماهنگى طبيعى با استعداد مزبور داشته باشد .
درون آدمى كه به مفهوم عمومى قلمرو روانى انسانى گفته مى‏شود ، داراى استعدادها و هسته‏هاى تعينات متنوع ميباشد . براى حركت و فعليت رسيدن هر يك از آنها ، سه نوع عامل اساسى وجود دارد :
نوع يكم عامل درونى محض كه عبارت است از اراده آدمى . مادامى كه اراده به فعليت رسيدن استعدادهاى درونى در يك انسان به وجود نيايد و تقويت نگردد ، تحرك استعداد با هيچ يك از عوامل و شرايط امكان پذير نخواهد بود .
نوع دوم عوامل بيرونى است كه به وسيله حواس طبيعى و ساير وسايل ادراك ، وارد قلمرو درون مى‏گردند و دست به تحريك استعدادها مى‏زنند . تفاوت انسان با ديگر موجودات ، در پديده گرديدن ، اراده است . به توضيح اينكه براى به وجود آمدن تحول در يك موجود غير انسانى ، تنها برقرار شدن ارتباط ميان استعدادهاى درونى و عوامل و شرايط برونى كافى است كه تحول در آن موجود شروع گردد .
در صورتى كه استعدادهاى درونى انسانى در عين حال كه در معرض ارتباط با عوامل و شرايط برونى قرار مى‏گيرد ، اراده او مى‏تواند مقاومت در وى
[ 7 ]بوجود آورده از تأثير آن عوامل جلوگيرى نمايد . همين موضوع اراده است كه مباحث جامعه شناسى و رفتار شناسى را دچار مشكلات مى‏سازد ، تا آنجا كه گروهى را وادار مى‏نمايد كه بگويند :
ما نمى‏توانيم از مشاهده پديده‏هاى جارى در يك جامعه و از شناخت رفتار يك انسان قوانينى را انتزاع كنيم كه مانند قوانين فيزيكى و شيميائى كليت داشته باشند . عوامل و شرايط برونى كه استعدادهاى آدمى را به حركت در مى‏آورد و مسير تعيّن‏هاى پيش ساخته آن‏ها را تعيين مى‏نمايد ، به وسيله حواس گوناگون برونى و درونى وارد قلمرو روان مى‏گردند .
اشكال و رنگها و نمودهايى كه مشابه آنها هستند بوسيله بينايى ، الفاظ و اصوات گوناگون بوسيله شنوايى ، طعم‏هاى مختلف از راه چشايى و غير ذلك وارد مغز و روان مى‏گردند . همچنين موضوعات و مواد خام با عمل ذهنى خاص تبديل به قضايا مى‏شوند ، سپس اين قضايا وارد مراكز انديشه ( يا بعبارت ديگر وارد قلمرو فعاليتهاى فكرى ) گشته ، در مجراى نتيجه‏گيرى‏ها قرار مى‏گيرند . اگر اراده آدمى در مسير هدف‏هاى سازنده به جريان بيافتد ، نتايج بدست آمده از دريافت‏ها و انديشه‏ها ،
« گرديدن » تكاملى را در مسير هدف‏هاى مزبور به وجود مى‏آورد .
نوع سوم واقعيت‏هاى نهفته در لابلاى سطوح روانى انسان . اگر چه بعضى از متفكران وجود چنين واقعيت‏ها را در درون آدمى انكار كرده مى‏گويند : نه در مغز و نه در روان هيچگونه معلوم پيشين ( آپريورى ) وجود ندارد .
اينان بطور قطع از تفسير و توجيه اكتشافات و اختراعات ناتوانند و هيچ گونه راهى براى توضيح اصول كلى كه پيش از تجربه و پيش از ارتباط با همه رويدادها و نمودها كه در مغز يا روان انسان‏ها وجود دارد ، نشان نمى‏دهند . مانند اينكه : « قانون در جهان طبيعت حكمفرما است » . و « هيچ رويدادى بدون علت نيست » ما به اين اصول ، علم پيش از تجربه داريم و بهمين جهت است كه سقراط ميگفت :
كار من قابلگى و كمك كردن به مردم براى زاييدن حقيقت است كه خود آن را دارا مى‏باشند . كانت نيز علم به اصول پيش از تجربه را مى‏پذيرد .
[ 8 ]با ورود اختلال به هر يك از اين عوامل سه‏گانه كه متذكر شديم ، « گرديدن » تكاملى انسان‏ها دچار اختلال مى‏گردد .
با نظر به دخالت اساسى عوامل مزبور در « گرديدن » مى‏توانيم اهميت جمله امير المؤمنين عليه السلام را ( ناشنوا باد گوشى كه نصايح رسا و سازنده را در نيابد ) درك كنيم .
يعنى آن فرد يا جامعه‏اى كه استعدادهاى خود را از ورود واقعيات به وسيله حواس طبيعى و مشاعر روانى و از ارتباط با آن واقعيات بر كنار نموده نگذاشت كه واقعيات برونى و حقايق درونى با آن استعدادها ارتباط تفاعلى برقرار كند ، عامل گرديدن خود را خنثى نموده است .
در هر دوره و در هر جامعه‏اى انواع فراوانى از عوامل آگاهى و ترقى براى افراد بشر وجود دارد . بعضى از آنها از راه بينائى و مشاهدات با استعدادهاى بشرى ارتباط برقرار مى‏كند و تفاعل مناسب را به جريان مى‏اندازد . برخى ديگر از راه شنيدن و ساير راه‏هاى تعليم و تربيت . روشن‏ترين و قاطعانه‏ترين عوامل آگاهى و ترقى كه از راه شنيدن ، دست به تحريك استعدادهاى انسانى مى‏زند و آنها را بارور مى‏سازد ، دو صداى رسا و سازنده است كه بى استثناء در همه فضاى تاريخ طنين‏انداز بوده‏اند . يكى از اين دو صدا :
داد و فريادهاى جدّى پيامبران الهى است كه اندك شوخى و غرض ورزى و جهل و اشتباه راهى به آنان نداشته است . و با نظر به شخصيت آن فرياد كنندگان و واقعياتى محض كه گفتار آنان را وابسته به خداى هستى مى‏نمايد ، هيچ صدايى نگران كننده‏تر و در عين حال حيات بخش‏تر از آن صداها ، براى عقول و دل‏هاى آدميان مطرح نگشته است ، زيرا تنها تفسير و توجيه كننده معقول حيات بشرى همان صدائى است كه پيامبران الهى طنين انداز نموده‏اند .
صداى دوم كه همواره گوش بشرى با آنكه مى‏خواهد خود را به بيگانگى از آن بزند ، آشنايى نزديكى با طنين آن دارد ، صدايى است بس شگفت‏انگيز كه براى ارتباط با استعدادهاى بشرى ، نه احتياج به موج دارد و نه نياز به لب و زبان
[ 9 ]و قالب‏هاى قراردادى الفاظ و علامت‏ها . براى جريان و وصول اين صدا به اعماق درون آدمى ، نه خط سيرى لازم است و نه معلمى كه معنا و مفهوم آن را توضيح بدهد . اين صداى وجدان آدمى است كه از اعماق جانش سر بر مى‏كشد و در سر راه خود خيالات و پندارهاى بى اساس مغز را كه حيات انسانى را به نيستى و بيهودگى متهم مى‏سازند ، محو مى‏نمايد و . . .

مى‏رود بى‏بانگ و بى‏تكرارها
تحتها الانهار تا گلزارها آن فرد و جامعه‏اى كه با اشكالى گوناگون از خود فريبى‏ها و پوشش‏هاى بظاهر منطقى و علمى مى‏خواهد اين دو صدا را از رسميت بياندازد ، مبارزه با خويشتن براه انداخته ، انكار خود را نتيجه مى‏گيرد . آن كه مى‏گويد :

انبيا حرف حكيمانه زدند
از پى نظم جهان چانه زدند نه معناى حكمت را درك مى‏كند و نه اطلاعى از حقيقت نبوت دارد و نه آشنايى صحيحى با جهان ، كه اگر مبنا و هدف معقولى بر هستى آن مطرح نگردد ،
هيچ اصل و قاعده‏اى براى زندگى نخواهيم داشت تا گروهى بعنوان حكماء كه براى نظم جهان چانه مى‏زنند ، پذيرفته شوند . آن انسان كه مى‏گويد :
صداى وجدان چيزى جز وازدگى‏هاى غرايز نيست ، او با اين خيال و يا هوى پرستى علم نما مى‏خواهد شخصيت بشرى را حتى از شيى‏ء ( چيز ) محض هم پايين‏تر بياورد و موجودى را به جاى انسان مطرح كند كه در راه خود خواهى و هوس‏هاى حيوانى خود ، يا جز خود را نابود كند ، يا قربانى جز خود شود ، زيرا وقتى كه خود ( شخصيت ) وجود ندارد ، ميدان حيات حكومت مطلق را به قدرت مى‏سپارد . خوشبختانه اين خيال و يا هوى‏پرستى علم نما براى آگاهان بشرى تازگى نداشته و هفت قرن پيش از اين ، وقاحت و پستى آن ، بوسيله جلال الدين مولوى گوشزد شده است :

روى در انكار حافظ برده‏اى 1
نام تهديدات نفسش كرده‏اى اين چه خصومت نابكارانه با بشريت است كه صداى نگهبان درونى ( وجدان ) را منكر شوى و با پوشالى مسخره‏اى كه به اصطلاح علمى ( وازدگى‏هاى غرايز ) ،

-----------
( 1 ) وجدان
[ 10 ]( تهديدات نفس ) آراسته شده است ، واقعيت را از ديدگاه واقع جويان مخفى نمايى امير المؤمنين عليه السلام در جمله بعدى مى‏فرمايد :
« كسى كه فرياد بلند گوشش را كر ساخته است ، چگونه از صداى ضعيف تأثير مى‏پذيرد » .
هيچ صدا و فريادى رساتر و با عظمت‏تر از آن دو صدا كه شرحى مختصر درباره آنها آورديم در فضاى عقول و دل‏هاى آدميان طنين‏انداز نمى‏گردد . اگر آن دو تأثيرى در اعتلا و رشد بشرى نداشته باشند ، از ديگر بانگ‏هاى بى‏اساس چه توقع مى‏توان داشت . اگر فرد يا جامعه‏اى را فرياد :
اَ يَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَنْ يُتْرَكَ سُدىً 1 .
( آيا انسان چنين گمان مى‏كند كه او بيهوده به خود رها شده است ) .
كه بطور قطع هر وجدان آگاه آن را شنيده است ، بيدار نكند ، كدامين فلسفه و شعر و حماسه انسانى او را مى‏تواند بيدار كند ؟ همه مى‏دانيم كه حتى در دو قرن اخير كه پيشرفت چشمگير علم و صنعت ، انسان را در دست گردانندگان آن دو ، از موقعيت اصيل خود خارج كرده او را تا حدّ شيى‏ء متحرك تقليل داده وسيله بهره بردارى اقويا نموده است ، نوشته‏ها و داد و فريادهاى متنوعى براى اثبات اهميت انسان و عظمت و ارزش‏ها و اصالت حيات او بوجود آمده است ، ولى كو اثر سازنده آنها ؟ چيست و كجا است نتيجه سودبخش آنها به حال انسان‏ها ؟






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن