تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817023505




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدکتاب:"طبیعت زنده چند بانو"


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:





همان گونه که ازعنوان کتاب " طبیعت زنده چند بانو" بر می آید , کلمات ساختار " بودن" را برپایه ی زنان, در امتداد نگاه کیارنگ علایی می سازند." بودن " نه در معنای زیستن , که هر آنچه زیستن معنا می دهد.زن حضور لطیف و ملموس خداوند بر زمین , دریچه ای رهنمون گر به هستی است ونویسنده هر آن گاه که با تردید در دانسته ها وابهام در نادانسته ها در پی خوشتن خویش است دست به دامان آبی آن می شود ." گفتم :سر رشته را گم کرده ام تو میدانی لم یلد و لم یولد چه طوری ممکن است ؟ "گویی رمزی است در میان که تنها " بانو " بر آن آگاه است ." مادرم هر وقت صدای اذان مغرب را می شنید بغض می کرد بعد لابه لای گریه لبخند می زد . نمی دانستم چرا .."حتی اشیا وابسته به زن نبودنش را به بودی که درخوراوست بدل می کنند ." کفش ها را به سینه اش نزدیک کرد , انگار چیزی را در بغل بگیرد. فکر کرد به مادرش ."درخشنده ترین پرتو این هاله آسمانی بر گرد صورتی مادرانه درتابش است. آن جا که با قدم نهادن درسرزمین مقدس بی هیچ پای افزار و رها ازهر گناه در تولدی , تولد دوباره می یابد . بازگشتی به رنگ سبز, به دریچه خدا.درنگاهی جسورانه حضور " هیچ" مرد در زایش, زن را تا تنهایی خدا پیش خواهد برد .در این تنهایی , " بچه ", خلسه ای سکر آور وخالی از هر چه عادت و پر از آرامش سکوت را به مادر ارزانی می دارد :" سینه اش را گذاشت در دهان بچه ... لیلا چشمانش را بست . همه جا ساکت شد ... خیابان ها خالی از اتومبیل شدند ... انگاردر استخری رها شده باشد و دست هاش آب را بشکند و فقط صدای آرام آب باشد ."کودک پرسش گر قصه های علایی, مردی است کوچک که هنوز در دایره زمان جای نگرفته . او علمی بی واسطه نسبت به تمام دیده ها و شنیده ها دارد و مادررا عالم به کل می داند. آغوشی که هرگز بی نیاز از آرامش آن نخواهد شد و بعد ها در زن همراهش نیز جستجو خواهد کرد." مرد آرام به زن گفت : " سرم رو بذار تو دستات " زن دست هاش را گذاشت روی گوش های مرد . "اما در رابطه ها, نوعی سر گشتگی با زن دیده می شود . چه آن ها که توام با عشق اند (قربه الی الله ) وچه آن ها که پیش از درکی روشن از دوست داشتن و دوست داشته شدن به تباهی رسیده اند. (با دوری شانه بانو )این یاس که در بستری از جوانه های گندم و گلدان های یاس و شمعدانی به سختی پنهان می شود, آرزوی گم گشته او در امید ریشه دواندن است.حتی اگر زن,خود در تقابل با آن باشد."یکی از پیازها جوانه زده بود. نیلوفر جوانه را لمس کرد ,ناگهان دردی توی دلش پیچید. دستش را روی دلش گذاشت و با خود گفت: گرسنگی است."پنجره برای زن روزنی است که از ورای آن مرد را به نظاره می نشیند,ساقه های جوانه زده را در پایش می نشاند و تمام ناگفته ها را پشت به مرد با" او" خواهد گفت و مرد آن چنان غرق در خویش و مانده در سطح زن است که فرصتی برای دیدن و شنیدن نخواهد داشت."پنجره را که باز کرد باز دمش به شکل بخاری محو در هوا گم شد. در آسمان هیچ ستاره ای ندید...چشم دوخت به دو قمری که روی یکی از آنتن ها کز کرده بودند."تلویزیون , سخن گویی یک طرفه و پر کننده فاصله های رابطه است . خطی طولانی و بی هیجان که چشم ها بر آن عامدانه بسته شده است . اما حضورتاریک این جعبه ی پر هیاهو , نشان گر عروجی است که در با هم بودن تجلی می یابد . درکی از او که در من است ." زن دستمالش را بر صفحه ی خاموش تلویزیون کشید . تصویر محوی از تخت خواب در تلویزیون منعکس شد."و این جا است که دستان خورشید همه ی مهر و گرمایش را هدیه خواهد کرد." نور خورشید آرام آرام از گوشه ی اتاق پهن می شود . از روی گل های قالی , از روی گچ بری و سمعک مادر , از روی صفحات پراکنده رساله ام عبور می کند و درست قبل از این که به خواب عمیقی فرو برویم , هر دومان را می پوشاند ."کیارنگ علایی در انتخاب تنهایی برای مرد و زن داستان , مرد را بر می گزیند . "خودش را" . با همه ی خاطرات بر جا مانده از نوری که دیگر بر آن ها نخواهد تابید و هیچ روشنایی را توان مقابله با آن نیست . در انتظاری تلخ در پی نشانه ها با تاریکی خواهد ماند تا بار دیگر نور بیاید و او را با خود به انتهای بودن ببرد, تا درخشش چشمانش . دور از مردمانی که تنهاییش را ندیدند .
"مریم احسانی"
نقد دیگری بر مجموعه داستان"طبیعت زنده چند بانو- کیارنگ علایی"/"نوشته مریم حسینیان"نگاهي به مجموعه داستان " طبيعت زنده چند بانو"
قابي پر از بانوفهرست ، عنوان كتاب را ندارد. به همين سادگي! پس بايد چراغ قوه را روشن كرد و در جستجوي طبيعت زنده چند بانو داستان ها را كاويد. ده بانو( با چشم بستن بر سايه ها و شخصيتهاي فرعي) كه مثل هم نيستند، مثل هم فكر نمي كنند و خط زندگي متفاوتي دارند از لابه لاي داستانهاي كوتاه مجموعه با دقت و چشم باز به مخاطب خيره شده اند. گاهي نگاهشان گرم است و دلنشين و گاه غمگين و افسرده انگار التماس مي كنند. وقتي سارا روي طناب رخت آويزان مي كند و يا جيغ مي كشد و گلهاي تازه گلدانهاي ياس را نشان مي دهد( قربة الي الله ) و يا ليلا به بازنشستگي فكر مي كند و دلش مي گيرد چون احساس مي كند مدتهاست شوهرش را نديده است. ( كارگاه) وقتي آن ليلاي ديگر ميان قبرستان مي ايستد و به مادرمي گويد كه چيزي در زندگي اش گم شده ( باد روي شانه هاي بانو) بايستي دوباره كتاب را بست. با تامل به نام نويسنده كتاب نگاه كرد و بعد با تعجب ابروها را بالا انداخت كه نويسنده مرد است!
" طبيعت زنده چند بانو" را بايد به دقت خواند و صرفنظر كرد از اينكه مردها بايد براي مردها بنويسند و زنها براي زنها. داستان ها ي مجموعه ده برش از زندگي اند. كه سنگيني نگاه مردانه و افاده هاي فمينيستي را به همراه ندارند. حديث نفس نيستند و به دليل تاكيد بر شخصيت پردازي دروني از به رخ كشيدن تجربه شخصي فاصله دارند. " طبيعت زنده چند بانو" حكايت دردها ، حقارت ها و تنهايي بانوان( جايگزين قشنگي است براي واژه زن) بي رمقي است كه ترجيح مي دهند در سكوت به دور دستها خيره شوند و تلاش مي كنند در اندوه كسالت آور زندگي ؛ آرام و منطقي با دشواري ها كنار بيايند. ليلا، نيلوفر ، سارا و همان بانواني كه از پشت پنجره به استخر خيره شده اند( نياز به تاريكي ، نياز به روشنايي) يا بر پلكان ايستاده اند ( چند بانو بر پلكان) و شايد ليلا باشند، همه و همه ميان قاب داستان ايستاده اند و دستمال سفيدي را به مخاطب تعارف مي كنند تا نم چشمش را خشك كند يا عرق پيشاني اش را بگيرد.
حسن همراه شدن با داستانهاي مجموعه شايد اين باشد كه به وضوح رايحه تازگي و تلاش برا ي رسيدن به تجربه اي تازه در عرصه نوشتن داستان استشمام مي شود. بانوان متفاوت داستانها هر كدام ويژگي منحصر به فردي دارد كه رد پاي پيامي شكوهمند و خاص را نشان مي دهد. گرچه گاهي همين خاص بودن، طراوت داستان را از كم كرده است. چنين تلاشهايي در دهه اخير كمياب هستند. تلاش براي ساختن جهان داستان نه بازآفريني تجربه هاي شخصي كه تنها مزيتشان باورپذيريشان است.
سالهاست كه برشهايي از زندگي داستان مي شود. فقط براي اينكه چمداني از تجربيان شخصي نويسندگاني به رخ كشيده شوند. بي آنكه تفكر چنداني پشت داستانها نهفته باشد. برش زندگي نه به معناي اضافه شدن برگ زريني به تاريخ ادبيات؛ بلكه تنها شرح جزئياتي كه تسلط نويسنده به آنها بيشتر است اساس طرح هايي بوده كه با اغماض مي توان نام داستان بر آنها گذاشت. داستانهاي كه به كمك ترفندهاي زباني و اندكي ذوق نوشتن؛ چمدان كهنه تجربه ها را خالي مي كند و انگار داستان نويس نفس راحتي مي كشد و باز مي رود به دنبال بخش ديگري از زندگي! بي آنكه تجربه اي منتقل شود؛ حسي برانگينخته گردد و تلنگري حتي ناچيز بر روح مخاطب وارد شود. اين روزها داستانهاي كوتاه نوشته مي شوند و به كمك هنر بازنويسي و ته رنگ سياه در رده پائين داستانهاي روشنفكري قرار مي گيرند . غافل از اينكه داستان كوتاه تنها رسالت حك كردن تيرگي هاي روح و ناهنجاري هاي اجتماعي را بر عهده ندارد. داستان زماني داستان است كه پنجره شود براي ورود به جهاني تازه و پلي باشد براي رسيدن به پرسشهايي عميق نه دريافت پاسخهايي سطحي.
" طبيعت زنده چند بانو" پنجره اي ساخته است رو به سوي واقعيتهايي محض كه زيرساختي پيچيده و رونمايي نو دارند.
درميان داستانهاي مجموعه و تاكيد نگاه نويسنده كه كوشيده است داناي كل را داوري بي طرف و مسلط بر خط سير داستانها قرار دهد،" استخري پر از كاشي هاي سبز" و " قربةالي الله" از نظر محتوا و زاويه ديد تافته اي جدا بافته است. " استخري پر از كاشي هاي سبز" صرف نظر از دوگانگي روايت و دو سطح بودن داستان كه به دليل عدم تعادل اطلاعات راوي نامتعارف است، بارقه هاي از شهود و برانگيختگي حسي قوي را به نمايش مي گذارد و نويد مجموعه اي متفاوت را به مخاطب مي دهد. پايانه تاثير گذار و زيباي داستان آنقدر توان دارد كه بر ضعفهاي كوچك داستان غلبه كند.
" قربة الي الله" علي رغم آستانه ايستا و روند كند داستان كه حتي فصلهاي ميان داستان هم نتوانسته است ضرباهنگي سريعتر به داستان ببخشد، درون مايه اي قوي دارد. جملاتي نظير" احساس مي كردم خدا چقدر سنگين است" و " تو مي داني لم يلد ولم يولد چطوري ممكن است؟"همان تلنگري است كه برش هاي زندگي براي داستان شدن نياز دارند. " قربةالي الله" اسير فرم نيست، بلكه معماري شده است. حفظ خط داستاني و تناسب ميان فكر و زبان ، عامل موفقيت داستان محسوب مي شود. آجرهاي داستان با لايه ي نازك تضادهاي به جا و بكارگيري صحيح جزئيات، بدنه داستان را معماري كرده اند.
اما هويت اصلي داستانها از " چند خط ساده در دوردست" آغاز مي شود. فضاي سردو اندوهگين داستانها كه همخواني نزديكي با طرح جلد كتاب دارد با جملات كوتاه و تصويرهاي زنده كه گاهي به شدت سينمايي اند تا داستاني ؛ عجين شده اند و تلخي سرگشتگي و تنهاي آدمها را به رخ مي كشند. عنوان داستانها تا پايان كتاب سنگين و حساب شده است. انگار كنار ورودي داستانها تابلوي بزرگي نصب شده كه روي آن نوشته اند: لطفاً بدون فكر وارد نشويد!
مخاطب مي داند كه بايد فكر كند، ساده نگذرد و چين به پيشاني اش بدهد تا مفهوم عميق تصاوير و نشانه ها را دريابد:
در سالن انتظار نور خورشيد روي كفشهاي ليلا رسيده بود ( چند خط ساده در دور دست)
زن موهاش را نوازش كرد و بعد دستش را گذاشت روي گوش هاش. بچه آرام شد. ( نياز به تاريكي ، نياز به روشنايي)
گوشه ي هال بطري كوچكي زير ميز آكواريوم بود. آن را برداشت و خوب نگاه كرد. صدها تخم ميگو توي آب شناور بود. تخم ميگو هنوز باز نشده بود. ( ld)
بايد اذعان داشت كه ديالوگها هر چند كوتاه و گزيده انتخاب شده اند، تاثير گذار و برنده اند.و داستانها را هوشمندانه از خطر سقوط و كشيده شدن به روايت محض باز داشته اند. چنين به نظر مي رسد كه در مجموعه " طبيعت زنده چند بانو" مخاطب بيشتر از آنكه فرصت داشته باشد تا گرماي داستانها، لطافت بارقه هاي معرفتي و معماري مناسب برخي داستانها را حس كند، گرفتار دكوراسيون داخلي داستان مي شود! كه البته درگير شدن با چنين موقعيتي به سبب صحنه پردازي هاي سينمايي داستانهاست.با يد به خاطر داشت كه مخاطب قبل از آنكه به دنبال نشانه ها باشد و آنها را به صورت برجسته ،روي خطوط لمس كند؛ طالب لذت خواندن است. " قربة الي الله" و " ld" چنين لذتي را منتقل مي كنند. و نشانه ها را به صورت پنهان و تاثير گذار در دل خود جاي داده اند و براي لحظه اي موجي از طراوت و آرامش در ذهن جاري مي سازند.
" طبيعت زنده چند بانو" روايت آدمها نيست، چراغ روشني پشت پنجره اي تاريك است كه مي كوشد به مدد اشارات غير مستقيم و جزئي ، مفاهيم عميق و كشفهايي از روح انسان را به نمايش بگذارد. همان بخشهايي كه شايد آرزوهاي فروخورده ، ساده و مشترك تمام آدمهايي باشد كه در تاريكي ترسها ، افسوسها ، نااميدي ها گم مي شوند.
"مریم حسینیان"






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن