محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827715007
گنجشكها مرگ قيصر را باور نكرده اند
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گنجشكها مرگ قيصر را باور نكرده اند
تقي دژاكام - مراسم بزرگداشت نخستين سالگشت درگذشت قيصر امين پور شاعر بزرگ معاصر بعد از ظهر پنجشنبه در محل خانه شاعران جوان در تهران با حضور پر شمار دوستداران و ياران او بر گزار شد . گزارش توصيفي ايرنا را از اين مراسم در پي مي خوانيد .
- نيم ساعت زودتر از شروع برنامه به محل خانه شاعران رسيده ايم ، اما جايي براي نشستن نيست . تمام اطاق ها و راهروها را صندلي چيده اند اما دريغ از يك جاي خالي!
- تلويزيون هاي مدار بسته ،اطاقها و راهروها را پوشش داده تا امكان استفاده از برنامه براي همه وجود داشته باشد.
- همراهان هميشگي قيصر زودتر از همه آمده اند و برخي براي بهتر برگزار شدن برنامه در تكاپو هستند: محمد رضا عبدالملكيان، ساعد باقري، وحيد اميري، بيوك ملكي، سهيل محمودي، فاطمه راكعي،افشين علا، دكتر موسوي گرمارودي، مشفق كاشاني و از جديدتر ها فاطمه سالاروند و انسيه موسويان .
- صداي شعرخواني قيصر كه از بلند گوها پخش مي شود، با صداي گنجشكهاي لاي شاخ و برگهاي درختان پاييزي حياط خانه شاعران ، در هم ادغام مي شود و چند نفر آرام اشك مي ريزند : سراپا اگر زرد و پژمرده ايم/ ولي دل به پاييز نسپرده ايم/ چو گلدان خالي لب پنجره / پر از خاطرات تَرَك خورده ايم...
- از پله ها كه بالا مي آيي ، ميزي و كتابهاي جديد و قديم قيصر؛ "دستور زبان عشق" كه سال گذشته به چاپ دوم رسيده بود مُهر چاپ هفتم خورده است.
- دو كتاب جديد يكي از كهن سروده هاي قيصر وديگري از اشعار شاعران درباره قيصر(ناگهان او را به نام كوچكش خواندند...) عرضه شده است و دو سي دي كه يكي از شعرخواني هاي او و ديگري 12 جلسه كلاس درس او در دانشگاه تهران.
- راحيل دخترم زرنگي كرده و جايي را در راهروي سمت چپ برايم پيدا كرده است. مي نشينم. كناردستم اطاقكي است كه در آن پيراهن و كت خاكستري قيصر را آويزان كرده اند با كيفي كه هميشه همراهش بود. روزنامه هايي كه از قيصر نوشته اند ، يك كتاب او كه به عربي ترجمه شده است :"ثلاثاء الفواصل الحارقه". عكس هايي از او كه حالا قاب شده اند و شمع هايي كه دختركي كوچك روي ميز آنها را روشن مي كند.
- وحيد اميري با صدايي حزن آلود ، شعري از قيصر مي خواند و سپس برنامه را با تلاوت آياتي از كتاب خدا آغاز مي كند. با قرآن خواندنِ ِ اميري ، سكوت همه جا را فرا مي گيرد.
- مجري برنامه سهيل محمودي است كه شعري را براي قيصر مي خواند : داغ تورا چو شمع، به شب هاي بي فروغ/ روشن نگاه داشته و با آن گريسته ام. سپس از شاگردان و همراهان و دوستان قيصر كه نامشان را مي خواند مي خواهد كه بيايند و فقط دو دقيقه درباره او سخن بگويند.
- "راضيه بهرامي" كه ظاهرا فيلمبردار برنامه هاي قيصر بوده مي گويد: من فقط دلم براي قيصر تنگ مي شود . بقيه حرف هايش در هاي و هوي كساني كه آمده اند و جايي براي نشستن ندارند گم مي شود. بعد از مراسم ، همسرم حرفهاي او را برايم نقل مي كند :من مسئول اجرايي نشريه اي بودم كه با مديريت قيصر منتشر مي شد ، يكي از روزهايي كه حال خوشي نداشت به او گفتم مطالب نشريه كامل شده است ، اجازه مي دهيد آن را منتشر كنيم ؟ گفت : بايد خودم آن را ببينم . گفتم : با اين حالتان ؟ بگذاريد آن را براي شما بياوريم . و او قبول نكرد. محل نشريه در طبقه چهارم ساختماني بود كه آسانسور نداشت . درست نيم ساعت تمام طول كشيد تا او پله ها را نفس نفس زنان بالا آمد و با حساسيت نشريه را خواند و اجازه انتشار داد. حالا كه به ياد آن روز مي افتم با خود مي گويم اگر هر كدام ما به اندازه قيصر در كارهايمان دقت و حساسيت داشتيم ، شايد بسياري از حرفهايي كه در اين يك سال زديم نمي زديم و شعرهايي كه در اين يك سال سروديم منتشر نمي كرديم !
- "افشين علا " مي گويد: درزندگي دو كس را بيش از همه دوست داشته ام ، مادرم را و قيصر. مادرم مرا به زندگي آورد و قيصر به من زندگي كردن را آموخت بيش از آنكه سرودن را به من ياد دهد .(جمعيت اشك مي ريزد ، حرفهاي افشين به دل همه نشسته است ). ادامه مي دهد : قيصرمعدلي بود از تمام خورشيدهاي ناب درون انسان و وقتي اورا پيدا كردم ، آن "آن"ِ گمشده اي را كه حافظ هم مي گويد ، يافتم . وقتي قيصر شعر مي خواند يا حافظ مي خواند ، احساس مي كردم اين شعرها از دهان خود حافظ بيرون مي آيد .شايد اين خيلي ادعاي بزرگي باشد ، اما او اين كار را كرد و در جواني هم كامل و پخته و پير بود و آن توانمندي و پاكي شعرش را چون يوسف مصري به ثمن بخس نفروخت.
- سهيل كه نشان مي دهد گاهي علايق سياسي اش بيش از شعر برايش ارزش دارد ، خاطره اي را البته به نقل از يكي از دوستانش نقل مي كند : در زمان دولت پيشين به مناسبتي مسئولان رايزني هاي فرهنگي جمهوري اسلامي در تهران جمع شده بودند و سخنران مراسم هم آقاي خاتمي بود ، قيصر هم دعوت داشت اما زماني رسيد كه آقاي خاتمي داشت از سالن خارج مي شد .آقاي خاتمي با نوعي طنز به قيصر گفت : آقاي امين پور ! شما و اينجا ؟ جلسه رايزنها ؟ قيصرهم ( لابد به خاطر آنكه راه آقاي خاتمي را گرفته بود )،گفت :آنها رايزن هستند و ما راهزن ! آقاي خاتمي هم فورا گفت : گر راهزن توباشي صد كاروان توان زد !
- "فريدون عمو زاده خليلي " كه در حوزه هنري 10 سال با قيصر هم اطاق بوده و بعدها در سروش نوجوان با او در يك اطاق كار مي كرده است هم خاطره كوتاه اما پرمعنايي را نقل مي كند : من گريه قيصر و حتي بغضش را نديده بودم و او خيلي ابا داشت كه كسي او را در چنين حالتي ببيند. ما هم روالمان اين بود كه او شعرهايش را براي من مي خواند تا مثلا من اشكالش را بگيرم و من هم قصه هايم را مي خواندم تا او درباره اش نظر بدهد . يك بار او منظومه " ظهر روز دهم " را كه درباره حضرت قاسم "ع " است تازه سروده بود و داشت آن را براي من مي خواند تا رسيد به اين عبارت كه او با شمشيرش گويي زمين كربلا را شُخم مي زد كه ناگهان بغضش تركيد و شروع كرد به گريستن و چون ديد براي اولين بار گريه اش را ديده ام ، خنديد و با تكيه كلام هميشگي اش گفت : الكي بود .
- مجري برنامه كه بين هر خاطره، نكته اي را يادآوري مي كند مي گويد : قيصر نشان داد برخلاف آنچه مرتب تكرار مي كنند كه ما امروز بحران شعر داريم ، ما بحران شاعر داريم .
- "سعيد بيابانكي " شعر مي خواند : پنداشتم كه باغ گلي پرپر است او / ديدم كه نه ،...برادر ِ من قيصر است او / هركوچه باغ را كه سرك مي كشم هنوز / مي بينم از تمام درختان سَر است او ...
- سهيل ، خاطره اي از زمان دفاع قيصر از پايان نامه اش مي گويد : سال 76بود و همه ما به مراسم دفاع او از پايان نامه دكترايش يعني كتاب " سنت و نوآوري در شعر معاصر" رفته بوديم . استاد راهنماي قيصر ، دكتر محمد رضا شفيعي كدكني و استاد مشاورش دكتر تقي پورنامداريان بود . درآن مراسم دكتر شفيعي كدكني طي سخناني گفت : امروز در اين دانشگاه مهمترين رساله اي عرضه مي شود كه از زمان تاسيس دانشكده ادبيات و دفاع دكتر محمد معين تاكنون سابقه نداشته است و آن پايان نامه آقاي قيصر امين پور است و قيصر هم بلافاصله با هوشمندي شاگردانه اي گفت : خير ، بهترين رساله بعداز رساله دكتر محمد معين، رساله دكتر شفيعي كدكني با عنوان "صور خيال در شعر فارسي" است .
- دكتر" مرتضي كاخي" هم با شروع سخنانش اشك را در چشم حاضران نشاند. او گفت: در اين سالها من جز براي دو نفر سخن نگفته ام: مهدي اخوان ثالث و قيصر امين پور. سپس خاطره اي را گفت: زماني كه نخستين بار در بيماستان بستري شد ، فوري به ديدارش شتافتم. دست و پاي باند پيچي شده اش آويزان بود. شايد در تمام يك ربع يا نيم ساعتي كه آنجا بودم بيش از دو كلمه با هم سخن نگفتيم اما تمام اين مدت به همديگر نگاه كرديم با نگاه با هم حرف مي زديم و من فكر مي كردم كه او چقدر به شعرش نزديك است.
دكتر كاخي جمله آخرش را اين گونه توضيح داد: اگر كسي تمام شعر هاي فارسي را از گذشته تا حال به طور كامل بداند ، اگر قريحه نداشته باشد نمي تواند شعر بگويد و قيصر اين قريحه را به طور كامل داشت. او علاوه بر آن بسيار زلال، بي شائبه، شجاع، رنج كشيده و دوستدار مظلومان و مدافع مردمان از بن دندان بود نه از سر تظاهر. قيصر بين خير و زيبايي كه ظاهرا مي توانند متمايز باشند يعني بين خير جامعه را خواستن و زيبايي در شعر يا زيبا گفتن شعر ، چنان رابطه اي برقرار كرد كه در كسان ديگر كمتر موجود است. او در شعرش عبوس نبود و اين جمله او هميشه در ذهن من است كه : "زيبايي زيباست، از آن زيباتر، زيبا ديدن است و از آن زيباتر، ديدن ِ زيبايي است و مي ترسم به جايي برسم كه بگويم: انكار زيبايي، انكار خداست".
- دكتر "فاطمه راكعي" هم به اختصار سخن گفت: آخرين پنجشنبه اي كه در دفتر خانه شاعران بوديم ، از حالش پرسيدم . گفت : هيچ خوب نيستم . او معمولا از نگراني ما نگران مي شد براي همين ديگر ادامه نداد . در همين موقع تلفن زنگ زد، من بسرعت خودم را به تلفن رساندم تا كسي مزاحم او نشود. فردي از شهرستان بود كه مي خواست معني بيتي از حافظ را از قيصر بپرسد. از آنجا كه حال قيصر خوب نبود سعي كردم خودم پاسخي در حد توانم به آن تلفن بدهم. قيصر پرسيد چه كسي است و چه كار دارد و وقتي فهميد موضوع چيست حدود يك ربع بيست دقيقه وقتش را گذاشت و از كتابهايي كه در كتابخانه كوچك ما بود مطالعه كرد تا پاسخ تلفن يك شهرستاني ناشناس را بدهد و من به اين فكر مي كردم كه او "مهرباني محض" است. او مي خواست هرچه دارد و ندارد را سخاوتمندانه به ديگران ببخشد.
- تعبير "مهرباني" در خاطره خانم راكعي، مجري را به سالهاي دور برد: آن سالها كه با حسن حسيني و قيصر و محمد رضا محمدي، شعرهاي جُنگ سوره را انتخاب مي كرديم.زماني كه قيصر نبود ، به راحتي روي شعر هاي ضعيف خط مي كشيديم و آنها را حذف مي كرديم اما وقتي قيصر بود از ما مي خواست كه تا آنجا كه مي توانيم شعرهاي ضعيف را خودمان دستي به سر و رويش بكشيم و قابل چاپش كنيم و معمولا اين كار را خود به عهده مي گرفت . لذا حسن حسيني مي گفت: قيصر! اين مهرباني تو، هم كار دست خودت مي دهد و هم ما را توي زحمت مي اندازد . بعدها حسيني در كتاب براده هايش شايد در واكنش به اين گونه موارد ، نوشت: "اصلاح يك شعر بد، به مراتب سخت تر از سرودن يك شعر خوب است".
- "سيد حسام الدين سراج" با سه تاري در دست به همراه آقايان جلالي( نوازنده عود) و ورزيده( نوازنده ني) سه قطعه را در دستگاه سه گاه اجرا كردند: 1- غزلي از حافظ با مطلع: صبا وقت سحر، بويي ز زلف يار مي آورد/ دل شوريده ما را به بو در كار مي آورد. 2- ساز و آواز با شعري ازقيصر: اي شكوه بي كران، اندوه من !/ آسماندرياي جنگلكوه من ! گم شدي اي نيمه سيب دلم / اين من ِمن ! اي تمام روح من ! و 3- تصنيفي در دستگاه شور كه شعر آن از "فاطمه سالاروند" بود.
- دكتر "بهروز ياسمي" هم به خاطره اي اشاره كرد، به شعري كه قيصر گفته و اولين بار آن را در روزنامه كيهان چاپ كرده بود: صبح بي تو رنگ بعدازظهر يك آدينه دارد/ بي تو حتي مهرباني حالتي از كينه دارد/ بي تو مي گويند تعطيل است كار عشق بازي/عشق اما كي خبر از شنبه و آدينه دارد...
ياسمي گفت به قيصر گفتم: صبح چگونه رنگ بعدازظهر دارد يا مهرباني چگونه با كينه جمع مي شوند و ... قيصر جواب داد: راستش من اين شعر را درباره "انجمن حجتيه" گفته ام كه بدون مهرباني و عشق بازي ،ادعاي ارادت به امام زمان دارند.
دكتر ياسمي سپس شعري را براي قيصر خواند: پريد از سر بامم، كبوتري كه تو بودي / شكست پيش نگاهم، صنوبري كه تو بودي...
- شاعران، مي آيند و مي روند، سخنرانان خاطره مي گويند اما پر رنگ ترين اتفاق در حاشيه، دسته دسته كتاب ها و سي دي هاي قيصر است كه مرداني هن هن كنان آنها را از انبار مي آورند و به چشم بر هم زدني همه آنها به فروش مي رسد.
- صدا در سالن كناري نمي آيد. ناصر فيض طنز پرداز خوب ، مقاله اي مفصل اما به گفته كساني كه صداي او را شنيده اند بسيار تحقيقي و دقيق درباره شعر قيصر ارائه مي كند. صدا در سالن كناري نمي آيد، به ايوان مي آيم، آنجا هر چند صدا بهتر است اما نمي تواني دقيق بفهمي كه سخنران چه مي گويد.همه گوشها را تيز كرده اند تا شعر طنز فيض را كه با رديف "در آورده اند" سروده است ، بشنوند.
- از خير تصويرمي گذرم ، خودم را به نزديكترين بلند گو مي رسانم . "محمد كاظم كاظمي" درباره "جامعيت و تعادل در شعر و شخصيت مرحوم قيصر امين پور" سخن مي گويد ؛ با تسلط كامل و بدون آنكه نوشته اي همراه خود داشته باشد . مي گويد :در يكي از نخستين دوره هاي كنگره شعر جوان ، از شاعران حاضر نظرخواهي كرديم كه كدام شاعر معاصر در نزد شما محبوبتر است . نتيجه نظرخواهي قيصر ، در راس هرم محبوبترين ها بود . امروز هم اگر چنين نظرخواهيي شود ، نتيجه اي متفاوت با آن زمان (سالهاي 70 - 69) نخواهيم داشت . اين نشان مي دهد علي رغم اينكه در دوره اي شايد شاعري محبوب شود و بعد افول كند ، قيصر در حد متعادلي از محبوبيت بالا بوده و اين محبوبيت تداوم داشته است ؛ درست مثل حافظ كه شايد كساني در دوره هايي به طور مقطعي ، محبوبتر از او شدند اما امروز حتي نامي از آنها نيست و خود حافظ محبوبيت مستدام دارد .
- حرفهاي "مريم رزاقي " هم ساده و دلنشين بود . او از شعري كه قرار بود در كنگره شعرجوان 15 سال پيش بخواند گفت و اينكه قيصر ، آن را اصلاح كرده بود اما وقتي در نگاهش نوعي اكراه ديد با مهرباني گفت : شما شاعر و صاحب اين شعر هستيد ؛ هر جور كه دوست داريد بخوانيد . وي افزود : من اكنون سالهاست آن شعر را آنگونه كه قيصر تصحيح كرده بود مي خوانم : "لبخند را مضايقه كردي ز چشم من / خورشيد را به صبح سياهم نمي دهي" و نه آنگونه كه آن بار در آن كنگره خواندم :" خورشيد را مضايقه كردي ز صبح من / خورشيد را به صبح سياهم نمي دهي".
- "سيد صابر موسوي" هم سه خاطره كوتاه از قيصر مي گويد و شعري كه براي او سروده است :از بس قلمها غرق مشق آب و نانند / ديگر تمام عاشقان بي داستانند/ در حسرت رسوا شدن مانده اند عشاق / ديوانگان دلتنگ سنگ كودكانند/ فرهادها ديگر اسير چشم زخمند / چندي است از زخم زبانها در امانند...
- "فاطمه سالاروند" به نكته جالبي اشاره مي كند : بي توجهي و كم توجهي به ارزش واژه . او پيشنهاد مي كند شعر قيصر را با نگاهي به موضوع ارزش واژه در شعرهاي او ، دوباره خواني كنند. او البته قول مي دهد كه خودش هم اين موضوع را در دستور پژوهش قرار دهد.
- مجري از مرحوم استاد "مهرداد اوستا" ياد مي كند و القابي كه به قيصر و حسيني داده بود : به قيصر مي گفت "شيخ رباعي" و به حسن حسيني "مير رباعي".
- بعد از خاطره سينا بهمنش ، سهيل خاطره اي از ادب والاي قيصر مي گويد : در يكي از شماره هاي نشريه اي كه سالها پيش شعري از قيصر را در آن آورده بوديم ، عكسي دسته جمعي از خودمان را چاپ كرده بوديم كه سلمان هراتي هم در ميانمان بود . وقتي چاپ شده مجله را به قيصر نشان داديم ، به جاي آنكه خوشحال شود بسيار ناراحت شد و با تكيه كلام هميشگي اش گفت : اي خانه ات ...( "خراب" اش را نمي گفت! ) . گفتم : مگر چي شده ؟ گفت : مگر نمي بيني دست من سيگار است ؟ گفتم : چرا ، حالا مگه چي شده ؟ گفت : اگر پدرم اين را ببيند چه مي شود ؟ تا حالا پدرم مرا با سيگار نديده است . او دغدغه فراواني داشت تا نهايت ادب و احترام را نسبت به پدرش داشته باشد ؛ دغدغه اي كه پس از مرگش ، همسر قيصر هم نسبت به پدر بزرگوار او داشته است .
- "حسن يوسف زماني" آهنگساز با ويولوني كه در دست دارد ، قطعاتي را به ياد قيصر مي نوازد و در ابتدا از آلبومي كه با شعرهاي قيصر و با صداي "صديق تعريف" تمرين شده و در آستانه انتشار بود، ياد كرد و گفت : مرگ قيصر ، آن آرزو را هم در خاك كرد.
- ساعد هم با اينكه وقت جلسه خيلي گذشته است ( و ظاهرا با سهيل به يك مجلس عروسي هم دعوتند كه نمي شود نروند !) ، با اصرار مجري چند كلمه اي از قيصر مي گويد : هم امين پور و هم شعرش ناميراست و من خودم هنوز هر گاه با او درد دل مي كنم ، آرام مي شوم . او با كتابي كه در دست دارد ، تفالي به قيصر مي زند كه شعر او خطاب به "آيه" (دخترش) مي آيد: اي آيه هاي آيه من در كتاب تو / اي امتداد سايه من ، آفتاب تو / اين نام من ، تمام من ، اي شعر ناتمام / بگذار تا سروده شوم در كتاب تو ...
- فيلم كوتاه مستندي كه درباره قيصر تهيه شده است پايان بخش اين مراسم است . برخي از اظهار نظرها در اين فيلم بسيار قابل تامل بود از جمله حرفهاي خانم راكعي : قيصر ، مفهوم مرگ را براي من عوض كرد و آن را به زندگي تبديل كرد . در حقيقت قيصر ، مرگ را زندگي كرد.
- و من با اين جمله و با حرفهايي كه قبلا از ساعد و افشين علا شنيده ام ، به مفهوم عميق و واقعي اين سخنان فكر مي كنم . افشين بارها در طي اين يك سال گفت : چه كسي مي گويد قيصر مرده است ؟ من از اينكه ديگران ناراحتند تعجب مي كنم ؛ من هيچ ناراحت نيستم چون قيصر قطعا نمرده است . او زنده است ، با ما قدم مي زند ، شعرهاي ما را مي شنود ، لبخند مي زند و مثل گذشته دارد زندگي مي كند ...
- هوا ديگر كاملا تاريك شده است و گنجشكهاي باغ خانه شاعران جوان ، بي توجه به سالن درست مثل روزهايي كه قيصر در اين ايوان قدم مي زد ، همچنان دنيا را روي سرشان گذاشته اند . از زمان مشخص شده براي پايان مراسم ، بيش از دو ساعت گذشته است . راستي ! ناگهان چقدر زود دير مي شود ...
يکشنبه 5 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]
-
گوناگون
پربازدیدترینها