تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خداوند عزيز و جليل نقل كرده است كه فرمود: هر كار ارزشمندى كه در آن بسم ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816473984




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گربه اي كه مي خواست قورباغه بشه


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: گربه اي كه مي خواست قورباغه بشه
بهروز چند روزي بود كه گربه كوچولوي ما تو فكر بود. با بچه گربه هاي همسايه بازي نمي كرد، دنبال موش ها نمي دويد، سر به سر پروانه ها نمي گذاشت و از در و ديوار مردم بالا نمي رفت.

گربه كوچولوي ما چند روزي بود كه همش با خودش فكر مي كرد »چرا من قورباغه نيستم«. آخه اون درست قبل از اين كه هوس قورباغه شدن بكنه، با قورباغه سبزي آشنا شده بود كه در كنار جوي آب نزديك خونشون زندگي مي كرد. روزي كه »ملوس« »قور قوري« رو ديد فكر كرد، به به چه غذاي خوشمزه اي و آروم نزديك قورقوري شد ولي در همين لحظه قور قوري شروع كرد به بزرگ شدن، كيسه هاي اطراف سرش و شكمش هي بزرگ و بزرگ تر شدن و قور قوري كوچولو شريك قورباغه به اندازه خود ملوس! ملوس ترسيد ولي بعد به قور قوري نزديك شد و گفت: نترس نمي خوام بخورمت، قورقوري گفت: چه حرف ها مگر مي توني منو بخوري؟ من به اندازه توام و اگر بخواي منو بخوري خفه مي شي و تازه سمي هم هستم و فورا مي ميري.

ملوس تو دلش گفت: مي دونم كه راست نمي گه، مگه مي شه، قورباغه سمي باشه! قورباغه كه گويا فهميده بود، ملوس حرفش رو باور نكرده، گفت: همه قورباغه ها سمي نيستند ولي من سمي هستم.اصلا تو تا به حال قورباغه اي ديدي كه اين قدر بزرگ بشه. ملوس هيچي نگفت و همين طور زل زده بود به قورباغه كه رنگش از سبز پر رنگ تغيير كرده و كم رنگ مي شد و باز پر رنگ مي شد و به چند رنگ سبز مختلف در مي اومد. ملوس كه از قبل از رنگ قهوه اي و كرم بدن خودش بدش مي اومد و دلش مي خواست يا سياه يا سفيد مي شد، حالا كه قورباغه رو ديده بود از رنگ سبز خوشش اومد. قورباغه يك هو، زبان درازش رو درآورد و مگسي رو كه توي هوا مي پريد، شكار كرد. چشم هاي ملوس گرد گرد شد و با خودش فكر كرد قورقوري چه طوري مگسي رو كه با اون سرعت مي پره و اون قدر دوره شكار كنه؟ چه طور زبان به اون بلندي تو دهن قورقوري جا مي گرفت؟ قورقوري فكر ملوس رو خوند و گفت: زبان من تا حدود 50 سانتي متر كش مي ياد و دراز مي شه، برو عقب و گرنه تو رو هم شكار مي كنم.

ملوس با خودش گفت: چه حيوون قوي، زيبا و خوشرنگي. اي كاش من هم قورباغه بودم ... و از اون روز به بعد فكر ملوس اين بود كه چه طوري قورباغه بشه.

مامان پيشي كه ديد ملوس خيلي تو فكره گفت: چي شده عزيزم چرا بازي نمي كني؟ گربه گفت: آخه نمي خوام گربه باشم، دلم مي خواد مثل يك قورباغه سبز و خوشگل با زبون دراز و قرمز باشم كه مي تونه بزرگ و كوچيك بشه و اندازه بدنش هم هي عوض مي شه.

مامان گفت: همون قورباغه اي رو مي گي كه كنار جوي آب زندگي مي كنه و به همه گفته بدن سمي داره؟ ملوس تأييد كرد و مامان ادامه داد: قورباغه عمر كوتاهي داره، و غير از حشرات نمي تونه چيز ديگه اي بخوره. اولش كه به دنيا مي ياد مثل شما بچه گربه ها خوشگل نيست بلكه شبيه يك كرم سياهه كه بعد از مدتي بزرگ مي شه و دست و پا در مياره. تازه قورباغه نمي تونه راه بره، فقط مي تونه بپره، دست هاش هم خيلي كوتاهه و فقط مي تونه در جاهايي كه يا هوا خيلي مرطوبه يا آب فراواني وجود داره، زندگي كنه ولي ما گربه ها مي تونيم از درخت، ديوار و همه جا بالا بريم، تند تند بدويم بچه هاي خوشگل به دنيا بياريم، عمرمون زياده، كمتر كسي ما رو شكار مي كنه و مي خوره، و زندگي ما وابسته به رودخانه و آب نيست، آب براي ما لازمه ولي نه به اندازه اي كه براي قورباغه ها لازمه، اگه الآن قورقوري رو ببيني مي فهمي كه چه قدر نگران خشك شدن جوي آبه و اگه جوي آب خشك بشه اون هم مي ميره و تازه از همين حالا كه آب كم شده، رنگ پوستش تغيير كرده و قهوه اي شده!

ملوس كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مامان جون خيلي خوب شد كه با شما صحبت كردم. حالا فهميدم كه بايد همون طوري كه هستم، خودم رو قبول داشته باشم. من خدا رو شكر مي كنم كه يك گربه كوچولو هستم و ديگه نمي خوام قورباغه بشم.
 سه شنبه 30 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن