تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817073431




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درد حافظ هنوز درک نشده است!


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: (گفت و گو با خسرو ملاح)




خسرو ملاح در کتاب حافظ و عرفان ایرانی بعد از تعریفی که از هنر ارایه می دهد به حافظ می رسد.
و او را شاعری هنرمند می شناسد و درباره او می نویسد؛ دو پهلو سخن گفتن از خصیصه های سبک حافظ است وبه اشعار اجتماعی و انتقادی حافظ اشاره می کند. ملاح حافظ را شاعر ملی می داند، بدین جهت که : چون او را بلای خانمانسوز مغول و ترک و نابودی فرهنگ و میهنش از هر چیزی بیشتر رنج می دهد. او نیز هم چون فردوسی کشورش را عزیز نگینی می داند که به دست اهرمن افتاده است..
اما بخش اصلی کتاب عرفان و فلسفه ایرانی و یونانی در ارتباط با عرفان حافظ است. ملاح معتقد است افکار زرتشت بر یونانیان تاثیر داشته است. او سپس به بررسی مختصات تفکر ایرانی و یونانی می پردازد و ارتباط آن با تفکر صوفیانه ایران و اشعار حافظ را بیان می کند. ملاح می نویسد : عرفان حافظ آمیختن فلسفه ایرانی خودش با مبارزه با پلیدی و ریا و تزویر زاهد و عابد و صوفیان دکاندار ، همراه با درستی و لذت از حیات و آزادی با رعایت حقوق دیگران و شبهات با فلسفه افلاطون است.

ـ بیش از هر شاعر دیگری حافظ مورد توجه و پژوهش پژوهندگان ادب فارسی بوده است. این چه سرّی بوده و هست كه موجب این اقبال به حافظ شده است؟
دلیل نخست را از نوشته روانشاد علی دشتی در پیشگفتار بر كتاب دیوان حافظ انجوی شیرازی می آورم، «در قریب به پنج هزار بیت حافظ به یك تعبیر فرو افتاده و بازاری و به یك تركیب سست بر نمی خوریم... سخن حافظ به نحوی خاص از زبان عادی برتر می رود ولی در كناره گیری از زبان معمولی مانند ناصر خسرو و خاقانی از فهم و دریافت مردم دور نمی شود. مفاهیم عادی و پیش پا افتاده را در لباسی از وقار و تازگی بیرون می آورد. این خصوصیت نخست از انتخاب كلمه و پس از آن از كیفیت نشاندن آن حاصل می گردد. و درنتیجه در دیوان حافظ تركیباتی پیدا می شوند كه خاص خود اوست، مانند : نهیب حادثه، خنده ی می، ورطة بلا، سنگ فتنه و... »
و دشتی مثالها آورده است. من بیش از یكصد و چهل و چهار تركیب در حافظ یافته ام كه به نام «واژه های حافظ ساخته» امیدوارم در پژوهشی بسیار كوتاه و چند برگی در معرض دید حافظ شناسان میهن بگذارم.او برای بیان مقصود كلماتی می آوردو تركیباتی به قول دشتی «جور می كند كه همراه مفهوم صریح جمله، سایه معنی دقیق دیگری نیز توأم است.»
و اما خصوصیت شعر حافظ تنها اینها نیست كه سبب چنین اقبالی شود. او چون موسیقیدان خوشخوان است، دلپذیری آهنگ كلامش انسان را محسور می كند. از تكرار حروف یا واج آرایی و استفاده از آن مانند ساز اصلی اركستر با فاصله های دقیق حساب شده در لابه لای كلمات ما را مست می كند. تصویر سازی و نقاشی او و منظره هایی كه در خیال می سازد ساحرانه است. عفت كلام او، اخلاق انسانی او، روحیه ی لطیف و منیت والای او ، وی را به مرحله ی پیامبری ایرانیان در آورده است كه از دیوان او فال می گیرند و من متأسفم كه بگویم از او فال می گیریم ولی درد او را «نمی فهمیم».
ـ شما در این كتاب از جنبه و زاویه دیگری عرفان ایرانی حافظ را كاویده اید. ابتدا در این باره بفرمایید كه صفت عرفان ایرانی چه ویژگی خاصی دارد و عرفان ایرانی اصولاً چه مبادی و بنیانی در تفكر را برمی انگیزد. دوم اینكه حافظ در عرصه ی عرفان ایرانی در چه مقام و جایگاهی قرار دارد.؟
عرفان را من از معرفت می دانم. بنابراین دانش فلسفی، حقیقت راز هستی و چون و چرای خلقت، خواه حسی یا كشف و شهود اشراق افلاطونی یا به نام دیگر، وخواه از راه حكمت مشاء ارسطویی و یا راسیونالیسم منطق عقلی پیروان وصیل بن عطا، جداشوندگان از حسن بصری كه معتزله نام یافتند و در اصل فلسفه آنان به منظور نرم و قابل هضم كردن اسلامی بود كه اعراب و خلفای استثمارگر به ملت ایران تحمیل كرده بودند، ملتی كه خود برای فرار از ظلم حكومت مانوی كُش و مزدكی كش دوران آخر حكومت ساسانی به استقرار آن یاریها كرده بود. این شیوه تحلیل حیات یا فلسفه معتزله درمیان گروه اندیشمند جامعه ما طرفدار بسیار یافت و در فلسفه وحدت وجود یا پانتئیسم خلاصه شد و عرفان ایرانیش می توان نام نهاد.به قول رابعه بصری:



عشق از ازل آمده و به ابد می رود و در هشتاد هزار جهان كسی نیست كه از شربت عشق نوشده و به حق نرسیده باشد. یا به زبان ابن عربی كه این فلسفه را شكلی كامل داد: «ارتباطات بین خالق و مخلوق اعم از عرضی و طولی، چون وجود یكی است و تمام موجودات نمودی هستند از هستی مطلق بی فاصله وبیواسطه، بنابراین به هیچ وجه فاصله یی بین خالق و مخلوق نیست.» و به زبان منصور حلّاج: «من آنم كه كسی را عاشقم كه او جز من نیست. دو روح هستیم در یك بدن، مرا كه می نگری در اصل او را دیده ای و چون به او می نگری هر دوی ما را می بینی. » بنا براین عرفان ایرانی عشق یا انرژی را خالق مطلق میشناسد و از تمام فلسفه های دیگر آن زمان و بسیاری از این زمان پیشرفته تر است. و حافظ در میان عرفاوفیلسوفان ما یكی از بزرگان است. تئوری جدید تحول جهان را با مطلع این غزل او مقایسه بفرمایید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدو یا با این بیت:
نبود دو عالم كه رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه این زمان انداختاز نظر رمانتیزه كردن فكر فلسفی شاعرانه اش محرك عشق را یا انرژی را دیده ی افلاطونی، «زیبایی » یا حسن كرده است. پرتو حسن از خودنمایی و تجلی دم می زند و عشق پیدا می شود و انفجار نخستین را موجب شده، پیدایش حیات را سبب گشته است. بنابراین انرژی یا عشق برای او دربرگیرنده ی تمام وجود و موجود است. «خدا گواست كه هر جا هست با اویم» چه «در خرابات مغان نور خدا» را ببیند چه در دل خودش. برای او دو جهان و صد جهان می توانند فانی باشند ولی انرژی تنها قابل تبدیل است نه از بین رفتنی:
عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانستبرای حافظ :
«دل سراپرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست »ـ در این پژوهش بی اعتنا به محیط سیاسی و اجتماعی دوران حافظ نبوده اید. چه رابطه یی میان دوران زندگی یك شاعر با اندیشه های عرفانیش وجود دارد. آیا شاعر پرورده نظام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دوران موجود است و یا تأثیر گذار بر نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمان خود و حتی دوران های پس از خود؟
جمله نخست شما مرا جریحه دار كرد. در این پژوهش كه تم اصلیش محیط سیاسی و اجتماعی دوران حافظ است كه «درد اصلی این شاعر ملی» ما بوده ( و من كوشیده ام در این كتاب دست كم از پنجاه درصد غزلیات او مثال بیاورم و به یك یا دو غزل یا بیت اكتفا نكنم) و بسیار متأسفم كه به این درد حتی غالب روشنان ما توجه نفرموده اند و گروهی اصلاً آن را درك نكرده اند، من خودم را جای طبّال اركستری كه نوازندگانش بزرگان حافظ شناس میهنمان هستند گذارده ام تا بتوانم دیوانه وار آن قدر بر این «طبلِ دردِ حافظ» بكوبم؛ باشد گوشها متوجه این طبل دیوانه شوند و بپرسند چه دردی؟ و نعره كشان و گریه كنان و طبل كوبان فریاد كنم كه: «درد مسخ كردن مذهبی آسمانی كه او حافظ آن نام گرفته است، درد اشغال میهن از سوی عرب و ترك و مغول، درد حكومت جور و استثمار و استعمار خلفا و نایبان و حاكمان آنان، درد كج فهمی ها و ریا و تزویر گردانندگان حكومت و مذهب از شیخ و زاهد و مفتی و محتسب و قاضی و عابد و واعظان ازرق پوش، درد از بین بردن فرهنگی كه او و فردوسی ها و خیام ها و عبید ها و دیگر بزرگان فكری این آب و خاك با چنگ و دندان خواسته اند وجود نازنینش را پاك و بی آلایش نگاهدارند، درد عرب زدگی.
تمنا دارم تنها این غزل او را بخوانید و به یك یك «صفاتی» كه به «انسانهایی كه در آن مجلس انس» گرد آمده اند تا عیش انسانی كنند توجه فرمایید. من تنها مطلع را می آورم:
«عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام / مجلس انس و حریف و همدم و شرب مدام»این صفات نماینده فرهنگ ایرانی حافظ است كه خواسته است آنان كه درد او را نمی فهمند آنها را در مقابل فرهنگ اجتماعی و سیاسی زمان بگذارند و بهشت و دوزخ را به چشم ببینند و در دل و جان درك كنند. اگر سرایی می سازد سرای او «درِ سرای مغان رفته بود و آب زده » است كه با هیچ سرای حكومتی و مذهبی هیچ زمانی قابل مقایسه نیست. و این اثر بسیاری در آرزوهای ملتی در تشكیل نظام سیاسی و اجتماعی آینده می گذارد و چشم او زیر خاك هنوز به راهست. اگر این دوران نمی بود چنین دردی هم وجود نمی داشت. حافظی هم «حافظ ما» نمی شد كه بگوید:
« از كران تا به كران لشكر ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصت درویشانست»یا بنالد كه :
«عقاب جور گشادست بال در همه شهر / كمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست»اوست كه می گرید:
«از این سموم كه بر طرف بوستان بگذشت / عجب كه رنگ گلی ماند و بوی نسترنی»و فریاد می زند:
«نگار خویش بدست خان همی بینم / چنین شناخت فلك حق خدمت چو منی؟؟»ولی هم اوست كه به ملت خود امید می بخشد:
«به صبر كوش تو ای دل كه حق رها نكند / چنین عزیز نگینی به دست «اهرمنی »»و :
«بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر / بار دگر روزگار چون شكر آید»و رو به هم میهنانش كرده چنین امید می دهد:
«بلبل عاشق تو عمر خواه كه آخر / باغ شود سبز و سرخ گل به در آید»به همین مختصر اكتفا می كنم.
ـ در این كتاب به رسالت شاعر اشاره كرده اید و شاعر ملی. اینجا دو پرسش به میان می آید. اول اینكه رسالت شاعر آیا به معنای تعهد و التزام در ادبیات هم منظور نظر شما هست؟ آن تعهد و التزامی كه شاعر را ملتزم به یك ایدئولوژی خاص می كند؟ دوم اینكه شاعر ملی به چه معناست؟ این ملی بودن چه ویژگی خاصی دارد و با شاعری كه جهانی می شود چه تفاوتی دارد؟ اندیشه و آوازه حافظ پا از مرزهای ایران فراتر نهاده است. یا شاعری مانند مولانا هم اندیشه هایی جهانی دارد. آیا به این ها می توان شاعر ملی گفت؟ آیا ملی بودن شاعر او را در حد یك شاعر انقلابی صرف پایین نمی آورد؟
شاعر به خاطر این كه هنرمند است رسالتش در درجه نخست خلق زیبایی هنری ست در زمینه شعر و شاعری. تعهد و التزام او در ادبیات بستگی به لیاقت و مهارت هنری او و ذوق هنری جامعه است. در بخش دوم پرسش جنابعالی مسئله شاعری نیز نهفته است. چنانچه بی توجه به محیط خود و زمان و مكان خود سناریویی به شعر می آفریند و لو بازیكنان این سناریو موش و گربه باشند، شاعر كسی است كه با زبان این بازیكنان عبیدوار یا درد جامعه خود را نمایش دهد، یا هدف اخلاقی و انسانی و اجتماعی خود ر ابه مردم هم زبان خود، و اگر «بشود به مردم میهن خود» بفهماند و یا تزریق كند. در این صورت اخیر می توان گفت او از آن این ملت است و طبیعی است كه ملی بودن او تابعی است معكوس از استقلال میهن و فرهنگش و خطر تهاجم بیگانگان. واما مدت ها تشكیلشان فرآورده كشمكش های تاریخی است. ملی گرایی یا ناسیونالیسم پدیده تازه یی برای جهان است ،كه در اروپای غربی قرن هجدهم تازه آغاز یافت و انقلاب آمریكا و فرانسه نشانه آن شد. ولی به خودمان كه می پردازیم می بینیم پایه و ویژگی هایی را كه فردوسی برای ایجاد ملت ایران نهاده است، شامل نژاد، زبان، فرهنگ و نیز صفات آزادگ ، صداقت، درستی و احیاناً مذهب در یك چارچوب وسعت جغرافیایی خاص كه به آن كشور ایران نام داده، ما را جزو نخستین مللی كرده است كه از لفظ ملی می توانیم برای خاك ایران صفاتی بسازیم به نام شاعر ملی، حماسه ملی، حماسه سرای ملی، فرهنگ ملی، زبان ملی و الی آخر. صدها شاعر داریم كه در دربار عرب و ترك و مغول از مدیحه سرایان آن اشغالگران بوده اند و یك فردوسی داریم كه با آن نظام به مبارزه پرداخته است. آن هم در تمام طول عمرش. و اوست كه شاعر ملی است. حافظ است كه گرچه خرقة پشمینه آن رژیم مذهبی منحط به قول عبید مذهب مختار بر تن دارد. ولی می گوید:
«آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو»و یا :
« ریا حلال شمارند و جام باده حرام زهی طریقت و ملت، زهی شریعت و كیش»و یا:
«در خرقه چون آتش زدی ای عارف سالك جهدی كن و سرحلقه رندان جهان باش»و یا :
«دلم ز صومعه گرفت و خرقه سالوس كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟ »و یا :
«تا ز میخانه ومی نام و نشان خواهد بود سر ما خاك در پیر مغان خواهد بود»و یا :
«صلاح و توبه و تقوی زما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون كسی نجست صلاح»و دهها از این شعارهای انقلابی علیه آن رژیم «ظلم و جور نامذهبی» صوفیان و زاهدان و شیخان و محتسبان و قاضیان و ریاكاران دین فروش دستمایه ی شاعریست كه در آن دوران سیاه تاریخ میهنمان با تاوان احتمالی خون خود نه به طریق طنز و كنایه، بلكه صریح در عین بر تن داشتن لباس حافظی بر فرق آن جانیان كوبیده است. او حافظ است و اوست كه نگهدارنده فرهنگ ایرانیش می توان نامید. به این ابیات ساقی نامه توجه فرمایید:
«بیار ساقی آن می كه عكسش ز جامبه كیخسرو و جم فرستد سلامبده تا بگویم به آوای نی كه جمشید كی بود و كاووس كیدم از سِیر این دِیر دیرینه زن صلایی به شاهان پیشینه زنبده تا روم بر فلك شیر گیر بهم بر زنم دام این گرگِ پیرمُغنّی نوایی به گلبانگ رُودبگوی و بزن خسروانی سرودروان بزرگان زخود شاد كن ز پرویز و از باربد یاد كنمُغنّی بساز آن نو آیین سرودبگو با حریفان به آواز رودكه از آسمان مژده نصرت ستمرا بر «عدو» عاقبت فرصت ست»






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1598]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن