واضح آرشیو وب فارسی:قدس: ياد باد آن روزگاران... ؛ خلاقيت در جبهه
* آب پاكتي
در منطقه فاو، آب آشاميدني را در پاكتهاي مخصوص شير به ما مي دادند. هر يك پاكت، جيره روزانه چهار نفر بود. بچه ها براي اينكه
بي آب نمانند، سوراخهاي كوچكي در ظرفهاي آب خود ايجاد مي كردند تا اين گونه، مصرف آب خود را به حداقل برسانند.
* آدمك پارچه اي
بچه ها با لباسهاي پاره، آدمك درست مي كردند و كنار سنگر و روي خاكريز مي گذاشتند.
صبح كه مي شد دشمن به خيال اينكه بسيجيها را ديده است، آنها را به خمپاره و كاتيوشا مي بست و ما هم در سنگرهايمان مي خنديديم.
* آفتابه با انصاف
در شرايطي كه از بابت آب در مضيقه بوديم، يكي از برادران در بدنه آفتابه سوراخي ايجاد كرده بود كه بيشتر از يك حدي در آن آب قرار نگيرد و افراد ناگزير به صرفه جويي شوند.
* اذان بي سيم چي
بعضي از دوستان بي سيم چي براي روحيه دادن به رزمندگان، پشت بي سيم اذان مي گفتند. بدين ترتيب كل نيروهاي مستقر در خط، صداي اذان را مستقيم و به طور زنده مي شنيدند.
* استخر شناور
در لشكر عاشورا، يكي از بسيجيان منطقه ابهر به نام علي داوودي كه دبير تربيت بدني بود، قرار شد به ما آموزش شنا بدهد.
استخر نداشتيم. او استخر متحرك را پيشنهاد كرد، بدين طريق كه در قسمتي از سد دز، پلهاي شناور نفر رو را به صورت استخر كنار هم قرار داد و بچه ها وسط آن به آموزش شنا پرداختند. اين طرح بعدها در جاهاي ديگر هم پياده شد.
* الاغ در نقش تانك
عراقيها در شب، نسبت به تردد نيروهاي شناسايي و هجومي حساس بودند. دكتر چمران گفت: بر پشت چند الاغ يك تراورس چوبي با دو فانوس آويزان روشن كنيم و بفرستيم جلوي ديد دشمن.
آنها به گمان اينكه تانكها به سمتشان مي رود آنجا جهنمي برپا كردند كه اگر بر سر بچه ها مي ريخت ديگر كسي زنده نمي ماند.
* امداد صوتي
در عمليات خرمشهر، نيروهاي مهندسي براي احداث خط، صداي لودر و بولدوزر را كه روي نوار ضبط كرده بودند با بلندگو در جهت مخالف جايي كه خاكريز مي زدند، پخش كردند تا بتوانند كار خود را انجام دهند.
* آب خنك
در منطقه خيبر، براي داشتن آب خنك، گالنهاي 20 ليتري آب را جلوي سنگرها در خاك ريز فرو مي كرديم. بدين وسيله، آب خنك مي شد. بچه ها به اين محل «چاه زمزم» مي گفتند.
* آرامگاه لباس
تابستان سال 1366 و در جزيره مجنون، جمعي از بچه ها در محاصره عراقي ها قرار گرفتند. آنها وسايلشان را در كمين ها دفن كرده و روي يك سنگ نوشتند: «آرامگاه برادر فلاني»، تا بعد از بازگشت، وسايل را پيدا كنند.
بعد از مدتي نيروهاي خودي، آن محل را از دست عراقي ها پس گرفتند و وسايل بچه ها، با نام و نشاني هايي كه پيش بيني كرده بودند به دستشان رسيد.
* آن روزهاي سخت
بعد از چهل و چند روز كه از محاصره شهر بانه مي گذشت، براي اينكه ضد انقلاب نتواند به داخل پادگان رخنه كند، شهدا را به حالت نشسته در سنگر مي گذاشتيم و اسلحه ها را روي دوششان قرار مي داديم تا دشمن تصور كند افرادي در سنگر هستند و با چنين شگردهايي، توانستيم پادگان را نجات دهيم.
* ارتباط راه دور
آنتن بي سيم را به چوب بلندي مي بستيم و با سيم چنگي به بي سيم داخل سنگر ربطش مي داديم و به اين شيوه با راه هاي دور صحبت مي كرديم.
* اسلحه دو كاره
بچه هاي ادوات ابتكار بسيار جالبي داشتند، دوشكاچي شان در هنگام عمليات، با تيربارچي قرار مي گذاشت كه وقتي دشمن شروع به تحرك كرد، تيربار را بالاي دوشكا سوار كنند و با تيربار، تيررسام به هوا شليك كنند.
عراقي ها به گمان اينكه فقط تيربار در خط مستقيم است، جلو مي آمدند. اما بعد دوشكا از پايين شروع مي كرد به درو كردن عراقي ها و آنها گيج و حيران، وسط آتش مي افتادند و تلف مي شدند.
* الاغ مسلح
در عمليات مرصاد، منافقان با زور و تهديد، الاغ و قاطر روستاييان اطراف محل درگيري را مي گرفتند تا مجروحان خود را حمل كنند. اهالي چاره اي جز تسليم نداشتند و الا همان بلايي سرشان مي آمد كه سر روستاييان ديگر آورده بودند و از طرفي چون مي دانستند احشام خود را به دست چه اشخاصي مي سپارند، عموماً به آنها مرگ موش مي دادند تا در ميان راه سقط شوند. ولي يكي از روستاييان دو تا نارنجك را در دو طرف پالان الاغ قرار داد و آنها را به پاهاي حيوان بست. وقتي الاغ در سربالايي تند كوه ها، كمي به پاهايش فشار آورده بود، خودش و كسي كه سوارش شده بود منفجر شدند.
* اي لشكر صاحب زمان
در كردستان، بچه هاي گردان جندا... قرار گذاشته بودند هر وقت مي خواستند آماده باش بدهند، نوار حاج صادق آهنگران را با مضمون «اي لشكر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش» پخش مي كردند كه بچه ها بلافاصله متوجه وضعيت غيرعادي و آماده مقابله مي شدند.
* آبگرمكن هوايي
اوايل جنگ در جبهه حمام نداشتيم تا اينكه يك هواپيما در منطقه سقوط كرد. بچه ها دماغه جلوي هواپيما را روي بلندي مستقر كردند و مقداري آب در آن ريختند و با گرم كردن آن، حمام داير شد.
* آتش گير
در گردان ادوات بوديم. از دهانه اسلحه دوشكا هنگام شليك كردن شعله سوزاني بيرون مي آمد. تصميم گرفتيم براي اين اسلحه آتش گير درست كنيم.
خوشبختانه در مدت سه هفته با امكانات كمي كه داشتيم توانستيم اين وسيله را كه چيزي جز يك لوله با تعدادي سوراخ در سر آن نبود، درست كنيم و به اسلحه ببنديم. با كم شدن مقدار آتش خروجي از دهانه دوشكا، ديگر دشمن نمي توانست مكان اسلحه را شناسايي كند.
* آخرين تله
بچه ها هنگام عقب نشيني به اجبار قبضه هاي دوشكا را جا مي گذاشتند، اما به جاي گوگرد مخصوص فشنگ دوشكا، مثلاً خرج توپ يا آر. پي. جي هفت در فشنگ مي ريختند و چون عراقي ها به قبضه سالم مي رسيدند، فوري شروع به شليك مي كردند.
اما از آنجا كه بدنه سلاح، حد مجازي از انفجار را تحمل مي كند و نه بيشتر، دوشكا منفجر مي شد و قبضه و خدمه آن از بين مي رفتند. يا نارنجك را به گهواره دوشكا مي بستند و كسي كه قصد مسلح كردن آن را داشت كشته مي شد يا ضامن نارنجك را به گلنگدن متصل مي كردند و وقتي كشيده مي شد نارنجك منفجر مي شد و قبضه از بين مي رفت.
پنجشنبه 25 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]