محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826574691
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز آغاز يك پايان
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز آغاز يك پايان
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «آغاز يك پايان»،«آيا تاريخ تكرار ميشود؟»،«تا بماند نام نيكت يادگار»،«ملاحظاتي پيرامون بحران قيمت نفت»،«خواستگاه و جايگاه تحزب» كه گزيده برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان
«آغاز يك پايان» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در ابتداي آن ميخوانيد؛رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير ائمه جمعه كشور با ايشان، در تحليل بحران اخير آمريكا، مشكلات جاري دنياي غرب را نشان دهنده وضعيت ادعاهاي ليبرال دموكراسي غربي دانسته و با اشاره به اينكه اكنون فريادهاي اضمحلال مكتب ليبرال دموكراسي به آسمان بلنده شده، دوران حاكميت مطلق آمريكا را پايان يافته خواندند. در اين يادداشت سعي خواهيم كرد تا حد ممكن به تبيين اين موضوع بپردازيم؛
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در اوايل دهه نود قرن پيش، آمريكايي ها را آنچنان به وجد آورد كه خود را حاكم مطلق جهان دانسته و مكتب ليبرال دموكراسي را در مقابل سوسياليسم درهم شكسته و فروريخته، منجي بشريت معرفي كردند.
در ادامه يادداشت آمده است؛...طبق آمار رسمي نزديك به 20درصد مردم آمريكا يعني جمعيتي بالغ بر 50 ميليون نفر در فقر دست و پا مي زنند. حدود 3ميليون ثروتمند در آمريكا وجود دارد و يك درصد جمعيت اين كشور 38 درصد ثروت ملي را در چنگ دارند. در يك سو قشر كوچكي از اشراف و ثروتمندان در شهرك هاي محصور زندگي مي كنند و در سوي ديگر 50 ميليون نفر در شرايط فقر و درماندگي محبوس شدهاند.
يادداشت روز كيهان ادامه داده است؛...آمريكا 5درصد جمعيت جهان اما 25درصد جمعيت زنداني جهان را دارد. 2ميليون زنداني در آمريكا به سر مي برند. كشوري كه درباره دموكراسي اين همه هياهو و حتي جنگ به راه مي اندازد، بخش قابل توجهي از جمعيت خود را از رأي دادن محروم كرده است. طبق قوانيني كه در اغلب ايالت هاي جنوبي آمريكا وجود دارد كساني كه داراي سوءسابقه باشند از رأي دادن محرومند.
هيئت حاكمه آمريكا به بهانه «خطر تروريسم» تبليغات عوام فريبانه اي راه انداخت تا براي گسترش قوانين سركوب پليسي، استراق سمع را قانوني كند. سالانه حداقل 20هزار نفر در نتيجه تيراندازي پليس به مردم يا مردم به يكديگر كشته مي شوند؛ چيزي تقريبا 10 برابر كساني كه در واقعه 11سپتامبر جان خود را از دست دادند.
در بخش ديگر ميخوانيد؛...طبق اين راهبرد، اسلام و مسلمانان به عنوان «محور شرارت و دشمن خطرناك»! جايگزين كمونيسم معرفي شدند تا شايد اين بار آمريكا با سناريوي جديد دشمن سازي و توهم تهديد، خوي سيري ناپذير و مستكبرانه خود را تا حدي تطميع كند. طرح خاورميانه بزرگ دقيقا ناظر عملكرد آمريكا عليه منطقه اسلامي خاورميانه بود. طرحي كه در باطن خود، خواهان از بين رفتن ارزشها و نشانه هاي اسلامي در فرهنگ مردم منطقه و جايگزيني -به ظاهر- ارزشهاي غربي در قالب استقرار دموكراسي بود.
اما، با وجود آنكه از نظر غرب ابزار تحميل مكتب ليبراليسم بر كشورهاي اسلامي زور نظامي و اهرم اقتصادي بود، با شكست در افغانستان و عراق لاجرم زمينه هاي سياسي اين مكتب نيز به سمت شكست و اضمحلال كشيده شد.
در ادامه ميخوانيد؛...از آنجا كه از ديدگاه غربي ها سياست و اقتصاد لازم و ملزوم يكديگرند، پس از شكست سياسي آمريكا در خاورميانه، آرام آرام پشت پرده هزينه هاي اقتصادي لشكركشي غرب به منطقه نيز از لايه هاي پايين به سطح آمد. هزينه سرسام آور آمريكا براي جنگهاي افغانستان و عراق و رفتار غيرمسئولانه دولت بوش در اين زمينه، رفته رفته تاثير خود را بر اقتصاد داخلي آمريكا گذاشت و 4 بانك بزرگ سرمايه گذاري اين كشور را به ورشكستگي كشاند و به دنبال آن بحران مالي و اقتصادي سراسر آمريكا و تا حدي اروپا را فراگرفت.
امروز جهان پذيرفته است كه نظام سرمايه داري همانند مكتب ليبراليسم با شكست مواجه شده است. چندي پيش مجله اقتصادي «چالنجز» در سرمقاله خود تحت عنوان «پاپ يا قرآن» پيشنهاد كرد كه بايد براي خروج از بحران وخيم اقتصادي در جهان، از ابتكارات شريعت اسلامي در حوزه اقتصاد بهره بگيريم. اين روزنامه، اقتصاد اسلامي را تنها راهكار خروج از فاجعه اقتصادي دانست كه محصول عمل به نظام سرمايه داري غرب است.
سرمقاله نويس «چالنجز» مي نويسد: «گمان مي كنم ما درباره اين بحران بيش از اندازه نياز داريم به اينكه قرآن را به جاي انجيل بخوانيم تا آنچه را كه بر ما و بانك هاي ما گذشته است درك كنيم».
فوكوياما، تئوريسين مشهور جريان نو محافظه كار آمريكا و استراتژيست ارشد بنگاه RAND كه در كتاب معروف خود «پايان تاريخ و آخرين انسان» در سال 1992، ليبرال دموكراسي را پايان تاريخ مي دانست نيز اخيرا طي مقاله اي كه در هفته نامه «نيوزويك» به چاپ رسانده، با اشاره به بحران مالي آمريكا اين كشور و نظام سرمايه داري را در حال فروپاشي مي خواند.
دوران حاكميت مطلق آمريكا و ليبرال دموكراسي غرب به پايان رسيده است. بحران مالي اين كشور هم آغاز اين پايان است.
دنياي اقتصاد
«آيا تاريخ تكرار ميشود؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در ابتداي آن ميخوانيد؛يكي از استادان علوم سياسي گفته است: «ديگر خبري از سياستمداران بزرگي كه در قرن گذشته ميشناختيم نيست و سياستمداران كنوني جهان غرب بيشتر به كوتولههاي سياسي ميمانند». ظاهرا اين نقل قول براي اقتصاددانان امروز جهان نيز صادق است. قرن بيستم، اعجوبههايي نظيرهايك و فريدمن را به جامعه جهاني اهدا كرد و هماكنون فقدان اين اقتصاددانان بهخوبي احساس ميشود.
در بخش ديگر سرمقاله آمده است؛...بحران اقتصادي كنوني جهان براي خيليها خوشايند نبود، اما براي آقاي پل كروگمن كه جايزه نوبل اقتصاد سال 2008 را براي او به ارمغان آورد، اينطور نيست. شنيدن اين خبر بيترديد او را در شامگاه دوشنبه اين هفته(سيزدهم اكتبر) شاد كرد. آكادميعلوم سلطنتي سوئد از كروگمن به دليل تنظيم نظريههاي جديد در پاسخ به پرسشهايي در مورد تجارت آزاد ستايش كرد. اين آكادمي در بيانيهاي، آورده است: اثرات تجارت آزاد و جهانيشدن چيست؟ نيروهاي هدايتگر در شهري شدن در سراسر جهان كدامند؟ پل كروگمن توانسته است نظريههاي جديدي را در پاسخ به اين پرسشها تنظيم كند. كروگمن در روزنامه نيويوركتايمز ستون ثابت دارد و بهطور منظم براي اين روزنامه يادداشت مينويسد. او يكي از منتقدان جدي دولت جورج بوش و حزب جمهوريخواه بهشمار ميرود و بارها در روزنامه نيويوركتايمز از دولت آمريكا و حزب جمهوريخواه انتقاد كرده است.
در ادامه مي خوانيد؛...البته معروفيت آقاي كروگمن بيشتر به دليل انتقادهاي شديد او از ميلتون فريدمن نابغه آمريكايي و نظام بازار آزاد بوده است. و البته انتقادهاي او از فريدمن سرانجام برايش سودمند افتاد. اما آيا اعطاي اين جايزه در سالهاي اخير به افرادي نظير استيگليتز و كروگمن به معني ناكارآمدي اقتصاد آزاد است؟ نگارنده در تاريخ چهارشنبه 22/1/86 در صفحه تحليل همين روزنامه به نقد برخي از عقايد كروگمن پرداخت. اما چيزي كه اضافه بر آن بايد گفت، پاسخ به اين سوال است كه آيا آموزههاي فريدمن كاملا اجرا شدند؟ جواب اين سوال قطعا منفي است.
فريدمن به دو علت عمده، با بسياري از مالياتها مخالف بود (و بارها اين آموزه را تكرار كرد كه مالياتها را بايد تا آنجا كه ميشود، كاهش داد). علت اول، آن بود كه مردم با كارايي بسيار بيشتري پول خود را خرج ميكنند تا دولت. دليل دوم هم اين بود كه ماليات باعث افزايش هزينههاي دولت و فربه شدن آن ميشود و اصولا خاصيت دولت بزرگ تضعيف اقتصاد آزاد است. اگر به عملكرد اقتصادي دولت آمريكا از سال 1980 به اين سو نگاه كنيم، در مييابيم كه اين دولت، تحت تاثير آموزههاي فريدمن علت اول را تا حدودي جامه عمل پوشانده است. اما در خصوص بزرگ شدن دولت اين طور نيست. داد.
در پايان سرمقاله ميخوانيد؛...در اثر همين سياست، هم اكنون كشور آمريكا مقروضترين كشور دنيا است. همين طور ميدانيم دخالتها و اعمال نفوذ برخي نمايندگان مجلس آمريكا در خصوص اعطاي وام مسكن به مردم، يكي از دلايل بروز بحران اخير بوده است. اما تاثير افزايش مداوم بودجه دولت آمريكا و گسترش دولت بر عملكرد نظام بازار و وقوع بحران ميتواند موضوع تحقيقات مفصلي در آينده باشد. اعطاي جايزه نوبل اقتصاد به آقاي پل كروگمن اين سوال را به ذهن ميآورد كه آيا تاريخ دوباره تكرار ميشود؟
اعتماد ملي
«تا بماند نام نيكت يادگار» عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛سخنان ديروز رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در همايش ايران و استعمار انگليس از ابعاد مختلفي حائز اهميت و شايسته واكاوي و بازبينياست.آقاي هاشميرفسنجاني در اين نشست موضوع استعمار و تاريخ معاصر ايران را از چند منظر مورد توجه قرار دادهاند كه بر هر صاحبنظر و تاريخپژوهي لازم است تا آن ابعاد را جداگانه و مجددا به تجزيه و تحليل بنشيند. البته پر واضح است كه سخنان هاشمي به مثابه برگ تازه و خوانده نشدهاي از تاريخ معاصر به شمار نميآيد، بلكه اهميت ماجرا از اين منظر است كه طرح چنين مسائلي در عرصه سياسي و تاريخي چند تيتر و دستوركار را پيش روي ما مينهد و به نحوي راهنمايي و راهگشايي براي ورود به اين صفحات و عرصات را نويد ميدهد.
از سخنان رئيس مجلس خبرگان رهبري برميآيد كه براي فهم دقيق و صحيح رخدادهاي تاريخي چارهاي نيست جز بازخواني شجاعانه تاريخ به ويژه تاريخ معاصر؛ ديگر اينكه براي عبرتآموزي از تجربيات تلخ و شيرين دو قرن گذشته، شفافسازي ابعاد مكتوم تاريخي امري ضروري و اجتنابناپذير است. هاشميرفسنجاني در همين راستا به عوامل موثر در تحقق پديده استعمار در ايران پرداخته و اعلام كردهاند كه بيعرضگي، بياطلاعي و ضعف مديريت و نيز تكيه بر حمايتهاي خارجي از سوي دولتهاي مستبد داخلي از يك سو و سلطهجويي، خوي ضدانساني و بيرحمي دولتهاي استعماري از سويي ديگر زمينههاي ظهور استعمار در ايران بودهاند.
ديگر بخش شجاعانه و قابلتوجه سخنان هاشميرفسنجاني كه اتفاقا بعد داخلي بيشتري داشته و عدم امكان واكاوي صحيح و صادقانه آن گاه باعث آزردگي حافظه تاريخي ملت ايران شده است بازميگردد به نگاه عالمانه و غيرمتعارفي كه ايشان به دولت پهلوي و دكتر محمد مصدق داشته است. اسناد تاريخي ميگويند كه دكتر مصدق در 25 سال پاياني حكومت پهلوي و حدودا 28 سال دوره جمهوري اسلامي به دلايل متفاوت مورد نقد و بررسي منصفانه قرار نگرفته است. در حكومت شاه به دليل مخالفت ذاتي پهلويها با روح آزاديخواهي و استقلالطلبي مصدق، او را با كودتايي آمريكايي، انگليسي از قدرت فرود آوردند و با محاكمه و زندان از حقوق خويش محروم ساختند تا با تاريخسازي و تحريف وقايع به ارائه چهرهاي نادرست از حكومت پهلوي بپردازند. در دوره جمهوري اسلامي اما ماجرا از رنگي ديگر بود. التهابات و تحركات مسموم گروههاي ضدانقلاب در آغازين روزهاي پس از پيروزي و پناه گرفتن زير نام چهرههاي محبوب و ملي باعث شد تا براي مدتي امكان تميز و جداسازي آن مهره از چهرههاي اصيل ميسر نباشد و امكان زنگارزدايي از حقايق مكتوم تاريخي پديد نيايد. اكنون اما كه توفان حوادث فروكش كرده و كشتي نظام و انقلاب در ساحل امنيت پهلو گرفته است بيش از همه بر اشخاصي همچون رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام است تا با احاطه علمي و تاريخي ناشي از ممارست در تاريخ معاصر و نيز حضور در مواقف خطير انقلاب و وقوف بر دقايق ناگفته تاريخي پس از انقلاب اسلامي به اداي دين و انجام وظيفه ملي بپردازند. در اين باب تنها به ذكر سخني از سعدي عليهالرحمه اكتفا ميشود كه گفت:
نام نيكوي كسان ضايع مكن/ تا بماند نام نيكت يادگار
و اما شايد روزآمدترين بخش سخنان هاشمي آنجا است كه به استوانههاي انقلاب اسلامي و اركان نظام جمهوري پرداختهاند. ايشان به يك موضوع تاريخي و يك اصل الهي ولايتغير پرداخته و ميگويند: و بنا بر اصل تاريخي و قرآني ماندگاري بر اساس فطرت آنجا كه ميفرمايد بقا و ماندگاري جمهوري اسلامي ايران مرهون هماهنگي و همپايي اين سه مطلوب ملت ايران در كنار يكديگر است به نحوي كه هيچكدام جاي را بر ديگري تنگ نكنند. مردم ايران مسلمان و آزاديخواه و استقلالطلبند و تاثير راي و اراده خويش را در تعيين سرنوشت در نظام جمهوري
جمهوري اسلامي
«ملاحظاتي پيرامون بحران قيمت نفت» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در ابتداي آن مي خوانيد؛...بحران مالي آمريكا بر روي اقتصاد ساير كشورهاي جهان نيز تاثيرات پردامنه اي داشته و بسياري از عوامل اقتصادي در ساير كشورها را دستخوش بحران ساخته است . كاهش مصرف انرژي و به تبع آن كاهش تقاضا براي نفت خام از جدي ترين پيامدهاي مطرح در روزهاي اخير است . همين امر باعث كاهش قيمت نفت در سطح جهاني شده است . اين اثرات به حدي فوري جدي و پردامنه است كه اين روزها شاهد « سقوط آزاد قيمت نفت » هستيم . بطوري كه متوسط قيمت نفت اوپك به حدود 70 دلار رسيده است . اين پديده نشان مي دهد پيش بيني كساني كه ما را مصون از دريافت آثار و تبعات بحران اقتصادي آمريكا معرفي مي كردند تا چه حد گمراه كننده و بي اساس بوده است .
1 ـ نخستين اقدام و چاره جوئي در اين زمينه را بايستي از سازمان اوپك انتظار داشت كه سريعا سطح توليد خود را متناسب با كاهش مصرف و كاهش تقاضا تصحيح كند و با كاهش سقف توليد خود به اين روند نزولي كاهش قيمت ها واكنش منطقي و فوري نشان دهد. چرا كه در غير اين صورت بيم آن مي رود كه دستهاي آشكار و پنهان دلالان نفتي و كشورهاي صنعتي غرب و در راس آنها آمريكا وارد عمل شوند و از اين فرصت براي كاهش قيمت نفت سواستفاده نمايند.
در ادامه ميخوانيد؛...سرعت عمل در اين زمينه از آن جهت اهميت دارد كه متاسفانه قرار است اوپك در ماه آينده تشكيل جلسه دهد. اين « واكنش تاخيري » قطعا به زيان كشورهاي توليد كننده نفت اوپك منجر خواهد شد و به دستهاي پشت پرده فرصت خواهد داد كه بازي هاي آشكار و نهان خود را تشديد نمايند و باعث سقوط روزافزون قيمت نفت شوند.
2 ـ نگراني عمده از اين بابت است كه آمريكا و اروپا در يك اقدام هماهنگ و برنامه ريزي شده در صدد انتقال بحران اقتصادي كنوني به كشورهاي توليدكننده نفت هستند و در واقع سرگرم « صدور بحران اقتصادي » و هزينه كردن از جيب گشاد كشورهاي نفتي هستند و بدون آنكه هشداري در اين زمينه داده شود و يا از عواقب آن بيم داشته باشند به زيان كشورهاي نفتي وارد عمل شده اند. به عبارت روشن تر هم رشد بادكنكي قيمت هاي نفت و رسيدن آن به 150 دلار و هم سقوط آزاد آن تا سرحد نصف هيچگونه توجيه كارشناسي نداشته و از ديدگاه اقتصادي و فني قابل درك نبوده و نيست...
3 ـ آسيب جدي در اين بحران سقوط قيمت هاي نفت را كشورهايي تجربه خواهند كرد كه براي دريافت و هزينه كردن درآمدهاي بيشتر تدارك ديده بودند. نبايد از نظر دور داشت كه كشورهاي صنعتي و مصرف كنندگان عمده بابت كاهش قيمت نفت سود مي برند ولي با توسل به مكانيسم هاي تاخيري و از جمله افزايش ماليات بر نفت مانع كاهش جدي قيمت فرآورده هاي نفتي براي مصرف كنندگان نهايي خواهند شد. به عبارت بهتر اين كاهش قيمت نفت باعث افزايش درآمد دولتها در كشورهاي صنعتي مي شود تا از اين طريق درآمدهاي بادآورده را براي مقابله با آثار و تبعات ناشي از بحران اقتصادي كنوني به مصرف برسانند...
در بخش ديگر سرمقاله آمده است؛...اهميت اين نكته زماني بهتر درك مي شود كه بدانيم در سال 1386 حدود 45 ميليارد دلار واردات رسمي و 15 ميليارد دلار واردات غير رسمي داشته ايم و در واقع 60 ميليارد دلار واردات در طول يك سال ما را وارد يك مسابقه غير منطقي براي واردات بيشتر كرده كه لطمه هاي آن بر اقتصاد كشور كم نيست.
4 ـ متاسفانه دولت و مراكز تصميم گيرنده از افزايش درآمدهاي نفتي كشور بهره هاي لازم و مورد انتظار را در جهت تثبيت وضعيت اقتصادي جامعه نبردند و سياست دولت براي آوردن پول نفت بر سر سفره هاي مردم فقط در قلمرو واردات ميوه خارجي از محل سپرده هاي صندوق ذخيره ارزي نمود عيني پيدا كرد كه آنهم عملا در خدمت سفره هاي مرفهين بود.
جاي سئوال است كه چرا دولت از اين درآمدهاي نجومي و از فرصت هاي طلايي ناشي از چند برابر شدن درآمدهاي نفتي كشور در جهت رشد و شكوفايي اقتصادي و صنعتي كشور بهره گيري نكرد و زمينه هاي لازم و كافي براي ايجاد ثبات اقتصادي را فراهم ننمود.
5 ـ گذشته ها گذشته و از مجلس شوراي اسلامي و ساير مراكز تصميم گيري انتظار مي رود كه از اين پس مانع حاتم بخشي از محل صندوق هاي ذخيره ارزي شوند و مطمئن باشند كه درآمدهاي نفتي منبع باثباتي براي تامين نيازهاي كشور در هر شرايطي نيست و اگر مدتي درآمدهاي نفتي ما 5 برابر و حتي شش برابر شد ممكن است روزي هم اين درآمد نصف و بلكه كمتر نيز بشود كه مي بينيم اين روزها تقريبا نصف شده است .
6 ـ مطابق پيش بيني و ارزيابي آژانس بين المللي انرژي اتمي سطح تقاضا براي نفت خام به سطح سال 1372 سقوط كرده و اين ارزيابي ممكن است هر لحظه مورد تجديدنظر جدي تر قرار گيرد و از اين هم كمتر شود. حتي اگر همين ميزان تقاضا براي خريد و مصرف نفت خام را ملاك ارزيابي قرار دهيم اين بدان معني است كه احتمال سقوط بيشتر قيمت نفت بسيار جدي است و با در نظر گرفتن چشم انداز رشد اقتصادي جهان شرايط وخيم تر نيز چندان دور از ذهن نيست . اين هشدار جدي به ما مي آموزد كه ما هنوز در ابتداي بحران اقتصادي جهان هستيم و فكر حراج صندوق ذخيره ارزي را براي هميشه كنار بگذاريم و راهكارهاي عاقلانه منطقي و كارشناسي براي تامين هزينه هاي كشور جستجوي نماييم .
مردم سالاري
«اقدام تحسين برانگيز مهدي كروبي» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم سروش ارشاد است كه در آن مي خوانيد؛انتخابات رياست جمهوري دهم را مي توان مهم ترين موضوع پيش روي گروه ها و جريان هاي سياسي طي ماه هاي آينده دانست. اتفاقي كه قطعاً همه جريان ها احزاب و تشكل هاي سياسي كشور مي كوشند تا به نحوي در آن اثرگذار باشند و كانديداي موردنظر خود را بر صندلي رياست جمهوري ببينند.
در اين ميان، اما سكوت برخي از گروه هاي سياسي در قبال معرفي كانديداي رياست جمهوري قابل توجه است. برخلاف انتخابات دوره نهم رياست جمهوري كه عملا 9 ماه مانده به انتخابات، كانديداها مشخص شده بودند و كم كم فضاي رقابتي آغاز شده بود، اما به دلايلي، تا اين لحظه هنوز نمي توان كانديدا هاي اصلي رياست جمهوري دهم را به صورت دقيق پيش بيني كرد.
البته فضا به گونه اي رقم خورده است كه برخي كانديداها مي كوشند تا با چراغ خاموش حركت كنند تا مبادا در فضاي نامعلوم سياسي حال حاضر، از آراي شان كاسته شود. ضمن اينكه برخي نيز ترديد دارند و منتظر اند تا رقبايشان، گام اول را بردارند و سپس وارد عمل شوند.
بر اين اساس و تا اين جاي كار مي توان فقط از مهدي كروبي كه به صورت رسمي اعلام كانديداتوري كرده و محمود احمدي نژاد كه قطعا وارد انتخابات مي شود، به عنوان كانديداهاي اين دوره رياست جمهوري اعلام كرد و بقيه هنوز در حال تحليل فضاي موجود هستند.
اصولگرايان، تاكنون به سه دسته اصلي تقسيم شده اند. منتقدان دولت و حاميان دولت و تحول گرايان.
شكي نيست ممكن است برخي چندان با عملكرد احمدي نژاد موافق هم نباشند ولي به دلايل مختلف پرچم مخالفت را بلند نمي كنند و در دسته حاميان قرار مي گيرند.
بنابراين با وجود آنكه هنوز رقيبي در جريان اصولگرا براي احمدي نژاد، به صورت رسمي معرفي نشده است اما كانديداهاي مختلفي قابل پيش بيني است كه ترديدهاي مختلف اجازه بروز يافتن در شرايط فعلي به اين كانديداها را نمي دهد.
جريان اصلاحات نيز در همين شرايط قرار دارد كانديداهاي اصلاح طلبي كه حاضر به ميدان آمدن هستند نيز به جز مهدي كروبي هنوز به صورت رسمي اعلام موضع نكرده اند.
لذا شرايط غيرشفاف، بهترين تعريف از فضاي موجود است. اين حالت دو ضرر دارد. اول اينكه مردم آماده انتخابات نمي شوند چون ساير كانديداها را دقيق نمي شناسند و نمي توانند به تصميم برسند. دوم اينكه گروه هاي سياسي در زمان كوتاه نمي توانند راه ائتلا ف را طي كنند.
لذا، راه حل موجود آن است كه كانديداهاي ديگر همچون اقدام تحسين برانگيز مهدي كروبي به صورت رسمي اعلا م آمادگي كنند. اين امر سبب مي شود تا فضاي ناشفاف، روشن شود و افكار عمومي براي يك انتخاب صحيح آماده شوند.
البته بخش قابل توجهي از اين تغيير حالت موجود به گروه هاي سياسي و جناح هاي موجود مربوط مي شود.
پيشنهاد مي شود كه كانديداهاي حزبي وغير حزبي، كم كم آمادگي براي كانديداتوري را اعلا م كنند.
در خصوص گروه هاي اصلاح طلب انتظار مي رود براساس اين اعلام آمادگي ها به يافتن راه ائتلاف به دور از هرگونه تماميت خواهي هرچه سريعتر چاره انديشي شود زيرا اعلام آمادگي لزوما به معناي ماندن تا لحظه آخر نيست، بلكه استارتي براي رسيدن به ائتلاف فراگير با يافتن مكانيزمي براي اجماع است.
صداي عدالت
«گفتگوي اديان» عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت به قلم عطاالله مهاجرانى است كه در ابتداي آن ميخوانيد؛ گفتگوي تمدن ها اگر بر بنياد گفتگوي اديان سامان پيدا نكند. پيداست كه راه به جايي نمي برد. گفتگويي خواهد بود مبهم و بي سرانجام. گوهر تمدن فرهنگ است و گوهر فرهنگ باور ديني و معنويت. به صراحت مي توان گفت كه هيچ كس در روزگار ما به اندازه ي هانس كونگ فيلسوف دين و متفكر بزرگ آلماني در باره دين و گفتگوي ميان اديان سخن نگفته و كتاب ننوشته است. بي ترديد هر پژوهشگري كه بخواهد در باره ي گفتگوي اديان پژوهش كند. هر سه كتاب كم نظير كونگ درباره يهوديت و مسيحيت و اسلام بر مبناي شناخت گفتمان ديني نوشته شده است. دو دهه پيش از طرح ايده گفتگوي تمدن ها هانس كونگ از گفتگوي بين اديان سخن گفته است.
در سال 1982 هانس كونگ سلسله سخنراني هايي در دانشگاه توبينگن داشت كه با عنوان گفتگوهاي مسيحي- اسلامي توسط دانشگاه توبينگن منتشر شده است. سخن اصلي هانس كونگ كه در هر سه كتاب به عنوان راهنماي پژوهش مطرح شده است؛ اين است:
" بدون صلح در ميان اديان صلحي در ميان ملت ها تحقق پيدا نمي كند. بدون گفتگوي ميان اديان صلحي در بين اديان اتفاق نمي افتد. بدون پژوهش در باره مباني اديان گفتگويي در ميان اديان برقرار نمي شود."
دو نكته بسيار مهم در شناخت اديان ابراهيمي وجود دارد؛ بدون توجه به اين نكته اساسي شناخت مباني يهوديت و مسيحيت و اسلام ناممكن خواهد بود. يهوديت در طول تاريخ بر بنياد يك قوم تحقق يافته است. دين يهود بيش از هر دين ديگري جنبه و صبغه قومي دارد. يهوه خداي يهود گويي تمام انديشه اش در باره يهوديان است كه برگزيدگان او به شمار مي آيند. در مسيحيت، مسيح به عنوان محور و كانون مسيحيت قرار دارد و همه چيز بر محور مسيح معني پيدا مي كند. خداوند هم در صورت و سيرت مسيح پديدار شده است. در اسلام نه قوميت محمور و ملاك است و نه فرد، حتي اگر پيامبر گرامي اسلام باشد. اسلام بر مبناي متن ارزش و اعتبار مي يابد و رسول هم در همين چهارچوب متن تعريف مي شود.
نكته دوم كه نفش محوري در گفتگوي اديان دارد و اتفاقا مي تواند به مفهوم يك محور پژوهشي نيز تلقي شود. برسميت شناختن اديان توسط يك ديگر است. واقعيت اين است كه يهوديت اديان پس از خود را به رسميت نميشناسد و مسيح و محمد عليهم السلام را پيامبران دروغي محسوب مي كند و متن انجيل و قرآن را هم كتاب آسماني نمي داند. همين باور را مسيحيان نسبت به اسلام و پيامبر اسلام و قرآن مجيد دارند. با انبوهي از كتاب ها و پژوهش ها روبروييم كه كشيشان مسيحي در نفي و رد و طرد اسلام نوشته اند.
به عبارت ديگر اگر پيروان يهوديت و مسيحيت اسلام را به عنوان يك دين و قرآن را به عنوان كتاب آسماني مسلمانان و محمد (ص) را به عنوان پيامبر راستين به رسميت نشناسند؛ گفتگو بر چه مباني استوار خواهد بود؟
اسلام نه تنها يهوديت و مسيحيت را به عنوان اديان اسماني و ابراهيمي به رسميت مي شناسد و قران، پيامبران آن اديان را با احترام و شكوه تمام ياد مي كند. به گونه اي كه نسبت به جزئيات زندگي موسي و عيسي مي توان به صراحت گفت كه زندگي و كودكي و خانواده پيامبر اسلام با ايجاز تمام مطرح شده است. به عنوان مثال نام موسي 136 بار و نام عيسي 25 بار و نام محمد 4 بار در قران ذكر شده است. تجليلي كه از مريم در قرآن مجيد صورت گرفته است در اناجيل وجود ندارد. علاوه بر آن به صراحت قرآن مجيد يهوديان و مسيحيان را اهل كتاب و اهل نجات مي داند كه در صورت مومن بودن و موحد بودن هيچگونه غم و واهمه اي بر آنان نخواهد بود. همگي مسلمان و يهودي و مسيحي زمينه و اصول مشترك دارند و " كلمه سواء" در بين انان وجود دارد.
به عبارت ديگر بدون داشتن كلمه ي مشترك به دشواري مي توان از گفتگو در باره مباني ديني سخن گفت. در سده هاي گذشته متفكران مسيحي و گاه يهودي بوده اند كه نسبت به اسلام با انصاف و مهر داوري كرده اند و برخي از آنان از حقيقت آسماني بودن پيام پيامبر اسلام سخن گفته اند. يوهان آدم مولر(1796-1838) از قرآن و پيامبر اسلام با احترام بسيار ياد كرد و از سرچشمه الاهي قرآن سخن گفت. ژوزف فون همر پورگشتال(1774-1856) از اعجاز قرآن و سرچشمه الاهي آن سخن گفت. به صراحت گفت اين قدرت كلمه بود كه اسلام را ترويج كزد و نه نيروي شمشير...
هانس كونگ در زمانه ما گام بلند تري بر داشته است و زمينه گفتگو را بيش از هميشه در ميان اديان توحيدي آماده كرده است. هانس كونگ در بخش دوم كتابش" پيام مركزي" داوري بسيار مهمي را مطرح كرده است. نوشته است:"آيا اين كم و بيش نشانه يك تعصب خود خواهانه نيست كه مسيحيان عاموس و يوشع و اشعيا و ارميا و اليجاه جابر را به عنوان پيامبر باور دارند؛ لكن به محمد به عنوان يك پيامبر اعتقاد ندارند!
اگر سخن هانس كونگ به عنوان محور بحث انتخاب شود. گام بسيار بلندي در راه گفتگوي اديان و شناخت مباني اديان و تحقق صلح جهاني برداشته شده است.
كارگزاران
«ظرفيتهاي مغفول» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم مهران كرمي است كه در آن آمده است؛ اقتدار هر نظام سياسي را چه در سطح داخلي و چه در بعد بينالمللي ميتوان تابعي از تلفيق دو عنصر اساسي دانست؛ يكي اجماع نخبگان سياسي يك كشور و ديگري برخورداري اين نخبگان از پشتوانه و مشروعيت مردمي. كشوري كه از اين دو در حد مطلوب بهرهمند باشد، هرچند كه از نظر ابعاد جمعيتي و جغرافيايي كوچك باشد، هراسي از فشار عوامل داخلي و بينالمللي به خود راه نميدهد و مجبور نيست در رويارويي با مشكلات و بحرانهاي سياسي، اقتصادي و بينالمللي به امتيازات بيهوده تن دهد و عقبنشيني كند يا در سويه مقابل آن به سركوب و استفاده از زور عريان دست زند. در واقع نظامهاي سياسي كه در هر شكلي از اشكال خود در مواجهه با بحرانها به يكي از اين دو شكل عقبنشيني يا سركوب چه در داخل و چه در روابط با ديگران تن ميدهند، نشانهاي از اين دو را با خود دارند.
معمولا هر نظام سياسي و بازيگر خردمندي در سطح بينالمللي ميكوشد تا با تجميع عوامل و پايههاي اقتدار معنوي و مادي خود، بيشترين بهرهها را در ازاي دادن كمترين امتيازات به دست آورد و از همه ظرفيتهاي خود در اين راه استفاده كند. امروزه چنين تجميعي ميان اجماع نخبگان و برخورداري از پشتوانه و مشروعيت مردمي در نظامهاي سياسي جز از طريق ايجاد دموكراسي واقعي به دست نميآيد و دموكراسي واقعي نيز در صورتي به دست ميآيد كه همه تفكرات موجود در جامعه بتوانند به شيوههاي قانوني و مسالمتآميز، صداي خود را به گوش مخاطبان برسانند و نمايندهاي در ساختار قدرت داشته باشند.
نظامهاي سياسي كه اين صداها را نشنيده بگيرند و نمايندگان آن را در قدرت نپذيرند، خواسته يا ناخواسته، خود را از پشتوانه دستكم بخش مهمي از مردم و بهرهگيري از توانايي نمايندگان آنها كه نخبگان فكري و سياسي جامعه هستند، محروم ميكنند. اين محروميت را ميتوان بهگونهاي در دوران سه سال و چند ماهه دولت نهم آشكارا ديد. دولت نهم در خوشبينانهترين حالت خود از توان حداكثر 10 درصد نخبگان سياسي و فكري كشور برخوردار است و به دليل استفاده نكردن از ظرفيت 90 درصد نخبگان به حاشيه رانده شده، در مردم نيز كمترين ميزان حمايت را در مقايسه با دوران مشابه در دولتهاي گذشته به دست آورده است. به همين دليل است كه اغلب تصميمات گرفته شده در اين دولت از پشتيباني بدنه كارشناسي و تجربه مديراني كه در 30 سال گذشته كاركشته شدهاند، محروم است و با آنكه اين دولت در مقايسه با هر دولت ديگري بيشترين رسانههاي دولتي و شبهخصوصي را در اختيار دارد، نتوانسته است در اقناع افكار عمومي كامياب شود و در نتيجه در گذر از گردنههايي همچون اجراي طرح تحول اقتصادي يا قانون ماليات بر ارزش افزوده كه از قضا نيازهاي اساسي امروز كشور هستند، به سلامت عبور كند و دست به عقبنشينيهايي زده است كه كمتر دولت مقتدري تن به آن ميدهد.مخالفت گروههاي مرجع اجتماعي همچون دانشگاهيان، علما و مراجع ديني، اصناف كارگري و بازاري با تصميمات و موضعگيريهاي دولت نهم در واقع نشان بارزي از ناكامي و ناكارآمدي اين دولت در ايجاد اجماع ميان نخبگان و نيز اقناع افكار عمومي است. در سطح بينالمللي نيز اگرچه دولت نهم به خوبي توانسته در مسائل ملي همچون پرونده هستهاي بر مواضع خود پافشاري كند، اما در پيشگيري از اجماع بينالمللي عليه خود و يارگيري حتي در ميان دوستان سابق و فعلي ناكام مانده است كه صدور چهار قطعنامه در شوراي امنيت گواهي بر اين مدعاست.
در اين ميان محدود شدن سفرهاي بينالمللي مقامهاي عاليرتبه دولت نهم و نيز كاسته شدن از رايزنيهاي ديپلماتيك و حضور چهرهها و دولتمردان كشورهاي بزرگ در ايران را نيز ميتوان از پيامدهاي ديپلماسي تهاجمي دولت نهم دانست كه تناسبي با ظرفيتها و تواناييهاي كشور و نظام در چارچوب سه اصل عزت، حكمت و مصلحت كه بارها مقام معظم رهبري بر آن تاكيد كردهاند، ندارد. در اين ميان حضور چندين چهره سرشناس بينالمللي در همايشي كه به دعوت رئيسجمهور سابق ايران برپا شد نشان از بيتوجهي به اين ظرفيت مغفول بخشهايي از نخبگان سياسي كشور و نهادهاي مدني و غيردولتي دارد. ديدار اين سياستمداران با مقام معظم رهبري و نيز رئيسجمهور نهم نشان دارد كه چنين ظرفيتهايي هم در خدمت نظام است و هم در شرايطي كه دولتمردان غربي و جامعه بينالمللي با دولت نهم مراوده ديپلماتيك مهمي ندارند، ميتواند به ياري اين دولت بشتابد. بهرهگيري از تجربيات شخصيتهايي چون آيتالله هاشميرفسنجاني و سيدمحمد خاتمي با كولهباري از سابقه 30 ساله اداره كشور و برخورداري از اعتبار جهاني ميتواند دولت را در شرايطي كه قيمت نفت در سراشيبي قرار گرفته و مشكلات اقتصادي همچون تورم و بيكاري توان كشور را ميفرسايد، به ياري كليت نظام و كشور بينجامد و از ميزان نارضايتيهاي موجود كه آفت مشروعيت مردمي نظام است بكاهد كه طبيعتا دولت اولين سودبرنده آن خواهد بود.
ابتكار
«خواستگاه و جايگاه تحزب» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار است كه در ابتداي آن ميخوانيد؛خاستگاه تشكيل احزاب به مثابه نيرومندترين، شفاف ترين و مؤثرترين گروه هاي سياسي برخاسته از متن جامعه و درگير در بازي سياسي، به انگلستان قرن 19 برمي گردد. هرچند از قرن ها قبل در يونان قديم و بسياري جوامع ديگر تنش ورزي گروه هاي سياسي جهت كسب قدرت وجود داشته، اما احزاب به معناي امروزي همگام با انقلا ب هاي دموكراتيك و توسعه آيين هاي انتخاباتي و پارلماني در اروپا پديد آمدند.تعاريف گوناگوني از مفهوم «حزب» توسط علماي سياسي تاكنون ارايه شده است. «ادموند برك» فيلسوف انگليسي قرن 18، حزب سياسي را «هيئتي از مردم كه به خاطر پيشينه و منافع ملي با كوشش مشترك، براساس برخي اصول سياسي مورد توافق، متحد شده اند» تعريف مي كند. «شومپيتر» نخستين و مهم ترين هدف هر حزب سياسي را تسلط بر ديگران (افراد يا حزب) جهت نيل به قدرت و ماندن در آن مي داند...
در بخش ديگر سرمقاله ميخوانيد؛...«موريس دوورژه» جامعه شناس فرانسوي علا وه بر منشا پارلماني براي احزاب كه توضيح داديم، منشا «بروني» نيز براي احزاب ذكر مي كند. براين اساس احزاب از سوي انجمن هاي روشنفكري، گروه هاي اجتماعي، فرقه هاي مذهبي، دولت ها، اشخاص متنفذ، اتحاديه هاي كارگري و دهقاني و... پايه گذاري شدند. چنانكه منشا حزب كارگر انگليس به سال 1899 و سنديكاهاي كارگري آن زمان برگشته و گروه هاي مذهبي نيز از اواخر قرن 19 احزاب در اروپا سروسامان دادند كه از جمله در هلند احزابي چون «حزب ضد انقلا بيون» و «حزب مسيحي تاريخي» شكل گرفتند و سرانجام به احزاب دموكرات مسيحي كنوني منجر شدند.نقطه بارز اين احزاب نسبت به احزاب اوليه هرچه متمركز بودن آنهاست كه از دلا يل آن مي توان به نظم و انضباط بيشتر آنها به سبب دارا بودن سازمان قبليشان اشاره كرد. البته نفوذ كمتر نمايندگان پارلمان در آنها و نيز نوع نگرش آنها به مبارزات انتخاباتي را نيز مي توان مورد توجه قرار داد، چنانكه مبارزه انتخاباتي پارلماني براي اين احزاب نه تنها هدف كه وسيله اي براي تحقق اهداف سياسي است.
در بخش ديگر ميخوانيد؛...در حقيقت احزاب اوليه با مشخصات و ويژگي هاي نهادينه شده در آنها از احزابي كه بعدها از گروه هاي اجتماعي منشا گرفتند متمايز شده، اين تمايزات به عنوان نقاط افتراقي ماندگار، طي سير تحول تاريخي، در احزاب منشا گرفته و از آنها نيز متجلي شدند.در احزاب مدل اول اصولا اهميت كيفيت اعضا بر كميت اعضا ترجيح داشت چنانكه حضور پررنگ نخبگان، شخصيت هاي با نفوذ و معتمدين، از آن رو كه سبب ساز پوشش حيثيتي هرچه بيشتر براي احزاب گشته به عنوان حاميان اصلي تامين هزينه هاي انتخاباتي حزب مطرح بودند بر حضور هرچه بيشتر عوام ترجيح داشت.اين احزاب در حقيقت متشكل از تعدادي كميته انتخاباتي تحت رهبري يك فرد بوده و عملا ضعف تشكيلا ت داخلي و خودمختاري بيش از حد در سطح نخبگان پيشرو حزب به چشم مي آمد.
سرمقاله ابتكار در پايان نوشته است؛...هسته اوليه احزاب كمونيستي، سلول ها (حوزه هاي حزبي) بود و هسته اوليه احزاب فاشيستي را چريك هاي شخصي يا فاشيست ها شكل مي دادند.از نكات بارز اين احزاب مي توان اهميت كم انتخابات، حركات خشونت طلبانه، اعتصابات، خرابكاري و اخلا ل در اجتماعات رقبا، عدم تفكيك حريم خصوصي و عمومي افراد عضو حزب و نظم و انضباط متعصب حاكم بر آنها اشاره كرد..در جهان امروز، نفس سيستم تحزب و نقش مهم و مفيد آن در اكثر كشورهاي دنيا و حتي در دورافتاده ترين ممالك پذيرفته شده است چنانكه براي مثال در كشور عقب افتاده اي همچون بوركينافاسو و در انتخابات اخيرش بيش از صد حزب حضور داشتند واما آنچه نياز به اهميت جدي و بازبيني مجدد دارد، چگونگي فراهم آوردن فضايي مناسب جهت رشد سيستم تحزب و فعاليت احزاب به عنوان اصلي ترين و موثرترين گروه هاي سياسي در كل فرآيند مملكت داري است و حضور موسمي و گاه به گاه احزاب در بسياري از كشورهاي كمتر توسعه يافته با مدل تكامل يافته و به كار گرفته شده فعاليت حزبي در جهان پيشرفته امروز طبيعتا فاصله بسيار زيادي داشته كه طبعا در جاي خود نيازمند بحث هاي جدي تر و كاوش ها و بررسي هاي دقيق تر مي باشد.
چهارشنبه 24 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]
-
گوناگون
پربازدیدترینها