واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
هفتم مهر ماه سال 1360 بود ما در منطقه (پایگاه مهر آباد) آماده بودیم ساعت 9 صبح خبر دادند که یک پرواز تهران بوشهر اهواز و برگشت به تهران داریم.برای انجام بازرسیهای اولیه هواپیما رفتیم.همه چیز عالی بود و هرکولس C-130 سیار قبراق و سرپا به نظر می رسید.پس از بازرسی و تماس با برج از پست فرماندهی خبر دادند که استارت نزنید چون قرار است چند نفر از اشخاص مهم (VIP) را با این هواپیما به اهواز منتقل کنید.به همین دلیل آغاز پرواز تا بعد از ظهر به تعویق افتاد.گروه پنج نفره VIP شامل رییس مالی سپاه خراسان و همراهانشان و یک پیک سیاسی بود.البته این پیک سیاسی در بوشهر پیاده می شد.مسیر اصفهان شیراز بوشهر را پیمودیم و همه چیز خوب پیش می رفت.در فرودگاه بوشهر پیک را پیاده کردیم و به سمت اهواز ادامه پرواز دادیم.همین که از باند پرواز بلند شدیم از تهران تماس گرفتند که چون وضعیت اهواز قرمز است به اهواز نروید و برگردید شیراز.ما نیز مسیرمان را به سمت شیراز عوض کردیم.پس از طی مسیر رفته رفته داشتیم آماده فرود در باند شیراز می شدیم که دوباره از تهران تماس گرفتند و گفتند باید برووید اهواز پروازتان عملیاتی است.مانیز اطاعت امر کردیم و حدود ساعت 19 به اهواز رسیدیم.به برج اعلام کردم تا برای چند لحظه چراغ های باند را برایمان روشن کند .نشستیم دور زدیم و هواپیما را رو به قسمت سوختسان نگه داشتنیم.در محوطه فرودگاه امیران شهید فلاحی و فکوری قدم یم زدند و رو به روی در سالن نیز گروه VIP شامل سردارانی همچون نامجو کلاهدوز جهان آرا و محافظانشان بودند.سریع مسافران مجروحان و شهدا را سوار کردیم.در گوشه سالن روی چند پالت 6 متری اجساد شهدا برای انتقال به تهران قرار داشت که آنها را روی درب بارگیری گذاشته و در را بستیم.54 نفر مجروح 22 شهید 33 نفر مسافر و 9 خدمه پروازی در هواپیما بودند.4 نفر را هم که نمی توانستند راه بروند به وسیله برانکاردهای متصل به بدنه هواپیما حمل می کردیم.
از تیمسار فلاحی خواستیم که داخل کابین خلبان بنشیند.وی تبسم کرد و گفت((نه!در آن صورت محافظان ناراحت می شوند)).پس از اتمام کار مسافر گیری اهواز به مقصد تهران ترک کردیم.شیراز و اصفهان را پشت سر گذاشتیم و در نزدیکی تهران در خواست ارتفاع پایین نمودم و به ارتفاع 22000 پا رسیدیم (از ارتفاع 2600 پا) حدود ساعت 20 در کوههای حسن آباد قم بودم و برای نخستین بار بدهکار شده بودم.پسرم نیز تازه به دنیا آمده بود.از پنجره به بیرون نگاه کردم گفتم خدایا من برای نخستین بار بدهکار شدم نکند نتوانم بدهی مردم را پرداخت کند.توی همین فکرها بودم که یک لحظه تمام برق ها هواپیما قطع شد!ظلمات کامل!یک لحظه احساس کردم هواپیما ایستاده!موتورها به طور کامل خامش شدند.به کمک چراغ قوه بیرون را نگاه کردم دیدم ملخ ها فقط با نیروی باد می چرخند.فرامین را تکان دادم از آنجا که سیستم فرامین C-130 هیدرولیک است اگر موتورها خاموش شود فرامین هم خود به خود از کار خواهد افتاد.12500 پاوند وزن هواپیما 100 مسافر 22 شهید ارتفاع 2200 پا قطع شدن کامل برق و 4 موتور خاموش!شرایط بسیار سخت و هولناکی بود!نخستین کاری که کردم از ساک پرواز چراغ قوه را در آوردم دیدم دور موتور به 10 تا 15 رسیده است.
یک ناوبر به اسم محمدی و سه مهندس پرواز(2 معلم مهندس پرواز که برای چک پروازی سروان تهرانی که حدود 23 24 سال داشت آمده بودند)نیز در کابین حضور داشتند.وی کارت عروسی را روز قبل پخش کرده بود و می خواست دو روز بعد ازدواج کند.پس از چند لحظه امیر فکوری به کابین آمد و به خدمه گفت:"خونسرد باشید!قطعی کامل در سیستم الکترونیکی به وجود آمده است.تا تهران 20 دیقه بیشتر راه نداریم."ظلمات و سکوت کامل بود.فقط سمت حرم شاه عبدلعظیم چند تا چراغ دیدم.وی چراغ قوه از دست من گرفت اول به دورسنج موتور بعد به خود موتورها نگاه کرد احساس کردم متوجه شده که مشکل فقط الکترونیکی نیست.وی با سرعت از کابین خارج شد و با یکی از مهندسین پرواز رفتند تا چرخها را به صورت دستی باز کنند.من به تهران خبر دادم و اعلام وضعیت اضطراری کردم.اما از عملیات به ما گفتند:"موتور بده!"من گفتم موتورم رفته.آنها فکر می کردند که بحث هواپیما ربایی است و برای همین هم برای کمک به جای بالگرد دو تا F-4 را فرستادند.
من هر وقت ارتفاع و مسیر را عوض می کنم برای اطمینان بیشتر که اگر دستم را بر روی فرامین بردارم باز هم هواپیما به مسیرش ادامه می دهد به اصطلاخ هواپیما را تریم می کنم!این بار نیز پیش از خاموش شدن موتورها این کار را کرده بودم!پس از خبر دادن به تهران چندین بار استارت زدم و هر کاری که می توانستم برای روشن کردن دوباره موتورها انجام دادم ولی نشد!برایم مسجل شد که می خوریم زمین!ولی شانس بیاوریم هواپیما بیشتر با وزنش می آمد و پرواز سرشی انجام نمی داد ولی چون تریم کرده بودم روی بال نرفت و کله نکرد!وقتی که فهمیدم داریم می خوریم زمین با لحنی عاشقانه به خدا گفتم:خدایا!الان گفتم کمکم کن!اینطوری کمک می کنی؟!هواپیما داشت با وزنش پایین می آمد!آنجا یک رودخانه بود و در 15 متری آن یک تپه قرار داشت که در فاصله تپه تا رودخانه چند حلقه چاه قنات بودند.هواپیما پس از اصابت به زمین 11 متر کشیده شد و یکی از چرخها (چرخ سمت چپ) چون قفل نشده بود.جمع شد و دوباره بالا رفت و به همین دلیل بال سمت چپ پایین آمد و موتور شماره 1 به همین دهنه چاه قنات برخورد کرد و در اثر شکستن ملخ بنزین روی دماغه هواپیما پاشیده شد و شیشه جلوی ما آتش گرفت.پای من بین صندلی و کنسول مرکزی هواپیما گی کرده بود و آتش جلوی ما شعله می زد!کمربندم را باز نمودم.ضامن پنجره اضطراری را کشیدم و آن را باز کردم.پایم به آهن کنسول مرکزی پایین گیر کرده بود و آهن آن پوست و استخوانم را تراشیده بود.با سختی خودم را از پنجره کشیدم بالا و از ارتفاع 3 متری به پایین پرت شدم.
وقتی روی زمین افتادم.زیر بال یک نفر افتاده و صورتش پر از خاک و خون بود و یک پایش قطع شده بود.او را از هواپیما دور کردم کمی بعد یک نفر را در حال قدم زدن در محوطه سقوط دیدم.اول ترسیدم!بعد رفتم دیدم لباس بیمارستان پوشیده جالب اینکه وی از جمله مجروحانی بود که در حالت عادی نمی توانست را برود.پیش از سانحه خود را از سوراخی که به واسطه شکستن استرات چرخ سمت راست در بدنه ایجاد شده بیرون کشیده بود.جالب اینجاست که وی به قدری مجروح بود که مادرش در فرودگاه از من خوسته بود که چون امید زیادی به زنده ماندنش نیست.او را به یک بیمارستان خوب بفرستیم.
18 مسافر چهار نفر از خدمه توانستند از این سانحه جان سالم به در ببرند.کمی بعد مخزن مرکزی منفجر شد و منطقه بزرگی را آتش فرا گرفت.هواپیما در لحظه انفجار حدود 8000 پاوند سوخت داشت.هواپیماهای F-4 که آماده بودند.وضعیت ما را گزارش کردند و حدود 45 دقیقه بعد یک بالگرد بل 214 برای نجات ما آمد.
ماهنامه صنایع هوایی شماره 176
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 847]