واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تقويت خودباوري دانشآموزان
عمومي- دكتر مهرداد ناظري:
براي زندگي در دنياي پردغدغه، استرس و پيچيده امروز لازم است دانشآموزان را توانمند و همه جانبه تربيت كنيم.
بچههاي امروز در جهاني به سر ميبرند كه درصورت عدمتقويت روحيه خودباوري، نميتوانند به معناي واقعي مفهوم خوب زندگي كردن را درك كنند. گفته ميشود اين وظيفه نهادهاي آموزشي است كه بچهها را از لحاظ روحي و رواني با اراده و خلاق بپرورانند تا آنها در دام مشكلات و آسيبهاي اجتماعي گرفتار نشوند.
تجربه نشان داده بچههايي كه در خانواده از موقعيتهاي عاطفي مناسبي برخوردار نبوده و در مدرسه نيز متوليان و اولياي آموزشي نتوانستهاند كار سامانمندي براي آنها انجام دهند، بيشتر دچار آسيبها و بعضاً گرفتاري و جذب در گروههاي بزه كار شدهاند.
حال چگونه ميتوان بچهها را تربيت كرد تا آنها در عصر فرامدرن، احساس امنيت و آرامش كرده و بتوانند زندگي خود را بسازند؟ اگرچه هر زمان براي جبران گذشته و عبور از مخاطرات و معضلات فرصت هست، اما نبايد از ياد برد كه هزينه و زماني كه ما بايد در دوره بزرگسالي براي فائق آمدن بر مشكلات دروني خود بپردازيم بسيار بيشتر از دوران حضور در خانه و يا مدرسه است. بر همين اساس و با توجه به نقش كليدي 2 نهاد تأثيرگذار خانواده و آموزش و پرورش، در اين گزارش به بررسي نقش آموزش و پرورش در رشد انسانهاي توانمند ميپردازيم.
واقعيت اين است كه بچهها ذاتاً و براساس طبيعت وجودشان موجوداتي توانمند، بزرگ و بينظير هستند. هيچ كس در اين دنيا در مقايسه با سايرين در موقعيتي برتر يا پستتر آفريده نشده است. اين جامعه است كه بنا به فراخور وضعيت اقتصادي، فرهنگي و سياسي افراد را در قالب طبقات اجتماعي مختلف اعم از فرادست و فرودست متمايز ميسازد، ضمن اينكه در نظريات جامعهشناسان، كنش متقابل نمادين تأكيد بيشتري بر نقش تأثيرگذار انسان براي تغيير سرنوشت اجتماعي خود دارد؛ يعني فردي از طبقات فرودست ميتواند ضمن مبارزه و مقابله با سرنوشت اجتماعي، خود را به موقعيت بالاتري برساند. اما در دنياي امروز بر نكتهاي تأكيد شده و آن اينكه سيستم آموزشي در بالابردن نقش عوامل فردي و شخصيتي نسبت به عوامل اجتماعي و فرهنگي براي رسيدن به موفقيت مؤثر است.
در كلاس درس است كه معلمها به بچهها ميگويند شما ميتوانيد موفق شويد و يا اينكه مرتباً در ذهن آنها اينطور وانمود كنند كه شما نقشي در سرنوشت خود نداريد و اين كشتي جامعه است كه سكان سرنوشت شما را در دست دارد. بچهها در نظامهاي آموزشي متمركز امروزي در كلاسهاي بسته و محدود پشت به پشت هم مينشينند و مجبورند به صحبتهاي معلمها گوش فرادهند و اين طبيعي است كه فرصتي براي بروز بچهها پيدا نشده و آنها روز به روز بيشتر در وضعيت خودكمبيني قرارميگيرند.
اين روزها آمار افسردگي، استرس و انواع كمپلكسهاي روحي و رواني بيشتر از حد انتظار شده است. پزشكان مرتباً توصيه ميكنند كه جوامع امروز نياز به درمان عميق و روحي دارند كه تنها از دست ما و قرص و داروهاي آرام بخش كاري بر نميآيد. اين مدارس هستند كه ميتوانند با ايفاي نقش مناسب خود، ما را در برابر آسيبهاي روحي و رواني
رو به افزايش حفظ كنند.
بر همين اساس بهنظر ميرسد كه نسخه درمان فقط روي ميز پزشكان قرار ندارد و اين معلمها هستند كه ميتوانند راهبر صحيح كودكان و نوجوانان باشند. اما مشكلي كه در كشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد از جمله ايران نيز وجود دارد اين است كه اكثر معلمها كه خود محصول همين نظام آموزشي هستند، دچار استرس، افسردگي و خودكمبيني هستند. حال چگونه ميتوان انتظار داشت معلمي كه خود را باور ندارد، بتواند راز موفقيت و بهتر زندگي كردن را به بچهها آموزش دهد؟
در كشورهاي پيشرفته براي اينكه معلمها و مربيان بتوانند در امر خطير و پرمسئوليتشان موفق شوند، علاوه بر تستها و آموزشهاي علمي براي استخدام، از لحاظ روحي و رواني هم معلمها را مورد آزمايش قرار ميدهند و همواره تأكيد ميشود افرادي اين شغل را انتخاب كنند كه عاشق اين كار هستند چون آنها آمدهاند تا شمع فروزان دلهاي هزاران كودك و نوجوان باشند.در واقع آنچه امروز بچهها به آن نياز دارند، يادگيري يك سري فرمول و زندگينامه و قواعد خشك و غيرمنعطف نيست. بچهها ميخواهند جسارت زندگي كردن را بياموزند و اين ما هستيم كه ميتوانيم به آنها ياد بدهيم كه شما ميتوانيد پرواز كنيد و فقط كافياست بالهايتان را تكان دهيد.
در گذشته نظامهاي آموزشي وظايف خود را مختص به آموزش علوم و يادگيري بچهها كرده بودند و چندان به تربيت روحي نسل آينده توجه نداشتند و در اين ميان فقط عدهاي كه ميتوانستند خود واقعيشان را ببينند، كارهاي بزرگ ميكردند. در اين خصوص اگر نگاهي به زندگي نوابغ تاريخ بشري مثل برادرانرايت و يا اديسون بيندازيد، دچار حيرت ميشويد كه چگونه اين موجود دوپا با امكاناتي نه چندان گسترده، توانسته كارهاي عظيمي انجام دهد.
آموزش خودباوري
مك له لند در يك تحليل محتوايي كه روي كتب درسي كشورهاي توسعه نيافته و كشورهاي پيشرفته انجام داد به نتايج جالبي دست يافت. او معتقد است كه در كتابهاي درسي كشورهاي توسعه يافته مرتباً از واژهها، اصطلاحات و جملات زير استفاده ميشود:
موفقيت، تو ميتواني، تو قهرمان زندگي خودت هستي، تو پيروز ميشوي و... .
در حالي كه در كتب كشورهاي در حال رشد موارد زير يافت ميشود؛ شايد بتواني موفق شوي، همه چيز در دست تو نيست، دست سرنوشت و... .
مك له لند در پايان اين تحقيق ميگويد: يكي از عوامل پيشرفت، توجه به انگيزههاي دروني براي موفقيت است. هيچ جامعهاي نميتواند موفق شود، مگر آنكه در دل تكتك افراد آن جامعه ايمان به موفقيت وجود داشته باشد. شايد وقت آن رسيده باشد كه ما بپذيريم موفقيت را ميتوان آموزش داد. اگر موفقيت در افراد جامعه دروني شود؛ يعني قلب، روح و جسم هر فرد رسيدن به پيروزي را انتظار ميكشد و ميتوان اميدوار بود كه در آينده جامعهاي بهتر و زيباتر خواهيم داشت، چون همه در ساخت و احياي آن تلاش خواهيم كرد.
در اينجاست كه نقش اولياي مدارس پررنگ ميشود. اين معلمها هستند كه بايد انگيزههاي حركت را در روح كودكان و نوجوانان روشن كنند. امروز وقتي يك دانشآموز در سيستم آموزشي نميتواند همرنگ و هماهنگ با سايرين باشد و يا بهاصطلاح بچهاياست كه با شيطنتهايش زمين و زمان را به هم ميدوزد، متأسفانه عموما با برچسب بيشفعال او را به دست پزشكان ميسپاريم تا با قرص و دارو متعادلترش كنيم.
متعادل بودن يعني هماهنگي بيشتر با بقيه اجزاء و ادوات آموزشي و ساير دانشآموزان و پذيرش انظباط و نظم مدرسه، در حالي كه بحث مهم جامعه شناسي فرامدرن اين است كه اين دانشآموز حتماً در زمينه ديگري استعداد دارد و چون ما نتوانستهايم او را در راستاي علاقه و استعدادش كاناليزه كنيم، با روحيه پرخاشگري او مواجه ميشويم. در واقع بايد باور كنيم كه دانشآموز بيشفعال ما به غير از كمتر از يك درصدي كه واقعا بيمارند، يك نقاش، مجسمه ساز و يا حتي نويسندهاي بالقوه است كه استعدادش درون ديسيپلين و نظم آموزشي گم شده است.
عزت نفس دانشآموزي
بچههاي امروز، ايمانشان را بهخود از دست دادهاند. اگرچه ما با محو، جذب و شيفته بيش از حد خود شدن نيز كه به غرور كاذب تفسير ميشود مخالف هستيم، اما راز توانمندتر شدن بچهها، پذيرش خود و ايمان به اراده انجام هركاري است. بچهها بايد درك كنند كه زندگي داراي پستي و بلنديهاي بسياري است. همين لحظه ميتوان در يك امتحان نمره نامناسبي كسب كرد و لحظهاي ديگر در مسابقات پينگ پنگ كشوري به مقام قهرماني رسيد.
در ايران بهدليل گسترش فرهنگ ضعف و نااميدي، بچهها تصوير توانمندي از خود ندارند. توانمندسازي كودكان بعد از خانواده، از وظايف اصلي آموزش و پرورش است. معلمها بايد به بچهها كمك كنند كه آنها خود را بشناسند و به نقاط ضعف و قوت خود پي ببرند و پس از آن با تلاش و اعتماد به نفس راه عبور خود را پيدا كنند.
1 - به بچهها در مدرسه اطمينان كنيد و حتي اگر نميتوانند مسئلهاي را حل كنند، فرصت خطا كردن را به آنها بدهيد.
2 - كار گروهي را در دانشآموزان تقويت كنيد.
3 - به روياها و خيالپردازيهاي دانشآموزان توجه كنيد و احساسات آنها را به رسميت بشناسيد.
4 - بچهها را همواره تشويق كنيد و به آنها بگوييد كه چقدر تفكر، بينش و احساس آنها نسبت به موضوعات مختلف جالب، جذاب و قابل توجه است.
5 - دانشآموزان امروز بايد توانايي ريسك كردن را پيدا كنند. به آنها كمك كنيد تا راههاي نرفته را تجربه كنند.
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]