واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: كتاب انديشه - رستگاري ادبيات
كتاب انديشه - رستگاري ادبيات
نادر شهريوري (صدقي):هنگامي كه لحظهاي مناسب فرا ميرسد ميتوان بر آوايي كه از گذشته به گوش ميرسد چنگ انداخت و آن را در خدمت هدف حقيقياش قرار داد. آن هدف حقيقياش يعني «تغيير وضع موجود». زيرا كه از نظر تري ايگلتون همه چيز بايد در خدمت درك لحظه سياسي و عمل به منظور واپس زدن اتوريته روايت رسمي قرار گيرد. اما آن آوايي كه از گذشته به گوش ميرسد، متنهاي ادبي هستند كه اهميت بيشتري نسبت به ساير متنها دارند؛ به اين دليل كه «هيچ نظريهاي، به مانند فرمهاي ادبي، در ذات خود داراي جهتگيري سياسي آشكاري نيست»(1). بدينسان عنصر راديكال ميبايستي در هيات يك جنگير، روحي را كه پتانسيل راديكال دارد، از ميان ارواح گذشتگان احضار كند (مفهوم ادبي در اينجا معادل روح در نظر گرفته ميشود) تا به آن مفهومي انقلابي ببخشد، هنگامي كه اين مفهوم انقلابي بخشيده شد، جنگير رسالت تاريخياش را به انجام رسانده «هنگامي كه يك نظريه رهاييبخش موفق شد وظيفه خود را به انجام برساند ديگر كاري براي آن باقي نميماند و آن نظريه بايد اجازه دهد تا هر چه سريعتر و آبرومندانهتر، از صحنه روزگار محو شود»(2).
اين چنين است كه مثلا شكسپير در اين رابطه اهميت اساسي پيدا ميكند و ميتوان مفاهيم متنهاي ادبياش را در پيوند با مسائل سياسي و اجتماعي حتي كاملا نو و متاخر به كار گرفت «اين واقعيت كه من ميتوانم مكبث را بهگونهاي ارائه دهم كه آن را به جنگ هستهاي مربوط سازد، واقعيت «معني» آن را از ديدگاه خود شكسپير تغيير نميدهد.
تغييرها در طول تاريخ تغيير ميكنند، حال آنكه معاني ثابت ميمانند، مولفان، معاني را وضع ميكنند در حالي كه خوانندگان تعابير را تعيين ميكنند».(3) اما با اين همه اين به آن معنا نخواهد بود كه با خواندن متون كلاسيك شكسپير ميتوان انقلاب كرد، البته كه با شكسپير نميتوان انقلاب كرد، زيرا خواننده با خواندن اين متون حداكثر عملي زيباييشناسانه انجام ميدهد، اما با خواندن همان متون ميتوان رگههاي بالقوه تندي را بهعنوان آوايي از گذشته احضار كرد تا به آن مفهومي انقلابي بخشيد.
با اين دستمايه ايگلتون شاهلير شكسپير را مورد بازخواني دوباره قرار ميدهد تا از آن مفهوم پرپتانسيل و راديكالي را اكتشاف كند تا بتواند از آن در خدمت نقد وضعيت موجود به منظور برگذشتن از اين وضعيت قرار دهد.
در شاهلير زماني كه گونريل و ريگان -دختران شاهلير- به شاه اعتراض مي كنند كه او چه نيازي دارد كه بيهيچ دليلي عدهاي «اضافي» را بهعنوان ملازم با خود به همراه ميآورد، لير در پاسخ به دخترانش مفهومي به نام «چيزي اضافه» يا همان «مازاد» را مطرح ميكند.
«گونريل: گوش كنيد، سرور من، شما چه نيازي به 25، به 10 يا به پنج تن داريد كه با شما به خانهاي درآيند كه در آن دو برابر اين عده دستور دارند كه از شما پرستاري كنند.
ريگان: چه نيازي حتي به يك تن؟
لير: آه نياز را دليل ندانيد! فرومايهترين گدايان ما نيز در بدترين وضع چيزي اضافي (مازاد) دارند.
اگر طبيعت بيش از نياز خود (مازاد) چيزي نميداشت، حيات آدمي به حد چهارپايان حقير ميبود (پرده دوم، صحنه چهارم).(4)
در اينجا ايگلتون يك مفهوم را به مثابه آوايي از گذشته احضار ميكند تا به آن مفهومي انقلابي ببخشد، آن مفهوم در اين متن ادبي، مفهوم «مازاد» است كه مفهوم مازاد را بهعنوان چيزي كه ريشه در طبيعت آدمي دارد به حساب ميآورد. «لير، در اين لحظه درخشان، درمييابد كه ايجاد حدي از مازاد، ريشه در طبيعت آدمي دارد. براي آدمي غيرطبيعي است كه چيزي بيش از خود (مازاد) نباشد و از افزودهاي فراتر از نيازهاي صرفا مادي خويش بيبهره نماند».(5)
مسلما اين روش كار ايگلتون محدود به متون كلاسيك نيست و در مورد هر متني ميتواند انجامپذير باشد، مثلا اثري نظير اوليس جويس ميتواند حاوي تندترين نقد عليه بورژوازي باشد «اثري نظير اوليس جويس افشاگرانهترين و تندترين نقد از اسطوره معناي درون ماندگار بورژوايي است... اوليس اسطوره را از طريق زدودن تمايزهاي بين والا و پست، مقدس و دنيوي، گذشته و حال، و اصالت و وابستگي خرد ميكند و ابزارش در اين راه، استفاده از شكلي از ابتذال و سطحي بودن شيطاني است كه بخشي از ذات كالاست».(6) اين چنين است كه رمان اوليس ميتواند ثبات اسطوره بورژوازي را متزلزل كند.
اما اكنون هرگاه به همان مفهوم «مازاد» كه مستخرج از متن كلاسيك شاه لير اثر شكسپير است، مراجعه كنيم، با تاملي بر اين مفهوم ميتوان تمايزهاي قلمرو زيباييشناسي را از نقد راديكال و گذرنده دريافت كرد.
ترفند سلطهگري و ايدئولوژي پذيرش «ديگري» است به شرط آنكه «ديگري» در محدوده وضعيت خود جاي بگيرد؛ يعني از محدوده خود فراتر نرود يا در واقع «مازاد» نشود و يا به تعبير شاه لير «چيزي اضافي» طلب نكند. مازاد در اين رابطه يعني چيزي فراتر از آن چيزي كه هست شدن است. بدينسان هر متني و بهخصوص متن ادبي (بهخاطر ويژگي سياسياي كه دارد) تا آنجا ميتواند پذيرفته شود كه «مازاد» نشود. اين مسئله مرز محافظهكاري و راديكال بودن در متون ادبي ميتواند باشد همچنين ميتواند مرز زيباييشناسي و بر گذاشتن از زيباييشناسي نيز باشد، اين چنين است كه ايگلتون بهخصوص به سراغ متنهايي ميرود كه قابليت «مازاد شدن» را داشته باشند، تا كه از مرزهاي زيباييشناسي عبور كند. به عبارت ديگر، او به دنبال هنري ميگردد كه از هنر عبور كند يا به دنبال هنري ميگردد كه عليه هنر باشد كه در عين حال به ناممكن بودن نيز آگاه باشد (ناممكن بودن نيز ميتواند انگيزه كنشي راديكال بشود) «... به هنري بينديشيم كه هنر نيست... آن هنري كه در برابر زيباشناسي بايستد.
هنري عليه هنر، كه به ناممكن بودن هنر اعتراف كند... خلاصه هنري كه كل اين تاريخ افسرده كننده را خنثي كند».(7)
نيچه اما هنر را «توهم آگاهانه» ميداند يعني هنرمند و يا مهمتر از آن كسي كه هنري زيست ميكند بر توهم تغيير وضع آگاه است؛ يعني ميداند كه تغيير دادن كلي و كيفي اوضاع امكانناپذير است بنابراين از مرزهاي زيباييشناسي عبور نميكند و در همان قلمرو متوقف ميشود. اما او اين توهم آگاهانه را شرط ضرور زيستن هنري تلقي ميكند. در اين صورت فرد هنگامي كه آگاه است اوضاع تغييري نميكند اما با اين همه بر آن توهم پافشاري ميكند، در واقع نميگذارد كه از محدوده زيباييشناسي خارج شود. اين فرد ممكن است در درجاتي بالاتر از قلمرو زيباييشناسي زندگي كند ولي در هر صورت در همان چارچوب است.
اين فرد نيچهاي هرگونه متافيزيك و ماهيتي را انكار ميكند، در اين صورت است كه اعمال اين فرد به نوعي «نمايش» و يا «بازي» و حتي در وضعيت حاد آن به نوعي ماجراجويي منتهي ميشود كه همه اين نمايشها در سطح به اجرا درميآيد زيرا آن كس كه درصدد تغيير وضع است، بيش از آنكه به سطوح فكر كند به ماهيت و يا پتانسيل چيزي انديشه ميكند و اين همان روشي است كه ايگلتون در رابطه با متنهاي ادبي بهعنوان سياسيترين متنها در پيش گرفته و آن را آزادسازي متون ادبي نامگذاري كرده است. اينكه اين تلاشها منجر به آزادي متنهاي ادبي بشود، در آن ترديدي جدي وجود دارد اما اين ترديد از اهميت بالاي ريسك آن نميكاهد (ممكن است در خطر كردن لذتي زيباييشناسانه نهفته باشد). خود ايگلتون بر اين مسئله صحه ميگذارد؛ «آزادسازي شكسپير و پروست از چنگ اين قبيل نظارتها ميتواند به راحتي مرگ ادبيات را در پي داشته باشد، اما اين امكان وجود دارد كه به رستگاري آنها نيز منجر شود».(8) اما به نظر ميرسد تمثيلي را كه در اينباره يعني درباره رستگاري ادبيات به كار ميبرد، بيشتر نشاندهنده مضمون اساسي انديشههايش در اين رابطه باشد؛ «ما ميدانيم كه شير قويتر از رامكننده خويش است و رامكننده نيز اين مطلب را ميداند. مسئله اين است كه شير اين مطلب را نميداند. اينكه مرگ ادبيات شايد به شير كمك كند تا بيدار شود؛ امري محال نيست».(9)
پينوشتها:
1- اهميت نظريه تريايگلتون، ترجمه امير احمديآريان- نيما ملكمحمدي، صفحه 51
2- همان، صفحه 54
3- نظريه ادبي تري ايگلتون، ترجمه عباس مخبر، صفحه 93
4- شاهلير شكسپير، ترجمه به آذين، صفحه 63، همچنين كتاب ايده فرهنگ تري ايگلتون ترجمه علي اديبراد، صفحه 166
5- ايده فرهنگ تريايگلتون، ترجمه علي اديبراد، صفحه 166
6- اهميت نظريه تري ايگلتون، ترجمه امير احمديآريان، صفحه 70
7- همان
8- نظريه ادبي تري ايگلتون، ترجمه عباس مخبر، صفحه 297
9- همان
ايده فرهنگ
نويسنده: تري ايگلتون
ترجمه: علي اديبراد
انتشارات حرفه نويسنده
1387
شمارگان: 2200 نسخه
قيمت: 4000 تومان
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]