تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816980664




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه با ر.اعتمادی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:









* کجا متولد شدید و چه شد که به نوشتن علاقهمند شدید؟
- در بهمن ماه 1312 در یک شهر جنوبی بسته کوچک به نام لار به دنیا آمدم. یادم هست که انشاهای خوبی مینوشتم، ولی اصلا با عالم نویسندگی آشنا نبودم. رمان نمی دانستم یعنی چه. مجموع کتابهایی که در این شهر بود شاید به 30 تا نمیرسید. جوهری و عبد الفلان و از این نوشتههای قدیمی. این مربوط به سالهای 1317تا 20 بود. من عاشق کتاب بودم و همه آن کتابهای قدیمی را تا 4 ابتدایی خوانده بودم.
یادم هست که در کلاس 6 ابتدایی انشایی نوشتم. معلم خوشش آمد و انشا را از من گرفت. دو ماهی گذشت که کتابی به من دادند و گفتند از تهران برای تو جایزه فرستادهاند. کتاب انشایی بود که نویسندهاش را به خاطر دارم. از آقایی بود به نام «سلیم نیساری». نفهمیدم چرا همچو کتابی به من دادهاند.
13 ساله بودم که آمدیم تهران؛ با خانواده. در خیابان ناصر خسرو، بازارچه مروی مینشستیم. پدرم مرا گذاشت دبیرستان مروی که هنوز هم هست. یادم است که زنگ انشا بود. چون اول نامم الف بود اول مرا صدا کردند برای خواندن. وقتی خواندن انشا تمام شد برام دست زدند. فهمیدم که انشایم خوب است. دوم دبیرستان که بودم...
(آن موقع دانش آموز از 6 ابتدایی یک راست میرفت به دبیرستان. اعتمادی این زمان 14 ساله بوده است.)
... معلمی داشتیم به نام آقای حیدریان که مرد بسیار با سوادی بود و بعد شد استاد دانشگاه آکسفورد. او متوجه استعداد من در نوشتن شد و شروع کرد به تشویق و حمایت و هدایت من. سوم دبیرستان که بودم روزنامه دیواری میدادم و در انجمنهای ادبی سخنرانی میکردم. یادم نرود که وقتی آمدیم تهران با رمان آشنا شدم. تا کلاس سوم تقریبا رمان معروفی نبود که نخوانده باشم.

* مثلا آثار چه کسانی را؟
- نویسندگان معروف جهان؛ تولستوی، بالزاک، دیکنز، داستایوفسکی، چخوف و ...
آن زمان فقط برای من لذت مطالعه مهم بود.کار نویسنده آن چنان روی من اثر میگذاشت که ...یادم است... خانواده متوسطی بودیم. من فقط روزی 5 ریال (پنزار) پول تو جیبی داشتم که نمی توانستم با آن کتاب بخرم. به هر ترتیب که بود رفتم عضو کتابخانه ملی شدم. آنجا کتابهای معروف را خواندم ... یادم است کتاب جنایت و مکافات را میخواندم. آنجا که قهرمان میرود خود را به عنوان قاتل معرفی کند و نویسنده توصیف میکند که او حالت تهوع دارد من ناگهان در کتابخانه بالا آوردم. آنچنان که مدتها از خجالت نمی رفتم. این را هم بگویم که در آن سالها در دروس فارسی دبستانها سختگیری و توجه بیشتری میشد. یادم هست که اغلب حافظ و گلستان سعدی را میخواندیم. آن زمان در کتابهای فارسی دبستان قطعاتی از نظم و نثر بزرگان ادب فارسی بود که متاسفانه حالا بسیاری از دانشجویان هم قادر به خواندن آنها نیستند.

* شما چه تعریفی برای نوشتن دارید و به نظرتان آیا احاله ادبیات به خواص و عوام کار درستی است؟
- این عقیده را تودهایها و چپها باب کردند. بعد از اکتبر 1917 حزب توده که آن زمان محمل خوبی برای تئوری روسها بود، اینگونه تبلیغ میکرد که اگر در قصه و داستان کارگر و آدمهای فرودست نقش محوری نداشته باشند و در طول داستان از کارگاهها و کارخانهها و فشارهای طبقاتی و این چیزها حرفی زده نشود، حاصل کار یک چیز ساده و سطحی و «عوامانه» خواهد بود. آنها از عشق و چیزهای نوستالژیک نوشتن را دلیلی بر به درد نخور بودن داستان میدانستند و نوشتههایی را که بر خلاف عقایدشان نوشته میشد، با هجمهای از تبلیغات تک جانبه از پا میانداختند.

* خودتان چه آقای اعتمادی؟ آیا از دیگران میخوانید؟ نظرتان درباره کار آنها چیست؟
- آنها هم نویسنده اند. کارهای خوبی هم دارند. مثلا من کلیدر دولت آبادی را خیلی میپسندم. کار تولید میشود، مردم هم میخوانند. تعداد خوانندهها را هم نه من تعیین میکنم و نه نویسندههای دیگر. کتاب و علاقه مردم تعیین کننده است نه حرف من و تبلیغات آن دیگری.

* مشخصا یادتان هست که چه وقت علیه ر.اعتمادی جبهه گرفتند؟
- اولین داستان بلند من در سال 1342 با نام «تویست داغم کن» منتشر شد. ظرف یک هفته 5 هزار نسخه از آن فروش رفت. تمام جوانها خریدند. به من میگفتند تو یعنی ما و ما یعنی تو. یعنی که این حرفها حرفهای ماست.

* تیراژ کتابهای دیگران آن موقع چقدر بود؟
- بالاترین تیراژ رمانهای ایرانی چه در گروه چپ و چه راست بیش از هزار نسخه در 2 سال نبود. موفقیت این کتاب سبب شد که هم چپها و هم راستها در برابر من جبهه بگیرند و سعی کنند مهر ابتذال بر کار من بزنند، اما بر خلاف میل شان «تویست» بلا انقطاع چاپ میشد.

* پس از خدمت به چه کاری مشغول شدید؟
- در موسسه اطلاعات به عنوان خبرنگار استخدام شدم. بخت با من یار بودکه شغلی مناسب با استعدادم پیدا کردم.

* نوشتههایتان را از چه زمانی پاورقی کردید؟
- در دوره سردبیری مجله جوانان که از سال 45 شروع شد من رمان هایم را ابتدا پاورقی چاپ میکردم و بعد کتاب میشد. البته اولین داستان کوتاهم به نام «گور پریا» را به سردبیرم آقای سعیدوزیری دادم. در کمال ناباوری اطلاع پیدا کردم که برای چاپ در وسط اطلاعات هفتگی به چاپخانه رفته است. سرنوشت من در رمان نویسی را همین گور پریا رقم زد.

* چرا؟
- زمانی که خبرنگار ویژه اطلاعات هفتگی بودم! پیشنهاد داده بودم برای این که جوانها به مجلهخوانی علاقه مند شوند، برویم و از دبیرستانها رپرتاژهایی تهیه کنیم و عکس بچهها را هم چاپ کنیم. گفتم آنها به خاطر عکسشان هم که شده مجله را میخرند و شاید این وسط یکی دو تاشان به مجله خریدن عادت کند. این ابتکار خود من بود و سردبیر مجله هم پسندید.

* پس اول بار عکس بچه مدرسهایها به ذوق شما در مجلات چاپ شد؟
- بله اول بار من این کار را کردم. گور پریا روز پنجشنبه منتشر شد و من یکشنبه هفته بعدش قرار گذاشتم بروم از دبیرستان دخترانه «ایران» در خیابان مولوی گزارش تهیه کنم. برای من خیلی جالب بود که مشهورترین دبیرستان تهران در جنوب شهر قرار دارد.
من با مدیر که خانم شوکت الملوک جهانبانی بود قرار گذاشتم با عکاس برویم. وقتی با عکاس وارد حیاط شدیم یک مرتبه دیدم تمام پنجرهها گشوده شد و دخترها شروع کردند یک صدا با هم دست زدن «گورپریا – گورپریا - گورپریا»... همانجا فهمیدم که نویسنده نسل جوانم چون مجله پنجشنبه در آمده و یک دبیرستان ظرف 3 روز آن را خوانده است.

* عکستان چاپ شده بود کنار داستان؟
- نه!

*چطور شناختندتان؟
- مدیر گفته بود که فلانی قرار است بیاید. نکته این است که من از همان آغاز کار خبرنگاری به ر.اعتمادی مشهور شدم.

* اسم اصلی تان... اعتمادی است؟
- بله - ول ... لی... بهتر است... شما همان ر.اعتمادی را بگذارید. این اسم شناخته شده تر است. هویت من همین «ر. اعتمادی» است. بدون «ر» مردم مرا نمیشناسند. این اسم یک راز قشنگ است و بگذارید همین طور ناگشوده بماند.

* داستان را چه کردید؟ بعد از گور پریا چه نوشتید؟
- حدود 7 تا داستان کوتاه نوشتم که ابتدا در مجله اطلاعات هفتگی چاپ شد و بعدا با نام «دختر خوشگل دانشکده من» به انتشار رسید. آن موقع در دانشکده علوم اجتماعی درس میخواندم .

* رمان چه؟ نوشته بلند؟
- بعد از تویست داغم کن رمانی نوشتم به نام «ساکن محله غم». این کتاب زمان پهلویها در سال 1343 توقیف شد.

*علت توقیف چه بود؟
- من در آن به تمام شاخصهای جامعه حمله کرده بودم. این کتاب زندگی زنان محله شهر نو را هدف گرفته بود... بخت من در نویسندگی این بود که روزنامه نگار بودم. یک روزنامه نگار عادت میکند سوژه را ببیند و بعد بنویسد. حوادث و قهرمانهای تمام رمانهایی که نوشتهام را دیدهام و یا به نوعی در جریانش بودهام. تویست داغم کن سرگذشت خودم بود و گروهی که شبها با هم بودیم و شلوغ میکردیم.
برای نوشتن «ساکن محله غم» 2 ماه شبها میرفتم به شهر نو. لباس ژنده میپوشیدم و با چاقوکشها و لاتها و عربده کشهای شهر نو زندگی میکردم. آنها هم مرا پذیرفته بودند. هدفم این بود که از زندگی در آنجا به طور عینی ایده بگیرم.به همین جهت این کتاب فوق العاده سر و صدا کرد و با تیراژهای بالا به طور قاچاق چاپ میشد و هنوز هم گاهی قاچاقی چاپ میشود. این نکته هم قابل ذکر است در دورهای که ممنوع القلم بودم قاچاقچیان ناجوانمرد کتاب صدها چاپ از کتابهای من به بازار سیاه میفرستادند.

* از جمله پاورقیها خاطرتان هست؟
- اغلبشان کتاب شده.مجموعا تا امروز حدود 28 کتاب از مخلص به چاپ رسیده که هشت تای آخری و دو کتاب «تویست» و «ساکن محله غم» پاورقی نبودهاند. در هر حال از سال 59 تا 77 من تنها نویسنده ممنوعالقلم ایران بودم.

*چه سالی دوباره آثارتان اجازه انتشار پیدا کرد؟
- عطاءالله مهاجرانی که آمد به وزارت فرهنگ و ارشاد، ناشری به نام حاجتی از انتشارات سمیر آمد و گفت کتابی بنویس من منتشر میکنم. او گفت فضا عوض شده است. من کتابی نوشتم با نام آبی عشق (اولین کار بعد از انقلاب) که تم عرفانی داشت و خاطرم است که شخص آقای طالب زاده که آن موقع رئیس اداره کتاب بود خوانده بود و فوق العاده خوشش آمده بود. پیام داده بود که میخواهم تو را ببینم. او کلی از کتاب تعریف کرد چون برای نخستین بار عرفان را در رمانی عاشقانه مطرح کرده بودم. منطق الطیر را دستمایه رمان قرارداده بودم. ایده از منطق الطیر بود اما داستان واقعی بود. به هرحال مجددا فعالیتهای ادبی ام شروع شد و تا امروز مینویسم. بسیاری از رمانهای پیشین مرا هم مجددا بررسی کردند که اجازه چاپ هم گرفت.
من در روزنامه نویسی کاری کردم که اگر قرار باشد درباره آن روزگاری صحبت شود، به مراتب کارهایی بزرگتر از رماننویسی من است.

* توضیح میدهید؟
- از جمله این کارها یکی این بود که چند وقت پیش دکتر انوشیروان کیهانی زاده در ایران و شرق نوشت: اعتمادی بنیان گذار روش روزنامه نگاری تحقیقی و پلیسی در ایران است. برای نمونه مثلا کاری که 2 خبرنگار واشنگتن پست کردند در کشف راز واتر گیت در قضیه انتخاب نیکسون که باعث شد رئیس جمهور استعفا بدهد.
من این کار را بدون اطلاع از چنین شیوهای، روی ذوق شخصیام به وجود آوردم.
ما بسیاری از قاتلان فراری یا کسانی که دامهای عجیب و غریبی پهن میکردند را به وسیله سرویس حوادث دستگیر کردیم که خود من در راس آن بودم.
غیر از این در روزنامه نویسی کارهای اجتماعی و نیکوکاری را وارد گزارشهای روزنامه کردم. مجله جوانان در کنار روزنامه نویسی کارهای اجتماعی که به نوعی با سوژه روز هماهنگ بود را هم انجام میداد. مثلا یک دوره که متوجه شدیم اعتیاد در بین جوانان شایع میشود یک بیمارستان هزار تخت خوابی با کمک وزارت بهداری درست کردیم. جوانها به ما اعتماد میکردند و ما هر 2 هفته هزار جوان را بستری میکردیم.آنها خودشان را به ما معرفی میکردند.
یا مثلا گزارش زلزله شهر لار. گزارش را که نوشتم مردم خیرخواه چنان تحت تاثیر قرار گرفتند که آن روز 400 هزار تومن به حساب روزنامه اطلاعات واریز کردند با همین پول و به پیشنهاد من هنرستان صنعتی درست شد که تصادفا امسال که بعد از سالهای سال به لار رفتم، آنجا را دیدم که هنوز برقرار است و بخشهایی از تکنسینهایی که در شیخ نشینها کار میکنند فارغ التحصیل همان هنرستان هستند.حتی ماشین آلاتی که آن زمان خریداری شده هنوز در این هنرستان کار میکند.

* روزنامه نگاری را چگونه کاری میبینید؟
- هیچ خدمتی مثل روزنامه نویسی نیست به شرطی که شریف باشی.

* نامه خیلی دارید؟
- وقتی در جوانان بودم هفتهای هزار تا نامه داشتم. اما حالا چون محل مشخصی ندارم، تبعا کمتر. به مخاطبم هم دسترسی ندارم برای همین نامهها میرود به نشر شادان و آنها به من میدهند.

*علاقهمندانتان را میشناسید؟ میدانید چگونه درباره تان فکر میکنند؟
- من 3 نسل مخاطب دارم که به نمایشگاه میآیند از من امضا بگیرند.یک نسل میآید که 60سال دارد. اینها خوانندههای تویست، ساکن و... هستند. نسلی هم بین 40 تا 45 سال دارند. اینها رمانهای من را در مجله جوانان خواندهاند. نسل سوم 17 تا 22 سالهاند و رمانهای 8-7 سال اخیرم را خواندهاند. این 3 نسل کاملا مشخص است.

* الان سالی چند کتاب مینویسید؟
- در حال حاضر تصمیم دارم تنها سالی یک کتاب بدهم.ابتدا در نمایشگاه.

* در گذشته چند کتاب مینوشتید؟
- 2 کتاب. البته یادتان باشد که امروز در دنیای مدرن، نویسندگانی که از باب تنوع طلبی کتاب داستان مینویسند تحلیل رفته اند. نویسندگان رمان تقریبا حرفهای هستند. هر کدام تعداد زیادی کتاب دارند و همین حرفهای بودن سبب شده آثارشان به اصطلاح best.seler (پرفروش) شود، نه آن که در 70 سال سن یک یا 2 کتاب بنویسند. البته تفریحی نوشتن بد نیست، چنانکه بعضیها هم گاهی در روزنامهها مقالهای مینویسند. به شخصه به روزنامه نویس و نویسنده حرفهای معتقد هستم.

* تازگیها کار روزنامه به شما پیشنهاد نشده؟
- چرا ولی به دلایلی قبول نکردم.

* به خبرنگاران چه پیامی میدهید؟
- زره خبرنگاری را تن کنند. شاهد باشند، نه درگیر و به شرافت و وجدان خبرنگاری خود پایبند و این خود کار سختی است






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن