واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: «مخمصه»، بي نقص و ماندگار
بعد از پرداختن به آثار پليسي در ايران به بهانه هفته نيروي انتظامي بد نيست با نگاهي كوتاه به سينماي جهان اين مقوله را در جهان نيز پي گيري كنيم.
با اين مقدمه به سمت يكي از ماندگارترين و منسجم ترين اثر اين ژانر مي رويم.
مايكل مان از كارگرداناني است كه به خاطر قاب بندي هاي دقيق و فيلم سازي وسواسانه اش معروف است. اين كارگردان 64 ساله آينده بين شهرت اش را بيخود به عنوان يك كوبريك جديد كسب نكرده است. او براي تحقيق و بررسي هاي قبل از فيلم برداري اهميت فراواني قائل است، او براي فيلم ميامي براي مدتي به عنوان قاچاقچي بين حومه نشينان زندگي كرده است و براي فيلم جريكومايل خودش نيز خود را در بازداشتگاه فالسام زنداني كرده است، براي او اين زمينه چيني ها و بررسي ها اصل و اساس كار است.
مخمصه به كارگرداني مايكل مان ظاهرا يكي ديگر از داستان هاي ساده دزد و پليس است، يك دزد ماهر كه نقشش را رابرت دو نيرو بازي مي كند و يك پليس سمج كه آل پاچينوي بزرگ آن را به تصوير كشيده است، اما مخمصه خيلي بيش از اين هاست، اثري است تراژيك، تكان دهنده و از لحاظ تكنيكي بي عيب و نقص و از لحاظ روان شناسي پر مايه و عميق.
مخمصه از سري فيلم هايي است كه اگر در حال پخش باشد و شما از دور و بي تفاوت شاهد پخشش باشيد بعد از يكي دوسكانس چنان شيفته و مجذوب فيلم مي شويد كه تا پايان بي هيچ تكلمي بيننده آن خواهيد ماند، اين سحرانگيز بودن اثر و معجزه گونه داستان همواره شما را ترغيب به ديدن اين فيلم مي كند.
البته كه حضور آل پاچينو و رابرت دونيرو دو ابرقدرت بازيگري كنار هم در فيلم يكي از نقاط قوت و تاثيرگذار در امر موفقيت فيلم است.
با استناد به حرف خود مايكل مان محدود كردن مخمصه در ژانر جنايي پليسي كم لطفي و سطحي نگري مي باشد كه ديدن ديگر جنبه هاي فيلم را تحت الشعاع قرار مي دهد.
شايد شكل ظاهري و بيروني فيلم جنبه جنايي داشته باشد اما گذشته از شكل و قالب كلي يك اثر فوق العاده هنري است كه در هر سطحي بيننده دارد و اين بزرگ ترين دستاورد يك اثر هنري است كه با ترفندي موشكافانه و ظريف انواع مختلف را راضي نگه دارد.
و اما نوع ساختار
مخمصه به گونه اي متفاوت و تاثيرگذار با پايانش آغاز مي شود و نااميدي عجيبي، بر خلاف پيروزي هميشگي پليس و تعليقي درگيرنده در بيننده ايجاد مي كند.
خلاء موجود در پايان موجب شد در همان سال ها مايكل مان دست به خلق سريالي با همين مضمون در ادامه اين سينمايي بزند، اما با استقبال مواجه نشد و اين پروژه در همان مقطع سينمايي باقي ماند.
البته مك كالي (رابرت دونيرو: جنايتكار ماهر) جز دستگير شدن توسط هانا (آل پاچينو: پليس يكدنده) پاياني ديگر نمي توانست داشته باشد. اما شخصيت مك كالي چنان دو گانه به تصوير كشيده شده است كه قضاوت را سخت مي كند، چيره دستي و تبحرش او را به شخصيتي آرماني و باارزش بدل كرده است كه بيننده بعد از دستگيري اش به سوگ مهارت هايش مي نشيند.
مايكل مان با هوشمندي خاص خودش در سكانس پاياني بيننده را مجاب مي كند كه در آن تاريك و روشنايي هاي صحنه در حالي كه مبهوت مانده لحظه اي چشم از صحنه برندارد و مدام در حال حدس و گمان زدن باشد، در حالي كه مي داند يكي از اين دو مرد بايد بميرند ولي نمي داند كدام حتي نمي داند دوست دارد كدام يكي موفق به غافلگيري و گشتن ديگري شود.
در تمام فيلم با دو شخصيت سياه و سفيد با مشخصه هاي خوب و بد كنار هم مواجه هستيم خلق كسي كه منصف در امر تقسيم مسروقه ها و دستمزدها و همچنين ماهر و زبردست است از مك كالي شخصيتي انسان و دوست داشتني را به تصوير مي كشيد، در عين حال كه او قاتل رواني بي رحمي است كه وقتي در تنگنا قرار مي گيرد براي باز كردن راهش، جمعيت بي گناهي را به آتش مي كشد همان طور كه در سكانس هتل اين كار را انجام داد.
همچنين از سوي ديگر با شخصيت هانا مواجه هستيم كه جذاب، غير قابل پيش بيني ومسئوليت پذير است ولي ضمنا عصبي و حتي گاه برجنس و خبيث است.
خلق خصيت هاي خاكستري و فقدان هر گونه اخلاقي در فيلم مخمصه را به دادگاهي تصويري و محكمه اي براي قضاوت جمعي بدل كرده است كه باعث جالب تر شدن آن شده است.
در هيچ كجاي داستان شاهد، سهل و آسان كردن معما و دست كم گرفتن بيننده و به اصطلاح جويدن و پختن ماجرا و آماده كردن آن براي خوردن و درك كردن نيستيم.
اين دو شخصيت به طوري طراحي شده اند كه در صورت اين كه مقابل هم نبودند مطمئنا مي توانستند دوستان خوبي باشند و مكمل هم.
تا جايي كه در صحنه پاياني به علت ملاقات قبلي شان در قهوه خانه در نوع برخورد هانا در دستگيري مك كالي نوعي مهرباني و رقت پيداست و همين طور حسرت و افسوس، زيرا او شخصيت مورد علاقه و مكمل و مقداري از خودش را شكست خورده مي يابد كسي كه در تقدير و سرنوشت به جاي رفيق امروز رقيب او بوده است.
هانا و مك كالي در مخمصه دو روي يك سكه اند و نقش آفريني بازيگرانش نيز همين گونه است.بازي دونيرو دروني و به اصطلاح زير پوستي است حال آن كه آل پاچينو را با داد زدن ها، عصبانيت ها و نوعي بيروني از بازي مي بينيم.
آل پاچينو در تمام صحنه ها شخصيت يك انسان عاصي و سرگردان را دارد كه در شرف جدايي از همسر سومش است و در حالي كه مي گويد: من تمام آن چيزي هستم كه دنبالش بوده ام و به داشتن زندگي نرمال تظاهر مي كند. همسري دارد كه هميشه با او دچار بحث و جدل است و دختر خوانده اي درمانده و....
روح سرد زندگي اش، با تلويزيون كابلي قابل حمل و مرغ سردي كه از يخچال براي خوردن در مي آورد مشهود و قابل لمس است و او بر خلاف اظهاراتش به خوبي مي داند كه آينده و بازنشستگي تلخ و تنهايي انتظارش را مي كشد به همين دليل به هيچ تعلل و قصوري به طور وحشيانه اي (نه به علت وجدان كاري) سعي در شكار جنايتكاران دارد.
در مقابل اين روح سرگردان و ظهور عصيان شخصيت مك كالي آرام و متين است و كاملا توي لاك خود فرو رفته است. انساني خشك و غير قابل انعطاف كه مك كالي با اشاره به نوع لباس پوشيدن و راه رفتنش او را به خوبي به تصوير كشيده است.
او صرفا لباس هاي يك رنگ و كت وشلوارهاي ساده مي پوشد.
مك كالي تمام روند، راه و روش زندگي اش را بر پايه ايده خودش «هيچ وقت خود را توي مخمصه اي نينداز كه نتواني 30 ثانيه اي بعد خود را از آن بيرون بكشي» بنا كرده بود به همين خاطر هيچ گونه دلبستگي و مالي نداشت كه نتواند در عرض 30 ثانيه آن را ترك كند.اما در پايان در مخمصه اي گير مي افتد كه نمي تواند خود را بي هيچ توجهي به آن در عرض 30 ثانيه از آن بيرون بكشد.
مك كالي نيز مانند هانا شخصيتي تنها و بي كس است كه به علت نگرشش و ايده منحصر به فردش تنهايي و محافظه كاري را آگاهانه انتخاب كرده است و اين تك بعدي بودن و نوع زندگي اش در پايان، كار دستش مي دهد.
حضور زن ها در فيلم مخمصه در حاشيه و كم رنگ است و به خلق چند كاراكتر كه همسران شخصيت هاي محوري هستند منتهي مي شوند. سه زن با سه حضور در جايگاه ضعف، همسر هانا زني مستاصل و بيماركه همواره در حال خوردن قرص است. همسر هم دست مك كالي كه در نهايت چهره بي وفا و خائن او در صورتي كه همسرش را لو مي دهد، پديدار مي شود و اما زني كه بالاخره وارد زندگي مك كالي مي شود ايدي نام كسي است كه بعد از مدت ها ايستادگي مك در برابر دلبستگي وارد زندگي او مي شود.
با وارد شدن او به زندگي مك كالي تمام محاسبات و اصول زندگي او به هم مي ريزد و از او كه هيچ گاه پيوند و عاطفه را نمي توانست در چارچوب زندگي خود راه دهد يك شخصيت انعطاف پذير و دلبسته ساخت.
اين جادو كه شكست پذيري او تبديل به يك فرضيه قابل اثبات بدل شد.
او با گوش كردن به حرف دلش از مسير حساب شده و ايده اش خارج شد و سرانجام خلع سلاح شد و برگ برنده خودش را از دست داد و با دلبستگي به ايدي نتوانست در عرض 30 ثانيه بگذارد و برود.
همچنين حضور عاطفه در زندگي اش باعث شده از او فردي رقيق القلب و مهربان بسازد و موجب بازگشت او براي نجات يكي از دوستانش (كه حيله هانا براي دستگيري اوست) مي شود.
صحنه اي به ياد ماندني و تاثيرگذار در تاريخ سينما، كه او و ايدي بعد از آشتي كردن در تونل در حركتند و توسط يكي از همدستان مك كالي به او خبر داده مي شود كه يكي از دوستانش در هتلي مخفي است و او به رغم هميشه به دليل تعهدش به ايدي و بر خلاف شعار زندگي حرفه اي اش برمي گردد و....
بازي دونيرو از ظرافتي بي حد و اندازه و فوق العاده برخوردار است به طوري كه با هر دفعه ديدن فيلم به نكات پنهان آن پي مي بريم باز هم حقايقي پنهان براي كشف كردن دارد.
مخمصه بي شك يكي از خيره كننده ترين جنگ هاي تن به تن در تاريخ سينما را به تصوير كشيده است.در صحنه اي در حالي مك كالي و دار و دسته اش بانكي را با موفقيت سرقت كرده اند در محاصره هانا و گروهش قرار مي گيرند، در اين سكانس تلفات پليس ها بيشتر از گروه مك كالي مي باشد.
از لحاظ زيباشناسي اين سكانس حيرت آور است، باورپذيري و واقعي بودن آن مجذوب كننده است و احساس خستگي و سردرگمي را ايجاد نمي كند.
مايكل مان براي به تصوير كشيدن و واقعي جلوه دادن صداهاي آن، قبلا در جايي ديگر از گلوله هاي غير مشقي و حقيقي براي شليك به بدنه ماشين ها استفاده كرده است و بعد از ضبط آن از صداي گلوله هاي واقعي براي اين سكانس استفاده كرده است.بازيگرها نيز هفته ها براي به دست گرفتن اسلحه ها و خشاب زني تمرين كرده اند و ياد گرفته اند كه چگونه شليك كنند.
اين ها و خيلي عناصر ديگر باعث شده كه صحنه رو در رويي و تيراندازي مخمصه (حالا اگر نه عنوان بزرگ ترين و خيره كننده ترين) ولي قطعا به منزله يكي از تاثير گذارترين صحنه هاي اين چنيني در تاريخ سينما ثبت شود.
مخمصه بدون هيچ گونه اغراق و زياده روي به طور منصفانه اي به خلق صحنه هايي پر تنش و واقعي پرداخته است.
مايكل مان با تحقيقات و بررسي هاي اساسي و زيادي كه انجام داده توانسته با ديد و نگرشي مناسب و درستي نسبت به اين ژانر صحنه هاي محكم و كوبنده اي در زمينه پليسي و تعقيب و گريزهايي پرفراز و نشيبش را خلق كند.
و اما حاشيه ها و جذابيت هاي ديگر مخمصه:
1- ايده اوليه و اصلي اين سينمايي در سال 1970 شكل گرفته است.
2-ايده توسط يكي از دوستان مايكل مان كه قبلا در شيكاگو پليس بوده به او داده شده، او براي مايكل ماجراي سارقي را تعريف كرده كه او مسئول پرونده اش بود و بعد از مدتي وي را به صرف فنجاني قهوه دعوت كرده است اسم آن تبهكار نيز نيل مك كالي بوده است.
3-صحنه تنهايي مك كالي كه در زمينه اي آبي فيلم برداري شده، در حالي كه او روي صندلي كنار پنجره مي نشيند و به اقيانوس مي نگرد يكي از تاثيرگذارترين و مهم ترين صحنه هاست.
جالب است بدانيد: اين صحنه از يك تابلوي نقاشي آبي اثر آلكس كولويل كشيده شده در سال 1967 الهام گرفته است.
4-اين پروژه سينمايي 60 ميليون دلار هزينه داشته است.
5-در ضمن بد نيست بدانيد كه رستوراني كه رابرت دونيرو (مك كالي) و آل پاچينو (هانا) در فيلم با هم ديدار داشته اند همچنان داير است و كساني كه مي خواهند پشت آن ميز بنشينند بايد از قبل رزروش كنند.
6-صحنه قهوه خانه كه توسط دو بازيگر قدر آل پاچينو و رابرت دونيرو يكي از صحنه هاي به ياد ماندني سينماي قرن 20 است.
7-اين صحنه اولين صحنه مشترك اين دو غول بازيگري جهان است، در حقيقت امر نوعي دوئل حرفه اي بين آن دو (ديدني است از دست ندهيد)
8-در جريان فيلم برداري اين صحنه، برداشت ها گاه از دوازده بار بالا زده است.
9-در صحنه هاي تيراندازي ها و درگيري جلوي بانك از هيچ جلوه ويژه و امور كامپيوتري استفاده نشده است.
10- پروژه مخمصه در 107 روز فيلم برداري شده و 95 لوكيشن مختلف در اين سو و آن سوي لس آنجلس داشته است.
11-صحنه هايي از نبرد تك به تك در جلوي بانك هنوز به عنوان نمونه اي عالي از تكنيك نظامي به سربازهاي آمريكايي نشان داده مي شود.
سينمايي مخمصه به طور دوبله شده در ويدئو كلوپ ها موجود است و اگر به خاطر داشته باشيد چند بار از تلويزيون پخش شده است (باز هم ببينيد)
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]