محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829151001
نويسنده: حيدر علوينژاد قرآن و خرافه باوري (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: حيدر علوينژاد قرآن و خرافه باوري (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: در اين مقاله پس پيشنهاد تعريفي براي خرافات، به گستردگي آن در ميان كشورها و اقشار تحصيل كرده و بي سواد و نيز برخي از نظريات درباره منشأ خرافات اشاره شده است . سپس برداشتي قرآني درباره منشأ خرافات مطرح گرديده است.
در مقدمه كتاب خزائن الاسرار (علوم غريبه) آمده است:
«اما بعد چون كافه ما از خواص و عوام در تحصيل عزت و سعادت و دولت و حصول مراد و قضاء حوائج و انجام مطالب و اداي قرض و شفاي مرضي و رفع هموم و غموم و پريشاني و برآمدن حاجات كليه و حصول مرادات مهمه و ساير مطالب مشروعه، محتاج بودند به علم و اطلاع بر بعضي از مجربه از آيات متواتره قرآني و اسماء جلاله سبحاني و برخي از اوراد و اذكار و ختوم دعوات مستجابه رباني و آگاهي به رمل (علم پيش گويي) و اسطرلاب (كشف بعضي از مسائل و احكام مربوط به نجوم) و … اسم اعظم و بر چند اقوال و انجام دادن آن و علوم جفر جامع كه علم حروف و اعداد است تسخير ارواح و ملائكه و اجنه و بعضي ازعلوم غرائب كثير الفوائد مي باشد.
لذا بنده… برخود لازم دانسته كه اين مجموعه كه به نام خزائن الأسرار، تأليف از كتب معتبره و نفيسه با كمال دقت و با ملاحظه اسانيد نموده ام، الحق، اعظم اند و بعضي از آنها را به حقير به تجربه رسانيده ام».12
نيازمند بودن مردم از يك سو و… يك كتاب و اين همه كارگشايي! عزت، سعادت، دولت، حصول مراد، قضاء حوائج، انجام مطالب، اداي قروض و شفاي مرضي و… در خور توجه است. و چنين كتابي طبعاً بسيار ارزشمند خواهد بود!
دراين كتاب براي هر بيماري و هر مشكل فردي و اجتماعي راه حلي وجود دارد. مثلاً براي خوب زندگي كردن در خانواده براي زن يا شوهر مهم نيست كه چقدر يكديگر را دوست داشته باشند يا درك كنند، مهم آن لوحي است كه بايد تهيه شود و براي ايجاد دوستي يا دشمني از آن استفاده شود… براي رونق اقتصادي لازم نيست كاري صورت پذيرد، يا توسل و دعايي در نزد خداوند انجام شود، كافي است طلسمي را كه اين كتاب پيشنهاد مي كند مورد استفاده قرار گيرد. و گاه چنان مراجعه كننده با زيركي خام مي شود كه گويي اين طلسم دعا است و شرع هم آن را تأييد كرده است.
بيماري و شفا
بيماري دوگونه است؛ بيماري جسم، و بيماري روح، كه هر دو نياز به درمان دارد. شفا در قرآن به هر دو معناي بازيافتن سلامتي جسمي و روحي به كار رفته است. در مورد شفاي جسمي، از قول حضرت ابراهيم(ع) نقل شده است كه فرمود:
«و إذا مرضت فهو يشفين» شعراء/80
و هنگامي كه بيمار شوم، (او) شفايم مي دهد.
و درباره زنبور عسل مي فرمايد:
«يخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه فيه شفاء للناس» نحل/69
از درون شكم آنها (زنبور عسل) نوشيدني (عسل) با رنگ هاي مختلف خارج مي شود كه در آن براي مردم شفاست.
در مورد شفاي معنوي و روحي نيز فرموده است:
«يا أيها الناس قد جائكم موعظة من ربّكم و شفاء لما في الصدور» يونس/57
اي مردم! بي ترديد موعظه و اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما رسيده كه در آن شفاي (بيماري هايي است كه) در سينه هاي شما است.
و درمورد ديگر مي فرمايد:
«و لوجعلناه قرآناً أعجمياً لقالوا لولا فصّلت آياته ءأعجمي و عربي قل هو للّذين آمنوا هدي و شفاء و الذين لايؤمنون في آذانهم وقر و هو عليهم عمي أولئك ينادون من مكان بعيد» فصلت/44
اگر آن را قرآن عجمي قرار مي داديم حتماً مي گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟! قرآن، عجمي از پيامبري عربي؟! بگو: اين (كتاب) براي كساني كه ايمان آورده اند هدايت و شفاء است، ولي كساني كه ايمان نمي آورند، در گوش هاشان سنگيني است و گويي نابينا هستند، و آن را نمي بينند؛ آنها (گويي) از راه دور صدا را مي شنوند!
در اين آيه اگر چه «شفاء» مطلق است و مي تواند شامل شفاي جسمي نيز باشد، اما به دليل قرينه هدايت، مراد از آن شفاي روحي است، بويژه كه در مقابل، دل هاي بيمار كساني مطرح است كه ايمان نمي آورند، كه در مورد كفار، بيماري دل و روح مطرح است، و گرنه از نظر جسمي ممكن است بيماري نداشته باشند.
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين إلاّ خساراً» اسراء/82
از قرآن آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان نازل مي كنيم، و ستمگران را جز زيان نمي افزايد.
در اينجا نيز، به قرينه ايمان، منظور از شفا، شفاي روحي و معنوي است، اگر چه ممكن است شفاي جسمي نيز منظور باشد، اما براي حمل اين واژه بر شفاي جسمي دليل لازم است. شفاي روحي و معنوي، هم رسالت قرآن است و هم قرآن براي آن آمده است، اما آيا قرآن براي اين نيز آمده كه به جاي دارو عمل كند و سرما خوردگي ما را شفا بدهد؟
بي هيچ ترديدي قرآن مقدس است و متبرّك، و بي هيچ شكي دعا و توسل به مقدسات براي برآورده شدن نيازها مورد تأييد و تأكيد دين است، اما آيا قرآن براي اين نازل شده است كه آيات آن را تعويذ درست كنند؟ شفاي جسمي دانستن بركت قرآن، نوعي محدود كردن هدف اصلي قرآن نيز هست. علاوه، به فرض آنكه شفاي جسمي منظور باشد، بايد چند و چون استشفا نيز از خود قرآن، پيامبرگرامي اسلام، يا امامان معصوم برسد، اما آنچه به عنوان دعانويسي انجام مي شود هيچ سند معتبري ندارد.
درمان بيماران و فال بيني
بيماري براي اشخاص و بستگان آنان نگران كننده است، گاه بيماران يا كسان آنها نزد فال بين مي روند. فال بين از «روش هاي احوال مرضي و تجارب حكما» استفاده مي كند و به جاي اينكه بپرسد مريض زن است يا مرد، چند سال دارد، عوارض بيماري و آثار آن چيست؛ از او مي پرسد: نام مادر مريض چيست؟ در كدام روز هفته بيمار شده؟ نام مادر مريض را به حساب جمل حساب مي كند، سه تا سه تا طرح مي كند (يعني كنار مي گذارد) تا در آخر چند عدد بماند. اگر چنانچه در روز شنبه بيمار شده، اگر يكي بماند، مي ميرد، دو بماند، طول كشد، سه ماند، به شود. اگر روز يكشنبه بيمار شده، اگر يكي بماند زود به شود، دو ماند طول كشد، سه ماند بميرد و…
اين مهم نيست كه بيمار چه بيماري دارد، بلكه مهم اين است كه در چه روزي مريض شده و نام مادرش چيست. مثلاً اگر دو نفر در روز سه شنبه مريض شده باشند و به طور اتفاقي، نام مادر هر دو زهره باشد، هر دو در يك زمان مشخصي شفا خواهند يافت يا خواهند مرد، مهم اين نيست كه سرطان دارد يا سرما خورده، مهم نام مادرشان و روزي است كه در آن بيمار شده اند.
اين روش حكما است. اما از كدام دسته از اين حكيمان نقل شده است؟ طبيبان كه در گذشته نيز به جاي نام و نام مادر مريض، نبض او را گرفته و زبان و چشمان و… بيمار را نگاه كرده و درد او را تشخيص مي دادند. پس اين روش از كجاست؟
حكيم به معناي فيلسوف كه اصلاً كارش اين نيست، بلكه درباره وجود، ماهيت، جوهر و عرض و امثال آن بحث مي كند. پس اين روش، روش حكما نيست، و آوردن نام حكيم براي معتبر جلوه دادن اين مطالب نامربوط است.
طيره (فال بدزدن)
«طيرة» مصدر است، از ريشه طير، مانند خيرة، و به نظر سيد شريف جرجاني كه در دانش صرف زبان عربي از بزرگ ترين صاحب نظران است، بر اين وزن غير از همين دو مصدر، يعني طيره و خيره نيامده است.13
علامه تهانوي درباره طيره نوشته است:
«طيره، فال بد است. سيد شريف در شرح مشكاة نوشته است: گفته شده كه فال عام است، در هر چيزي كه خوب باشد و سبب شادي، يا بد باشد، اما طيره خاص است و فقط در آنچه كه بد است استعمال مي شود. در اصل، طيره به انواع پرندگان و حيوانات بوده، گويا آنان مي پنداشته اند كه اين امور در جلب منفعت يا دفع شرور و زيان ها مؤثر هستند؛ اما پيامبر آنان را از اين كار باز داشت.
قاضي گفته است: عيافه به معناي زجر است، و آن تفأّل به نام پرندگان است، مثلاً درباره عقاب به عقوبت، و درباره غراب (كلاغ) به غربت، و درباره هدهد به هدي (هدايت) تفأل مي زدند. تفاوت عيافه و طيره در اين است كه اولي گاه در مورد فال بد است و گاه در مورد فال نيك، اما طيره فقط در فال بد به كار مي رود. طيره در مورد نحس پنداشتن پرندگان است، كه گاهي براي تشاؤم در غيرپرندگان نيز به كار مي رود.14
در زبان فارسي كهن، طيره را به معناي آزردگي و شرمندگي و آزرده و شرمسار نيز گفته اند،15 كه آن معاني در اينجا مورد نظر نيست.
علامه ابن منظور نوشته است: عرب ها طيور (پرندگان) را نگه مي داشتند و با آنان تطير (تفأل) مي زدند، و به همين جهت شومي و نحوست را طير، طائر و طيره مي گفتند. چون به انواع طيور فال بد مي زدند. خداوند به زبان پيامبر خويش(ص) به آنان اطلاع داد كه اين گونه كارها بيهوده و باطل است. و به همين دليل رسول خدا فرمود: «لاعدوي و لاطيرة و لاهامة».
تطير، به فال بد گرفتن و نحس دانستن چيزي است. در اصل به معناي سخن، فعل يا چيزي ديدني است كه مورد پسند نباشد، عرب ها با به پرواز درآوردن برخي از انواع پرندگان يا برخي حيوانات ديگر، فال مي زدند، اگر پرندگاني كه به پرواز در مي آوردند به سمت راست مي رفتند، آن را مبارك تلقي مي كردند، به سفر مورد نظر خويش مي رفتند و كارهاي مورد نظر خويش را انجام مي دادند، اما اگر آن پرنده يا حيوان به سمت چپ مي رفت، از آن سفر صرف نظر مي كردند و كار مورد نظر را انجام نمي دادند و آن را شوم مي پنداشتند.
اين عمل در بيشتر اوقات، آنان را از كارها و برنامه هاي مهم زندگي شان باز مي داشت، به همين سبب شرع آن را ابطال كرده و از آن نهي كرد و طيره را ممنوع قرار داد؛ و گفت اين چيزها هيچ سود يا زياني ايجاد نمي رساند. و اين منظور سخن پيامبر(ص) است كه فرمود: لاطيرة، يعني نحوست و شوم گرفتن (فال بد زدن) واقعيت ندارد.
و در حديث ديگر فرمود: الطيرة شرك، يعني اعتقاد به سود و زيان رساندن طيره و عمل به مقتضاي آن شرك است، زيرا براي آن در جهان فعل و ايجاد اثر قائل شده است.16
طيره در قرآن
پيش از هر چيز بايد دانست كه پديده طيره ديرينه بسيار دارد و يادگار روزگاران كهن است؛ روزگاراني كه درك روابط علّي ـ معلولي بين پديده ها به شكل واضحي شناخته نشده بود، و يا به دليل باورهاي نادرست جهان شناختي، پديده هاي اجتماعي و طبيعي را به عوامل موهوم نسبت مي دادند.
امروز كه هم شناخت ما از روابط طبيعي بين پديده هاي اثر گذار و اثرپذير بهتر شده وهم پا به پاي تكامل درك بشر، آيين توحيدي نيز دقيق ترين آموزه هاي خويش را درباره جهان، انسان و روابط بين پديده هاي هستي در اختيار بشريت گذاشته است، واقعاً وجود خرافاتي از اين دست هرگز توجيه پذير نيست.
«راست آمد و نيامد» دانستن برخي از كارها براي افراد يا خانواده ها يكي از عجيب ترين سنت هاي خرافي است كه در ميان ملل و اقوام گوناگون وجود دارد، همان گونه كه شومي و نحوست برخي از اشياء، اعداد و روزها نيز چنين است.
اگرچه طيره يا فال بد زدن، يكي از صورت هاي خرافات است، اما برخي خرافه را طوري تعريف كرده اند كه مهم ترين مصداق آن طيره خواهد بود. مثلاً آنان كه در تعريف خرافه ترس ازعوامل موهوم را عمده مي دانند، در واقع بايد مهم ترين مصاديق آن را همين فال بد زدن بدانند.
تاريخ پيدايش اين پديده نيز، هم قديمي است و هم شرك آميز، چرا كه قرآن اين پديده را به اقوام گذشته در رويايي با انبيا(ع) نسبت مي دهد. آنان به انبيا فال بد مي زدند و بسياري از مصائبي را كه به هر دليلي دچار آن بودند، به علت حضور و شومي پيامبران الهي درميان شان مي پنداشتند، يا دست كم برخي از دشمنان زيرك رسولان الهي كه نان و نامشان به خطر مي افتاد اين عقيده را بر سر زبان ها مي انداختند:
«قالوا إنّا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنّكم و ليمسّنّكم منّا عذاب أليم. قالوا طائركم معكم أئن ذكرتم بل أنتم قوم مسرقون» يس/19ـ18
كافران در رويارويي با حضرت صالح (ع) مي گفتند:«قالوا اطيرنا بك و بمن معك قال طائركم عندالله بل أنتم قوم تفتنون» نمل/47
و در مواجهه با حضرت موسي(ع) نيز چنين بودند:
«فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إن تصبهم سيئة يطّيروا بموسي و من معه ألا إنّما طائرهم عندالله و لكن أكثرهم لايعلمون» اعراف/131
دشمنان پيامبران يا نمي دانستند و شومي حوادث را به پيامبران الهي نسبت مي دادند و يا آگاهانه و براي تحريك افكار عمومي. اما ازنظر قرآن «طائر» هر شخصي همان نامه اعمال اوست:
«و كلّ إنسان ألزمناه طائره في عنقه و نخرج له يوم القيامة كتاباً يلقاه منشوراً. اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً» اسراء/14ـ13
معناي اين سخن اين است كه هر كس شومي عمل خويش را به گردن دارد، اين اعمال شخص است كه يا شوم است و يا برعكس، سبب خوشبختي و سعادت.
اين آيات از سويي قدمت طيره را مي رساند، كه يكي از شايع ترين انواع خرافات است و از سويي مي رساند كه پيامبران در برابر خرافه و خرافه پرستي ايستاده بودند.
طيره در روايات
در روايت معروفي از رسول اكرم(ص) طيرة نفي شده، اما فال، به معناي فال نيك زدن نهي نشده است، زيرا اسلام نمي خواهد مردم به بهانه هاي سست ازانجام كارها، سفرهاي ضروري و مصالح و منافع خويش محروم شوند، بلكه دوست دارد آنچه كه به مردم روحيه داده و آنان را به انجام تلاش و رسيدن به مصالح شان تشويق مي كند مورد توجه مردم قرار گيرد، به همين سبب فال بد كه مانع كار و تلاش است، ناروا، حرام و نكوهيده است، اما فال نيك، كه شوق برانگيز و سبب تلاش و اميدواري است، ستايش شده است. اين روايت در منابع روايي و فقهي شيعه وسني نقل شده و براي تمام مسلمانان حجت و سند است و لازم الاتباع:
ابوهريره از پيامبر روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
«لاطيرة و خيرها الفال، قالوا يا رسول الله و ما الفال، قال الكلمة الصالحة يسمعها أحدكم».17
انس از پيامبرنقل كرده كه فرمود:
«لاعدوي و لا طيرة و يعجبني الفال الكلمة الطيبة و الكلمة الصالحة.»18
سرايت و فال بد حقيقت ندارد، اما فال نيك، يعني سخن زيبا و دل انگيز و سخن شايسته مرا شگفت زده و خوشحال مي كند.
در روايت ديگري كسي طيره را نزد پيامبر مطرح مي كند. حضرت در پاسخ مي فرمايد:
«أحسنها الفال، و لاتردّ مسلماً، فإذا رأي أحدكم ما يكره فليقل: ا للّهمّ لايأتي بالحسنات إلا أنت، و لايدفع السيئات إلاّ أنت، و لا حول و لا قوّة إلاّ بك».19
روايات بسيار ديگري نيز در اين زمينه مطرح است كه نزديك به همين مضامين در آنها ديده مي شود.20
طيره شرك است!
شايد اين تعبير شديد ترين تعبيري باشد كه ما را به دوري و خودداري از طيره فرا مي خواند، زيرا دوري از طيره مساوي توحيد است و گرايش به طيره از مصاديق شرك.
از رسول خدا روايت شده كه فرموده:
«الطيرة شرك».21
فال بد زدن با پرندگان (و امثال آن) شرك است.
«من ردته الطيرة عن حاجته فقد أشرك».22
كسي كه فال بد زدن او را از رفتن به دنبال نيازهايش باز بدارد، شرك ورزيده است.
«من خرج يريد سفراً فرجع من طير فقد كفر بما أنزل علي محمّد».23
كسي كه از منزل خويش به قصد سفر بيرون برود، و به سبب طيره (از سفر منصرف شده و) برگردد، به آنچه كه بر محمد نازل شده(يعني به قرآ) كفر ورزيده است.
در روايات اهل بيت(ع) نيز بر نكوهش طيره و مخالفت با آن تأكيد شده و بابي از روايات با اين عنوان گشوده شده است:
«باب استحباب ترك التطير و الخروج يوم الأربعاء و نحوه خلافاً علي أهل الطيرة، و توكّلاً علي الله».24
در تحف العقول از پيامبر(ص) نقل شده كه فرمود: هنگامي كه فال بد زدي (آن را ناديده انگاشته و) بگذر، و هنگامي كه گمان كردي، بر اساس آن داوري مكن.
از موسي بن جعفر(ع) روايت شده كه فرمود: آنچه كه (به زعم عرب جاهلي و اهل طيره) براي مسافر شوم مي باشد، پنج چيز است: كلاغي كه از سمت راست قار قار كند، و سگي كه دم خويش را تكان دهد، گرگي كه بر روي دم نشسته و به سمت مسافر زوزه كشد و سپس از جايش بلند شود و دوباره بنشيند و سه مرتبه اين كار را تكرار كند. و آهويي كه از سمت راست به سمت چپ برود، و جغدي كه فرياد بزند… كسي كه از اين امور چيزي به دل خويش راه بدهد، بايد بگويد: «اي پروردگار من از شرّ آنچه كه در ذهن خويش مي يابم به تو پناه مي برم، پس مرا نگاهدار!» پس از شرّ اين امور مصون خواهد ماند.25
توكّل؛ راه حل مسأله
عقل و شرع به بي اثربودن طيره حكم مي كند، اما عده اي با فال بد زدن ها چيزهاي حلال و پاكيزه را براي خويش حرام مي كنند كه به شدت در شرع منع شده است، اما چنان كه در روايات آمده، مردم به هر حال آسوده از فال بد نيستند، برخي ازامور به اصطلاح دل آنها را مي لرزاند:
از پيامبر (ص) روايت شده:
«ثلاثة لايسلم منهنّ أحد: الطيرة و الظنّ و الحسد. فإذا تطيرت فلاترجع، و إذا حسدت فلاتبغ، و إذا ظننت فلاتحقق».26
هيچ كس از طيره، گمان، وحسد خالي نيست، هرگاه فال بد زدي براي فال بد از سفر (و كاري كه داري) بازمگرد، هنگامي كه حسد ورزيدي ستم مكن، و هنگامي كه گمان كردي بر اساس گمان عمل مكن.
از سويي، به دليل حكم شرع مي خواهند به اين فال بد توجه نكنند، راه جمع بين اين حالت رواني و حكم شرع، توكل به خدا است كه همه امور در دست قدرت اوست:
بر اساس روايت ديگري پيامبر (ص) فرمود:
«كفاره طيره توكل است».27
در حديثي ديگر آمده است كه خداوند اثر آن را با توكل از ميان مي برد. 28
طيره يا فال بد زدن و كلاً خرافات، جدا از فشار فرهنگي، نوعي حالت رواني نيز هست؛ يعني هر قدر كه شخص بيشتر به فال بد زدن ها و نحوست ها توجه و اعتقاد داشته باشد، بيشتر منتظر عواقب آن است، يا دست كم، از امور زيادي پرهيز مي كند و براي خويش محروميت به بار مي آورد. بنابراين، خود شخص است كه با جدي گرفتن فال بدها، زندگي را بر خويش دشوار كند، يا بر عكس، با بي توجهي به آن زندگي آسان و مورد پسند خدا و پيامبر داشته باشد. شايد منظور امام صادق(ع) كه به نقل از پيامبر فرمود: كفاره طيره توكل است، همين معني باشد.
در روايت ديگري مي خوانيم كه امام صادق(ع) فرمود:
«الطيرة علي ما تجعلها، إن هوّنتها تهوّنت، و إن شدّدتها تشدّدت، و إن لم تجعلها شيئاً لم تكن شيئاً».29
اثر فال بد به دست شما است؛ اگر آن را سست گرفتي سست است، و اگر سخت گرفتي سخت است و اگر كاملاً بي توجهي كرده و براي آن اثري قائل نشدي كاملاً بي اثر است.
شايد معناي اين حديث نبوي هم همين باشد:
«لاطيرة، و الطيرة علي من تطير».30
فال بد واقعيت ندارد، فال بد بر كسي است كه فال بد بزند.
شانس
در موارد بسياري رويدادهاي شگفت رخ مي دهد كه از آنها با عنوان خوش شانسي يا بد شانسي ياد مي شود. مثلاً در يك خانواده سفره پهن است، همه اعضاي خانواده بر سر سفره نشسته اند، پسر كوچك خانواده از جاي خود برمي خيزد، برادر بزرگ تر به دنبال او، پدر كنجكاو نگران مي شود كه چرا اين دو پسر از سر سفره بلند شدند؟ او هم بيرون مي رود، مادر نگران مي شود، مبادا پدر عصباني شده و بچه ها را تنبيه كند؟ او نيز بيرون مي رود، دختر خانواده نيز نگران و كنجكاو بيرون مي رود، درست هنگامي كه همه اعضاي خانواده بيرون رفته اند، سقف اتاق فرو مي ريزد.
اين يك حادثه واقعي است، اما چگونه قابل توجيه است؟ هيچ يك از اعضاي خانواده آسيب نديده، و جالب اينجاست كه بيرون رفتن پسر كوچك خانواده در آن زمان، هيچ دليل خاصي نداشته است…
اولين كلمه كه به ذهن مردم عادي براي توجيه اين كار مي رسد اين است كه آن را شانس و طالع خوب بنامند.طبيعي اين بودكه در اين حادثه همه يا بيشتر اعضاي خانواده كشته يا زخمي شوند، اما گويي دستي ازغيب آمده و تمامي آنها را نجات داده است.
عكس اين نيز در كتاب هاي تاريخي آمده است، داستان هاي واقعي و شگفتي كه خواننده را به تعجب و تأثر اما همراه با خنده فرو مي برد:
مردي از راه مي گذشت، شخصي از بام فرو افتاد، از قضا درست روي سر راهگذر! گردن راهگذر شكست؛ اما مردي كه از بام فرو افتاده بود صدمه جدي نديد.
اين داستان دو رو دارد، براي كسي كه از بام افتاده طالع سعد و شانس به حساب آورده مي شود و براي راهگذر، بدشانسي يا طالع نحس.
گاه در اثر يك حادثه يا يك برخورد، زندگي يك فرد زير و رو شده سبب پيشرفت يا بدبختي او مي شود. مثلاً شخصي در سفر به طور اتفاقي با كسي روبرو مي شود و همين ديدار نقطه آغاز موفقيت هاي بسيار و پيداكردن شغل، شكوفا شدن زندگي و تشكيل خانواده و به دست آوردن ثروت و امكانات و… مي شود.
يا مثلاً كسي كه كالايي خاص توليد مي كند، در اثر يك سوء تفاهم، اجناس فروخته شده اش پس داده مي شود، و سپس در آستانه ورشكستگي و نگراني و مشكلات بعدي، به دليل نايابي و چند برابر شدن قيمت كالاي انبار شده او، ناگهان سرمايه اش چند برابر مي شود.
آيا اين گونه رويدادها را مي توان طالع سعد و نحس شمرد، يا بايد همانند فلاسفه طالع سعد و نحس را موهوم دانست و منكر شد.31
واقعيت اين است كه در مواردي حوادث چنان پيش نمي روند كه ما مي خواهيم. يعني ما را به سويي مي برند كه نمي خواهيم برويم. اما در نهايت متوجه مي شويم كه خوب آمده ايم. گاه برعكس حوادث به دلخواه و اراده ما مي چرخد، كاري را با ابرام و اصرار به انجام مي رسانيم، اما ناگهان متوجه مي شويم كه به بيراهه رفته ايم و از آنچه به صلاح ماست فاصله گرفته ايم.
علت اين مطلب نيز به خوبي روشن است، پيش بيني حوادث آينده گاهي دشوار، بيشتر محال است. و از سوي ديگر در هنگام برنامه ريزي ما غالباً عناصر بسيار مهمي را فراموش مي كنيم. براي همين حوادث در ظاهر به دلخواه ما مي توانند به شدت به ما آسيب برسانند، يا بر عكس:
«عسي أن تكرهوا شيئاً و هو خير لكم» بقره/216
«فعسي أن تكرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيراً كثيراً» نساء/19
علاوه بر اينكه اراده و تلاش هاي ما براي انجام يك كار ثمرات طبيعي خويش را دارند، زمان، مكان و ساير عملكردهاي ما نيز مي تواند بر روند فعاليت هاي ما اثر بگذارند، از همه مهم تر، اراده اي هست كه فوق همه اراده هاست:
«و ما تشاؤون إلاّ أن يشاء الله ربّ العالمين» تكوير/29
جهان بر اساس اندازه گيري معيني اداره مي شود. خداوند براي هر معلول، علّتي، و براي هر علّتي معلولي قرار داده است. هر قدر اعتقاد و شناخت ما نسبت به اين عوامل كامل تر باشد، در تدبير زندگي و كنار آمدن با دشواري هاي آن موفق تر خواهيم بود. اما نگاه روزمرگي به مسائل اساسي زندگي نگاه از بالا را براي ما دشوار يا گاه ناممكن مي سازد. ما حتّي مسائل بسيار روشن را ناديده مي گيريم، مانند اينكه فسق و فجور سبب بي بركتي مال مي شود، . دانسته ها و يا تلاش هاي ما به تنهايي تمام آنچه را كه اتفاق مي افتد نمي سازند، چيزهاي بسياري هستند كه اراده الهي آن را رقم مي زند، اما بي ترديد خود ما نيز در مقدمات آن اثر گذاريم. صله رحم از چيزهايي است كه عمر را دراز و قطع رحم عمر را كوتاه مي كند.
تلاش هاي ارادي و آگاهانه، فراهم كردن زمينه هاي لازم، مديريت صحيح، استفاده از منابع مالي و نيروهاي انساني، كسب مهارت هاي علمي و تجربي در موفقيت و پيروزي تأثيرگذار است كه نبايد به حساب شانس گذاشته شود. اما همان گونه كه گذشت درعين حال اموري هستند كه از جهان فرامادي برنامه ريزي مي شوند؛ دراين گونه امور، اعمال، نيات و شخصيت ما مؤثر است، اما تأثيرگذار و برنامه ريز اصلي ديگري است:
«و ما تشاؤون إلاّ أن يشاء الله ربّ العالمين» تكوير/29
درك نكردن واقعيت و افتادن در دام اين باور كه «هر چه بدبختي است از بخت بد من است» مي تواند فرد را چنان در كام انحطاط فرو برد كه نجات او ممكن نباشد. جدي گرفتن زياد اين مسأله و بدگماني و بدباوري موجب از دست دادن فرصت ها و تيره و تار شدن فضاي زندگي مي شود و به تعبير يكي از روان شناسان، «وقتي بترسيم كه چيزي را از دست بدهيم، اشيايي كه ما مالك آن هستيم، مالك ما مي شوند…»32
پي نوشت ها
--------------------------------------------------------------------------------
1. ولتر، فرهنگ فلسفي، به نقل: روان شناسي خرافات، ص1فحه.
2. همان،4.
3. همان، 5.
4. همان.
5. همان، 60.
6. همان، 37. در فصل دوم اين كتاب آمار و اطلاعات ديگري درباره رواج و گسترش خرافات در اروپا وجود دارد.
7. همان، 63.
8. هدايت، صادق، فرهنگ عاميانه مردم ايران، تهران، نشر چشمه، 1378، 22.
9. روان شناسي خرافات، 67.
10. همان، 72.
11. همان، 4.
12. صادقي نژاد، ميرزا ايوب، خزائن الأسرار، ميراث ماندگار، قم، 1381.
13. جرجاني، مير سيد شريف، التعريفات، مصر، المطبعة الخيرية، 1306ق، 61.
14. تهـانوي، محمدعلي، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، لبنـان، مكتبة نـاشرون، 1996م، 2/1143.
15. ابن منظور، لسان العرب، 4/512.
16. نووي، شرح صحيح مسلم، 14/219ـ218.
17. مسند احمد بن حنبل، 2/406.
18. همان، 2/420.
19. همان، 3/251؛ صحيح بخاري، 7/16 و 27؛ سنن ابن ماجه، 1/34.
20. ازجمله ر.ك: عسقلاني، ابن حجر، فتح الباري، 10/180.
21. متقي هندي، كنز العمال، حديث 28556.
22. همان.
23. همان، حديث 28570.
24. حرّ عاملي، وسائل الشيعة، 8/262 ـ 263.
25. همان.
26. عسقلاني، ابن حجر، فتح الباري، 10/180.
27. حرّ عاملي، وسائل الشيعة، 15/584، باب 35.
28. سجستاني، ابي داود، سنن ابي داود، 2/231.
29. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، 19/79؛ حرّ عاملي، وسائل الشيعة، 8/262 و 263 و 15/584.
30. عسقلاني، ابن حجر، فتح الباري، 10/180.
31. طباطبايي، محمدحسين، بداية الحكمة، 120؛ نهاية الحكمة، 240.
32. راشل نائومي ريمن، سخت خوب، ترجمه مهدي مجرد زاده كرماني، مجله روان شناسي جامعه، شماره 4 و 5.
....................................................................................
منبع: فصلنامه پژوهشهاي قرآني، شماره 37 - 38
چهارشنبه 17 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]
-
گوناگون
پربازدیدترینها