تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826684712




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با دني بويل فيلمساز انگليسي‌ به‌ دنبال ‌تغيير هستم‌


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با دني بويل فيلمساز انگليسي‌ به‌ دنبال ‌تغيير هستم‌
جام جم آنلاين: دني بويل كه 20 اكتبر سال 1956 در منچستر انگلستان به دنيا آمد، در حال حاضر يكي از بهترين فيلمسازان كشور خويش است. او فعاليت هنري را از سال 1987 با كارگرداني فيلم تلويزيوني شروع كرد و تا سال 1993 با بيش از 7 فيلم و مجموعه تلويزيوني همكاري داشت.


اولين كار سينمايي‌اش shallow Grave را سال 1995 كارگرداني كرد، اما دومين فيلم سينمايي‌اش به نام ترانسپورتينگ در سال 1996 توانست نام او را در سطح وسيعي مطرح كند.

فيلم‌هاي بعدي‌اش عبارتند از: يك زندگي كمتر معمولي (1997)‌، بيچ (2000)‌، بيگانه‌ فضايي مثلث عشقي را دوست دارد (2002)‌، 28 روز بعد (2003)‌، ميليون‌ها (2004)‌ و نور خورشيد (2007)‌. كار تازه‌اش ميليونر زاغه‌ها در‌جشنواره بين‌المللي فيلم تورنتوي كانادا جايزه بزرگ را دريافت كرد.

او كه از دوستان صميمي ايوان مك‌ گرگور بازيگر مطرح سينماست، خيلي مايل بود در آخرين ساخته‌اش از او بازي بگيرد ولي حال و هواي قصه باعث شد به جاي او از آنيل كاپور بازيگر مطرح و ميانسال هندي استفاده كند.

تماشاگران جشنواره تورنتو هم از ساخته جديد دني بويل استقبال خيلي خوبي كردند و فريده پينتو بازيگر جوان فيلم موفق شد جايزه انتخاب مردمي را از آن خود كند. بويل در گفتگوي زير درباره تازه‌ترين كار سينمايي‌اش نكات جالبي را مطرح مي‌كند.

اين بار چه چيزي شما را به هند كشاند؟ فيلمنامه سايمن بيوفوي يا يك چيز ديگر؟

يكي از اولين روزهايي كه كار فيلمبرداري را شروع كرديم، يكي از اعضاي گروه گفت فضاي فيلم و قصه خيلي چارلز ديكنزي است. او درست مي‌گفت و دقيقا همين نكته بود كه مرا جذب قصه كرد. مي‌خواستم ببينم چگونه مي‌توانم يك فضاي ديكنزي خلق كنم.

مي‌دانيد كه ديكنز استاد مسلم قصه‌گويي است و بريتانياي عصر ويكتوريايي و بويژه لندن را خيلي خوب توصيف كرده است. با چنين قصه‌اي، فرصت ويژه‌اي برايم فراهم مي‌شد تا يك كار تازه ارائه كنم. مي‌دانستم تغييرات خيلي خوبي مي‌توانم در كارم ارائه بدهم.

در عين حال، در قصه‌ام با جماعتي سر و كار داشتم كه حكم يك بمب اتمي قبل از انفجار را داشتند. مي‌دانستم توليد فيلم كار راحتي نخواهد بود. درست مثل اين بود كه دارم در ايست‌اند شهر لندن زندگي مي‌كنم، جايي كه فقر در آن حكم يك پديده را دارد. احساس مي‌كردم كارگرداني فيلم تاثير ويژه‌اي بر خودم و كارم خواهد گذاشت.

اين فيلم يك ملودرام ويژه بود و قصه‌هاي ديكنز هم همه ملودرام خالص هستند. جامعه‌اي كه قصه فيلم به تصوير مي‌كشيد، يك جامعه ويژه بود و جنبه‌هاي ملودرام قصه بشدت رئال و واقعي به نظر مي‌رسيد. فضاي كشور هند هم از خيلي نظرها شبيه فضاي عصر ويكتوريايي لندن است.

و همين باعث شد كارگرداني فيلم را قبول كنيد؟

مي‌دانيد، شما در اين قصه نوعي نوسان و ارتعاش پيدا مي‌كنيد، چيزي كه ما در غرب كمتر آن را داريم. علتش هم اين است كه ما آدم‌هاي آرام و كم تحركي هستيم. ما از ملودرام بيشتر در فيلم‌هاي عامه‌پسند و دنباله‌دار استفاده مي‌كنيم. اينها فيلم‌هاي فانتزي و ابرقهرمانانه هستند كه اصلا حال و هواي واقعي ندارند ولي شما نمونه آنها را در قصه‌هاي رئال كمتر مي‌بينيد.

در فيلم‌هاي واقعگراي غربي شما با موضوعاتي مثل روابط پنهاني، جدايي‌ها، بچه‌هاي معلول و اين جور چيزها سروكار داريد كه قصه‌هايي خاص هستند و عموميت ندارند ولي زندگي واقعي و روزمره مردم عادي در قصه‌هاي سينمايي گم است. علت مهم در اين ارتباط اين است كه ما تلاش داريم خودمان را از آنها دور نگه داريم.

شايد هم مردم عادي زندگي راحتي دارند و بدون مشكل هستند. زماني مي‌رسد كه شما فيلمنامه‌اي را مي‌خوانيد و مي‌گوييد خودش است. اين همان چيزي است كه من مي‌خواستم. درون اين فيلمنامه چيزي وجود دارد كه ناخودآگاه شما را جذب خودش مي‌كندووقتي فيلم تكميل شد، احساس مي‌كنيد كار خوبي را به پايان رسانده‌ايد. در اين حالت، تماشاگران هم فكر مي‌كنند در حال تماشاي چيزي سرشار از نوسان هستند.

قبل از ساختن فيلم با كتاب ويكاس سواروپ آشنا بوديد؟

خير، كتاب را نخوانده‌ بودم. قبل از خواندن كتاب، كارگرداني فيلم را قبول كرده بودم. آن زمان نسخه‌اي از كتاب را پيدا نكرده بودم. احساس مي‌كردم فيلمنامه خيلي خوب و غني است. نكته جالب اين كه در آن زمان خيلي‌ها وقتي مرا مي‌ديدند مي‌گفتند «ما كتاب فيلم تو را خوانده‌ايم. خيلي جالب و بانمك است.» خب مي‌دانيد، اين فيلم يك كار كاملا متفاوت است و فكر مي‌كنم سايمن بيوفوي اقتباس خيلي خوبي از قصه كتاب كرده و فيلمنامه خيلي جذابي نوشته است.

فكر مي‌كنم همين لحن روايتي چند خطي و غيرمستقيم فيلمنامه از زندگي نوجوان قصه بود كه شما را جذب خودش كرد.

بله. احساس خودم اين بود كه تعريف سرراست قصه زندگي اين نوجوان مي‌توانست خيلي ادبي و ملال‌آور باشد. در قصه فيلم‌هاي معمولي هميشه يك سوال مطرح مي‌شود و يك جواب از راه مي‌رسد. دوباره يك سوال و دوباره يك جواب. اين نوع قصه‌گويي تماشاچي را خسته مي‌كند، اما نحوه‌اي كه اين نوجوان با مسائل و دنياي پيرامونش طرف مي‌شود، خيلي جالب توجه است.

ما در زمان جلو وعقب مي‌رويم و همراه قصه اين نوجوان پيشرفت مي‌كنيم. اين نوع قصه‌گويي سورپريزهاي خوبي براي تماشاچي دارد و احساس خاصي را در او ايجاد مي‌كند. اين احساس را دوست دارم. ساخت فيلم به همين دليل لذت‌بخش بوده چون براي خودم هم تازگي‌هاي زيادي را به همراه داشت.

خود من هم اين جابه‌جايي‌هايي را كه در قصه صورت مي‌گيرد خيلي دوست دارم.

بله، علتش هم اين است كه شما نسبت به آن متغير هستيد و انگار كه مي‌خواهيد بگوييد «اينها همان آدم‌هاي سابق هستند و ما مي‌توانيم در دنياهايي كه آنها خلق مي‌كنند، همسفرشان شويم.» و از اينجاست كه سفر افسانه‌اي شما شروع مي‌شود. يادم مي‌آيد اولين باري كه فيلمنامه را خواندم، خيلي به موضوع جابه‌جايي و تغييرات زمان و مكان فكر كردم. مي‌دانيد، اين موضوع در خود فيلمنامه خيلي مورد بحث قرار نگرفته است. اصلا يكي از دلايلي كه ما فيلمسازان فيلم مي‌سازيم همين است.

ما نسبت به يك فيلمنامه واكنش نشان مي‌دهيم و مي‌خواهيم آن دنياي خيالي و ذهني نويسنده را به شكلي عيني به نمايش بگذاريم. خيلي چيزها معمولا در قصه فيلمنامه نيست و يا خيلي خوب توضيح داده نشده است، اما شما هنگام خواندن فيلمنامه مي‌توانيد آنها را ببينيد. اگر شما شيفته ايده اصلي فيلمنامه شويد، ديگر هيچ چيزي اهميتي ندارد و ساخت آن حكم نوعي تقدير را پيدا مي‌كند. در اين شرايط تهيه سرمايه، جذب بازيگران يا مسائل ديگر، در درجه دوم اهميت قرار مي‌گيرد.

آيا توليد يك فيلم در كشوري مثل هند با دردسر و مشكل همراه است؟ چيزهايي مثل تفاوت‌هاي فرهنگي، زمينه‌هاي فني و تكنيكي و يا مداخله دولت؟

خب، همه اين چيزهايي كه گفتيد ممكن است هنگام توليد فيلم در هر كشور خارجي ديگري هم وجود داشته باشد. اما شما نمي‌توانيد به آنها به عنوان مشكل، مانع يا دردسر فكر كنيد. اين چيزي است كه من زماني كه وارد حرفه فيلمسازي شدم، خيلي سريع ياد گرفتم.

به صورت طبيعي، وقتي شما كاري را انجام مي‌دهيد، با انتقادات روبه‌رو مي‌شويد. نكته‌اي كه هنگام كار در اين فيلم متوجه شدم، اين بود كه هيچ فرد خارجي نمي‌تواند با بالگرد صحنه‌هايي را از محيط زمين و آدم‌هايش فيلمبرداري كند.

چنين اجازه‌اي فقط به خود هندي‌ها داده مي‌شود. ما براي صحنه‌هايي كه بايد از داخل بالگرد فيلمبرداري مي‌شد، يك مدير فيلمبرداري هندي پيدا كرديم و نام او را داديم تا توانستيم اجازه فيلمبرداري بگيريم. مكان‌هايي را كه بايد فيلمبرداري مي‌كرديم، دقيقا به ما گفتند و يادآوري كردند كه به كدام مكان‌ها اصلا نبايد نزديك شويم.

هنگام ساخت فيلم اصلا تحت‌تاثير محصولات باليوودي بوديد؟ حتي مي‌توانم «شهر خدا» محصول سينمايي برزيل را هم مثال بزنم!

خير، تاثيري در كار نبود. البته شايد شباهت‌هايي بين فيلم من و «شهر خدا» ببينيد، اما وقتي فيلمم را مي‌ساختم، خيلي سعي كردم از اين فيلم فاصله بگيرم. «شهر خدا» را بشدت تحسين مي‌كنم و اولين بار كه آن را ديدم، خيلي برايم جذاب بود. ولي سعي كردم براي بار دوم آن را تماشا نكنم. هنگام تماشاي چنين فيلم‌هايي خيلي بايد دقت كرد. چرا؟ براي اين كه در دامش نيفتي و تحت تاثيرش قرار نگيري.

معمولا زماني كه مشغول كارگرداني فيلمي هستم و مصاحبه‌اي مي‌كنم، نام چند فيلم را ذكر مي‌كنم و مي‌گويم از اين يا آن فيلم الهام يا تاثير گرفته‌ام. بيشتر از آنچه كه بخواهم از يك فيلم باليوودي براي كارم الهام بگيرم، از چند فيلم غربي تاثير گرفتم.

جابه‌جايي زمان در فيلم شما خيلي جالب است و تازه در پايان آن است كه متوجه مي‌شويم كاراكتر اصلي در آغاز راه خود قرار دارد.

نكته اصلي فيلم هم همين است. انگار يك جورهايي او در حال يادآوري خاطرات كودكي‌اش بوده است.

كمي درباره موسيقي فيلم صحبت مي‌كنيد؟ نه‌تنها اين موسيقي خيلي جذاب و در خدمت متن فيلم است، بلكه انتخاب‌هاي شما در اين رابطه در همه فيلم‌هايتان خوب و دقيق بوده است.

به موسيقي علاقه زيادي دارم و بيشتر از هر چيز ديگر جزو سرگرمي‌هايم است. زماني هم كه شما فرصت و امكان همكاري با آهنگساز برجسته‌اي مثل آ آر رحمان را پيدا مي‌كنيد، كاملا مشخص است كه چه مي‌خواهيد و حاصل كار چه خواهد شد. مي‌دانيد، موسيقي در فيلم‌هاي باليوودي ارزش و اهميت ويژه‌اي دارد و فيلم ما مي‌خواست به شكل ويژه‌اي عمل كند.

مايل بودم موسيقي در دل قصه و ماجراها پنهان باشد و تماشاچي به شكلي نامحسوس حضورش را حس كند. بعضي وقت‌ها موسيقي فيلم‌ها خيلي علني و شعاري است، يعني شما به واسطه موسيقي متوجه مي‌شويد كه اكنون قرار است اتفاق خطرناكي بيفتد يا اينجا قرار است صحنه رمانتيك باشد.

براي فيلم چنين چيزي را نمي‌خواستم و به همين دليل سراغ رحمان رفتم كه در هند شهرت عظيمي دارد. او وقتي فيلم را ديد، شيفته‌اش شد. براي او كار كردن با يك فيلمساز غربي، تجربه‌اي جديد و متفاوت بود.

كدام مرحله فيلمسازي برايتان لذتبخش‌تر است؟

براي من تغييراتي كه هر بار هنگام ساخت يك فيلم با آنها روبه‌رو مي‌شوم، جذاب است. البته مراحلي مثل خود كارگرداني، تدوين و اين جور چيزها هم برايم جالب است، ولي طبيعت فيلمسازي كه با تغييرات همراه است، بيشتر از هر چيزي مرا درگير خودش مي‌كند. شما براي ساخت فيلم خود وارد محيطي مي‌شويد كه برايتان تازگي دارد و آدم‌هايش همه جديد هستند. اين چيزهاي تازه به شما نكات جديدي را ياد مي‌دهند و باعث ايجاد تغييرات تازه در شما مي‌شوند. اين تغييرات كمك مي‌كند تا شما به آدم تازه‌اي تبديل شويد.

پنج فيلم محبوب عمرتان كدام‌ها هستند؟

فيلمي كه صددرصد دوست دارم «و اينك آخر زمان» (1979)‌ فرانسيس فوردكاپولا است. آنچه هميشه در كار ما وجود داشته و به صورت يك بحث پايان‌ناپذير درآمده، نبرد هميشگي بين هنر و تجارت است. براي فيلمسازان هميشه اين پرسش مطرح است كه فيلمشان افتتاحيه جشنواره كن باشد يا اين كه انبوه تماشاگران براي ديدنش راهي سالن سينما شوند؟ از اين رو، شايد «و اينك آخر زمان» تنها فيلم تاريخ سينما باشد كه هر دو مشخصه هنري و تجاري را در خودش دارد.

هيچ يك از اين دو را نيز فداي ديگري نمي‌كند و با هر دو نيز برخورد احترام‌آميزي دارد. اولين قسمت مجموعه فيلم «بيگانه‌ها» ساخته ريدلي اسكات را هم خيلي دوست دارم. فيلمي است كه واقعا آدم را مي‌ترساند و براي اين كار از تمهيدات باشكوه جلوه‌هاي ويژه كمكي نمي‌گيرد.

مترجم: كيكاووس زياري‌
منبع: firstshowing
 شنبه 13 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن