واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: روز جهاني ناشنوايان/ در سكوت اهوراييم خدا را صدا ميزنم
داخلي. اجتماعي. ناشنوا.
از: الهام حميدزاده
وقتي چشمهايم به روي دنياي خاكي شما باز شد، در برهوت نگاهم هيچ چيز آشنا نبود، همه چيز آنقدر بيگانه بود كهحتي ندانستم مردمان خاكي اين دنيا با من تفاوت دارند.
دنياي من پر از سكوت بود و زبانم ناتوان، دنياي پرهياهوي آدمهابراي من عجيب بود و دنياي آرام و بيصداي من براي آنها عجيب تر.
من هيچ وقت آدمها را براي شنيدن ناشنيدنيها مواخذه نكردم و خودم را با دنياي ناشناخته آنها آشنا كردم اما درشهر شلوغ آدمهاي پرمدعا من يك غريبه بودم.
غريبهاي كه هيچ كس زبانم را نفهميد اما من بايد خودم را به زندگي ثابت مي كردم، اگر دنيا براي شنيدن صداي ضعيف من گوش شنوايي ندارد من بايد راه شنيدن حرفهاي دنيا را ياد بگيرم.
در دنياي ساكت من صداي قهقهه كودك ۹ماههاي كه خود را در آغوش پدر انداخته بيمعناست و من صداي شيون زني را كه در عزاي عزيزش فرياد ميكشد نميشناسم، اما چشمهايم دنياي ناشناخته آواها را برايم آشناتر ميكند و من مي توانم همچون تو از ديدن قهقهه كودكان شاد شوم و همراه با نالههاي سوخته حنجره داغ ديدگان اشك بريزم.
من دنياي شما را زيباتر از آنچه كه تصورش را كنيد لمس كردهام و بيشتر از آنچه فكرش را كنيد در دنياي اصوات ناشناخته سير كردهام.
من آواي خوش زندگي را بهتر از شما ميشناسم و با صداي نسيم به زندگي سلام ميدهم و براي چتر طلايي خورشيد كه هر صبح در سقف خانهام پهن ميشود ، سرود عشق ميخوانم.
من در سكوت اهوراييم خدا را صدا ميزنم ، با صداي بلندتر از آواهاي شناخته شده مادي، من صداي خدا را در آن كرانه دور، جايي كه دريا به آسمان پيوند ميخورد، ميشنوم و ميدانم دنياي آرام من با تمام كاستيهايش هديهاي از جانب خداست، پس شادمان زندگي ميكنم و باور دارم كه: "سكوت تنها صداي خداست".
"علي گلباز" را سالهاست كه ميشناسم، پسرك بازيگوش همسايه كه ديروز پسر بچه پرشر و شوري بود و امروز براي خودش مردي شده.
به قدري راحت با اطرافيانش ارتباط برقرار ميكند كه خيلي وقتها فراموش مي كنم او يك ناشنواست.
وقتي با او حرف ميزنم، تمام حواسش را متمركز ميكند كه جملات را از حركت لب هايم بگيرد و جواب سوالاتم را بدهد.
بارها او را با دوستانش ديدهام و همواره اين مساله توجهم را جلب كرده كه تمام دوستان نريمان شنوا هستند و او به راحتي با آنها ارتباط برقرار مي كند و دنياي آرام خود را با دنياي پرهياهوي آنها پيوند ميزند.
او كه اين روزها از رشته هنر فارغالتحصيل شده به گذشته برمي گردد و از دوران كودكياش برايم حرف ميزند.
گفت وگو كردن با نريمان كار سختي نيست چون جاي خالي حس شنوايياش را با ديگر حسها پركرده و از خودش اين گونه ميگويد: وقتي كوچك بودم، هيچ تفاوتي بين خودم و بچههاي هم سن و سالم حس نميكردم تا اينكه در سن شش سالگي مادرم مرا به مهدكودك استثناييها برد.
آنجا بود كه فهميدم بچههاي كلاس همه شبيه من هستند و ما با بقيه بچه ها كمي فرق داريم.
پذيرفتم كه ناشنوا هستم ، علي با وجود مشكل شنوايياش اعتماد به نفس قابل ستايشي دارد و اين خصوصيت كمك بسيار زيادي به او كرده است.
خودش ميگويد:وقتي خودم را شناختم و فهميدم كه يكي از حواس پنج گانه را ندارم با اينكه كمي برايم سخت بوداما اين مساله را پذيرفتم و به خودم قول دادم هر كاري از دستم برميآيد انجام دهم تا با بقيه بچهها برابر باشم.ك/۴ ۵۵۷/۶۸۶/۷۳۳۷
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]