تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817349321




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زوال انديشه سياسي در ايران


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: زوال انديشه سياسي در ايران


زايش انديشه سياسي

سياست ـ حتي به معنايي كه در دوره جديد فهميده شده ـ از نوآوريهاي يونانيان بوده است. همچنانكه فلسفه، يعني انديشة عقلاني غيرملتزم به اديان و اسطور‌ه‌ها را نخستين بار يونانيان تأسيس كردند و در واقع، تاريخ فلسفه ـ اعم از مسيحي‌، اسلامي و... به معناي دقيق كلمه، جز تاريخ بسط فلسفة يوناني در ميان اقوام ديگر نبوده است.

در حيات اجتماعي يوناني، به جاي شاه‌فرهمندي كه در دنياي اسرارآميز قصر خود، از قدرتي نامحدود برخوردار بود، حيات سياسي استقرار پيدا كرده بود كه موضوع مباحثه‌اي عمومي در شارع عام بود. در اين مباحثه، همه شهروندان آزاد و برابر، سهمي يكسان داشتند و امور دولتي از امور همگاني به شمار مي‌آمد. در چنين شرايطي، به جاي افسانه‌هاي مربوط به خلقت و آفرينش كه با مناسك و آيين‌هاي شاهي و اسطوره‌هاي مربوط به حاكميت پيوند داشت، انديشه‌اي نو به وجود آمد كه كوششي براي بنياد نهادن نظم جهان بر مبناي تعادل، تناسب و برابري ميان اجزاء تشكيل دهنده عالم بود.

زايش فرد يوناني در حدود سده‌هاي هشتم و هفتم پيش از ميلاد در شرايطي امكان‌پذير شد كه انديشة نو توانست خود را از اساطير الاوّلين و دريافت صرفاً ديني جدا كرده و از آن فراتر رود.

در دوره موكناي گسست ميان مشرق زمين و يونان انجام نگرفته بود و حيات اجتماعي به پيرامون قصر شاهي سامان‌ مي‌يافت.

پادشاه مسئوليت ديني نيز داشت: اوقات شرعي، جشنها و ميزان قربانيها را معلوم مي‌كرد و ارتباط ويژه‌اي با كاهنان داشت1

* عدالت در تردد يونانيان به معناي صرف برابري عددي نبود؛ آنچه را كه يونانيان «برابري هندسي» ناميده‌اند، برابري مبتني بر سلسله مراتب با درجات بود كه مفهوم اساسي آن همانا تناسب است. در پي اصطلاحات سولون، قانوني مشخص و معيّن وجود داشت كه مطابق آن، مفهوم عدالت و برابري، برابري در مقابل قانون بود و نه مساوات در اموال و داراييها.2

* برابري و حاكميت مردم كه در گفتار اوتانس آمده، از مفاهيم بنيادين انديشه يوناني است، همچنانكه دفاع از نوعي شاهي آرماني نيز شالوده‌ انديشة پارسيان باستان را تشكيل داده است.3

* افلاطون انديشه يوناني و بويژه فلسفة افلاطون و ارسطو درگذر تاريخ، مورد تفسير فيلسوفان دورة يوناني مأبي قرار گرفته و آنگاه صبغه فرهنگهاي ديني و بويژه مسيحي و رنگ جريانهاي باطني بخود گرفت، هر چند كه در سرشت خود نمي‌توانست با آنها سازگار و هماهنگ باشد4

* عدل در نظر افلاطون، موضوع اصلي فلسفه است و به همين دليل‌‌، افلاطون، جمهور را كه عنوان فرعي آن، «گفتگويي دربارة عدالت» است، به اين بحث اختصاص مي‌دهد. بحراني را كه افلاطون،‌در نظام حكومتي آتن تشخيص مي‌دهد، در واقع بحراني فلسفي است، يعني، بحران آتن، بي‌آنكه بحراني در ظاهر شيوة فرمانروايي بوده باشد، در بنياد درك فلسفي و تلقي ويژه‌اي از تمدن و فرهنگ يوناني قرار دارد.5

* از نظر افلاطون، امر آرماني، قابل تحقق در جهان واقعيت نيست، بلكه به مرتبه‌اي از مراتب وجود تعلق دارد. بنابراين، تحقق طرح آرماني، در اين جهان،‌ مستلزم برهم زدن مراتب وجود خواهد بود كه از ويژگيهاي انديشة فلسفي جديد در مغرب زمين است و انديشة برهم زدن مراتب وجود و بنابراين، انديشه تحقق فضيلت و سعادت، حتي در يك جامعه مشخص انساني، از بنياد با انديشة فلسفي قديم تعارض دارد.6

* درست به دليل عدم توجه افلاطون به اوتو پيا بود كه بنيانگذاري فلسفه سياسي امكان‌پذير شد.

با تبديل حكومت كاهنان و شاهان فرهمند... به فرمانروايي فيلسوفان، افلاطون، بحث فلسفي در بنيادهاي فلسفي شهر، يعني سياست عقلي در برابر سياست اسطوره‌اي را طرح و فلسفه سياسي را تأسيس مي‌كند.7

ارسطو از ميان نظامهاي سه‌گانه پادشاهي، اريستو كراسي و جمهوري ـ كه اوپلي تيا مي‌نامد ـ گونه اخير را به دو گونة نخست ترجيح مي‌دهد. اگر چه ارسطو مي‌گويد كه پادشاهي با فضيلت، زودياب‌تر از انبوه مردم با فضيلت است، اما اين امر مهم را نيز از نظر دور نمي‌دارد كه پادشاهي هر چند بافضيلت مي‌تواند به آساني به فساد كشانده شود و حال آنكه انبوه مردم، همچون آب فراوان، دير دستخوش تباهي مي‌شود.8

* دو دبستان فلسفي پراهميتي كه پس از مرگ ارسطو با تأسيس حوزه افلوطيني و نوافلاطوني در دورة يوناني به وجود ‌آمد... اما با تلاشي و زوال همه‌سويه شهرهاي يوناني، جايي براي تأمل در سرشت پيوندهاي شهروندي باقي نمانده بود و بدين سان با مرگ ارسطو و بويژه در دورة يوناني مآبي، فلسفه سياسي، نيز دستخوش زوال جدّي شد... بنابراين، نه تنها پيوندي كه ارسطو ميان اخلاق و سياست ايجاد كرده بود، مورد بي‌توجهي جدي قرار گرفت، بلكه سياست از قلمرو بحثهاي نظري طرد شد و تهذيب اخلاق فردي جانشين هرگونه زندگي عملي شد9

* از بامداد اسلام تا نيمروز سقوط ايران زمين

همچنانكه جنبشهاي تاريخي ايران زمين در موافقت و مخالفت با دگرگونيهاي دستگاه خلافت شكل گرفتند، جريانهاي تاريخ‌ انديشة دورة اسلام نيز در تداوم انديشة ايرانشهري و در چالش با انديشه‌اي تدوين شد كه توجيه مشروعيت خلافت داير مدار آن بود.تحول دوگانه تاريخ و تاريخ انديشه، از سقوط شاهنشاهي ساسانيان تا سقوط ايران زمين به دنبال يورش مغولان، تنها در محدودة اين نخستين هفت سدة تاريخ تمدن و فرهنگ ايراني قابل بررسي و ارزيابي است. زيرا سده‌هاي پس از سقوط ـ تا واپسين‌ دهه‌هاي آماده‌شدن جنبش مشروط‌خواهي... به نوعي ريشه در مرده ريگ نخستين سده‌هاي اسلامي دارد.

برآمدن سلسله‌هايي از خاندانهاي ايراني تبار را در فاصله آخرين دهه‌هاي «دو قرن سكوتي» كه به دنبال تبديل ايران زمين به بخشي از قلمرو امپراطوري اسلامي درآمد و چيرگي تركان كه سرنوشت هزار سالة تاريخ و انديشه ايراني را رقم زد، بايد پراهميت‌ترين و سرنوشت‌ساز‌ترين دوره تاريخ ايران دانست.

بررسي جزئيات آنچه بر ايران زمين در دو سدة فرمانروايي سامانيان و بويژه آل بويه گذشت و تحول ژرفي كه در همه شئون تمدن و فرهنگ ايراني با چيرگي تركان بوجود آمد... دوره‌اي [كه] بي خويشتن و ناخودآگاهي بنياد انسان ايراني آغاز مي‌شود... و هنوز حتي جمع و بررسي داده‌هاي آن نيز بر ما ممكن نيست.10

* جامعة الازهر، مدرسه‌اي شيعي بود و توسط فاطميان مصر ايجاد شد كه به دانشهاي عقلي توجهي ويژه داشتند. گفته‌اند كه در كتابخانه‌هاي فاطميان يك ميليون و ششصد هزار نسخه خطي وجود داشت كه در حملة صلاح‌الدين ايوبي بيشتر آنها از ميان رفت ـ خواجه نظا‌م‌الملك، وزير پرآوازه سلجوقي نيز به نوبة خود، نظاميه بغداد را براي دفاع از انديشه‌هاي ديني اهل سنت و جماعت تأسيس كرد. در اين مدرسه كه سر مدرس آن، در آغاز، غزالي فلسفه ستيز بود،‌ تنها به تدريس علوم ديني يعني فقه، اصول حديث، تفسير و ادبيات عرب بسنده مي‌شد و فلسفه كه در سده‌هاي سوم و چهارم آزادانه تدريس مي‌شد. از برنامه مدارس حذف شد.11

* انديشه سياسي فارابي

فارابي نخستين انديشمند دوره اسلامي است كه در آغاز بحران خلافت و در زمان اوج‌گيري بحث درباره جانشيني پيامبر اسلام با تكيه بر دستاوردهاي انديشه فلسفي يوناني، بويژه با نوشتن ارجمندترين كتاب خود، آراء اهل مدينه فاضله، در بحث عقلي درباره نظام حكومتي دوره اسلامي وارد شد. بحران جانشيني پيامبر اسلام، چنانكه ابن خلدون نزديك به چهارصد سال پس از آن گفت، از خلافت ظاهري اهل سنت در بغداد، به تدريج، به سلطنت مطلقه گرايش پيدا كرد و با استقرار خلافت باطني فاطميان در مصر كه در مخالفت با خلافت عباسيان ادعاي مشروعيتي فراگير مي‌كرد، به اوج خود رسيد.

ابونصر فارابي، رياست مدينه فاضله را به شخصي تفويض مي‌كند كه حكمت و رياست راتوأمان داشته باشد و او همان امام شيعيان است كه مقام وي با الزامات عقلي فلسفة يوناني مورد تفسير قرار گرفته است.12

فارابي به طور عمده به «افلاطون الهي» اقتدا كرده و به تفسير نوافلاطوني و مسيحي نوشته‌هاي افلاطون، صبغة اسلامي داده است.

فارابي به نوعي، فرد را مقدم بر مدينه مي‌داند و بحث خود را با «انسان‌شناسي» و حتي «روان‌شناسي» آغاز مي‌كند.13

* فارابي علم را به نظري و عملي و سپس علم عملي را به اخلاق و سياست تقسيم كرده و علم اخلاق را مطيع علم سياست دانسته است. شايد فارابي نخستين و واپسين فيلسوف دوره‌ اسلامي باشد كه چنين نظري را به صراحت بيان كرده است. با مسكوية رازي، انديشه سياسي در اخلاق حل شد و با تهذيب الاخلاق، انديشه سياسي در دورة اسلامي در راه هموار اخلاق افتاد، اما توجه فارابي به برتري و اصالت انديشه سياسي را چگونه بايد درك كرد؟

... فارابي با تكيه بر انديشه خلاق و تأملي ژرف در بحران دستگاه خلافت و همين طور در سرشت دوره اسلامي به اهميت راه حلي جمعي (يعني مدني) و برتري آن بررهايي فردي و نجات روح، كه از ويژگي‌هاي انحطاط دورة اسلامي،‌ بويژه پس از سقوط ايران زمين بر اثر يورش مغولان است، به مرزهاي اين بحث بروشني آگاهي يافته بود.

فارابي با اقتداي به افلاطون و ارسطو و تفسير فلسفي ويژه‌اي كه از ديانت داشته، طرح «مدينه فاضله‌اي [را] در عالم مجردات عقلي «درافكنده است كه بيش از هر چيز، مدينه‌اي «فاضله»، در تعارض آن با هرگونه تغلب است.

نقادي از نظامهاي مبتني بر تغلب از عمده‌ترين ويژگي‌هاي فلسفه سياسي افلاطون و ارسطوست. انديشه فلسفي قديم ـ انديشة فلسفي يوناني و همين طور فلسفه در دوره اسلامي ـ به طور كلي، با نفي تغلب در گستره سياست ملازمت دارد، همچنان كه انتقاد از فلسفه در نزد برخي از اهل شريعت،‌ با توجيه تغلب همسوست.

ابونصر فارابي، بوعلي سينا، سهروردي و صدرالدين شيرازي اهل فلسفه‌اند و لاجرم، با نفي تغلب، به سياستي فاضله مي‌انديشند، در حالي كه ماوَردي، غزالي، ابن خلدون و فضل‌اله بن روز بهان خنجُي از مخالفان سرسخت فلسفه‌اند و هر يك به نوعي به توجيه سياست مبتني بر تغلب مي‌پردازند.14

* فارابي با تكيه بر انديشه فلسفي يوناني، تفسيري از نبوّت ارائه كرد كه بيشتر با نظريه امامت شيعي سازگار بود. او به درستي دريافته بود كه بسته‌شدن دايرة نبوت (چنانكه اهل تسنن به آن اعتقاد داشتند و خلافت بر شالوده آن استوار بود) در قلمرو سياست، جز به گسترده تغلب نمي‌‌تواند منجر شود و بنابراين، انديشة فلسفي يوناني را با تفسير نبوت و امامت شيعي و به احتمال زياد نظرية شاهي آرماني در انديشة سياسي ايرانشهري ـ جمع و سياستي را تأسيس و تدوين كرد كه ساختار و منطق دروني آن با ساختار و منطق دروني تشيع هماهنگ است.15

* اخلاق مدني مسكوية رازي.

مسكوية رازي، در واپسين صفحات جاويدان خرد مي‌افزايد: و غرض آن است كه دانسته شود كه عقول همه ملتها راه يگانه‌اي را مي‌پيمايد كه با گوناگوني كشورها و گذشت زمان، دستخوش دگرگوني نمي‌شوند و هيچ امري آن عقول را در دوره‌ها و زمانة نسلهاي مختلف از مسير آنها نمي‌تواند منحرف كند.

ديانت مسكوية رازي، ديانتي مدني است و او ديانت را همچون شريعتنامه نويسان، در اصالت و استقلال آن، بررسي نمي‌كند، بلكه از ديدگاه «اُنس طبيعي» با «جامعه پذيري طبيعي» انسان، به تفسير احكام شريعت مي‌پردازد... بدين سان، مسكويه به نوعي ديانت را ويژه كساني مي‌داند كه هنوز به بلوغي نرسيده‌اند كه بتوانند به اسباب و علل معرفت راه پيدا كرده و به مطالعة حكمت مشغول شوند. او در تهذيب الاخلاق در اين باره مي‌نويسد: سعادتمند كسي است كه در عهد شباب با شريعت آشنا شده و با تسليم به شريعت به تمامي احكام آن عمل كند. آن گاه زماني كه او به بلوغ برسد و بتواند به اسباب و علل، علم پيدا كرده و به مطالعة حكمت بپردازد، حكمت را موافق آن چيزي خواهد يافت كه از پيش به عمل به آن، عادت كرده بود16

* مسكويه عناصري از انديشه يوناني و ايرانشهري را، با تردستي بسيار، با عناصر شيعي اسلامي انديشة اخلاقي و مدني خود جمع كرده و نظريه‌اي بديع، درباره امامت ارائه مي‌كند.اين تأكيد بر عنصر شيعي ـ اسلامي، در نزد مسكويه كه با دريافت ويژه‌اي از انديشه ايرانشهري متأخر كه خاص كلام زرتشتي دورة اسلامي بود و مسكوية زرتشتي آيين نو اسلام، آشنايي كامل با آن داشت، جمع و تفسير باعث شده است كه آنچه از مجراي انديشه يوناني و بويژه ارسطويي،‌ وارد انديشة اخلاقي ـ مدني مسكويه شده است، بسيار كمرنگ به نظر آيد.

مسكويه به اخلاق نيكو ماخسي ارسطو، اشاره‌‌اي بسيار گذرا دارد و در واقع از عبارت ارسطو تمايز ميان فرمانرواي شهر و خودكامه را در بحث خود وارد نمي‌كند، بي‌آنكه به ضابطه بسيار دقيق ارسطو اشاره‌اي كرده باشد. ارسطو مي‌نويسد: ما اجازه نمي‌دهيم كه مردي بر ما فرمان راند. بلكه مي‌خواهيم قانون فرمان راند، زيرا يك مرد، به سود خويش، فرمان مي‌راند و به جبار تبديل مي‌شود.

اين سخن ارسطو با تفصيل بحث سياست و نوشته‌هاي افلاطون، هماهنگي دارد. اما مسكويه، نه تنها نمي‌تواند اين بحث را در انديشه اخلاقي ـ مدني خود وارد كند، بلكه همچنان كه محمد اركون نيز به درستي تأكيد كرده، مانند جاهاي ديگر كه به تقرير انديشه مدني مي‌پردازد، ناگزير به قلمرو سياستنامه‌نويسي و اندرزنامه‌نويسي دورة اسلامي گذار مي‌كند، بي‌آنكه نوشته او تاب تحمل بحث عقلي يونانيان را داشته باشد.

مسكويه، در تهذيب الاخلاق مي‌نويسد: رابطة پادشاه با رعيت، بايستي رابطه پدرانه، رابطة رعيت با پادشاه رابطة فرزندي و رابطة هر يك از رعيتها با يكديگر، رابطة برادري باشد تا انواع رياست در شرايط درستي محفوظ بماند.17

* زوال انديشه سياسي در ايران، سيدجواد طباطبايي، كوير، 1373، به ترتيب صفحات:

(26 ـ 4) (22 ـ 3) (17 ـ 2) (16 و 15 ـ 1)

(45 ـ 8) (42 ـ 7) (37 ـ 6) (32 ـ 5)

(87 و 8 ـ 11) (76 و 7 ـ 10) (74 ـ 9)

(124 ـ 14) (118 و 121 ـ 13) (108 ـ 12)

(139 و 40 ـ 16) (133 و 4 ـ 15)

150 و 153 ـ 17)




 سه شنبه 9 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن