واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: وقتي سلاح دشمن عليه خودش استفاده ميشد...
در آغازين روزهاي جنگ تحميلي، شماري از نيروهاي مردمي با عزيمت به جبهههاي خوزستان و انجام عمليات موفقيتآميز ، توانستند براي نخستين بار طعم شيرين پيروزي بر دشمن متجاوز را بچشند و با تجربههاي كسب شده و سلاحها و مهماتي كه از دشمن به غنيمت گرفته بودند، به شكست محاصره آبادان نايل آيند.
سردار زينالعابدين احمدي، فرمانده سابق گروه توپخانه 61 محرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در آغاز جنگ تحميلي طلبه بود و پس از گذراندن آموزشهاي مقدماتي نظامي به جبهههاي جنوب عزيمت كرده بود، با يادآوري نخستين روزهاي دفاع مقدس و پيروزيهاي رزمندگان اسلام، در ادامه صحبتهاي خود - كه در بخش قبلي گزارش خوانديد - به گزارشگر اطلاعات ميگويد:
- اگر رزمندگان اسلام در عمليات فرمانده كل قوا توانستند يك دستگاه تانك از دشمن به غنيمت بگيرند، در عمليات طريقالقدس و فتح بستان موفق شدند سلاحهاي مهمي مانند توپ هاي دوربرد 133ميليمتري را به تعداد قابل توجه به غنيمت در آورند كه به تشكيل گردانهاي آتشبار و توپخانه انجاميد.
در عمليات فتحالمبين، رزمندگان اسلام توپهاي كاملا نو و عمل نكردهاي را به غنيمت گرفتند كه از تاريخ ساخت آنها در كارخانه مهمات سازي يك كشور خارجي تا حملشان به مناطق عملياتي ارتش عراق ، تنها 29 روز ميگذشت؛ يعني توپ هايي كه در يك كشور دور دست ساخته و پس از طي صدها كيلومتر مسافت در كمتر از يك ماه به عراق رسيده بود، تقريبا دست نخورده نصيب رزمندگان اسلام شد كه يكي از شگفتيهاي دوران دفاع مقدس است . در آن شرايط نيروهاي خودي يا فاقد توپ بودند و يا شمار معدودي از اين سلاحها را كه كهنه و معيوب هم بودند، در اختيار داشتند و نيز به دليل كمبود مهمات، هر عراده توپ ارتش در هر شبانهروز تنها 3گلوله براي شليك سهميه داشت ! حال آن كه نيروهاي بعثي آنقدر سلاحهاي سبك و سنگين در اختيار داشتند كه نميدانستند با آنها چه كار كنند!
او ادامه ميدهد:
- به عنوان مثال، در عمليات فتح بستان كه در منطقه مستقر بوديم ، بيش از 180 عراده توپ دشمن به سوي خاكريز 200 متري ما شليك ميكردند، كه تقريبا براي يك متر خاكريز، دشمن يك عراده توپ آماده كرده بود و اينها علاوه بر گلولههاي تانك و كاتيوشا بود كه به طرف ما شليك ميشد.
فراواني سلاح و تجهيزات دشمن به اندازهاي بود كه حتي نيروهاي اسلام را با گلولههاي تانك، هدف ميگرفتند! در در برابر انبوه سلاحهاي دشمن، ما به تعداد كافي كيسه نداشتيم كه با استفاده از آنها، سنگر بسازيم . اما يك سلاح بسيار قويتر از سلاحهاي دشمن داشتيم، و آن عشق به اسلام و امامخميني (ره) بود؛ عشقي كه ميگفت بهتر است من نباشم، تا تو باشي و از ميهن اسلاميمان دفاع كني !
مقاومت در فضاي مملو از دود باروت
سردار احمدي همچنين ميگويد:
- در تنگه چزابه هر روز سحر به وسيله لودر و بولدوزر خاكريزهاي سنگرهايمان را بالا ميآورديم تا از گزند دشمن در امان باشيم . اما قبل از ظهر، دشمن با گلولههاي توپ و تير مستقيم تانك، آنقدر به سوي خاكريزهايمان شليك ميكرد، تا دوباره صاف ميشد!
در چنين شرايطي كه دود باروت فضاي همه سنگرهاي ما را فراگرفته بود و شليك انبوه گلولههاي دشمن قطع نميشد، رزمندگان اسلام با روحيه بالايي همچنان مقاومت ميكردند. گاهي هم كه آمبولانس قصد انتقال مجروحان به پشت جبههها را داشت، دشمن ابتدا با گلوله تك تير آن را متوقف ميكرد و سپس با گلوله تانك، آن را هدف ميگرفت و راننده آمبولانس و مجروحان را به شهادت ميرساند.
سردار احمدي با اشاره به دستاوردهاي عمليات فتحالمبين و از جمله به اسارت در آمدن هزاران نيروي دشمن، ميگويد:
- در عمليات نظامي حواس رزمندگان اسلام به اين بود كه به ادوات و تجهيزات دشمن آسيب نرسد تا سالم به دستشان بيفتد و در عمليات بعدي، نيازهايشان را تامين كند. به اين ترتيب با استفاده از توپهاي به غنيمت گرفته شده از دشمن طي عمليات گوناگون، گروههاي توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سازماندهي شدند و در هر استان با حضور رزمندگان داوطلب آن استان، فعاليتهايشان را آغاز كردند، كه عبارت بودند از گروه توپخانه 40 رسالت آذربايجان شرقي، گروه توپخانه 64 الحديد خوزستان، گروه توپخانه 56 يونس فارس، گروه توپخانه 61محرم خراسان، گروه توپخانه 64 خاتمالانبياء تهران و گروه توپخانه 15 خرداد اصفهان.
اين گروهها كه توپهايشان از ارتش بعث به غنيمت گرفته شده بود، بعدها تقويت و بهينهسازي شدند و به صورت يكي ازواحدهاي كارآمد و مهم سپاه پاسداران درآمدند.
علاوه بر غنايم سالم، گاهي توپهايي هم به دست رزمندگان اسلام ميافتاد كه به تعمير و بهينهسازي نياز داشتند. از جمله در عمليات والفجر 4 كه در منطقه انجام گرفت، يك عراده توپ 152ميليمتري به غنيمت گرفتيم كه نظاميان بعثي قبل از فرار، لولهاش را منهدم كرده بودند تا قابل استفاده نباشد.
در عمليات ديگري، يك عراده توپ 130 ميليمتري به دستمان افتاد كه فقط لولهاش سالم مانده بود كه عليرغم تفاوت توپهاي ياد شده، توانستيم اين لوله را بر بدنه اصلي توپ قبلي با موفقيت سوار كنيم و در عمليات خيبر، آن را به كار گيريم كه بسيار خوب و دقيق عمل كرد.
همچنين يك عراده توپ 105 ميليمتري ديگر را از عراقيها به غنيمت گرفته بوديم كه براثر بمباران نيروهاي دشمن، آسيب جدي ديده و منهدم شده بود، كه با سواركردن برخي از قطعات كاميون و ساير قطعات توانستيم آن را عملياتي كنيم.
سردار احمدي سپس با اشاره به حفر كانال 6كيلومتري در منطقه موسوم به كه در شماره گذشته در مورد آن صحبت شد، ميگويد:
- نيروهاي ما، ماهها در اين كانال مستقر بودند و دشمن در اين مدت نتوانست آنان را شناسايي كند.
عراقيها همچنين در اوايل ارديبهشت 1360 و قبل از عمليات فرمانده كل قوا، دكلهاي فشار قوي برق را در محور اهواز، آبادان منهدم كرده بودند كه تنها يك دكل باقي مانده بود و ما توانستيم از آن دكل كه 45متر ارتفاع داشت، به عنوان برج ديده باني استفاده كنيم.
اين دكل در فاصله 1300 متري محل استقرار دشمن قرار داشت و به دليل اهميت آن براي ديدهباني، براي ما از چشم عزيزتر بود.
او ادامه ميدهد:
- اذان صبح با احتياط بالاي دكل ميرفتيم و در انتهاي آن و در محلي كه به شكل تابوت بود، به ديدهباني ميپرداختيم و با بيسيم، با آتشبارها و خمپارهاندازهايمان ارتباط برقرار ميكرديم.
در گرماي شديد هوا براي آن كه شناسايي نشويم، بالاي سرمان سايبان نزده بوديم و زير پايمان هم ورق آهن قرار داشت، كه براثر تابش نور خورشيد خيلي داغ ميشد.
نماز ظهر و عصر را به حالت درازكش در بالاي دكل ميخوانديم و با غروب آفتاب، آنجا را ترك ميكرديم. همان دكل برق كه مانند عقاب بر سر دشمن قرار داشت، باعث شد نيروهاي خودي مستقر در به اطلاعات خوبي از دشمن دست يابند. گاهي هم گلولههاي خمپاره، توپخانه و تانكهاي دشمن به طرف ما ميآمد كه حرارت آنها را در كنار صورت مان احساس ميكرديم، اما چون محل استقرار ما حجم چنداني نداشت، آسيب نميديد. استفاده از دكل برق ياد شده به عنوان برج ديدهباني، تا عمليات شكست حصر آبادان ادامه داشت، و ما به بهترين شكل توانستيم از آن بهرهبرداري كنيم.
در ارتفاعات
سردار احمدي آن گاه به خاطرهاي از يك بسيجي اشاره ميكند و ميگويد:
- در ارتفاعات ماووت عراق، يك بسيجي در حال هدايت يك دستگاه بولدوزر براي جادهسازي در ارتفاعات صخرهاي به ارتفاع 1500 متر بود كه ناگهان براثر شيب تند صخره، كنترل بولدوزر از دستش خارج شد و به سمت انتهاي دره، كه رودخانهاي در آنجا جريان داشت، حركت كرد.
بولدوزر در حال سقوط به دره بود كه جوان بسيجي با مهارت خاصي چنگكهاي آن را باز كرد و با تغيير مسير، آرام آرام بولدوزر را مهار كرد و به سطح زمين رساند. اين عمليات در مدت زمان كوتاهي روي داد و به راستي متعجب شديم كه چه نيرويي توانسته است آن نوجوان بسيجي را در رانندگي و كنترل بولدوزري با آن وزن سنگين و در شرايط سخت كوهستاني، هدايت كند.
او ادامه ميدهد:
- در واقعهاي ديگر كه 20 مرداد 1360 روي داد، برادر جانباز حبيبالله اعتصامي در حالي كه خبر نداشت عراقيها پشت محل استقرار نيروهاي خودي به كمين نشستهاند، در تاريك و روشن هوا، سنگي را برداشت و ناخودآگاه به ميان آنان پرتاپ كرد. اما تا تكه سنگ بعدي را بردارد و همان كار را تكرار كند، عراقيها به خيال آن كه نارنجك دارد، دستانشان را به علامت تسليم بالا بردند و به اين ترتيب او در حالي كه سنگ را در دستانش ميفشرد، 22 نظامي بعثي را به اسارت در آورد و تحويل فرماندهي داد و وقتي لبخند زنان سنگ را به زمين انداخت، عراقيها تازه فهميدند چگونه فريب خوردهاند و اسير شدهاند!
از سوي ديگر، برادر جانباز مهدي بهرامي در لشكر امام حسين(ع)، مسئول اطلاعات بود و قبل از عمليات فتحالمبين، وظيفه شناسايي خطوط مقدم جبهه دشمن را بر عهده داشت.
بهرامي در يك عمليات گشتزني شبانه، متوجه ميشود يك افسر تنومند عراقي بدون آن كه او را ببيند، ناخودآگاه به طرفش ميآيد.
بهرامي دراز ميكشد تا دشمن متوجه او نشود، كه در دل شب همين اتفاق هم ميافتد. اما افسر عراقي با پوتين هايش روي دست او ميرود حدود 20 دقيقه همانجا مي ايستد و به اطراف مينگرد. بهرامي در اين مدت بدون آن كه حتي بگويد، سنگيني پوتين و وزن آن نظامي بعثي را روي انگشتان دستش تحمل ميكند و دم بر نميآورد. او مي دانست اگر صدايي از او برخيزد نه تنها به اسارت گرفته ميشود و يا به شهادت ميرسد، بلكه دشمن را متوجه محل استقرار رزمندگان اسلام ميكند و جان آنان را هم به خطر مياندازد. عاقبت نظامي بعثي آن محل را ترك ميكند و بهرامي به سلامت نزد همرزمانش باز ميگردد.
بهرامي در عمليات شناسايي ديگر، آنقدر پيشروي ميكند تا به نزديكي نيروهاي دشمن كه در كمين نشسته بودند، ميرسد. او در حالي كه با نوك انگشت به انتهاي اسلحه يكي از عراقيها ميزند، آهسته با بيسيم از فرماندهاش مي پرسد: بس است يا بيشتر شناسايي كنم؟!
باور اينهمه شجاعت و دقت رزمندگان در عمليات دفاع مقدس، به راستي سخت است.
ادامه راه شهيدان
يكي ديگر از خاطرات سردار احمدي اين است:
- قبل از عمليات شكست حصر آبادان به اتفاق شهيد رضا حبيباللهي و شهيد عباسي كرد آبادي با يك دستگاه كاميون خاور عازم هور شادگان بوديم، كه يك نوجوان بسيجي خراساني در حالي كه يك قبضه نارنجك دستش بود، از ما پرسيد: اين چيه؟!
شهيد حبيباللهي جواب داد: نارنجك است، ضامناش را ميكشي و پرتابش ميكني وسط جمعيت دشمن!
روز بعد كه از نزديكيهاي همان محل ميگذشتيم، بسيجي خراساني را ديديم كه حدود 15 نظامي بعثي را به اسارت گرفته است و ميرفت تا آنان را تحويل مقر فرماندهي دهد.
او با يك قبضه كه به دستش افتاده بود، به گروهي از عراقيها رسيده بود و چون كار با اين اسلحه را نميدانست، با دستان لرزان آن را برعكس به سوي دشمن گرفته و با ترساندن آنان، نيروهاي عراقي را وادار به تسليم كرده بود!
سردار احمدي به يك نكته هم اشاره ميكند: و ميگويد:
- نيروهاي بعثي هيچ جا به دليل كمبود تجهيزات و قواي نظامي شكست نخوردند، بلكه از ايمان و شهادتطلبي رزمندگان اسلام شكست خوردند. امروز هم اگر وطن و ملت ما در جهان سرافراز است، به بركت خون شهيداني است كه با همه توان از ميهن اسلامي مان دفاع كردند. اينك وظيفه ما است كه راه آن بزرگواران را ادامه دهيم و پاسدار خون شهيدان باشيم.
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]