واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: * آيينه عبرت آتش پول حرام ، زندگي مرا سوزاند
تهران - خبرگزاري ايسكانيوز : در جشن فارغ التحصيلي دانشگاه احساس غرور خاصي داشتم و خيال مي كردم از اين به بعد درهاي خوشبختي يكي بعد از ديگري به رويم باز مي شود.
افسوس اما يادم رفته بود هر دري كليدي دارد و كليد درهاي سعادت وخوشبختي ، صداقت ، قناعت و تلاش زياد است.
پس از پايان دوران سربازي در يك اداره استخدام شدم و شش ماه بعد نيز با دختر همسايه خواهرم ازدواج كردم كه حاصل اين زندگي يك دختر و يك پسر است.
در مدت كوتاهي در محل كارم به پست خوبي رسيدم اما راست مي گويند كه هميشه خدا به بنده اش رحم و مرحمت دارد و بعضي آدمها به جاي اين كه شكر گذار نعمت باشند و اعتدال را در زندگي سر لوحه كارهايشان قرار دهند با زياده خواهي و چشم و هم چشمي ، ارزش ها و معنويات را فداي پول و منيت مي كنند.
من هم از اين دسته افرادي بودم كه با اشتباهات بزرگ در زندگي همه چيز را از دست داده ام.از شما چه پنهان در مدت كوتاهي در مرداب رشوه خواري گرفتار شدم و مال حرام مثل لجن به زندگي ام چسبيد.
هر روز بار زندگي ام سنگين تر مي شد و من حريص تر و پولدار تر!
سه سال گذشت و بالاخره خورشيد حقيقت از پشت ابرها بيرون آمد و دستم رو شد.روزي كه در دادگاه به زندان محكوم شدم فاتحه آينده ام خوانده شد چون پس از مدتي از محل كارم هم اخراج شدم.
تحمل زندان برايم خيلي سنگين و زجر آور بود اما خود كرده را تدبير نبود.
هر روز چشم انتظار بودم تا همسرم به ملاقاتم بيايد اما «ريحانه» كه ولخرج بار آمده بود و خودم يادش داده بودم تا هميشه پول زياد در دستش باشد در كمال ناباوري با اين ادعا كه آبرويش را برده ام دادخواست طلاق داد.
من براي پرداخت مهريه «ريحانه» خانه ام را به او بخشيدم و با صدور حكم طلاق ، مادرم سرپرستي دو فرزندم كه آن موقع كوچك بودند را بر عهده گرفت.با همه سختي ها روز هاي دلگير و شب هاي غمبار زندان تمام شدند و من آزاد شدم.
با عجله به خانه رفتم تا بچه هايم را درآغوش بگيرم.تصميم گرفته بودم سري به «ريحانه» بزنم و از او خواهش كنم كه به خاطر دو فرزندمان به سر خانه و زندگي برگردد اما ذهي خيال باطل ! «ريحانه» با يكي از همكاران قديمي ام ازدواج كرده است و ...
نا اميد به خانه بر گشتم.سر ظهر بود و دخترم «شبنم» در خانه نبود.سراغش را از مادرم گرفتم و او كه انگار منتظر فرصتي بود تا عقده اش را باز كند گفت : پسرم اين دختر خيلي سرخود و بي معرفت است. هر وقت دلش مي خواهد بيرون مي رود و اصلا معلوم نيست كه چه كار مي كند؟
با شنيدن اين حرف خيلي ناراحت شدم.منتظر ماندم تا بيايد اما تاخير دخترم مرا دلواپس كرد تا اين كه ساعت 10 شب صداي زنگ تلفن بلند شد.خبر دستگيري «شبنم» در يك پارتي زننده ، مثل پتك بر فرق سرم كوبيده شد.
بله ، من كه روزي با غرور كاذب همه چيز را زير پايم مي ديدم حالا مثل برگ پاييزي، صداي خرد شدنم را زير قدم هاي سنگين اشتباهاتم مي شنيدم.
در آن لحظه ، هق هق گريه «ناصر» كه براي پيگيري پرونده دخترش به كلانتري رفته بود فضاي اتاق را پركرد.
اين مرد ، ادامه داد: من با كارهاي اشتباهم و حرام خواري ، كار، زن و زندگي ام را از دست داده ام و اين هم از سرنوشت دخترم.اگر او هم مثل هر بچه ديگري سايه پدر و مادر را روي سرش مي ديد حتما الان در بازداشتگاه نبود.به گزارش ايسكانيوز، محمود در پايان اظهار داشت : مي خواهم به تمامي كساني كه داستان زندگي مرا مي خوانند بگويم رشوه خواري سم است ومال حرام خير نمي كند.ارزش زندگي خود را بدانيد و چوب حراج به آن نزنيد.525/125
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]