واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
در پاسخ به سوال شما از سه طریق مطلب را روشن می سازیم :
الف ) از راه عقلی و برهان
می دانیم که خداوند خود را به یگانگی ستوده و خود را تنها خالق هستی دانسته است و مردم را نیز به این مهم فراخوانده , لذا اگر بپذیریم که شرک بر توحید در آفرینش مقدم بوده است , لازم می آید که در کلام حکیم و عمل اوتناقض وجود داشته باشد; یعنی کسی که خود بینش توحیدی را پایه گذاری کرده , بنیان گذار شرک هم باشد که این از خداوند محال است سر بزند. بنابراین معلوم می شود که توحید مقدم بوده و شرک بعدها بر اثر اشتباه انسان در بینش توحیدی روی داده است .
ب ) از راه نقلی (آیات و روایات )
خداوند در قرآن می فرماید:
خداوند انسان ها را بر آن آفریده , دگرگونی در آفرینش خدا نیست , این است دین و آئین محکم و استوار, ولی اکثر مردم نمی دانند.
یکی از یاران نزدیک امام صادق (ع)دربارهء معنای این آیه پرسید, ایشان فرمودند: .(بحارالانوار, ج 3 ص 278 ح 8 ) از این کلام امام معلوم می شود که بینش توحیدی در انسانها مقدم بوده و از ابتدای خلقت با ایشان عجین بوده است . در این باره احادیث فراوانی وارد شده که در همان جلد آمده است , ولی ما به همین یک روایت بسنده کردیم .
ج ) راه تجربی
دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به مبدأ هستی در طول تاریخ پر ماجرای بشر, نشانه ای از فطری بودن آن است , چراکه در طول تاریخ , همواره انسان ها به پرستش موجودی که ارادهء جهان و جهانیان در دست او بوده مشغول بوده اند;زیرا اگر این خصیصه یک بود, نه جنبهء عمومی و همگانی داشت و نه دائمی و همیشگی بود.
حال ممکن است این سؤال پیش آید که اگر عقیده به توحید فطری بوده , پس چرا در طول تاریخ , بشر به خدایان مختلف گرایش پیدا کرده و بت های گوناگونی می پرستیده است ؟ جواب این سؤال این است که نوعی خدای نامرئی و نادیدنی بود. مردمان گذشته بت های خود را واقعاً خدا نمی دانستند, بلکه آن ها را واسطه و رابطی با خدای بزرگ قرار می دادند. از این جهت , اگر آن خدای خانگی دررسانیدن پیام به خدای بزرگ کوتاهی می کرد و به هر صورت خواستهی او را برآورده نمی کرد, مورد ضرب و شتم قرارمی گرفت , شکسته می شد و اگر از خرما یا مواد غذایی دیگری ساخته شده بود, بر سفره ها قرار می گرفت و خورده می شد.
خدایان بزرگ تر این مردم در پرستشگاه بزرگ شهر نگهداری می شد و چه بسا یک خدا تنها در یک شهر قرارداشت و مردم برای عبادت آن از اطراف و اکناف می آمدند. با این حال تمامی مقدرات انسان ها در کف اختیار این خدایان نبود, بلکه هر کدام از این ها محسوب می شوند; یکی خدای صلح و آشتی , یکی خدای جنگ ,یکی خدای باران و برف , یکی خدای آفتاب و... بودند و مردم در مواقع مخصوص به آن ها رجوع می کردند. با این حال همواره خدایی وجود داشت که برتر از همهء این ها بود (چنان که یونانیان یا را خدای خدایان می دانستند و او را حاکم بر مقدرات می دانستند) منتها برای رب النوع ها نیز اختیاراتی قائل بودند و آن ها را شریک در کارهای هستی می پنداشتند.
تمامی این ها نشان می دهد که اعتقاد به خدای واحد در نفوس بشر وجود داشته , لیکن چون ایشان دارای افکارمحدودی بوده و به خرافات اعتقاد داشته اند و همان طور که گفتیم در پی خدای بزرگ بوده اند, به همین دلیل بت هایی می تراشیدند و هر یک را به گونه ای می آراستند و می پرستیدند. به همین دلیل , تمامی پیامبران در دعوت مردم به یگانه پرستی , آنان را به افول پذیری و عدم توانایی اصنام آگاه می نمودند و خدایی را به آنان مرعفی می کردند که بدون کمک دیگران و بدون مشارکت ایشان , مقدرات عالم را در دست دارد.
پایان بخش این سطور را کلامی از مستشرق معروف آلمانی قرار می دهیم : .
جامعه شناسان مرحله اول را دوران فطرت , مرحله دوم را دوران فلسفه , مرحله سوم را دوران علم و مرحله چهارم را دوران رجوع به فطرت نامیده اند.(به نقل از کتاب ارمغان به نسل جوان , متبحری تهرانی , ص 15و 16)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]