محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829759867
نويسنده: همايون همتي آسيب شناسي فرهنگي توسعه علمي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: همايون همتي آسيب شناسي فرهنگي توسعه علمي
خبرگزاري فارس:شايد بتوان يكي از عوامل مهم ركود علمي كشور و عقب ماندگي ما را «فقدان استراتژي كلان علمي» يا «فقدان سياست علمي» مشخص دانست ; يعني نمي دانيم چه مي خواهيم و به كجا قرار است برسيم.
معاونت پژوهشي مركز مديريت حوزه علميه قم اقدام به برگزاري همايشي درباره عوامل و موانع توليد علم كرده است.
مقاله حاضر، بخشي از مقاله آسيب شناسي توليد علم در ايران نوشته دكتر همايون همتي است كه به اين مركز ارسال شده:
شايد بتوان يكي از عوامل مهم ركود علمي كشور و عقب ماندگي ما را «فقدان استراتژي كلان علمي» يا «فقدان سياست علمي» مشخص دانست ; يعني نمي دانيم چه مي خواهيم و به كجا قرار است برسيم.
برنامه ريزي دقيق و علمي كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت يكي از شرايط توفيق در رشد و شكوفايي علم است كه بايد مبتني بر تدوين سياستگذاري واقع بينانه علمي باشد ; چيزي كه ما امروز بوضوح فاقد آنيم.
سياست علمي بايد بوضوح اهداف فعاليت هاي علمي را تعيين كند و با بسيج امكانات به سوي تحقق آن پيش برود.
اهداف بايد متناسب با نيازهاي جامعه و نظام و محيط آن باشند و مبتني بر تعامل علم و جامعه باشند. تعيين زمان بندي دقيق و تخصيص بودجه و امكانات كافي براي اجراي برنامه ها نيز بديهي است.
ايجاد مديريت پژوهش نيز براي جذب نيروهاي علمي و بهره گيري بهينه از قابليت هاي آنان نقش موثر و انكارناپذيري دارد ; زيرا نيروهاي علمي داراي روحيات خاص خود، حساسيت ها و انتظارات و توقعات خاصي هستند، كه مديران اجرايي معمولي و غالبا با سطح نازل تحصيلات يا روحيه هاي خشن اداري و اجرايي را نمي توانند تحمل كنند و ديري نمي پايد كه از آنان بيزار و گريزان شده ، يا دلسرد و بي انگيزه و نوميد مي شوند و كنار مي گيرند و يا بسرعت از كشور خارج مي شوند و در ديگر ديارها كه زمينه ها و ابزارهاي مورد نياز براي تحقيقات و فعاليت هاي علمي شان را در دسترس آنان مي نهند مشغول كار مي شوند.
مهاجرت نخبگان
پديده خطر خيز و هشدار دهنده اي كه اكنون مدتي است زنگ آن بيخ گوش مسوولان كشور ما به صدا درآمده و گاهي با عنوان فرار مغزها يا تعبير ملايم تر و قابل تحمل تر (و غفلت آورتر) مهاجرت دانشمندان يا مهاجرت نخبگان از آن ياد مي شود كه ماجرايي غم انگيز و عبرت فزا دارد و محتاج بررسي هاي مستقل و تحقيقات همه جانبه و كاملي است ، تا علل و عوامل آن بخوبي شناخته شود.
لزوم تدوين سياست هاي علمي (science Polices) واضح و ترديدناپذير است وگرنه در برهوت بي برنامگي دست و پا مي زنيم و خود نمي دانيم كجا خواهيم رفت.
سياست هاي علمي از يك سو ماموريت ها و اهداف فعاليت هاي علمي - پژوهشي و از سوي ديگر راهبردها، سياست ها و برنامه هاي تحقق اين اهداف و رسالت ها را در پيوند با كاربرد متناسب منابع ، امكانات و تسهيلات مورد نياز تدوين و صورت بندي مي كنند.
سياست علمي رابطه نهاد علم و محيط اجتماعي آن را تعيين و تنظيم مي كند و با تنظيم درجه همزماني بين علم و جامعه و بسيج منابع و امكانات به افزايش پويايي و قدرت حياتي علم در جامعه ياري مي رساند.
بحث مقاله حاضر «تلقي علم به مثابه يك نهاد اجتماعي» است ، نه يك فضيلت (Virture) و ارزش (Value) فردي و اخلاقي.
پيداست كه علم به مثابه يك نهاد اجتماعي الزامات و اقتضائاتي دارد. سازمان و تشكيلات ، روابط، شبكه ارتباطي و تعاملات رفتارهاي خاصي را طلب مي كند.
از نظر جامعه شناسي ، نهادهاي اجتماعي تمايز يافته به طور عادي داراي ارتباطات محيطي و هويت اجتماعي و فرهنگي مستقل هستند، اما علم جديد در ايران با تفكيك نهاد علم از ديگر نهادهاي فرهنگي رشد نيافته است و گسترش آن حاصل فرآيند انتقال و برخي سياست ها و برنامه هاي خام و سطحي تعمدي بوده است و همين امر فقدان ارتباطات محيطي و هويت مستقل نهاد علم را در كشور ما تبيين مي كند.
مديريت فرهنگ
از سوي ديگر، جامعه بزرگتر را به پشتيباني از اين فعاليت ها متعهد مي سازد. در ايران «نظام ارزشي نهادينه شده علم»، تكوين نيافته و لذا علم در جامعه ما نهادينه نشده است و جامعه علمي به معناي دقيق و فني اين واژه نداريم.
يكي از شرايط نهادينه شدن فرهنگي علم و فرهنگ علمي در جامعه ، وجود سازگاري فرهنگي بين عناصر مختلف فرهنگي در جامعه است. در جامعه ما كه در هر گوشه اي كسي علمي برداشته و كوس استقلال مي نوازد و هر مديري در هر اداره، پژوهشگاه، دانشكده يا موسسه اي طبق راي و سليقه خود برنامه ريزي مي كند و با توجه به مشكل عدم ثبات مديريت ها در كشور با تغيير هر فرد يك سليقه جديد بر آن دستگاه ، اداره ، مركز يا موسسه پژوهشي حاكم مي شود كجا مي توان به نهادينه شدن فرهنگ علمي در جامعه اميد بست؟ ما هنوز مديريت پژوهش نداريم.
بر مراكز علمي ما سليقه حاكم است ، نه قانون. بايد از سليقه محوري به قانونمندي برسيم ، آن هم قانوني كه خود دانشمندان براي فعاليت هاي علمي شان تدوين مي كنند. منظور از فرهنگ علمي مجموعه اي از باورها، ارزشها، هنجارها و فنون است كه در جامعه علمي وجود دارد.
با تقليل عناصر چهارگانه فرهنگ به 2 عنصر شناختي و هنجاري مي توان از فرهنگ شناختي و فرهنگ هنجاري و بنابراين از نهادمندي شناختي و نهادمندي هنجاري سخن گفت.
به عبارت ديگر، در اينجا نظريه ها، روشها، مكاتب و الگوهاي فكري ، مجموعه اي از باورها و بخشي از فرهنگ جامعه علمي محسوب مي شوند.
رسم عالم ستيزي
در جامعه اي كه متاسفانه رسم عالم ستيزي ، روشنفكر ستيزي ، برچسب زدن به تحصيلكردگان و متخصصان سنت و باب روز است و افراد نالايق به صرف دلبستگي هاي سياسي و جناحي با شگردهاي مخصوص و شعبده بازي هاي سياسي مناصب و مقامات حساس و امتيازات را براحتي به چنگ مي آورند و از آن خود مي كنند و عالمان و انديشمندان بايد به حداقلي از معيشت بسازند و خون دل بخورند و دم برنياورند، سخن گفتن از تغيير پارادايمي ، انقلاب علمي ، رشد و توليد علم به شوخي شبيه تر نيست؟
شوخي تلخي كه به جاي آن كه خنده آور باشد بيشتر رنج آور، استخوان سوز و آزاردهنده و جگرخراش و گريه آور است. كشوري با آن سابقه عظيم تمدني و دين معرفت پرور و فرهنگ آفرين مثل اسلام ، آيا رواست در صحنه علمي چنين دچار ركود و انحطاط شود، كه مغزها و نخبگانش از ناچاري و بي پناهي به فرار توسل جويند؟
فرار از شرايط ناساز و تحمل ناپذير، فرار از تبعيض ها و بي عدالتي هايي كه هر روز مي بينند، فرار از قوانين دست و پا گير و ظالمانه اي كه دانشمندان را كارمندان اداري مي خواهد كه فقط ساعت ورود و خروجشان بايد دقيقا كنترل شود، برخوردهاي توهين آميز، تحقيرآلود، مستبدانه ، شخصيت كش و دل آزاري كه از سوي برخي متصديان اجرايي و سياست بازان حرفه اي بي مروت با دانشمندان ، انديشمندان و روشنفكران در اين ديار شده و مي شود سخت جگرشكاف و طاقت سوز است و سنگ را به صدا در مي آورد.
خود شخصا بارها شاهد و بلكه سوژه چنين علم ستيزي ها و برخوردهاي وقيحانه وهن آميز دل آزار بوده ام كه تلخي آنها هيچ گاه از كام جانم محو نمي شود و فراموش ناپذيرند.
گريز از كاسب كاران مستبد
بعضي دانشگاه ها و مراكز علمي ما به دست يك مشت شارلاتان كاسبكار مستبد و بعضا دور از فرهنگ و منش علمي با روحيه هاي خاص نظامي و اطلاعاتي يا مريدان جناحهاي خاص افتاده و پژوهشگاه هاي ما نيز به اداراتي تبديل شده اند كه مرداب استعدادهاست و باتلاقي كه عمر دانشمندان را مي بلعد و آنان را به ياس و بي اقدامي ، دلزدگي و كنار گرفتن مي كشاند.
امتيازات اعضاي هيات علمي كه طبق قانون و با تخصيص بودجه ويژه به آنان تعلق مي گيرد، معلوم نيست كجا مصرف مي شود و صرف سرمايه گذاري كدام آقازاده مي شود و استاد دانشگاه مفلوك و بي پناه و آبرومندي بايد براي پرداخت اجاره سر ماه يا شهريه ثبت نام مدرسه فرزندش شرمسار خانواده خود باشد و دم برنياورد.
اگر براستي قرار است اصلاحي صورت بگيرد اصلاح قوانين اداري مربوط به استخدام ، ارتقا، فرصتهاي مطالعاتي اعضاي هيات علمي بايد در سرلوحه كار قرار گيرد. آن همه تاكيد مكرر رهبر معظم انقلاب ، در عمل چه نتايجي داشته و ثمراتش چيست؟
... و در پاسخگويي
چه كسي آماده پاسخگويي است؟
سالي كه با عنوان پاسخگويي به مردم - به دنبال سال خدمات رساني - ناميده شده مسوولان و متوليان اجرايي و فرهنگي كشور چگونه مي خواهند به مطالبات بحق دانشگاهيان ، دانشمندان ، روشنفكران و اهالي فرهنگ و قلم و انديشه پاسخ دهند؟
چرا استاد كمترين حقي در انتخاب روساي دانشگاه ها، دانشكده ها، گروهها و حتي همكاران خود ندارد؟ منزلت و حرمت اجتماعي استادان دانشگاه چرا مورد بي توجهي است؟
چرا براي يك استاد دانشگاه و عضو رسمي هيات علمي حتي امكان يك سفر چند روزه در طول سال ميسر نيست؟ نشريات و كتب تحقيقي ، رايانه ، امكانات اينترنت چرا براي استادان ما يك رويا، آرزو و حسرت است؟ چرا تماس با همتايان علمي در خارج از كشور آنقدر محدوديت و هزينه دربرداشته باشد كه متفكران و دانشگاهيان شريف ما از خيرش بگذرند؟ در محيطهاي دانشگاهي ما هنوز استادان براي تهيه ژتون غذا مشكل دارند، چه رسد به بيمه و تسهيلات و امكانات رفاهي ديگر كه اصلا حرفش را نبايد زد.
بر فراز مغزها نام مهاجرت علمي نهادن پاك كردن صورت مساله است و مشكلي را حل نمي كند. شجاعانه با دردها و مشكلات روبه رو شويم و واقعيت ها را كتمان نكنيم.
شمار اندك استادان فرهيخته اي هم كه در كشور مانده اند، به شوق حمايت دلسوزانه رهبر عزيزي است كه خود مرد قلم و انديشه و ميدان دانش است. عالمي دردشناس است و قدر خردورزي و آزادانديشي و فكر و فرهنگ را خوب مي شناسد.
مي بينيم و مي بينيد كه چه اهتمامي به دانشگاه ها و اهل فرهنگ دارند و چه پدرانه و مهرآميز جوانان برومند و افتخارساز المپيادي را در آغوش مي كشند!
اما براستي دستگاه هاي اجرايي عريض و طويل با نام فرهنگ و انديشه و پژوهشكده و پژوهشگاه و سازمان و موسسه و دهها القاب ظاهر فريب ديگر براي اهل فرهنگ و رشد علم در كشور چه كرده اند؟
خوب است گزارش كار به مردم بدهند تا معلوم شود موجب دلزدگي و گريختن و ياس چه تعداد متفكر و استاد و دانشمند شده اند و بودجه هايشان را كجا هزينه كرده اند؟
چند صد متفكر را آواره و در به در ساخته اند و چه طومار درخشاني از علم پروري و فرهنگ سازي به جا نهاده اند؟
وقتي رئيس پژوهشگاه يا دانشكده و دانشگاهي به جاي مديريت علمي و مديريت پژوهش ، مديرتنش مي شود، باجگيري مي كند، به قلع و قمع استادان و دانشمندان مي پردازد و فريادرسي هم نيست ، چه بايد كرد؟
آيا راهي جز خانه نشين شدن يا جلاي وطن به قصد خدمت به دين و كشور در دياري ديگر باقي مي ماند؟ چرا نبايد تمامي مراكز علمي اعم از دانشگاه ها و پژوهشگاه ها را خود دانشمندان توانا اداره كنند؟ چرا در راس اين مراكز آدمهاي حقير، عقده اي ، مستبد، باجگير، سياسي كار قرار مي گيرند؟
نمي گوييم كه اين مساله عموميت دارد و هيچ مورد مطلوبي وجود ندارد و همه جا تاريك و سياه است ، ولي متاسفانه وضعيت غالب همين طور است وگرنه چرا بايد با ركود علمي كشور مواجه باشيم.
هر چند استثناهاي معدودي هم وجود دارد، اما درد را بايد با همه تلخي اش پذيرفت و به درمان اقدام كرد.
وضع معيشت و شرايط زندگي استادان در اين ديار جدا اسفبار است. چه حكايت هاي تلخي از اين دست دارم كه همواره قلبم را مي فشارد و اشك از ديدگانم جاري مي سازد!
براستي چرا بايد چنين باشد؟ در اين باره مي توان رنجنامه اي نوشت!
از حشمت اهل جهل به كيوان رسيده اند
جز آه اهل فضل به كيوان نمي رسد
اينها را گفتم و بصراحت و تلخي هم بيان كردم تا روشن سازم كه علم در جامعه ما نهادينه نشده است و جامعه ما فوايد يك فرهنگ علمي به معناي دقيق و جديد آن است.
تا علم در جامعه نهادينه نشود و فرهنگ علمي تثبيت نگردد، اوضاع همين خواهد بود كه هست. فضاي ياس آلود حاكم بر مراكز علمي ، سرخوردگي و دلسردي محققان و بالاخره پديده شوم فرار مغزها!
حاصل اين همه نيز عقب ماندگي و تاخر علمي بوده است. آن هم در جهاني كه در آن قافله علم شتابان در حركت است.
به تعبير عالمانه رهبر معظم انقلاب در پاسخ نامه جمعي از فضلاي حوزه علميه: (اگر) «صاحبدلان و خردمندان ، بركنار و در حاشيه مانده و منزوي ، خسته و فراموش شوند، در چنين فضايي جامعه به جلو نخواهد رفت» آري «حوزه و دانشگاه براي رشد به فضايي دور از افراط و تفريط نيازمندند كه در آن ، از سوؤظن و بدبيني وضيق صدر خبري نباشد و هر فكر تازه با تهمت و افترا سركوب نشود.»
خلاقيت و اجتهاد
براي تثبيت فرهنگ علمي و نهادينه شدن علم بايد «توليد نظريه و فكر»، تبديل به يك ارزش عمومي در حوزه و دانشگاه شود و در قلمروهاي گوناگون عقل نظري و عملي ، از نظريه سازان ، تقدير به عمل آيد و به نوآوران جايزه داده شود و سخنانشان شنيده شود تا ديگران نيز به خلاقيت و اجتهاد تشويق شوند.
ملاحظه مي كنيد حمايت از انديشه و نظريه پردازي و اجتهاد علمي را! از اين صريح تر و دلسوزانه تر مي توان از حمايت عالمان و انديشمندان سخن گفت؟ همه تاسف اين است كه توصيه هاي حكيمانه و مدبرانه به تعبير دقيق خود ايشان در مراحل اجرايي دچار فرسايش اداري مي شوند و به نتيجه نمي رسند و دريغ و درد!
افزون بر «فقدان فرهنگ علمي نهادينه شده»، «فقدان مديريت علمي» و فقدان سياست علمي ، نظام آموزشي ما چه در دبستان و دبيرستان و چه در مقاطع مختلف دانشگاهي «تحقيق محور» نيست و «روحيه علمي» و رفتار و آداب علمي و آنچه را «خصلتها و منش دانشمندانه» گفته مي شود به فراگيران نمي آموزد.
علاوه بر اين كه روش شناسي علمي (متدولوژي) و نيز آموزش مهارت هاي عملي (مثل استفاده از رايانه و فناوري آموزشي) به آنها ياد نمي دهند و اين امور كاملا مورد غفلت است.
لذا افرادي يك بعدي ، مغرور، حسود، بي صداقت ، غيرقابل اعتماد، تكرو، پرتوقع و لجباز پديد مي آيند، كه از خصايص و خصلتهاي علمي بسيار دورند. پيداست با چنين افرادي نمي توان «توليد علم» كرد; زيرا اصلا براي چنين چيزي تربيت نشده و آموزش نديده اند.
نه زبان مي دانند، نه با فرهنگ قومي و ملي آشنا هستند و نه از متدولوژي علمي و فناوري تحقيقات چيزي سر در مي آورند. اين فارغالتحصيلان نمي توانند مولد فكر و علم باشند.
برخي از آنها كه تعدادشان هم كم نيست با كتابخانه و تحقيق قهرند. نه كتاب مي خرند و نه كتاب مي خوانند و نه در منزل كتابخانه اي هر چند محقر دارند! مدركي به دست آورده اند و شايد هم با نمرات و معدل بالا، اما اينها دانشمند با استانداردهاي بين المللي نخواهند شد.
توان حل مسائل عملي را نخواهند داشت و از خصلتهاي دانشمندانه مثل طهارت روح ، صداقت ، تواضع ، نوعدوستي ، سختكوشي ، دقت نظر، شك روشمند تهيدست و بي بهره اند.
درعوض افرادي به دنبال منافع خود، مصلحت پرستي و عافيت طلبي ، تزوير و ريا، زد و بندهاي سياسي و اقتصادي ، پيشرفت فردي خود، حسود، ناراضي و طلبكار از همه ، بيگانه با فرهنگ وسنت و خود خواهند شد كه ديگر با اين اوصاف چه جاي توقع نظريه پردازي و توليد علم از آنان است؟
دنبال بازي هاي سياسي و قدرت طلبي اند و بيشتر تاجر و سوداگرند تا دانشمند.
استعمارگران كه كشورهاي جهان سوم را همواره عقب مانده و وابسته مي خواهند، اتفاقا در پي تربيت چنين افرادي در اين جوامع اند و از چنين نظام آموزشي نامطلوبي استقبال مي كنند.
دانشمندان واقعي را هم كه به لطايف الحيل جذب جوامع خود مي كنند. تحصيلكردگان غربزده ، خودباخته و مرعوب ، بي ريشه و هويت اصيل قومي و ديني هرگز در پي توليد علم برنخواهند آمد و هيچ گاه اميدي به چنين محصولاتي نمي توان بست.
دانشمندان وارسته سنت شناس ، ريشه دار در فرهنگ قومي و متدين و با معنويت مي توانند از عهده توليد علم برآيند.
كساني كه با ديگر فرهنگها نيك آشنايند و زبان خارجي مي دانند و به فناوري روز واقف و روحيه هاي طلبه وار و سختكوشانه و صبور دارند و اهل جد و جهدند نه كام و ناز.
ناز پرورد و تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
لذا بايد در نظام آموزشي ما بويژه در موارد درسي دانشگاه ها تجديدنظر جدي و بنيادي صورت بگيرد.
در غير اين صورت همچنان مصرف كننده علم باقي خواهيم ماند، آن هم نه يك مصرف كننده آگاه و انتخابگر، بلكه مصرف كننده اي مقلد و خودباخته و بي اختيار.
ترويج روحيه علمي
اگر قرار است علم در جامعه ما نهادينه شود و توليد علم و نظريه تبديل به يك ارزش رايج گردد كه كاملا سخن حق و صوابي است ، بايد به احيا و ترويج و تقويت خصلتهاي دانشمندانه ، روحيه علمي و اخلاق اهل علم بپردازيم.
معرفي دانشمندان سرآمد و پرآوازه جهان و قله هاي رفيع علم در جهان معاصر، در تمامي رشته ها، به نسل جوان و حتي استادان تازه كار و نوپا بسيار مفيد و عبرت آموز است و اين كاري است كه بايد با جديت و حساسيت و به گستردگي پيگيري شود و تحقق پذيرد.
دانشجويان ما و دانشمندان جوان ما كه در آغاز راهند بايد با مطالعه زندگي دانشمندان در همه رشته ها آگاه شوند كه چگونه صدها و هزاران فيزيكدان ، شيميدان ، جامعه شناس ، مردم شناس ، هنر پژوه ، تاريخ نگار، قوم شناس ، زبان شناس ، الهيدان ، فيلسوف و متخصصان برجسته ديگر رشته ها با تلاش و شكيبايي و پيگيري شبانه روزي تحقيقات توانسته اند كاروان علم بشري را گامي پيش برند و خدمتي هر چند ناچيز به رشد علم و معارف بشري كنند و آنان را نمونه و سرمشق خود قرار دهند.
خدا را سپاس كه ما مسلمانان و ايرانيان در گذشته درخشان تمدن خود از اين اسوه هاي فضيلت و معرفت كم نداشته ايم هم در عرصه علوم ديني از فقاهت و فلسفه و عرفان و كلام و هم در عرصه پزشكي و نجوم و رياضيات و علوم محض.
نكته مهم ديگري كه بايد چند باره و بكرات بر آن انگشت نهاد و تاكيد كرد حفظ استقلال علمي ،تامين معيشت ، رفاه زندگي و امنيت شغلي دانشمندان است.
دانشمند به لحاظ سنخ و نوع روحيه اش مافوق پذير نيست و مافوق اداري نبايد داشته باشد. اگر استقلال و آزادي دانشمند را در قالب تنگ و خشك ضوابط اداري از او گرفتيد دست و پايش را بسته و روح و فكرش را به بند كشيده ايد، ديگر چه جاي انتظار خلاقيت و ابتكار و نوآوري مي ماند؟
اين كه در نامه رهبر معظم انقلاب و نيز در نامه فضلاي حوزه علميه بر آزادانديشي و نفي تحجر و جمود و قشريگري و افترا زدن و ناسزاگويي الگويي تاكيد شده نكته كاملا درستي است و بحق بر آن تاكيد رفته است. در فضاي بسته و تحجر آلود و احساس عدم امنيت شغلي و رواني ، نمي توان انتظار توليد علم داشت.
دانشمندي كه براي ابراز عقيده يا نظريه اي احساس بيم و خطر كند، مجبور به كتمان عقايد خويش و يا خودسانسوري مي شود و از بالندگي باز مي ماند. تنها در يك فضاي آزاد و به دور از ترس و زور و فشار و تحميل و اكراه امكان رشد و خلاقيت علمي هست و البته خود دانشمندان و جامعه علمي بايد با رعايت «رفتار دانشمندانه» و اخلاق علمي از هرگونه هتاكي و هرزه گويي ، تقلب و خدعه و مغلطه ، ايجاد علم كاذب ، سرقتهاي علمي ، توهين به مقدسات جامعه و ديگر خطاها و لغزشها جلوگيري كنند.
از اين رو تدوين آداب و قواعد فعاليت هاي علمي ، پژوهشي در قالب يك پروتكل از سوي خود دانشمندان ضروري به نظر مي رسد.
اين كار مي تواند با پشتيباني مادي و معنوي فرهنگستان علوم كشور يا مثلا شوراي عالي انقلاب فرهنگي صورت گيرد و شبيه اين كار در يونسكو و ديگر مراكز علمي بين المللي انجام شده كه مي توان از آن تجارب نيز استفاده كرد.
به هر حال نكته اين است كه خطوط قرمز قانوني ، اخلاقي ، مذهبي و سياسي بايد كاملا مدون و مشخص باشد و البته تدوين اين مهم بر عهده خود دانشمندان و اهل علم است نه سياستمداران ا مديران اجرايي كشور.
منبع: جام جم آنلاين 30/6/1383
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]
-
گوناگون
پربازدیدترینها