واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نياز سينماي دفاع مقدس به اقتباسهاي ادبي
جام جم آنلاين: دوران رونق سينماي جنگ گذشته و ديگر ديدن يك فيلم خوب با اين موضوع در سال هم رويايي است كه كمتر به واقعيت تبديل ميشود. كاري هم اگر ساخته شود كمتر پيش ميآيد كه قلاب بيندازد و يقه مخاطبش را بگيرد و به اندازه چند قلپ طعم گس درد و رنج و عشق و زيبايي آن اتفاق تاريخي بزرگ را به او بچشاند.
فيلمسازان از 2 چيز مينالند؛ كمبود سوژههاي بكر و ناب و نبود شرايط توليد، اما اهالي ادبيات و داستاننويسان اعتقاد دارند كه چاره حل مشكل اول پيش آنهاست و به خواست اهالي سينما برميگردد.
در گپ و گفت با يك مدير سينمايي، يك فيلمساز، يك منتقد و 2 نويسنده فعال در وادي جنگ، كوشيدهايم جواب اين سوال را پيدا كنيم كه چرا براي حل اين مشكل يك راهحل اساسي پيدا نميشود و به عبارت واضحتر چرا براي غني كردن سينماي جنگ، آن طور كه بايد و شايد از ادبيات دفاع مقدس استفاده نميشود؟
نسبت به فرهنگ جنگ بيسواديم
رئيس انجمن سينماي دفاع مقدس با استقبال از اين موضوع، ابتدا آن را در بعد كلانتري بررسي ميكند: «شايد حالا يكي از مقاطع بسيار حساس و مهمي باشد كه سينماي ما به اقتباس نياز دارد.
با يك نگاه كلي به سينماي جهان، ميبينيم كه هرجا سينما دچار بحران مخاطب ميشود و پويايياش را از دست ميدهد، دوباره با كمك ادبيات جان ميگيرد و روي پايش ميايستد. ادبيات داستاني و ادبيات نمايشي (تئاتر) بالهايي هستند كه هر وقت سينما با آنها پريده، ركوردهاي پرواز بالايي را از خودش به جا گذاشته، ولي متاسفانه ما كمتر از آنها استفاده ميكنيم.»
محمدرضا شرفالدين با اشتياق از چند فيلم اقتباسي موفقي كه تازگيها ديده، تعريف ميكند و بعد با اشاره به تجربههاي موفق اقتباس در سينماي خودمان ميگويد: با منابع مستند ادبيات جنگ، حتي ميشود از جنبه اقتصادي هم سينما را نجات داد.
آن مقدار كه من خبر دارم تا حالا حدود 000/13 كتاب، خاطره، داستان، رمان، پژوهش و... با اين موضوع چاپ شده كه اگر به سراغشان برويم، ميتوانند به بحث اقتباس رونق بدهند.
او ادامه ميدهد: متاسفانه نويسندهها و كارگردانهاي ما نسبت به فرهنگ جنگ بيمطالعه و بيسوادند و بيشتر براي تجربههاي شخصي خودشان ارزش قائلند، وگرنه يعني بين اين تعداد كتاب، هيچي پيدا نميشود كه بشود از رويش فيلم خوب ساخت؟ فيلمنامههايي كه به دست من ميرسد، پر است از سير و سلوكهاي ساختگي كه واقعا در جنگ ما جايي نداشتهاند. حتي يكي از آنها از فيلم «ديگران» كپي كرده بود و فقط آخرش آن روح، شهيد از كار درميآمد. واقعا چه نيازي است كه براي كار خودمان از ديدگاه اومانيستي غرب استفاده كنيم؟
شرط لازم، امكان توليد است
عزيزالله حميدنژاد، كارگردان فيلمهاي دفاع مقدس عقيده دارد كه چون فعلا سينماي پايداري ما پررونق نيست، حتي اگر ادبيات غني و پرباري هم در اين زمينه داشته باشيم، طبعا از آن استفاده نميشود. چون اول بايد بستر مناسبي براي توليد وجود داشته باشد تا بعد درباره اقتباس حرف بزنيم.
معني اين حرف اين است كه ادبيات دفاع مقدس غني و پربار نيست؟ كارگردان «اشك سرما» به اين سوال اين طور جواب ميدهد: معتقدم ما درباره جنگ، منابع و مواد خام غني و پرباري داريم كه ميتواند در اختيار داستان نويسان، رماننويسان و فيلمنامهنويسان قرار بگيرد و اين به معناي داشتن ادبيات غني و پربار نيست.
در زمينه ادبيات هم بايد شرايطي وجود داشته باشد كه نويسنده به صورت خودانگيخته كتابش را منتشر كند. صرفا حمايت يك يا چند نهاد و توليد انبوه در اين زمينه باعث غناي ادبيات نميشود. به جاي انبوهنويسي بايد گزيدهنويسي كرد.
جمله ابتدايي حميدنژاد اين سوال را هم ايجاد ميكند كه بهتر نيست از طريق بررسي همين ادبيات يا مواد خام ادبي موجود شرايط را براي رونق سينماي دفاع مقدس فراهم كنيم؟ او اين نگاه را تاييد ميكند و ميگويد: طبعا اين راه اصوليتر است و از اين روش به نتيجه مطلوبتري ميرسيم، ولي باز هم به شرط اين كه زمينه لازم براي توليد فراهم شود. دلايل اين كه چرا شرايط توليد فراهم نيست، هم بارها تكرار شده و موضوع بحث شما نيست.
تخيل ممنوع!
يك منتقد سينمايي هم عدم اقتباس از ادبيات جنگ را يك سوال كليدي ارزيابي ميكند و ميگويد: حتي فيلمسازان دفاع مقدس ما خيلي مساله دفاع مقدس را ندارند. اگر داشتند علاوه بر اين كه سراغ تحقيق، پژوهش و استخراج نكتهها و خاطرات و تاريخ جنگ ميرفتند، سراغ لوكيشنها و بازماندههاي آن دوران هم ميرفتند. ما هنوز يكهزارم رنجها و زيباييهاي آن دوران را هم نگفتهايم.
مسعود فراستي اضافه ميكند: چيزي از نسل فيلمسازان جنگي ما باقي نمانده و كسي مثل حاتميكيا هم اين وادي را رها كرده. خيلي از آنها از جنگ فاصله گرفتهاند و امروزي شدهاند و بيشتر سراغ كارهاي راحتتر ميروند. براي همين بندرت فيلم آبرومندي مثل «فرزند خاك» ساخته ميشود كه آن هم با تلاش 10 ساله شخص كارگردانش ساخته شده و نه با همت مسوولان.
او توضيح ميدهد كه اين نگاه بر همه چيز جاري است و فقط براي خالي نبودن عريضه و آمار دادن است كه مسوولان ياد اين موضوع ميافتند: ساختن فيلم جنگي سخت و پرخرج است و از عهده بخش خصوصي هم برنميآيد. بخش خصوصي نحيف است و براي همين ترجيح ميدهد براي حفظ خودش فيلمهاي شرمآوري را بسازد كه روي پرده ميبينيم و حتي ارزش سرگرم كردن هم ندارد. دور و برمان پر از شعارهاي بيخود شده و وضعيت اسفبار است وضع سينما روز به روز بدتر ميشود.
فراستي اضافه ميكند: تخيل و واقعيت بالهاي هنر هستند،اما به عقيده من سينماي جنگ اصلا جاي تخيل نيست و فقط بايد بازسازي كرد. تخيل وقتي به درد ميخورد كه بر واقعيت استوار باشد و اين اتفاق نميافتد، مگر با رفتن به دل واقعيت، ما قبل از هر چيز احتياج به تاريخنگاري و ثبت واقعيت داريم؛ جاي تخيل در مراحل بعدي است. فعلا در موقعيتي نيستيم كه هر كس از ظن خود يار اين موضوع بشود. همه چيز دكان شده رئيس!»
نويسندگان چه ميگويند؟
روا نيست از ادبيات جنگ حرف بزنيم و سراغ نويسندگان اين آثار نرويم. احمد دهقان كه مازيار ميري فيلم «پاداش سكوت» را از داستان كوتاه «من قاتل پسرتان هستم» او اقتباس كرده ميگويد كه سينما و ادبيات وقتي ميتوانند به هم نزديك بشوند كه هر دو مستقل باشند. مثلا يك فيلمنامهنويس بتواند در سينما حرف خودش را بزند، ولي در كشور ما هيچكدام اين ويژگي را ندارند: «نكته ديگر اين است كه سينما هميشه از اين كه به ادبيات و تئاتر نزديك شود و كمك بگيرد و به نوعي اعلام وابستگي كند، اكراه داشته.
علاوه بر اين در كشور ما مفهوم غلطي با عنوان «فيلمساز مؤلف» شكل گرفته كه يكي از ملزوماتش اين است كه فيلمنامه را هم كارگردان بنويسد. در حالي كه مولف بودن قبل از هر چيز به جهانبيني خاص يك فيلمساز برميگردد. خيلي از فيلمسازان مولف، فيلمنامه خودشان را «نمينويسند.»
جواب دهقان به اين سوال كه براي حل اين مشكل چه بايد كرد، مختصر و مفيد و صادقانه است: «نميدانم!» ولي باز هم دلش نميآيد به اين نكته اشاره نكند كه هر وقت سينما بخوبي از ادبيات تغذيه كرده، خودش هم نفعش را برده؛ مخصوصا وقتي كه به اصل ماجرا هم وفادار بوده. مثالش هم «داييجان ناپلئون» است كه با حفظ اين مشخصات به يك كار ماندگار كمدي در تلويزيون تبديل شد. از اين نويسنده درباره كيفيت آثار سينمايي اقتباسي جنگ ميپرسم و ميگويد: «اين اتفاق خيلي كم افتاده، ولي كارگردانهاي زيادي را ديدهام كه بدون اسم نويسنده از ادبيات جنگ استفاده كردهاند.»
مجيد قيصري هم از دو نظر متفاوت به سوال ما جواب ميدهد. منظر اول او سينمايي است: «سينما دغدغه گيشه دارد و وقتي سراغ ادبيات ميرود كه مطمئن باشد در ارتباط با مخاطب موفق خواهد بود. براي همين ميبينيم كه اقتباسهاي اندك هم وقتي اتفاق ميافتد كه كتابي به چاپ چندم ميرسد و اين يعني نوعي موجسواري.»
اين نويسنده در ادامه، حرفهايش را از منظر ديگري پي ميگيرد كه به نوعي پيرو همان بخش اول هم هست: «نشانه اين موجسواري اين است كه كمتر ديدهايم سينماگري سراغ كتابي برود كه خودش كشف كرده. مهمترين دليل اين ماجرا اين است كه كمتر فيلمسازي پيدا ميكنيد كه اهل ادبيات و به روز باشد. انگار يك جورهايي برايشان كسر شان است. خيليهايشان با افتخار ميگويند ما رمان نميخوانيم. در حالي كه كارگرداني مثل اسپيلبرگ در همه كارهايش به نوعي از ادبيات استفاده ميكند.»
قيصري اضافه ميكند: «اتوبوس شب» 10 سال پيش نوشته شده و حداقل 7 سال از چاپ داستان احمد دهقان در مجله كمان گذشت تا فيلم «پاداش سكوت» را روي پرده ديديم. قبول كنيد كه ما خودمان نميتوانيم از سينماگرها خواهش كنيم نوشتههايمان را بخوانند يا خودشان «به روز كنند.»
هرچي نباشد، يك نويسنده در هر حالتي يك نويسنده است؛ با تمام صداقت و انصافي كه بايد در يك نويسنده وجود داشته باشد. اگر اين طور نبود، قيصري صحبتش را اينگونه تمام نميكرد: «من به خاطر بحث بازگشت سرمايه به تهيهكنندهها حق ميدهم. چون اولا كارهاي جنگي خيلي هزينهبر است و ثانيا جذابيت گيشه آنچناني هم ندارد. تهيهكننده خصوصي هم راغب نيست جهت بازگشت سرمايهاش براي خودش دغدغه ايجاد كند. اين كار بايد از طرف ارگانها و نهادهاي دولتي انجام شود. اين سوبسيدي است كه بايد آنها به مردم بدهند.»
جابر تواضعي
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]