واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: جامعه - اثرفقر بر بهداشت زنان و كودكان
جامعه - اثرفقر بر بهداشت زنان و كودكان
مترجم:روحالله حاتمي:بشر در طول دهههاي اخير پيشرفتهاي عظيمي را تجربه كرده است؛ پيشرفتهايي در زمينه سلامت كه با رشد اقتصادي، افزايش سطح تحصيلات، به ويژه بين زنان و در دسترس بودن تكنولوژيهاي جديد در باب بهداشت تقويت شده است.
نابرابريهاي مداوم و رو به رشد در امر سلامت هم در ميان كشورها و هم در خود كشورها آشكارا افزايش يافته است. نتيجه يك بررسي دقيق در مورد وضعيت بهداشت فقيرترين افراد (20درصد) و ثروتمندترين افراد (20درصد) كره خاكيمان كه اخيرا انجام شده است وضعيت مايوسكننده و غمانگيزي را نشان ميدهد. آن 20درصدي كه در بين كل جمعيت كره زمين فقيرترينها را تشكيل ميدهند به طرزي وحشتناك و نابرابر قبل از اينكه به سن 14 سالگي برسند تقريبا 10 بار بيشتر از آن 20درصد مقابل، يعني ثروتمندترين افراد كره زمين، مستعد مرگ و مير هستند. به همين نحو، دليل قوي و مشابه براي توزيع ناعادلانه نتايج بهداشت پيشرفته اين مشكل است كه 99درصد مرگ و ميرهاي مادران سالانه در كشورهاي در حال توسعه اتفاق ميافتد. اين فاصله بين ثروتمندان و فقيران در نتايج بهداشتي، يعني وضعيت سلامت فقرا در مناطقي كه فقر در آنها بيداد ميكند خويشتن را به خوبي نمايان ميسازد.
فقر چيست؟
عموما فقر به عنوان يك محروميت متفاوت و احاطهكننده تعريف ميشود كه قابليت افراد يا خانوادهها را لذت بردن از يك سطح مشخص رفاه متوقف ميكند. در عمل اين روش به تاكيد بر سطح درآمد يا مصرفي كه فرد، خانواده يا گروه از آن برخوردار است، معني ميشود. هنگامي كه اين سطح از درآمد يا مصرف زير سطح معيني باشد، فرد، خانواده يا گروه از برآوردن نيازهاي اساسي انساني همچون خريدن غذا يا پوشاك ناتوان خواهند بود.
يك جنبه مهم فقر اين است كه اغلب با ديگر انواع محروميت اجتماعي از قبيل آنها كه بر بنياد موقعيتهاي (شهري-روستايي)، نژادي، قومي و جغرافيايي و جنسيتي قرار دارند همپوشاني داشته و يكديگر را تقويت ميكنند.
به گزارش بنياد برآورد سازمان ملل، 50درصد از مردم دنيا را زنان تشكيل ميدهند، ولي دوسوم كارها بر عهده آنهاست، در حالي كه تنها يك درصد از كل درآمد جهاني را دريافت ميكنند و كمتر از يكصدم از داراييهاي جهاني را در مالكيت خود دارند.
UNDP اعلام ميكند كه 70درصد از فقراي جهان را زنان تشكيل ميدهند. در كشورها، تجربه زنان از فقر با نقشهاي ساختاري- اجتماعي شكل ميگيرد؛ نقشهايي كه براي زنان و مردان تعيين ميشود. در پهنه جهان، زنان باري مضاعف را به دوش ميكشند؛ باري كه از فعاليتهاي توليدي به همراه فعاليتهاي بازتوليدي مثل بچهداري و ديگر وظايف خانوادگي تركيب ميشود. در جهان، زنان، به طور ميانگين فقط اندكي بيش از 50درصد از درآمد مردان را درميآورند و اغلب در بخش خصوصي[غير رسمي] استخدام ميشوند، يعني همان بخشي كه آنان با ناامنيهاي زيادي مواجه ميشوند. به علاوه، زنان در مقايسه با مردان غالبا محدود شده و هيچ كنترلي بر ابزار توليد همچون پول، تضمين و اعتبار(مالي) نداشته و به آموزش، مهارتها، فرصتهاي استخدامي و وكالت سياسي دسترسي اندكي دارند.
زنان در خانه، اغلب به واسطه تقسيم نامتوازن منابع و قدرت دچار زيانديدگي بيشتري ميشوند. بنابراين، تجربه زنان از فقر، اعتماد آنان بر شبكه اجتماعي، اهميت حقوق بازتوليدي، آسيبپذيري شان براي قرار گرفتن در نقش قرباني و فشار [بر آنان] براي همراه شدن با هنجارهاي فرهنگي را در بر ميگيرد.
[رابطه]ي متقابل interactional بين فقر و جنسيت به نظريه [زنانه شدن فقر] منجر شده است. افزايش شمار زنان سرپرست خانوار و اين حقيقت كه به گونهاي نظاممند زنان در زمينههاي اقتصادي- اجتماعي از مردان فقيرترند، خود گواهي بر اين مدعاست. مطالعات نشانگر آن است كه زنان سرپرست خانوار احتمالا بايد از مردان سرپرست خانوار فقيرتر باشند. مضافا زنان تقريبا در هر جامعهاي و در شاخص اقتصادي رفاه از مردان عقب افتادهاند.
بر اساس يك برآورد دوسوم از مردم بزرگسال بيسواد را زنان تشكيل ميدهند و با توجه به اينكه زنان عمر طولانيتري از مردان دارند، غالبا بيشتر مريض و ناتوان ميشوند. همچنين، زنان در زمينه داشتن وقت با فشار زيادي مواجه شده و اغلب فقر زمان را تجربه ميكنند (نداشتن وقت براي انجام تمام كارهايشان).
فقر اغلب به مثابه وضعيتي تعريف ميشود كه بر اساس آن درآمد يا مصرف خانواده يا فرد پايينتر از سطحي مشخص قرار دارد. در اين مقياس كه فقر به صورت چند بعدي فهميده ميشود، نه تنها درآمد پايين بلكه فقدان دسترسي به منابع، خدمات و مهارتها، آسيبپذيري، ناامني، عدماقتدار و بيتوجهي به نظرياتشان را نيز در بر ميگيرد.
چگونگي شناخت فقر
اگرچه فقر اغلب به مثابه داشتن درآمد پايين فرض ميشود، ولي در عمل با مقدار درآمد خانواده سنجيده ميشود. عملا، اطلاعات زياد در مورد فقر از سنجش مقدار مصرف يا هزينه خانواده و ديگر روشهاي درآمدي بهدست ميآيد. به طور كلي، خط فقر مطلق بر حسب مقدار درآمد (يا مصرف) مورد نياز جهت خريد سبد كالايي كه نيازهاي اساسي فرد را برآورده ميكند، سنجيده ميشود. اين سبد كالا ممكن است شامل مواد غذايي و يا غير مواد غذايي باشد. به طوري كه فقط بتوان تصور كرد، سبد كالا بايد الگوهاي شايع متداول فرهنگي مصرف را نشان بدهد و نه حقيقتا ارزانترين غذا و يا كالاي موجود را.
سنجش توانمندسازي جنسيتي (GEM) فراتر از تاكيد بر توانمنديها، بر مشاركت تكتك زنان تاكيد ميكند و نابرابريهاي جنسيتي را در موارد زير بيان ميدارد:
فقر اغلب با قوميت، جنسيت و ديگر اشكال ساختاري- اجتماعي محروميت همپوشي دارد. اين مسئله اغلب براي تمركززدايي و در نظر گرفتن مجزاي شاخصهاي فقر در اين گروهها بصيرتبخش است. كشف سطوح فقر و نابرابري ميان اين گروهها، اجتماعات و به طور كلي ميان مردم ميتواند بصيرتهاي حائز اهميتي را فراهم كند.
رابطه فقر و بهداشت
رشد تعهد بينالمللي به منظور از بين بردن همه جنبههاي فقر، به توجه زيادتري براي سلامتي فقرا انجاميده است. بهبود نتايج بهداشتي بين افراد فقير و اجتماعات به طور فزايندهاي به عنوان هدف كليدي براي توسعه اقتصادي و كاهش فقر، تشخيص داده شده است. اين مسئله با شواهدي درباره ارتباط تنگاتنگ بين فقر و بهداشت در خانواده، جامعه و كشور تاييد ميشود. داشتن سلامتي به عنوان حق اساسي بشري شناخته شده است. اين ارتباط تنگاتنگ و پيچيده بين سلامتي و فقر در MDG انعكاس پيدا ميكند.
سازمان بهداشت جهاني، بهداشت را به عنوان حالت رفاه فيزيكي، ذهني و اجتماعي تعريف ميكند و نه اساسا به عنوان فقدان بيماري يا ناتواني.
بر اساس تحليل WHO، 90درصد از مرگ و ميرها در سنين زير 15 سال و قبل از 5 سالگي روي ميدهد. پس اولين مقوله درباره دوران كودكي (تا پنج سالگي) ميباشد. مقوله بعدي به بزرگسالي ميپردازد و مقوله سوم بهداشت خود مادر است كه توجه ويژهاي را ميطلبد. چون اختلاف شديدي در نرخ مرگ و مير مادران (MMR) در كشورهاي فقير در مقايسه با كشورهاي ثروتمند وجود دارد.
نابرابري در عوامل موثر بر بهداشت
درآمد پايين خانواده، تحصيلات پايين، شرايط زندگي نامناسب شامل دسترسي محدود به آب آشاميدني و اقدامات بهداشتي و سوء تغذيه، ظاهر فقر هستند و به طور مستقيم به مسئله بهداشت فقرا و اجتماعات به حاشيه رانده شده آسيب ميزند. اين مسائل با ناتواني فقرا براي حفاظت از خودشان در برابر خطرات از طريق مصرف مناسب و كافي كالاها و خدمات شكل ميگيرد. اين عوامل به طور موثري يكديگر را تقويت كرده و با همديگر نوعا به نتايج كلي بيماري بين فقرا منجر ميشود. بيشتر جنبههاي فقر همپوشا بوده و محروميت اجتماعي را در زمينههاي جنسيتي، مناطق جغرافيايي (مشتمل برشهر و روستا) و قومي تشديد ميكند؛ بنابراين زنان اغلب سطح آموزشي پايينتري داشته و در معرض هواي آلوده خانه قرار گرفته و تغذيهاي نامناسبتر از مردان دارند.
درآمد خانواده
افزايش درآمد خانواده با افزايش دستاوردهاي بهداشتي كودكان همگام است. تغذيه و پيگيري سلامت بزرگسالان با افزايش سطح درآمد، بهبود مييابد. به علاوه، شواهد حاكي از آن است كه درآمد بيشتر تاثير زيادتري بر سلامت كودكان در خانوادهها دارد، يعني همان جايي كه زنان كنترل بيشتري بر درآمد خانواده داشته و در تصميمگيريهاي خانوادگي، مشاركت فعالانهتري دارند نسبت به آن جاهايي كه قدرت تصميمگيري زنان ضعيف است. درآمد زنان نسبت به درآمد مردان تاثير بيشتري بر زنده ماندن كودكان و تغذيه آنان دارد. طي مطالعاتي كه با استفاده از خدمات بهداشتي با مراقبتهاي دوره جنيني و سه ماهه اول بارداري سنجيده شد، مشاهده گرديد، در ميان زناني كه به نسبت كنترل كمتري بر منابع خانواده دارند، استفاده از خدمات بهداشتي كمتر عموميت يافته است.
آموزش
دستيابيهاي آموزشي شديدا با درآمد همگام و همسو بوده و آموزش با رشد دستاوردهاي بهداشتي رابطه مثبتي دارد. نشان داده شده است كه آموزش، بالاخص دانش مربوط به بهداشت و آگاهي با طرق بهتر تغذيه كودكان و در كل تغذيه بهتر، با روشهاي بهداشتي و استفاده از خدمات بهداشتي مادران و كودكان همسو ميباشد. به علاوه، اطلاعات مربوط به بهداشت به طور ناعادلانهاي در ميان گروههاي اجتماعي- اقتصادي توزيع شده است.
در سطح جهاني، آموزش دختران به مثابه بر عهده گرفتن نقش واسطهاي در توسعه بشري فهم ميشود. تاثيرات مثبت آموزش دختران نشان داده شده است تا از نسلها فراتر رفته، در دستاوردهاي بهداشتي مناسبتر در ميان زنان، كودكانشان و بالاخره نوههايشان نتيجه دهد. دادههايي از 40 كشور نشان ميدهد كه بيشترين نرخ مرگ و مير كودكان زير پنج سال در خانوادههايي روي ميدهد كه مادرانشان مدرسه نديدهاند. درخانوادههايي كه مادران مقداري آموزش ابتدايي ديدهاند، اين نرخ پايينتر بوده و پايينترين نرخها هنوز در خانوادههايي است كه آموزش دوره راهنمايي(دوم) را پشت سر گذاشتهاند. مطالعات به علاوه نشان ميدهند كه با هر سالي كه بر آموزش مادران افزوده ميشود، نرخ مرگ و مير در ميان كودكان زير پنج سال ممكن است بين 5 تا 10 درصد كاهش يابد.
تاثير مثبت آموزش به زنان در باب بهداشت كودكانشان با مطالعه 63 كشور به اثبات رسيده است. يافتههاي تحقيق حاكي از آن است كه كاهش سوء تغذيه از 1970 تا 1975 به طور گستردهاي قابل استناد به افزايش تحصيلات زنان است. از آن زمان كه زنان تحصيلكرده، نوعا، رفتارهاي بهداشتي را بهتر دريافتهاند و تغذيه بهبود يافته است و از آن زمان بيشتر محتمل است كه آنان، زمان ميان تولدها را افزايش دهند و كمتر محتمل است كه در مقايسه با زنان تحصيل نكرده، به هنگام وضع حمل بميرند. بانك جهاني تخمين ميزند كه براي هر هزار زن، يكسال تحصيل افزوده ميتواند مانع 2 مرگ مربوط به مسووليتهاي مادري در ميانشان شود.
شرايط زندگي
براي فقرا شرايط زندگي غالبا با مسكن نامناسب، شلوغي، ناامني و محيط غير بهداشتي تعريف ميشود كه ممكن است مستعد سيل و آلودگي باشد. عفونت حاد تنفسي كه منجر به مرگ تخميني دو ميليون كودك در سال 1998 شد، با فقر و شرايط مسكن فقراي همراه و همبسته است. نزديك به نيمي از مردمان، با سوخت جامد آشپزي ميكنند كه بر اثر آن زنان و بچهها در معرض سطوح آلايندهها قرار ميگيرند. بر بنياد يك تخمين، در داخل خانهها، دود حاصل از سوختهاي جامد منجر به 36درصد از عفونتهاي تنفسي خفيف، 22درصد از بيماريهاي عفونتهاي ريوي مزمن و 5/1درصد از سرطانهاي ناي، نايژه و ريه ميشود.
منبع: سايت سازمان بهداشت جهاني
www.who.com
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]