تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835150128
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - گفت وگوی نوروزی خبرآنلاین با دکتر مهدی محقق / وقتی بین تحصیل علم و رفتن به بازار مردد می شوی... محمدرضا اسدزاده - او سال های 1330 ملبس به لباس روحانیت بوده است. اگرچه همان سال ها با ورود به دانشگاه صلاح دیدو این لباس را کنار گذاشت. مجتهدی که پای درس استادان بزرگی از حوزه و دانشگاه آن زمان نشسته است و علم آموخته است. با او درباره مشقات علم آموزی و وسوسه های ثروت اندوزی سخن گفتیم. دیدار نوروزی ما با استاد دکتر محقق، رئیس سابق انجمن آثار و مفاخر ایران در منزل ایشان در فضایی بسیار صمیمی که مملو از خاطرات و نماهایی فرهنگی بود، انجام شد. زبان خاطره گو و شیرین دکترمحقق فضای دیدار را تبدیل به گپی کرد و به روزگار گذشته استاد برگشتیم. اول می خواستیم با او درباره وضعیت نخبگان در دهه هشتاد سخن بگوییم، اما بحث از گذشته و خاطرات روزگار رفته و ناخوش احوالی استاد فضای دیدارمان را به سوی دیگری کشاند. مهدی محقق متولد مشهد است. او سال 1308برای ادامه تحصیل به تهران آمد. از سال 1323 تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و موفق به اخذ درجه اجتهاد در محضر آیتالله کاشفالغطاء و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری شد. وی در نوزده سالگی وارد دانشگاه تهران شده است و دورهی دکترای الهیات را نیز در همانجا گذراند.در سال 1338 توانست درجه دکتری زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران اخذ کند. تدریس در دانشگاههای تهران، مشهد، امام صادق (ع)، شهید مطهری، تربیت مدرس و دانشگاههای لندن، مک گیل کانادا و مالزی از جمله سوابق آموزشی دکتر محقق محسوب میشوند. استاد محقق تاکنون به پاس خدمات فرهنگی، سوابق آموزشی و تألیفات خود از سال 1349، موفق به کسب 14 نشان، مدال و تقدیرنامه شده که از جمله آنها میتوان به جایزه بهترین کتاب سال در سالهای 49 و 69، لوح تقدیر و استادی ممتاز در سال 72 از دانشگاه بینالمللی مالزی و لوح تقدیر و جایزه در سال 77 در دوازدهمین جشنواره خوارزمی اشاره کرد. با او که در آغاز دهه هشتاد به عنوان چهره ماندگار انتخاب شد و در سال 80 نشان دانش و جایزه پیشکسوتان را گرفته است به گفت و گو نشستیم. بخشی از گفت گوی گروه اندیشه خبرانلاین را با او می خوانید. *************** از کودکی های و نوروز های گذشته بگویید؟ نوروز های ما همه با کتاب و خواندن و نوشتن گره خورده اند. من در بهمن ماه 1308 هجرى شمسى در شهر مشهد به دنیا آمدم.این تاریخ از سنین قمرى مقارن با ماه شعبان و میلاد با سعادت حضرت ولى عصر عج است و به همین جهت نام من را«مهدى»گذاشتند. یعنی حتی دورانی که کودک بودید و در منزل پدرتان؟ بله. پدرم هم مردی اهل علم بود. پدرم مرحوم حاج شیخ عباسعلى محقق واعظ خراسانى که فرزند مرحوم آخوند ملابمانعلى دامغانى بود از وعاظ درجه یک خراسان به شمار مىآمد و علاقه و تسلط زاید الوصفى به نقل و نشر اخبار و احادیث آل محمد-علیهم السلام- داشت. این عشق و توجه او به اخبار و احادیث بدان پایه بود که وقتى مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمى رضوان الله علیه- کتاب سفینة البحار را تألیف مىکرد، مرحوم پدرم از ترس اینکه مبادا امکان چاپ آن با شرایط و اوضاع آن زمان دست ندهد، همه کتاب را با دست خود استنساخ کرد، چنانکه هم اکنون یکدوره سفینه خطى به خط پدرم در خانواده ما باقى مانده است. انگار دوره ای هم پیس از واقعه گوهرشاد پدرتان زندان بود؟ بله . من شش ساله بودم که واقعه خونین مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد. هنوز صداى صفیر گلولههایى که در شب واقعه شلیک مىشد در گوش من طنینانداز است خصوصا که این واقعه مصادف شد با پنهان زیستن پدرم زیرا او از کسانى بود که در شب واقعه منبر رفته بود و در ضمن سخنانش گفته بود: «گویى ما در زیر پرچم انگلیس هستیم که هر چه آنان بخواهند باید اطاعت شود.» سرانجام پدرم پس از مدتها زندگى مخفى خود را به شهربانى مشهد معرفى نمود و از آنجا به زندان قصر منتقل شد و بیش از سه سال را در آنجا گذارند.در سال 1317 با آزاد شدن مرحوم پدرم ما به تهران آمدیم و با توجه به اینکه پدرم ممنوع المنبر بود و درآمدى هم نداشت، خودش به اتفاق دو برادر بزرگترم به حجرهاى در مدرسه سپهسالار رفتند و بقیه خانواده در اتاقى کوچک که در بازارچه نایب السلطنه قرار داشت مقیم شدند، سرگردانى پدر براى تدبیر معاش و بىاطلاعى او از تشریفات نام نویسى، رفتن مرا به مدرسه به تعویق انداخت تا بالاخره در دبستان فرهنگ ثبت نام کردم. در سال 1321 وارد دبیرستان شدم، در آن حال آشفتگى وضع معیشت خانواده، آرامش خاطرى براى من باقى نگذاشته بود. لذا با یک تصمیم ناگهانى، در نیمه بهمن همان سال درس را رها کردم و به بازار روى آوردم و مدت 3 سال به شاگردى مغازه و تحصیلدارى تجارتخانه مشغول شدم، تا اینکه دو برخورد اتفاقى مرا از این کار منصرف ساخت، از این رو جامع المقدمات را برداشتم و به مدرسه خان مروى آمدم و مرحوم پدرم مرا به استاد سالخوردهاى به نام حاج سید هادى ورامینى سپرد. آن مرحوم که مىگفت در صرف و نحو شاگرد مرحوم حاجى میرزا آقا کوچک ساوجى بوده، در مدت 4 ماه صرف میر و عوامل ملا محسن وانموذج و صمدیه را با کوششى هر چه تمامتر براى من درس گفت و قرار گذاشت روزى در حضور پدرم از من آزمایش به عمل بیاورد.در روز موعود، او شروع به خواندن قرآن کریم کرد و نوع کلمات را از نظر صرفى و حالت آنها را از نظر نحوى از من سؤال مىکرد و من بىدرنگ پاسخ مىدادم.این نخستین بار بود که طعم موفقیت در علم را چشیدم. پدرتان کی فوت کرد؟ در اسفندماه 1337 همین سال پدرم با عارضه سکته ناگهانى دار فانى را وداع کرد و خلق انبوهى از روحانیون و متدینین بازار تهران او را از بیمارستان بازرگانان تشییع کردند و در قم به خاک سپردند. مرحوم پدرم مردى با تقوى و مؤمن و فعال و پرکار بود و تا آخرین ماههاى حیاتش از کوشش و جهد در راه علم باز نایستاد چنانکه تقریبا یکماه و نیم پیش از درگذشتش براى کتاب روضات الجنات چاپ قدیم که فاقد فهرست بود و بدشوارى شرح حال علماى مورد نیاز از آن به دست مىآمد فهرست مضبوط و منظمى تهیه کرد چنانکه آخرین دست نبشته آن مرحوم همان است که در آخر آن فهرست بدین گونه آمده است. هیچ وقت شد که تصمیم بگیرید درس را رها کنید و به دنبال ثروت بروید؟ بله . راستش یک بار وقتى من در سال اول دبیرستان بودم، مقدارى از علم زده شدم و از مدرسه بیرون آمدم و به دنبال کسب و کار آزاد رفتم. بعد یکى، دو مورد سفر پیش آمد که به اتفاق پدرم به مشهد رفتم و این در حالى بود که در آن شرایط سنى بشدت نسبت به مسائل مذهبى و دینى بخصوص مسائلى که پدرم روى منبر ایراد مىکردند، کنجکاو بودم. به این ترتیب بعد از ان علم زدگی نخستین مشوق من مرحوم پدرم بودند. بعد هم که خوشبختانه تحصیلم را پى گرفتم، با چند نفر استاد ممتاز روبرو شدم که تاثیرى عمیق بر من گذاشتند و تا آخر عمر آنها را فراموش نخواهم کرد این اشخاص عبارت بودند از مرحوم ادیب نیشابورى که در خدمتشان ادبیات عرب و معانى بیان مىخواندم، مرحوم میرزا محمد على مدرس تبریزى که در تهران استاد فقه من بودند و دیگر مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى که استاد فلسفه من بودند، در هر حال هم هر گونه تلاش و کوششى که بنده در راه علم انجام مىدهم مرهون الطاف و بزرگواری هاى این بزرگان و نفس گرم مرحوم پدرم است، خداوند، باران رحمت بیکرانش را بر آنها بریزاناد. در مسیر زندگی تان هر جا تعارضی بین علم اموزی و امور مادی پیش امده، چه کرده اید؟ بنده شخصا هر کجا که تعارضى میان علم و امور مادى برایم پیش آمده، احساس کردهام که به سمت علم گرایش و تمایل بیشترى داشتهام. وقتی بین تحصیل علم و رفتن به بازار مانده بودم، با تشویق های پدر و روبرو شدن با استادان برجسته، علم را انتخاب کردم. سختی های مادی اش را هم به جان خریدم. البته مدتى در جوانى فکر مىکردم که درس مىخوانم و مدرک مىگیرم چون درس بدون مدرک بىفایده است، و به همین دلیل هم براى ثبت نام به دانشکده الهیات رفتم.در آنجا به من گفتند سن تو 17 سال است.در حالى که ما کمتر از 18 سال را نمىپذیریم هر چند در آن ایام دانشجوى الهیات-معقول و منقول-را با گواهینامه بعضى از اساتید بزرگ قبول مىکردند. با این حال به من گفتند که باید تا سال آینده صبر کنى. سال بعد که مىخواستم به دانشگاه بروم علىرغم اینکه خیلى خوشحال بودم، اما مىدانستم که براى اخذ مدرک است که دارم این کار را مىکنم.در همان وقت موردى پیش آمد که ناگزیر شدم به مشهد بروم و لحظهاى که در آنجا چشمم به استاد ادیب نیشابورى افتاد این تردید در وجودم شکل گرفت که به تهران بیایم و لیسانس بگیرم، یا در آنجا بمانم و چیز یاد بگیرم. ولى سرانجام کفه علم برترى پیدا کرد و ترجیح دادم همانجا بمانم، بعد هم که لیسانس گرفتم تردیدى پیش آمد که یا با رتبه ادارى در تهران بمانم و یا با چند برابر حقوق با رتبه دبیرى به شهرستان بروم، دیدم اگر در تهران بمانم مىتوانم از محضر اساتید بزرگوارى مثل آقایان سید کاظم عصار، آقا شیخ محمد تقى آملى، آقا میرزا ابوالحسن شعرانى و الهى قمشهاى استفاده کنم و در عین حال دنبال یک رشته دیگر دانشگاهى هم بروم و از وجود استادان گرانقدرى نظیر مرحوم همائى، مرحوم فروزانفر و مرحوم بهمنیار کسب فیض کنم، به این دلیل حقوق ماهیانه 160 تومان را به همراه بهرههاى علمى در تهران پذیرفتم و حقوق 800 تومانى شهرستان را رها کردم.این موضوع بارها در زندگى من تکرار شده است. یکبار هم هنگامى که دانشجو بودم از مصر دعوت کردند که در کنگره اسلامى دانشجویان شرکت کنم. در همان حال هم عدهاى از دوستانم مشغول سرمایهگذارى براى تأسیس یک مدرسهاى بودند از این رو به من هم پیشنهاد کردند که با همان اندک پولى که داشتم در این کار شرکت کنم و همه ساله هم منفعت پولم را بگیرم.اما من ترجیح دادم آن را بابت کرایه رفت و برگشت بپردازم و به قاهره بروم چون فکر مىکردم در آنجا کتابى مىبینم، کتابى مىخرم و با اساتیدى گفت وگو مىکنم. الان هم خیلى خوشحالم که آن کار را کردم و هنوز لذتش را احساس مىکنم، هرگز هم براى من این حالت که کفه مادیات بر کفه علم غلبه کند پیش نیامده است.به همین دلیل هم هست که هر وقت ریاست و یا مسئولیتى از این قبیل را به عهدهام قرار مىدادند به نحوى خودم را کنار مىکشیدم تا این توفیق علمى را از دست ندهم.این مسئله همیشه در من بوده و هست یعنى اگر الان هم هنگام خروج از اینجا به من بگویند مىتوانى به خانه بروى و استراحت کنى و یا در فلان محل که مجلس سخنرانى برپاست چند کلمه چیز یاد بگیرى، بدون تردید دومى را بر مىگزینم و این به غیر از طینت و نهاد انسان، به چیز دیگرى ارتباط پیدا نمىکند. خیلی جاها گفته اید که میرزا مهدی آشتیانی خیلی روی شما اثر گذاشت. کی و کجا با ایشان آشنا شدید؟ نوجوان که بودم بىصبرانه منتظر بودم تا سیوطى را نزد استاد شروع کنم چون مىدانستم به دشوارى چنین استاد نحوى مىتوان یافت.اما مرگ ناگهانى استاد در اورازان طالقان، کاخ آرزوى مرا فرو ریخت. ناچار در جستجوى استاد نحو به مدرسههاى مختلف تهران مراجعه کردم، تا اینکه یکى از تاجرزادگان تهران که به درس طلبگى آمده بود گفت که در مدرسه سپهسالار قدیم که پشت مدرسه مروى قرار دارد، استادى اهل آذربایجان، درس سیوطى حاشیه و مغنى مىدهد. در درس مغنى او آقاى میرزا عبد الجواد حکیمى- دکتر عبد الجواد فلاطورى استاد دانشگاه کلن آلمان- و چند تن دیگر حاضر مىشدند. به این ترتیب من هم به درس سیوطى و حاشیه ایشان راه پیدا کردم.ولى از استاد چندان راضى نبودم، چون ایشان خود از طلبگى سر خورده بود و به هنگام درس هم جسته گریخته سخنان مأیوس کننده بر زبان مىآورد، اما بر خلاف این استاد، دیگر مدرس بزرگ و بزرگوار آن مدرسه مرحوم مغفور میرزا مهدى آشتیانى- رضوان الله علیه- که از نوابغ روزگار و نوادر عصر ما بود، بر شوق و ذوق من واقف گردید و حجره و راتبهاى در آن مدرسه برایم مقرر فرمود و همین تشویق او سبب شد که من درس را رها نکنم و با کوشش هر چه بیشترى آن را ادامه بدهم. در این موقع دو تن از مدرسان بزرگ مشهد به تهران آمدند که در آن مدرسه آمد و شدى داشتند یکى مرحوم شیخ محمدرضا ترابى خانرودى و دیگرى حاج شیخ حسین وحیدى خراسانى. من و آقاى علوى فرصت را مغتنم شمرده و معالم الاصول را نزد مرحوم ترابى و شرح منظومه منطق را نزد آقاى وحیدى خواندیم وجود این دو استاد ارجمند موجب شد که آن مدرسه محل رفت و آمد فضلاى خراسان گردد. چه شد که بعد از آن دوره به مشهد رفتید؟ تهران برای تحصیل بهتر نبود؟ در تابستان 1326 میان دو امر مخیّر بودم:یکى رفتن به مشهد و تحصیل علم به طور جدى خصوصا که خانوادهام با رفتن من موافقت کرده بودند و دیگرى رفتن به دانشکده معقول و منقول براى اخذ لیسانس که دیگر مانع سنى برایم وجود نداشت و مسلما من که طالب علم بودم اولى را بر مىگزیدم زیرا این آرزوى من بود که مغنى و مطول را که پیش استادان کم مایه در تهران خوانده بودم دوباره پیش استادى مبرز همچون ادیب نیشابورى بخوانم. آقاى ترابى هم که گفتم علاقهمندىام را به ادبیات عرب شاهد بود مرا تشویق به تحصیل در مشهد کرد. سخنان او و موفقیت هایى که آقاى عبد الجواد حکیمى و محمد جعفر جعفرى لنگرودى- استاد دانشکده حقوق- در درس ادیب نیشابورى به دست آورده بودند بیش از پیش مرا مصمم کرد که به مشهد بروم.خانواده من به جهت بیمارى مالاریا که گریبانگیرم شده بود صلاح ندانستند در مشهد تنها زندگى کنم لذا به فکر افتادم تحصیلات خود را در دانشکده علوم معقول و منقول ادامه دهم.براى نام نویسى که مراجعه کردم گفتند حداقل سن براى ورود هجده سال است و من هر چند گواهینامه علمى از آقایان آقا میرزا مهدى آشتیانى و آقا میرزا محمود شهابى خراسانى داشتم و مسلما در امتحان ورودى موفق مىشدم، به علت اینکه یکسال تا هجده سالگى من باقى بود نتوانستم وارد شوم. از خاطرات این دوره وضع رقتبار مرحوم حاج میرزا مهدى آشتیانى بود. ایشان درس فلسفه مىگفتند و بسیارى از فضلا از جمله مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانى و سید جلال الدین آشتیانى در آن شرکت مىکردند. آن مرحوم که از نوابغ روزگار و لقب «فیلسوف شرق» واقعا در خور وى بود. متأسفانه در کمال عسرت مىزیست و بارها در سر درس دچار عارضه خونریزى معده شد. یکبار که او را به بیمارستان رضانور انتقال دادند وقتى بیمارستان آتش گرفت و او را بر روى تخته پارهاى به سوى دیگر عمارت منتقل مىکردند. مرا دید که به دیدنش آمده بودم، چشمانش پر اشک شد و دعا کرد که من در جریان علم و عالمى به سرنوشت او دچار نگردم. یک بار دیگر او را به این حالت دیدم و آن وقتى بود که به همراهى یک از همدرسانم به دیدن او در خیابان نایب السلطنه رفتیم. زن صاحبخانه فحاشى و ستیزگى فراوانى در مورد اخذ اجاره یا افزودن آن کرد و وقتى که خانه را ترک کرد استاد با همان وقار همیشگى رو به ما کرد و گفت«تازه این بار ملاحظه شما را کرد و ملایمتر بود». مرحوم پدرم در آغاز مرا همراهى کرد و از سرپرست مدرسه نواب در مشهد خواست تا حجرهاى در اختیار من گذاشته شود.در مدت کوتاهى وسایل مختصرى براى زندگى تهیه کردم و پدرم ده من زغال براى من خرید تا کرسى بگذارم و اتاقم در زمستان گرم باشد ولى من در تمامى آن زمستان چنان سرگرم درس و بحث بودم که حتى دستى به زغالها نزدم، از ساعت 7 صبح تا 9 به درس مطول مرحوم ادیب مىرفتم و از 10 تا 12 به درس شرح لمعه و قوانین مرحوم حاجى میرزا احمد مدرس یزدى و از 2 تا 4 بعد از ظهر به بیان مطول درس دیگر مرحوم ادیب و بقیه اوقات را با همدرسانم به مباحثه مىپرداختم. پس چرا در مشهد نماندید و برگشتید تهران؟ مدت یکسالى که من در حوزه علمیه مشهد بودم از بهترین سنین زندگى من محسوب مىشود خصوصا که علاوه بر دسترسى به استادان فاضل و دانشمند و استفاده از درس آنان، با برخى از بزرگان اهل تقوى و فضیلت آشنا شدم که از میان آنان مىتوانم مرحوم شیخ مجتبى قزوینى و آقا میرزاد جواد آقا تهرانى را نام ببرم. در نظر داشتم که اگر در مشهد براى ادامه تحصیل بمانم از درس دو مدرس بزرگ فقه و اصول آن شهر یعنى مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و مرحوم حاج شیخ محمد کاظم دامغانى استفاده کنم.چند صباحى هم به درس این دو بزرگوار رفتم ولى متأسفانه به علل مادى در مشهد نتوانستم بمانم و به تهران برگشتم و این فرصت پیش آمد که تحصیلات خود را در فقه و اصول و فلسفه نزد بزرگان و مشایخ تهران ادامه دهم و با ورود به دانشکده معقول و منقول در جریان دروس دانشگاهى قرار گرفتم. در امتحان ورودى دانشکده که در شهریور 1327 صورت گرفت و متجاوز از دویست نفر شرکت کرده بودند من شاگرد سوم شدم و در همان امتحان با مرحوم شهید دکتر بهشتى آشنا شدم که ایشان شاگرد دوم شده بودند. درس هاى دانشکده در برابر آنچه که ما در حوزهها اندوخته بودیم سطحى و جزئى بود لذا ما فقط در امتحانات آخر سال شرکت مىکردیم. در خلال سالهاى 1327 و 1330 که دانشجوى دانشکده معقول و منقول محسوب مىشدم، به جاى حضور در کلاسهاى درس رسمى به درس مدرسان بزرگ تهران رفتم و دورههاى عالى فقه و اصول و فلسفه و کلام را نزد مرحوم سید محمد کاظم عصار و مرحوم میرزا محمد على مدرس تبریزى و مرحوم شیخ محمد تقى آملى و مرحوم شیخ ابو الحسن شعرانى و مرحوم میرزا مهدى الهى قمشهاى فرا گرفتم و از مفاوضات و مجالس مرحوم میرزا مهدى آشتیانى نیز برخوردار شدم.خداوند همه آنان را غریق رحمت خود گرداند.این بزرگواران مرا به تشویقهاى علمى خود مفتخر ساختند و بر جد و جهد و اجتهاد من شهادت دادند و در نتیجه از دو مرجع بزرگ یعنى مرحوم حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطا و مرحوم حاج سید محمد تقى خوانسارى موفق به اخذ درجه اجتهاد رسمى شدم که همان موجب معافیت من از خدمت نظام وظیفه شد و توانستم بدون وقفه به تحصیل و تحقیق ادامه دهم. در سال 1330 براى اخذ لیسانس دوم که منتهى به دکترى هم مىشد وارد دانشکده ادبیات شدم و فقط در برخى از کلاس ها از جمله درس فرانسه شرکت مىکردم. مرحوم آیت الله کاشانى معتقد بود که در من فصاحتى وجود دارد که در معلمى باید از آن استفاده کنم و وقتى تعلل مرا در امر استخدام دید گفت:«شما بیسوادا خودتونو کنار مىکشین که همه جاها را کافرا گرفتن» کلمه «بیسواد»تکیه کلام آن مرحوم بود لذا نامهاى در صلاحیت من به وزارت فرهنگ نوشت و من به تشویق آن مرحوم از آن سال کار تدریس در دبیرستان را شروع کردم.از همان سال اول تدریس با دو دوست صمیمى آقایان دکتر سید جعفر شهیدى و دکتر سید على موسوى بهبهانى آشنا شدم که نعمت مصاحبت و مجالست هر دو هنوز پایدار است، خداوند به هر دو عمرى طولانى عطا بفرماید. در سال دوم دانشکده ادبیات که حضور در کلاسها اجبارى بود مناسب دانستم که لباس روحانیت را که مدت پنجسال بر تن داشتم ترک کنم و در این امر با مرحوم پدرم و مرحوم راشد مشورت کردم و آنان متفق القول بودند که من براى تدریس و تحقیق ساخته شدهام و این امر مقید به لباس خاصى نیست.در دانشکده مورد محبت و احترام استادان بودم.از دکتر ذبیح الله صفا و دکتر محمد معین تصحیح متون ادب فارسى را آموختم و مرحوم بدیع الزمان فروزانفر تحلیل تاریخى ادوار مختلف فرهنگ اسلامى و ادب فارسى را به من آموخت و آشنایى با اساتید دیگر، مرا با فرهنگ ایران باستان آشنا کرد. در سال 1333 در زبان و ادبیات فارسى لیسانس گرفتم و بلافاصله در دوره دکترى شرکت کردم.در این مدت تدریس در دبیرستان هم کماکان ادامه داشت.در سال 1334 دوره دکترى علوم معقول و منقول افتتاح شد و من در دکترى معقول ثبت نام کردم.مرحوم استاد محمود شهابى کتاب شفا و مرحوم راشد کتاب اسفار و مرحوم فروازنفر رساله قشیریه را تدریس مىکردند. در سال 1336 دوره دکترى زبان و ادبیات فارسى را به پایان رساندم و در سال 1337 دوره دکترى علوم معقول و منقول پایان یافت. چطور شد که به کانادا رفتید و تصمیم گرفتید شرح منظومه را در غرب منتشر کنید. انگار استقبال زیادی از سوی استادان فلسفه آمریکایی شد؟ بله . در سال 1344 به دعوت دانشگاه«مک گیل» براى تدریس به کانادا عزیمت کردم و در آنجا بود که با همکارى و تشویق چند استاد خارجى تصمیم گرفتیم میراث علمى شیعه را که تا آن زمان ناشناخته مانده بود، به دنیاى علم معرفى کنیم، بدین منظور جهت شروع کار، شرح منظومه را انتخاب کردیم که با اسلوب علمى جدید آن را به چاپ رساندیم. علت برگزیدن شرح منظومه به این جهت بود که مىدانستیم نشر ترجمه سبزوارى، آنچه را که غریبان شایع کردهاند که فلسفه اسلامى با ابن رشد ختم گردیده، باطل خواهد ساخت، که این نظر درست از آب درآمد، چنانچه وقتى ترجمه ما در سال 1977 در نیویورک چاپ شد و نام سبزوارى براى نخستین بار در دائرة المعارف هاى علمى و فلسفى وارد گردید، همه وجود یک فیلسوف ناشناخته قرن نوزدهم در ایران را با تعجب تلقى کردند.پس از آن از من خواسته شد که استادى یکى از دانشگاههاى خارجى را به طور دائم بپذیرم، ولى من اقامت در ایران و تدریس به ابناى وطن را با هیچ مقام و موقعیتى در خارج نمىتوانستم مقایسه کنم. در بازگشت، مدتى در حوزه علمیه قم عهدهدار تدریس«روش تصحیح انتقادى و نشر متون اسلامى» بودم و در بنیانگذارى«دائرة المعارف تشیع»و «دائرة المعارف اسلامى»هم سهمى داشتم.در چندین کنگره علمى داخلى و خارجى نیز شرکت نمودم و در سال جارى به مدت یک نیمسال تحصیلى در دانشگاه مکگیل کانادا به تدریس کلام و اصول فقه شیعه پرداختم و مجموعهاى را تحت عنوان«میراث علمى شیعه»پایهگذارى کردم که ترجمه امهات متون علمى شیعه از جمله ترجمه انگلیسى معالم الاصول در این مجموعه چاپ و منتشر شد. /62
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 817]
صفحات پیشنهادی
چگونه برای شرکت هدف گذاری کنیم ؟
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد · نمايندگان ايران از راهيابي به ديدار نهايي باز ماندند ...
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد · نمايندگان ايران از راهيابي به ديدار نهايي باز ماندند ...
بازی جاوا اتومبیل رانی جدید برای گوشی های موبایل – Ridge ...
شب شعر خورشيد رحمت در بيت قديمي امام(ره) در خمين برگزار شد ... خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد ...
شب شعر خورشيد رحمت در بيت قديمي امام(ره) در خمين برگزار شد ... خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد ...
عکس : تازه صیدشده ، شبیه انسان !!
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد. . نمایش تصادفی مطالب. دومين كتاب نويسنده 9 ساله ...
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد. . نمایش تصادفی مطالب. دومين كتاب نويسنده 9 ساله ...
دنيس راس كيست؟
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد · انتقاد ازشوی لباس؛ این ها پوشش عربی بود نه مد ایرانی! ...
خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر برکنار شد · انتقاد ازشوی لباس؛ این ها پوشش عربی بود نه مد ایرانی! ...
آموزش موسيقي در دانشگاهها
خبرگزاري فارس: حسين عليزاده در بخش پاياني گفتوگوي خود با فارس از وضعيت نامطلوب .... خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر ...
خبرگزاري فارس: حسين عليزاده در بخش پاياني گفتوگوي خود با فارس از وضعيت نامطلوب .... خاطرات استادی که آغاز دهه 80 چهره ماندگار شد و پایان دهه از انجمن مفاخر ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها