محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1841912074
به مناسبت ميلاد امام حسن مجتبي(ع)مروري بر زندگي كريم سبزپوش آلفاطمه(ع)
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: به مناسبت ميلاد امام حسن مجتبي(ع)مروري بر زندگي كريم سبزپوش آلفاطمه(ع)
گروه خبرنگاران افتخاري / جمشيد غضنفري: امام حسن(ع) فرزند اميرمؤمنان علي بنابيطالب(ع) و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا(س) دختر پيامبر خدا(ص) است. امام حسن(ع) در شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه تولد يافت. وي نخستين پسري بود كه خداوند متعال به آنها عنايت كرد.
به گزارش خبرنگار افتخاري خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، رسول اكرم(ص) بلافاصله پس از ولادتش، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت، سپس براي او گوسفندي قرباني كرد، سرش را تراشيد و هموزن موي سرش كه يك درم و چيزي افزون بود، نقره به مستمندان داد.
دوران كودكي
پيامبر(ص) دستور داد تا سرش را عطرآگين كنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موي سر نوزاد سنت شد. اين نوزاد را «حسن» نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت. كنيه او را «ابومحمد» نهاد و اين تنها كنيه اوست. لقبهاي او سبط، سيد، زكي و مجتبي است كه از همه معروفتر مجتبي است. پيامبر اكرم(ص) به حسن و برادرش «حسين» علاقه خاصي داشت و بارها ميفرمودند كه حسن و حسين فرزندان من هستند و به پاس همين سخن «علي» به ساير فرزندان خود ميفرمودند: «شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند.»
امام حسن هفت سال و خردهاي زمان جد بزرگوارش را درك كرد و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پيامبر(ص) كه با رحلت حضرت فاطمه دو ماه يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت، تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت. امام حسن(ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت، به امامت رسيد و مقام خلافت ظاهري را نيز اشغال كرد و نزديك به شش ماه به اداره امور مسلمين پرداخت.
در اين مدت، معاويه كه دشمن سرسخت علي(ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهي عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت) جنگيده بود، به عراق كه مقر خلافت امام حسن(ع) بود لشكر كشيد و جنگ آغاز كرد. ما دراين باره كمي بعدتر سخن خواهيم گفت.
امام حسن (ع) از جهت منظر و اخلاق و پيكر و بزرگواري به رسول اكرم (ص) بسيار مانند بود. وصفكنندگان آن حضرت او را چنين توصيف كردهاند: «داراي رخساري سفيد آميخته به اندكي سرخي، چشماني سياه، گونهاي هموار، محاسني انبوه، گيسواني مجعد و پر، گردني سيمگون، اندامي متناسب، شانهايي عريض، استخواني درشت، مياني باريك، قدي ميانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه. سيمايي نمكين و چهرهاي در شمار زيباترين و جذابترين چهرهها.» ابنسعد گفته است كه حسن و حسين به ريگ سيا، خضاب ميكردند.
امام حسن(ع) در كمالات انساني يادگار پدر و نمونه كامل جد بزرگوار خود بود. تا پيغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاي داشتند، گاهي آنان را بر دوش خود سوار ميكرد و ميبوسيد و ميبوييد. از پيغمبر اكرم(ص) روايت كردهاند كه درباره امام حسن و امام حسين(ع) ميفرمود: «اين دو فرزند من، امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند.» (كنايه از اين كه در هر حال امام و پيشوايند.)
امامحسن(ع) بيستوپنج بار پياده حج كرد، درحالي كه اسبها نجيب را با او يدك ميكشيدند. هرگاه از مرگ ياد ميكرد ميگريست و هر گاه از قبر ياد ميكرد، ميگريست، هر گاه به ياد ايستادن به پاي حساب ميافتاد آن چنان نعره ميزد كه بيهوش ميشد و چون به ياد بهشت و دوزخ ميافتاد، همچون مار گزيده به خود ميپيچيد. از خدا طلب بهشت ميكرد و به او از آتش جهنم پناه ميبرد، چون وضو ميساخت و به نماز ميايستاد، بدنش به لرزه ميافتاد و رنگش زرد ميشد. سه نوبت دارائيش را با خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براي خدا گذشت.
گفتهاند كه امام حسن(ع) در زمان خودش عابدترين و بياعتناترين مردم به زيور دنيا بود. در سرشت و طينت امام حسن(ع) برترين نشانههاي انسانيت وجود داشت. هر كه او را ميديد به ديدهاش بزرگ ميآمد و هر كه با او آميزش داشت به او محبت ميورزيد و هر دوست يا دشمني كه سخن يا خطبه او را ميشنيد، به آساني درنگ ميكرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبهاش را به پايان برد.
«محمد بن اسحاق» گفت: «پس از رسول خدا(ص) هيچكس از حيث آبرو و بلندي قدر به حسن بن علي نرسيد. بر در خانه فرش ميگستردند و چون از خانه بيرون ميآمد و آنجا مينشست راه بسته ميشد و به احترام او كسي از برابرش عبور نميكرد و او چون ميفهميد، برميخاست و به خانه ميرفت و آنگاه مردم رفت و آمد ميكردند. در راه مكه از مركبش فرود آمد و پياده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پيروي كردند، حتي سعد بن ابيوقاص پياده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد. ابنعباس كه از امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مسنتر بود، ركاب اسبشان را ميگرفت و بدين كار افتخار ميكرد و ميگفت: «اينها پسران رسول خدايند. با اين شأن و منزلت، تواضعش چنان بود كه روزي بر عدهاي مستمند ميگذشت، آنها پارههاي نان را بر زمين نهاده و خود روي زمين نشسته بودند و ميخوردند، چون حسن بن علي(ع) را ديدند گفتند: اي پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو. امام حسن(ع) فورا از مركب فرود آمد و گفت: خدا متكبرين را دوست نميدارد و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به ميهماني خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك. در جود و بخشش امام حسن(ع) داستانها گفتهاند.
از جمله «مدائني» روايت كرده كه حسن و حسين و عبدالله بنجعفر به راه حج ميرفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمهاي رسيدند كه پيرزني در آن زندگي ميكرد. از او آب طلبيدند. گفت اين گوسفند را بدوشيد و شير آنرا با آب بياميزيد و بياشاميد، چنين كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همين گوسفند را داريم بكشيد و بخوريد. يكي از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداري بريان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پيرزن گفتند: ما از قريشيم به حج ميرويم، چون بازگشتيم نزد ما بيا با تو به نيكي رفتار خواهيم كرد و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت، گفت: واي بر تو گوسفند مرا براي مردمي ناشناس ميكشي و آنگاه ميگويي از قريش بودند؟ روزگاري گذشت و كار بر پيرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد. حسن بن علي(ع) او را ديد و شناخت. پيش رفت و گفت: مرا ميشناسي؟ گفت: نه! گفت: من همانم كه در فلانروز مهمان تو شدم و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آنگاه او را نزد برادرش حسين بن علي(ع) فرستاد. آن حضرت نيز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد او نيز عطايي همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن(ع) چنان بود كه به گفته مروان با كوهها برابري ميكرد.
بعد از پدر
هنگاميكه حادثه دهشتناك ضربت خوردن علي(ع) در مسجد كوفه پيش آمد و مولي(ع) بيمار شد به حسن(ع) دستور كه در نماز بر مردم امامت كند و در آخرين لحظات زندگي او را به اين سخنان وصي خود قرار داد: «پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون مني و حسين و محمد و ديگر فرزندانش و رؤساي شيعه و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد.» و سپس فرمود: «پسرم! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصي خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحويل دهم. همچنانكه آن حضرت مرا وصي خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرين لحظات زندگيت آنها را به برادرت حسين بدهي.»
امام حسن(ع) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش علي (ع) با مردم سخن بگويد. آنگاه پس از حمد و ثناي بر خداوند متعال و رسول مكرم(ص) چنين گفت: «همانا در اين شب آنچنان كسي وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آيندگان بدو نخواهند رسيد.» و آنگاه درباره شجاعت و جهاد و كوششهائي كه علي(ع) در راه اسلام انجام داد و پيروزيها كه در جنگها نصيب وي شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهميهاش از بيتالمال كه ميخواست با آن خدمتكاري براي اهل و عيال خود تهيه كند. در اين موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود، عبيدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بيعت با حسن بن علي تشويق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بيعت كردند و اين روز، همان روز وفات پدرش؛ يعني روز بيست و يكم رمضان سال چهلم هجرت بود. مردم كوفه و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با حسن بن علي بيعت كردند، جز معاويه كه خواست از راهي ديگر برود و با او همان رفتاري پيش گيرد كه با پدرش پيش گرفته بود. پس از بيعت مردم به ايراد خطبهاي پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر(ص) كه يكي از دو يادگار گرانوزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود و آنها را از فريب شيطان و شيطانصفتان بر حذر داشت.
صلح
امام حسن(ع) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مايه اميد كسان ساخته بود. حسن بن علي(ع) شرايط رهبري را در خود جمع داشت؛ زيرا اولا فرزند رسول خدا(ص) بود و دوستي او يكي از شرايط ايمان بود، ديگر آنكه لازمه بيعت با او اين بود كه از او فرمانبرداري كنند. امام(ع) كارها را نظم داد و واليان براي شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت، اما زماني نگذشت كه مردم چون امام حسن(ع) را مانند پدرش در اجراي عدالت و احكام و حدود اسلامي قاطع ديدند، عده زيادي از افراد با نفوذ به توطئههاي پنهاني دست زدند و حتي در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوي كوفه تحريك كردند و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علي(ع) نزديك شود، حسن را دست بسته تسليم او ميكنند يا ناگهان او را بكشند.
خوارج نيز به خاطر وحدت نظري كه در دشمني با حكومت هاشمي داشتند در اين توطئهها با آنها همكاري كردند. در برابر اين عده منافق، شيعيان علي(ع) و جمعي از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه مراحل، چه در آغاز بعد از بيعت و چه در زماني كه امام(ع) دستور جهد داد ثابت كردند. امام حسن(ع) وقتي طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد با نامههايي او را به اطاعت عدم توطئه و خونريزي فرا خواند، ولي معاويه در جواب امام(ع) تنها به اين امر استدلال ميكرد كه من درحكومت از تو با سابقهتر و در اين امر آزمودهتر و به سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ! گاه معاويه در نامههاي خود با اقرار به شايستگي امام حسن(ع) مينوشت: پس از من خلافت از آن توست؛ زيرا تو از هر كس بدان سزاوارتري و در آخرين جوابي كه به فرستادگان امام حسن (ع) داد اين بود كه برگردند، ميان ما و شما بجز شمشير نيست و بدينترتبيب دشمني و سركشي از طرف معاويه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشي آغاز كرد.
معاويه با توطئههاي زهرآگين و انتخاب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگري و نفاق توفيق يافت. او با خريداري وجدانها پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه يأس و در مردم سستايمان را به نفع خود فراهم ميكرد و از سوي ديگر همه سپاهايانش را به بسيج عمومي فراخواند. امام حسن(ع) نيز تصميم خود را براي پاسخ به ستيزهجويي معاويه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد، اگر در لشكر معاويه كساني بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام بودند، اما در لشكر امام حسن(ع) چهرههاي تابناك شيعياني ديده ميشد مانند حجر بن عدي، ابوايوب انصاري و عدي بنحاتم ... كه به تعبير امام(ع ) يكتن از آنان افزون از يك لشكر بود، اما در برابر اين بزرگان، افراد سستعنصري نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب ميدادند و در نفاق افكني توانايي داشتند و فريفته زر و زيور دنيا مي شدند.
امام حسن(ع) از آغاز اين ناهماهنگي بيمناك بود. مجموع نيروهاي نظامي عراق را 350 هزار نوشتهاند. امام حسن(ع) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهيان را به عزيمت بسوي «نخيله» تحريض فرمود. «عدي بن خاتم» نخسين كسي بود كه پاي در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسياري كسان ديگر نيز از او پيروي كردند. امام حسن(ع) عبيدالله بنعباس را كه از خويشان امام و از نخستين افرادي بود كه مردم را به بيعت امام تشويق كرد، با دوازدههزار نفر به «مسكن» كه شماليترين نقطه در عراق هاشمي بود اعزام فرمود، اما وسوسههاي معاويه او را تحت تأثير قرار داد و مطمئنترين فرمانده امام را، معاويه در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتيجه هشتهزار نفر از دوازدههزار نفر سپاهي نيز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دين خود را به دنيا فروختند. پس از عبيدالله بنعباس نوبت فرماندهي به قيس بنسعد رسيد. لشكريان معاويه و منافقان با شايعه مقتول شدن او، روحيه سپاهيان امام حسن(ع) را ضعيف كردند. عدهاي از كارگزاران معاويه كه به (مدائن) آمدند و با امام حسن(ع) ملاقات كردند، نيز زمزمه پذيرش صلح را بوسيله امام (ع) در بين مردم شايع كردند. از طرفي يكي از خوارج تروريست نيزهاي بر ران حضرت امام حسن(ع) زد، به حدي كه استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتي سخت در ران آن حضرت پديد آمد. بهر حال وضعي براي امام (ع) پيش آمد كه جز صلح با معاويه، راه حل ديگري نماند.
باري معاويه وقتي وضع را مساعد يافت، امام حسن (ع) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن براي مشورت با سپاهيان خود خطبهاي ايراد فرمود و آنها را به جانبازي و يا صلح يكي از اين دو راه تحريك و تشويق فرمود. عده زيادي خواهان صلح بودند. عدهاي نيز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پيشنهاد صلح معاويه مورد قبول امام حسن واقع شد، ولي اين فقط بدين منظور بود كه او را در قيد و بند شرايط و تعهداتي گرفتار سازد كه معلوم بود كسي چون معاويه دير زماني پايبند آن تعهدات نخواهد ماند و در آينده نزديكي آنها را يكي پس از ديگري زير پاي خواهد نهاد و در نتيجه ماهيت ناپاك معاويه و عهدشكنيهاي او و عدم پايبندي او به دين و پيمان بر همه مردم آشكار خواهد شد و نيز امام حسن(ع) با پذيرش صلح از برداركشي و خونريزي كه هدف اصلي معاويه بود و ميخواست ريشه شيعه و شيعيان آل علي (ع) را بهر قيمتي هست، قطع كند جلوگيري فرمود.
بدينصورت چهره تابناك امام حسن (ع) همچنان كه جد بزرگوار رسولالله (ص) پيشبيني فرمود بود. به عنوان مصلح اكبر در افق اسلام نمودار شد. معاويه در پيشنهاد صلح هدفي جز ماديات محدود نداشت و ميخواست كه بر حكومت استيلا يابد، اما امام حسن(ع) بدين امر راضي نشد، مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكري خود را از انقراض محفوخ بدارد و شيعيان خود را از نابودي برهاند. از شرطهايي كه در قرار داد صلح آمده بود اينهاست: معاويه موظف است در ميان مردم به كتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص) و سيرت خلفاي شايسته عمل كند و بعد از خود كسي را به عنوان خليفه تعيين كند و مكري عليه امام حسن(ع) و اولاد علي(ع) و شيعيان آنها در هيچ جاي كشور اسلامي نينديشد و نيز سب و لعن بر علي(ع) را موقوف دارد و ضرر و زياني به هيج فرد مسلماني نرساند. بر اين پيمان خدا و رسول خدا(ص) و عده زيادي را شاهد گرفتند.
معاويه با افراد خود به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن(ع) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت به سوي كوفه روان شد. ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخني چند گفت از جمله آنكه هان اي اهل كوفه ميپينداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكوة و حج با شما جنگيدم؟ با اينكه ميدانستهام شما به جنگ بر خواستم كه بر شما حكمراني كنم و زمام امر شما را بدست گيرم و اينك خدا مرا بدين خواسته نايل آورد، هر چند شما خوش نداريد. اكنون بدانيد هر خوني كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود هدر است و هر عهدي كه با كسي بستهام زير دوپاي من است. بدين طريق عهد نامهاي را كه خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاي آنرا مهر نهاده بود، زير هر دوپاي خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد! سپس حسن بن علي(ع) با شكوه و وقار امامت، چنانكه چشمها را خيره و حاضران را به احترام وادار ميكرد بر منبر بر آمد و خطبه تاريخي مهمي ايراد كرد، پس از حمد و ثناي خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله(ص) چنين فرمود: «... به سوگند خدا من اميد ميدارم كه خيرخواهترين خلق براي خلق باشم و سپاس و منت خداي را كه كينه هيچ مسلماني را به دل نگرفتهام و خواستار ناپسند و ناروا براي هيچ مسلماني نيستم ....» سپس فرمود: «معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديدهام و خود را شايسته نديدهام. او دروغ ميگويد. ما در كتاب خداي عز و جل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اوليتريم و لحظهاي كه رسول خدا وفات يافت. همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفتهايم.»
آنگاه به جريان غديرخم و غصب خلافت پدرش علي(ع) و انحراف خلافت از مسير حقيقياش اشاره كرد و فرمود: «اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان؛ يعني معاويه و يارانش نيز در خلافت طمع كردند.» چون معاويه در سخنان خود به علي(ع) ناسزا گفت، حضرت امام حسن(ع) پس از معرفي خود و برتري نسب و حسب خود و بر معاويه نفرين فرستاد و عده زيادي از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند و ما نيز آمين ميگوييم . امام حسن(ع) پس از چندروزي آماده حركت به مدينه شد. معاويه به اين ترتيب خلافت اسلامي را در زير تسلط خود آورده وارد عراق شد و در سخنراني عمومي رسمي شرايط صلح را زير پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد و سختترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت. امام حسن(ع) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگي كرد و هيچگونه امنيتي نداشت، حتي در خانه نيز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجري به تحريك معاويه به دست همسر خود «جعده» مسموم و شهيد و در بقيع مدفون شد.
دشمنان و تاريخنويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن(ع) داستانها پرداخته و حتي دوستان سادهدل سخناني بهم بافتهاند، اما آنچه تاريخهاي صحيح نگاشتهاند همسران امام(ع) عبارتند از: امالحق دختر طلحه بن عبيدالله، حفصه دختر عبدالرحمن بن ابيبكر، هند دختر سهيل بن عمد و جعده دختر اشعث بنقيس. فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15نفر بودهاند به نامهاي زيد، حسن، عمرو، قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، حسن اثرم، طلحه، امالحسن، امالحسين، فاطمه، ام سلمه، رقيه، ام عبدالله و فاطمه و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زيد باقي ماند و از غير اين دو انتساب با آن حضرت درست نيست.*
*منبع: پايگاه اطلاعرساني تبيان
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]
-
گوناگون
پربازدیدترینها