محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826833542
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد...!
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد...!
نگاهي به سريال يوسف پيامبر(ع)
اميد رهگذر
پيش از اين بارها به ضرورت ساخت فيلمها و سريالهاي تاريخي ديني و به طور مشخص مربوط به زندگي پيامبران و شخصيتهاي تاريخ اسلام و ديگر اديان اشاره شده است. به علاوه با توجه به منابع ديني و قصص قرآن درباره قابليتهاي دراماتيكي فوقالعاده اين قصهها و نياز به نگاه تخصصي آنها، بحثهاي كارشناسانه صورت گرفته است. سينماي جهان و در رأس آنها سينماي آمريكا بخشي از موفقيتهاي تجاري و هنري خود را مرهون توجه به همين قصهها و دستمايههاست. با نگاهي گذرا به شماري از نمونههاي موفق اين ژانر و استقبال جهاني از آنها، ميزان علاقه و استقبال از اين ژانر را درمييابيم. هر چند در ساخت پارهاي از اين فيلمها، رنديها و تحريفهايي هم واقع شده است، اما به صورت جرياني، ميتوان اين رويكرد را تا حدود زياد، يكي از نكات مثبت سينماي جهان ارزيابي كرد؛ براي مثال، فيلم محمد رسولالله ساخته مصطفي العقاد، فيلمساز مصريتبار هاليوودي، يكي از نمونههاي موفق، جذاب و پرمخاطب اين نمونه سينماست. نمايش ساليان متوالي اين فيلم در ايران نشان داد مخاطبان ايراني علاقه بسياري به اينگونه فيلمها دارند. عيسيابن مريم، ساخته زفيره لي، فيلمساز ايتاليايي، نمونه موفق ديگري در اين خصوص است.
در سينماي ايران نيز از ديرباز چنين گرايشي به صورت بالقوه وجود داشته است. اتفاقا بر پايه زندگي و داستان يوسف در سالهاي پيش از انقلاب، فيلمي با همين نام ساخته شد كه به رغم كيفيت نازل، استقبال نسبي خوبي از آن شد. پس از انقلاب اين رويكرد با جديت بيشتري دنبال شد، اما در عمل آنچه تاكنون حاصل شده، توفيق چنداني نداشته است. نمونه سرراست اين ناكامي را ميتوان همين سريال يوسف پيامبر دانست كه در حال پخش از شبكه اول است.
پيش از اين نيز تجربه ساخت چند فيلم در اين ژانر و توفيق نيافتن در گيشه و استقبال نشدن از آن، ضعفهاي موجود در اين ژانر را به رخ كشيد. اين كه چرا در اين رويكرد به جز يكي، دو مورد توفيقي حاصل نشده، به دلايل پنهان و آشكاري برميگردد كه بايد در مجال و فرصت مقتضي به آنها پرداخت. اين در حالي است كه ظاهرا به تناسب امكانات مالي و ابزاري موجود از هيچ كمكي در اين زمينه دريغ نشده است.
براي مثال، ساخت همين سريال يوسف پيامبر چند سال به طول انجاميده و براي ساخت آن حتي يك شهرك سينمايي نيز راهاندازي شده است. در كنار اين امكانات، اشاره به اين مهم كه داستان يوسف في نفسه، يكي از دراماتيكترين قصههاي قرآني است و اين قابليت تا آنجا بوده كه حتي غير مسلمانها نيز اقدام به ساخت آن نمودهاند، خالي از لطف نيست.
اگر قرار باشد اين داستان را سواي يك داستان قرآني و صرفا از ديد كارشناسي، بررسي كنيم، اذعان خواهيم نمود كه فراز و فرودهاي اين قصه به تنهايي، همه ژانرهاي موجود سينمايي را يك جا در خود ممزوج كرده است. قابليتهاي دراماتيك اين داستان، به گونهاي است كه هر فيلمسازي به فراخور علاقهاي كه به ژانرها دارد، ميتواند از زاويه مورد علاقهاش فيلم خود را روايت كند. دلبستگي زليخا به يوسف، خيانت برادران به يوسف، اتهام خيانت يوسف و محاكمه او كه به نوعي تبديل به يك ژانر معمايي و پليسي و اثبات بيگناهي يوسف ميشود، داستان فراق يعقوب و به چاه انداختن يوسف، رسيدن يوسف از بردگي به عزيز مصر شدن، و...، و دهها داستان فرعي و موازي ديگر در بطن اين قصه قرآني حجم و قابليتهاي گسترده اين روايت را مورد تأكيد قرار ميدهد. ظاهر داستان در نگاه اول به شدت براي هر فيلمسازي فريبنده و جذاب است. با اين توضيح كه به دليل قابليتهاي مورد اشاره و تراكم حوادث و جذابيتهاي روايي اين توهم را ايجاد ميكند كه نفس تدوين اين رخدادها به خودي خود ميتواند اثر قابل تضميني از آب درآورد، اما واقعيت اين است كه بر خلاف اين توهم، ساخت فيلم و يا سريالي به تأثير و برگرفته از اين قصه، آنگونه كه عناصر اوليه قصه به چشم ميآورد، كار سادهاي نيست، اما اثبات اين ادعا به گمانم كار بسيار سادهاي باشد و اتفاقا اين بحث را به بهانه پخش سريال يوسف پيامبر پيش كشيده و اميدوارم به رغم همه احترام و ارزشي كه براي نفس اقدام سازنده قايلم، بدون لحاظ جنبههاي فرامتني و حاشيهاي و صرفا از دريچه يك كار تخصصي و هنري براي دريافت حرف اصلي و عدم توفيق سريال سعه صدر و حوصله كافي به خرج دهيم.
شايد يكي از مشكلات اين سريالها در مرحله ارزشگذاري و داوري، قداست و ارزشهاي ذاتي و نهفته آنها باشد. اين محذوريتها شايد باعث ميشود جز ستايش كردنهاي بي رويه و مداوم و بعضا بي پشتوانه و بي دليل كاري از دستمان بر نيايد، اما بياييم دستكم براي يك بار به چنين آثاري ـ فارغ از اين كه چه منشأ و هدفي را هرچند مقدس و ارزشمند دنبال ميكنند و شايد بهسبب همين ارزشهاي ذاتيشان و براي اينكه از لوث شدن آنها جلوگيري كنيم ـ واقع بينانه و عاقلانه بنگريم. به گمانم عدم استقبال پيشبيني شده از اين سريال به حد كافي ما را متقاعد كرده باشد كه انگار يك جاي كار ميلنگد، وگرنه دليلي ندارد داستان جذاب، گيرا و پركششي مثل يوسف كه به خودي خود، برانگيزاننده و كنشگر است، تا اين ميزان مهجور و كم مخاطب باشد. شايد اين ادعا كه هر اثر كم مخاطبي الزاما به معناي ضعيف بودن آن نيست، درست نباشد، اما به هر حال نميتوان از كنار اين فاكتور بيتوجه گذشت؛ آن هم وقتي كه خودمان اذعان ميداريم بخشي از توفيق و موفقيت يك اثر هنري را ميزان استقبال عمومي از آن تعيين ميكند. گو اينكه تلويزيون ادعا ميكند سريال يوسف يكي از پربينندهترين سريالهاي روي آنتن است، ولي به گمانم نفس اين ادعا خودش ميتواند دليلي براي برآورده نشدن توقعات دستاندركاران سريال از ميزان موفقيت آن باشد.
دلايل توفيق نيافتن اين سريال را ميتوان رديف كرد و درباره هر كدامشان با معيارهاي مورد اجماع و توافق سخن گفت؛ بنابراين، دليلي نميبينيم كه براي اين مكاشفه و بحث به فاكتورهاي فرامتني ارجاع دهيم و از چيزي جز دانش و توانمان هزينه كنيم. اين امر كمك خواهد كرد تا در گامهاي بعدي اينچنيني واقعبينانه و عالمانه گام برداريم و دلمان را به پارهاي فاكتورهاي غير حرفهاي خوش نكنيم. واقعيت اين است كه براي ساخت اين سريال بر پايه اطلاعات ارايه شده از هيچ امكان ـ چه مالي و چه انساني ـ دريغ نشده است. صرف هفت سال زمان، ساخت يك شهرك سينمايي، استفاده از بازيگران حرفهاي و از عوامل فني نسبتا حرفهاي و در رآس آنها قرار گرفتن فيلمسازي كه به شهادت آثارش در زمره يكي از متعهدترين و ارزشيترين فيلمسازان بعد از انقلاب و تربيت شده مكتب انقلاب اسلامي است، فاكتورهاي قابل اعتنايي به شمار ميرود.
مضاف بر اينكه ارادت و خلوص و تعبد و عشق هم چاشني ساخت اين سريال بوده و ظاهرا هيچ كم و كسري نداشته است. شايد پيش از نمايش قسمتهاي اوليه سريال، دريافت اين اطلاعات ميتوانست انگيزه كافي براي ديدن آن فراهم كند، اما حقيقت اين است كه با پخش نخستين قسمت سريال، درمييابيم كه انتظارهاي اوليه از چنين پروژه بزرگي برآورده نشده و متأسفانه اين حس با پخش قسمتهاي ديگر آن همچنان باقي مانده است. ميخواهم بدون ارجاع به خود سريال، صرفا با مقايسه آن با يك نمونه تاريخي ـ شخصيتي يعني سريال امام علي(ع) به طريق حسي، مخاطبان اين دو سريال را به داوري درباره كشش و جذابيت اين دو سريال ارجاع بدهم. اين در حالي است كه داستان يوسف، اساسا با يك سناريوي دستنويس قابل مقايسه نيست. به لحاظ حسي به راحتي ميتوان تفاوتهاي كيفي ميان اين دو اثر را درك كرد. شايد مخاطبان عام نتوانند به صورت مدون و كلاسيك ارزشهاي كيفي سريال امام علي را توضيح دهند، اما ديدن چندين و چندباره سريال و آن هم با اشتياق و علاقهمندي و بعضا ولع، نشان ميدهد كه سريال داراي فاكتورها و مواردي است كه به خودي خود، مخاطب را بي توجه به اينكه آن را چندين بار ديده، پاي گيرنده بنشاند. حالا ميخواهم با ملاك قرار دادن سليقه و فهم همين مخاطبان عادي به مقايسه و داوري آنها درباره اين دو سريال بپردازم. به همين دليل، بيشترين استنادم به داوري و اظهارنظرهاي مخاطبان اين سريال است تا در نظر گرفتن فهم خواص و داوريهاي كارشناسانه كه آن هم در جاي خود محفوظ و قابل طرح است.
برخي بينندگان سريال يوسف پيامبر در اظهار نظرشان درباره اين سريال تكيه كلامي دارند با اين مضمون كه سريال يه جوريه! اين داوري را دستكم از زبان چندين مخاطب عام سريال شنيدهام. اينگونه اظهار نظر ظاهرا هيچ بار علمي و كارشناسانهاي به دنبال ندارد، اما از شما چه پنهان كه در پايان اگر توفيق و مهارت باز كردن اين استباط را براي من و شما داشته باشند، دقيقا به همان مواردي اشاره ميكنند كه منتقدان و كارشناسان خبره مورد استناد قرار ميدهند. تعبير «يه جوريه»، در واقع اشاره آشكاري است به اين كه مخاطب ما، فضاي سريال را باور نكرده است؛ بر اين معنا دلالت دارد كه مخاطب با آدمها، فضا، روابط، رخدادها، و... عجين نشده است؛ به اين معناست كه او توانسته فاصله يك نمايش را با واقعيت مجازي رو به روي خود به وضوح احساس كند و به اصطلاح تصنعي بودن مناسبات را بفهمد. براي مثال، ميتوان به نوع ديالوگ نويسي و دايره واژگاني و جنس ديالوگها اشاره كرد. يك بيننده به اين مشكل به طور شفافتري اشاره ميكرد به اين شكل كه ميپرسيد: آيا آدمهاي آن دوران واقعا اينطوري با هم حرف ميزدهاند؟ يا مثلا يكي ديگر به جنس روابط اشاره ميكرد و ميپرسيد: اين روابط و گفتمانها بر پايه چه الگويي برگزيده شده است؟ ميگفت: مثل اين است كه اين آدمها و روابطشان كاملا متعلق به همين زمانهاي دور و بر ماست و بعضا آدمهاي خبرهتر كه با قواعد نگارش و حرف زدن محاوره آشنايي داشتند، حتي غلطهاي نگارشي و گرامري به متن ميگرفتند. همين قضاوت به نوعي مشمول فضا و لوكيشن سريال هم ميشد. آيا معناي لوكشين به همين پايان مييابد كه چندين خانه گلي متراكم بسازيم و چند رأس گوسفند به آن اضافه كنيم و در نهايت يك روستاي دورافتاده را بازسازي كنيم. و حتي آنقدر فضاسازي را دست كم بگيريم و با آن شتابزده برخورد كنيم كه منشي صحنه يادش برود براي خطوط چرخ ماشينهاي روي جاده فكري بكند! و مهمتر اينكه نتواند تشخيص دهد اين جاده در واقع نمايه و نشانه رفتوآمد در عصر حاضر است، ولو دريك روستاي دورافتاده.
آيا اين ميزان سادهانگاري در طراحي صحنهها واقعا ميتوانند يك دوره تاريخي را نمايندگي كنند؟ فضا و گفتمان در ساخت آثار تاريخي دو فاكتور بصري و شنيداري مهم و كليدي هستند. در واقع، ظرف رويدادها هستند. اگر مخاطب اين ظرف يا فضا را باور نكند، مظروف و محتواي آن را نيز باور نخواهد كرد. مشكل اوليه سريال در متقاعد نشدن مخاطب به اين ظرف يا فضا و يا در اصطلاح عالمانهترش اتمسفر است. او شايد هيچ الگوي ذهني مشخصي هم براي داورياش نداشته باشد، اما حسش به او دروغ نميگويد. همانگونه كه وقتي محمد رسول الله و يا امام علي را ميبيند بدون ارجاع ذهني به الگوهاي مشخصي ميتواند خودش را نسبت به فضا و مكان و بعد هم تعاملها و روابط و جنس حرفها و لحن و دايره واژگاني متقاعد كند و سرانجام ارتباط بگيرد.
اين توضيحات در واقع مكمل و مترادف آن تعبير عوامانه يعني «يك جوريه» براي سريال يوسف پيامبر است. مخاطب با زبان بي زباني ميگويد فضا و آدمها و مراودات و گفتمان و روابطشان را باور نكرده است. اين مشكلها و ضعفها وقتي دوچندان ميشود كه بازيهاي بد، اين ناباوري را تشديد ميكند و متأسفانه اين بازيهاي بد در قدم اول از سوي محوريترين شخصيتهاي داستاني رقم ميخورد. من به اين مهم كاري ندارم كه نقش يعقوب را يكي از بهترين بازيگران سينما و تئاتر ما بازي كرده است. من به حاصل كار توجه دارم. به اينكه اين آدم تا چه ميزان توانسته حس پيامبرانه و پدرانه را با هم به من انتقال بدهد. در بازي فوتبال ضربالمثلي است كه ميگويند نامها در زمين بازي نميكنند. عين همين تعبير را در بازيگري هم ميتوان بهكار برد؛ به اين معنا كه بازيهاي متناسب و باورپذير را نامها بازي نميكنند. ممكن است يك بازيگر خوب در عين همه تواناييهايي كه دارد، متناسب نقش نباشد. اين البته به تمامي مربوط به هنر بازيگري نميشود. بخشي هم به حس و حال و روانشناسي و فاكتورهاي شخصيتي بازيگر بازميگردد.
حال ميرويم سراغ بازيهاي برادران يوسف. كساني كه بخش مهم و كليدي روايت روي دوش آنها سوار است و پيش ميرود. اينها قرار است به تمامي و يا حداقل در كثرت، حسادت و كينه توزي و فرصت طلبي و حس انتقام جويي از يوسف را نمايندگي كنند. تقابل آن برادران با اين پدر و در ضلع سوم اين رابطه يعني حضور يوسف كودك تا چه ميزان ميتواند ما را نسبت به اتفاقاتي كه ما هم به ميزاني از وقوع آن آگاهي داريم، كنجكاو و ترغيب كند؟ اينجا قرار است كشمكش ميان حسادت و حس برادرانه و كينه توزي و نفرت و عبرت آموزي و خيلي چيزهاي ديگر را به تماشاگر منتقل كنيم. سواي اينكه رابطه يعقوب با يوسف آنگونه كه سريال تصوير ميكند، ناخواسته كينه توزي و حسادت برادران را موجه ميكند، درآوردن اين رابطه به كمدي بيشتر نزديك است تا درام. اين نقصانها براي آغاز يك سريال تاريخي و پرهزينه آيا باعث دافعه مخاطبان نميشود؟ درباره روايت يوسف و ديگر مسائلش به اين دليل كه هنوز تا پايان راه مسافتي طولاني در پيش داريم، قضاوتي نميكنم، اما اين را ميفهمم كه اين آغاز، در واقع بخشي از كليت كار را نمايندگي ميكند. اين همه مشكلها، اما به معناي ناديده گرفتن و نفي ارزشهاي سريال يوسف پيامبر نيست. كه به هر حال براي راه افتادن اين چرخه بايد از جايي شروع ميكرديم. اگر اين تجربههاي اوليه را از سه دهه پيش آغاز ميكرديم و از طعنه و كنايههاي احتمالي نميهراسيديم و از اينكه هزينه كنيم و مقبول نيفتد، ترسي نداشتيم، امروز در نقطهاي ديگر بوديم.
ايرادهاي مورد اشاره و شايد ضعفهاي ديگر كار محصول نبود تجربه و تكرار و يادگيري و تمرين است. اگر نگاهي گذرا به پشت سر داشته باشيم و زيانهاي حاصل از تجربههاي انواع ژانرها را مرور كنيم و ببينيم الان كجا هستيم و چه دستاوردهايي داريم، متقاعد خواهيم شد كه اگر بخشي از آن هزينهها و فرصتها را معطوف و متوجه اين رويكردها و راهها ميكرديم، اكنون حاصل كار به مراتب ـ به لحاظ كمي و كيفي ـ فراتر از يوسف پيامبر بود. آن وقت ميتوانستيم اشل يوسف پيامبر را با نمونههاي استاندارد جهاني مقايسه كنيم. از قديم گفتهاند ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه است و يا جلوي ضرر را از هر نقطهاي كه بگيري سود است.
اگر با اين نگرش به تجربههاي پيش رو نگاه كنيم، زيانديده نشدهايم. اميدوارم با چنين نگرشي در آينده، شاهد تحولات بزرگ و بنيادي در ساخت اينگونه سريالها باشيم. اين مختصر، همه سخنان حقير درباره يوسف پيامبر نبود. اميدوارم سريال در ادامه و نهايت، ارزشهاي بالقوهاش را نمايندگي كند.
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]
-
گوناگون
پربازدیدترینها