محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827734028
گفت وگو با مهرشاد كارخاني؛ كارگردان «ريسمان باز» چيدمان عكس هاي راوي روي پرده نقره يي
واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: گفت وگو با مهرشاد كارخاني؛ كارگردان «ريسمان باز» چيدمان عكس هاي راوي روي پرده نقره يي
سارا برومند
فيلم «ريسمان باز» به نوعي بازگشت سينما به فيلم هاي دهه 60 است. فيلم هايي كه در آن زمان فارغ از فضاي رئال و تك خطي توانست توجه مخاطب عام و خاص را يكجا جلب كند. عوامل متعددي سليقه مخاطب را تغيير داده و در حال حاضر فيلم هايي از اين دست كمتر مورد توجه واقع شده اند. اين فيلم فتح بابي براي ارائه فيلم هاي متفاوتي براي سليقه هايي است كه سينماي امروز ايران را پذيرا نيست. مهرشاد كارخاني در اولين تجربه خود فيلم «گناه من» نتوانست توفيق اكران را از آن خود كند اما با ساخت فيلمي كه توجه منتقدان را برانگيخت و جشنواره هاي خارجي را كنجكاو كرد نه تنها زمان اكران را در سينما عصر جديد از آن خود كرد بلكه فضايي ايجاد شد كه در مورد فيلم اول او نيز خيلي ها كنجكاو شوند.
---
-صحبت هايي كه تا به حال داشته ايد مبني بر اين بوده كه داستان فيلم براساس يك اتفاق واقعي شكل گرفته است. چطور شد به فكر ساخت اين قصه افتاديد؟
اين فيلم از دغدغه هاي نوجواني من آمده است؛ داستاني كه به صورت واقعي در آن سال ها در محل زندگي من اتفاق افتاده بود. پس از «گناه من» تصميم گرفتم اين طرح را كه به لحاظ مضموني و سوژه سخت تر بود به تصوير درآورم. البته اين انتخاب سختي بود چرا كه براي اينكه فيلم قابل باور در بيايد ريسك بالايي داشت. پس از نگارش طرح اوليه با آقاي پناهي به صورت مشترك در 5 ، 6 ماه طرح را به صورت فيلمنامه نوشتيم و بازنويسي كرديم. در فيلمنامه با توجه به عدم پايبندي و علاقه به ساختار كلاسيك يك داستان تك خطي را مدنظر داشتم. براي اين داستان شاخ و برگ هايي قرار داديم كه شخصيت هاي فرعي در كنار شخصيت هاي اصلي ميكائيل و عسگر قرار بگيرند و به پيشبرد داستان كمك كنند. با آقاي پناهي به اين اشتراك نظر رسيديم كه سرراستي و تك خطي بودن رعايت شود. در نهايت در زمان فيلمبرداري 10 تا 15 درصد تغييراتي در فيلمنامه ايجاد شد. اين تغييرات نيز به واسطه امكاني كه فضا و لوكيشن ها داشت به وجود آمد.
-بنابراين تغييرات عمده يي نبوده و همان اجبار شرايط باعث يكسري تغييرات شده است.
تغييرات عمده نبود. در حد تك پلان يا ديالوگ هايي بود كه گاه به صورت في البداهه بيان مي شد و نسبت به متن جالب تر بود. 80 درصد ساختار اصلي فيلمنامه كاملاً به تصوير كشيده شد.اين داستان تك خطي كه دو دوست گاوي را از پايين شهر به بالاي شهر مي آورند، داستان جالبي براي مخاطب است. خيلي ها با همين تك خطي بودن جذب شدند تا فيلم را ببينند. من فضايي را كه قرار بود فيلم در آن شكل بگيرد، مي شناختم. دوران مدرسه و نوجواني ام را در همين محله ها گذرانده بودم. محل عبور و گذرم، برخورد با همين افراد با شمايل كارگري بوده است. بنابراين از نزديك جنس اين آدم ها را لمس كرده بودم. اين موضوع به تنهايي براي من جذاب بود ولي اينكه چقدر مي شود اين موضوع را با جذابيت هاي بصري تلفيق كرد و سختي اين كار قابل اهميت بود. داستان بايد به روز درمي آمد. ضمن اينكه دنبال يك سينماي مدرن و جديد بودم. بنابراين پرداخت اين داستان در عين اينكه با آب و تاب همراه بود، بايد ساختار متفاوتي پيدا مي كرد. پيشينه عكاسي من تصاوير تاثيرگذار را طلب مي كرد تا با اين تصاوير فيلم را روايت كنم. كنار هم قرار دادن عكس هايي كه موضوعي را روايت مي كنند در دوراني كه در زمينه عكاسي فعاليت مي كردم نيز انجام مي شد. چيدمان و كلاژ عكس هاي خوب كه بيننده را جلب كند برايم جالب بود و در روند كاري ام جاي مي گرفت. اين چيدمان عكس هاي راوي در اين سال ها در سينماي ما كمتر اتفاق افتاده است.
-در چيدمان عكس ها چه ويژگي هايي برايتان اهميت داشت؟
بيش از هر چيز در زمان نگارش فيلمنامه به قابل باور بودن شخصيت هاي داستان فكر مي كرديم. انتخاب اين شخصيت ها و ويژگي هايشان همه مبتني بر واقعيت و دلايل منطقي است. نكته يي كه در مورد اين دو شخصيت اهميت داشت اين بود كه ضمن باور كار و مشغله اين آدم ها در اين كشتارگاه و منطقه اين تصور هم باشد كه اين دو متعلق به اين فضا نيستند و حق ديگري دارند. به خصوص ميكائيل كه احساس مي شد حق كار در جاي بهتري دارد. نكته دوم جاري بودن حس رئاليستي در تمام فيلم بود. بخش هاي اول فيلم در فضايي زمخت و خشن مي گذرد اما در فيلم لطافت هاي عاطفي اين دو شخصيت حس مي شود. آنها در عين داشتن اين لطافت شرايط موجود را پذيرفته اند و كار مي كنند. يك سوم اوليه فيلم در اين فضا مي گذرد. اختصاص اين زمان به اين فضا و مكان لازم بود چرا كه اگر حذف مي شد بقيه ماجرا و حضور گاو در شهر براي تماشاگر قابل باور نمي بود. بخش دوم فيلم كه بردن گاو به مقصد بود با نوعي سرنوشت و تقدير همراه است. از ابتداي فيلم در عين اينكه فضا و رفتار اين دو شخصيت نمايش داده مي شود اما رسالتي كه اين دو دارند از همان ابتدا در اضطراب اين دو قابل رديابي است. آنها از ابتدا بي قرار اين اتفاقند. ميكائيل عين درونگرا بودن به نظر يك آدم نااميد مي آيد ولي در حركت هاي بعدي اش اميد قابل رديابي است. عسگر در تقابل با ميكائيل قرار دارد. آدم برونگرا و پرحرفي است، به دنبال تهيه پول براي خانواده اش است، زندگي در كنار ميكائيل را به اين نمونه پذيرفته است و به نوعي مكمل ميكائيل است.
-از يك فضاي كارگري صحبت كرديد و لمس جنس اين آدم ها. در ميان آنها انتخاب دو شخصيت با ويژگي ميكائيل و عسگر بر چه اساسي بود؟
اين آدم ها در فضاي جامعه ما وجود دارند اما اين آدم ها به خصوص از جنس ميكائيل كمتر به چشم مي آيند. انزوا و گوشه گيري آدم هايي مانند ميكائيل باعث كمتر ديده شدن آنهاست. اين افراد براي انجام كارهايشان به تنهايي اقدام مي كنند. اينها قهرمان هاي تنها و گوشه گيري هستند. شخصيت ميكائيل انتخاب شد و عسگر به عنوان يك مكمل اين شخصيت قرار داده شد. عسگر به نوعي سكوت ميكائيل را پر مي كند. يا اصلاً ديالوگ هاي ميكائيل را مي گويد. فيلم هايي كه در فضاي خياباني مي گذرند يكي از مشخصه آنها، شخصيت هاي تنها و تكرو است. قهرمان هايي كه شناسنامه آنچناني نيز از آنها داده نمي شود. از جايي از زندگي اينها داستان آغاز و به پايان مي رسد و اصولاً پايان خوشي در انتظار اين شخصيت ها نيست. جنس اين فيلم كه يك فيلم خياباني است ما را ناگزير از انتخاب چنين شخصيت هايي كرد كه شناسنامه يي هم نمي توان از گذشته و بيوگرافي آنها به صورت كامل ارائه كرد.
-در ويژگي فيلم هاي خياباني گفتيد كه يك ساختار موزاييكي و كلاسيك است و در عين حال در ابتداي صحبت هايتان از عدم علاقه به ساختار كلاسيك گفتيد. اين دو در كنار يكديگر در فيلم تان چطور قرار مي گيرد؟
من سينما را با فيلم هاي كلاسيك شناخته ام. نمي توان تاثير آن را ناديده گرفت. بعد با فيلم هاي موج نو و مدرن برخورد كردم. عدم علاقه به ساختار كلاسيك ناشي از آن است كه تماشاگر امروز چندان حوصله داستان، قصه و ديالوگ هاي طولاني و فرمول هاي غالب سينماي كلاسيك را ندارد. زمان فيلم زمان طولاني نيست. ريتم آن سريع مي گذرد و در ساختار فيلم و مونتاژ اين روند در نظر گرفته شده است. در فيلم از عكس هايي استفاده شده كه چشم را آزار ندهند اما در عين حال تازه باشند. جديد بودن سوژه فيلم هم براي تماشاگر جالب است و او را خسته نمي كند. با همه اين صحبت ها نمي توان تاثير سينماي كلاسيك را ناديده گرفت. با توجه به شناخت فيلمسازان بزرگ دنيا تصميم گرفتم سينمايي را به نمايش بگذارم كه در ژانر اجتماعي خياباني نو و متفاوت باشد. در فيلم «گناه من» تا حدودي اين تفاوت ها در نظر گرفته شده است اما از آنجا كه فيلم اولم بود كمي با محافظه كاري همراه شد تا به عنوان فيلمي با ادا و اصول هاي روشنفكرانه محكوم نشود. فيلم اول يك فيلم رئال اجتماعي است كه صميمي داستانش را مي گويد. تحت تاثير فضاسازي و بازي است. در اينجا فضاي «گناه من» تكامل پيدا كرده است. اين تكامل ناشي از تسلط من پس از ساخت فيلم اولم بود، در عين اينكه سوژه به لحاظ ساختار و پرداخت اين فضا را ايجاد مي كرد.
-ويژگي فيلم هايي مانند «ريسمان باز» نمايش يك گذر روزانه است و پايبند به درام نيست. در فيلم هم همين روزمرگي ديده مي شود اما بردن گاو در صحبت هاي شما تبديل به يك رسالت و درام در آمده است.
اين درام در فيلم تك خطي است. خيلي پيچيدگي ندارد. داستان سرراستي است. روايت اين يك خط درام در يك ساختار ساده بدون پيچيدگي داستان هاي فرعي به سختي انجام شد. اين دو به سادگي اما جذاب گاو را به مقصد مي رسانند. درام پردازي هدف من نبود اما در عين حال چيدمان عكس ها اين درام را نمايش مي دهد. فيلم با عكس غروب آغاز مي شود. تصاوير بدوي پس از آن با دفن گوسفند و غيره مي آيد و فيلم با تصوير دوباره عكس غروب پايان مي گيرد. در انتها با توجه به تلاش و اميد دروني فيلم در اين عكس پاياني بدون بيان هيچ ديالوگي اميد و زندگي جاري است. اين دو گاو را به سرانجام خوبي نرسانده اند ولي اميد در آنها جاري است. فيلم تخت و يكدست است اما تصاوير براي تماشاگر گويا است. در اين فيلم به سينما وفادار بوده ام كه اين به لحاظ شخصيت، فضاسازي و ارائه تصاوير پايبندي به سينماي ناب بوده است.
-در روند داستان با باقي ماندن گاو در ماشين و زخمي شدن آن نوعي تفكر در ذهن تماشاگر ايجاد مي شود. نوعي گستره بينامتني كه نوعي شانس را براي شخصيت هاي اول به همراه دارد. تفكري كه به سرنوشت كمك مي كند تا اين آدم ها از اين برزخ زندگي نجات پيدا كنند اما با مرگ گاو اين گستره مفهوم ديگري مي گيرد و برخلاف گفته شما كه اميد در انتهاي فيلم جاري است، نوعي نااميدي با تماشاگر همراه مي شود.
فيلم هر چند با مرگ گاو تلخ تمام مي شود اما حركت و تلاش اين دو اميد و انگيزه را در تماشاگر بارور مي كند. اين دو براي رسيدن به مقصود تلاش كرده اند. اگر اين تلاش بي نتيجه مانده چيزي از اميددهي به تماشاگر و پويا بودن اين دو كم نمي كند. اين اتفاق ها براي آدم ها به كرات مي افتد. اسم فيلم «ريسمان باز» است. به نوعي همه آدم ها سر يك «ريسمان باز» را در دست دارند. اين سرنوشت و ريسمان در جايي باز مي شود كه اين باز شدن، دست انسان ها نيست، تقدير آنها است. مهم اين است كه عكس العمل ما به اين تقدير چه باشد. ميكائيل از روحيه يي لطيف برخوردار است و در ابتدا مانع عسگر از سر بريدن گاو مي شود و مي گويد اين كار تو نيست، كار سلاخ است. اما در انتها تقدير او را وامي دارد بالاجبار اين كار را خودش انجام دهد.
-يكي از ويژگي هاي فيلم هاي رئال و تك خطي مانند «ريسمان باز» استفاده از نابازيگر است اما شما از بازيگر حرفه يي بهره گرفته ايد. عدم استفاده از نابازيگر ناشي از چه بود؟
من در فيلم اولم هم از بازيگر حرفه يي استفاده كردم. استفاده از نابازيگر در فيلم بد جا افتاده است. اين تصور كه استفاده از نابازيگر باعث واقعي جلوه كردن فيلم است. فيلم اين طور نيست كه با داشتن نابازيگر قابل باور تر به نظر مي آيد. اين كارگردان است كه از نابازيگر بازي مي گيرد كه مانند زندگي است. فيلم هايي از جنس فيلم هايي كه من دوست دارم اين گونه نيست، من علاقه مندم قهرمان فيلم از بقيه شخصيت ها قابل شناسايي باشد. براي اين مقصود از بازيگر حرفه يي بهره گرفتم. حتي مي شد از سوپراستار براي اين فيلم استفاده كرد. چرا كه كار كارگردان شكستن قالب بازيگر است. براي فيلم من نياز به بازيگري بود كه دوربين را بشناسد زاويه و كادر را بداند و سينما را بشناسد، من در انتخاب بازيگر در وهله اول به همين دو بازيگر فكر كردم. در بازيگران نسل جديد كه شناخته شده و توانا باشد بازيگري پيدا نكردم كه بتواند جايگزين اين دو بازيگر شود. در كنار اين دو قهرمان بقيه شخصيت ها، شخصيت هاي بومي و كاركنان كشتارگاه هستند. تنها كرامت رودساز بازيگر است كه با توجه به اينكه بازيگر تئاتر است بازيگر شناخته شده يي نيست. علاوه بر احساس نياز به بازيگري كه حس آرتيستي داشت احساس كردم ميكائيل از جنس اين آدم ها نيست؛ راه رفتنش و رفتارش بايد با اين آدم ها فرق مي كرد. در فيلم هاي بومي از نابازيگر استفاده مي شود اما در سينماي جدي كه با تماشاگر عام برخورد دارد استفاده از نابازيگر را نمي پسندم. در دنيا خيلي فيلم ها هست كه سوپراستار نقش را بازي مي كند ولي نقش روي بازيگر نشسته و قابل باور است. بازيگر توانسته نقشش را به واقعيت نزديك كند. اساساً كار اصلي بازيگر نزديك شدن به قالب واقعي است اگر نشود ضعف بازيگر است.
-انتخاب اين لوكيشن ها، اين چيدمان ها و تصاوير كشتارگاه كه گويي برگرفته از عكس هاي مستند است بر چه اساسي شكل گرفته بود و تا چه حد به پس زمينه عكاسي شما برمي گردد؟
قاب هاي اين فضا از نوجواني در ذهن من بود. پس زمينه عكاسي در سينما و عكاسي اجتماعي مستند هم كمك كردند تا قابي كه بسته شد متفاوت از كارگردان هاي ديگر باشد. اين عكس ها را با آن تجربه من اين گونه چيدم. يك جايي تصوير جزيي و ديتيل بدهيم موثر بود، يك جايي نماي لانگ شات خوش منظره لازم بود. جايي دوست داشتم نما به هم ريخته باشد جايي تركيب بندي منظم را طلب مي كرد. همه از روي آگاهي و شناخت تصوير انجام شده است. اين عكاسي، چيدمان و كلاژ برايم مهم است. در فيلم هاي قديمي دنيا اين چيدمان ها و فضاها از مسائل ديگر مهم تر بوده است، كمپوزيسيون اهميت دارد. غروب را بايد در غروب گرفت. در سينما بايد صبور بود تا صحنه واقعي فراهم شود.
-فرار گاو بايد سكانس هاي سختي را در بر گرفته باشد. اين سكانس ها چگونه فيلمبرداري شد؟
ما دو بخش سنگين و دشوار داشتيم. بخش كشتارگاه كه عوامل و بازيگرها بايد به آن فضا عادت مي كردند. كه در نهايت خودشان را با فضا سازگار كردند. فضاي كشتارگاه يك خشونت، التهاب و نگراني ذاتي دارد. اين استرس بايد در اين فضا اغراق و تشديد مي شد كه در كليت فيلم اثرگذار بود. بخش دوم كه در شهر و در شهرك غرب مي گذشت براي سهولت اجرا خرد شد. يعني صحنه هاي كلوز از صحنه هاي فرار لانگ شات در ميان جمعيت جدا شد. در زمان فيلمبرداري با كمك راهنمايي و رانندگي چهارراه بسته شد. از هنرورها براي فرار استفاده كرديم كه پيمان ابدي بر حركت آنها نظارت داشت. سعي شد در اين فرار صدمات كمتري ايجاد شود. به لحاظ انساني كه ما هيچ صدماتي نداشتيم ولي با همه تلاشي كه شد تا ماشين ها كمتر صدمه بخورند ولي به هر حال اين صدمات اتفاق افتاد. همه عوامل علاقه مند بودند اين صحنه ها واقعي و قابل باور در بيايد و به واسطه جواني عوامل اين شور و اشتياق وجود داشت كه در نهايت صحنه ها به خوبي فيلمبرداري شد كه فكر مي كنم قابل باور بودن آن در فيلم قابل مشاهده است. كاملاً آن التهاب و استرس در فيلم نمود دارد.
-فيلمسازي شما با توجه به ساختار رئال و تك خطي آن دنباله رو سينماي امير نادري و عباس كيارستمي برشمرده مي شود با توجه به نوع سينماي اين دو، تا چه حد متاثر از سينماي آنها بوده ايد؟
من در طول روند فيلمسازي ام از فيلم هاي فيلمسازان بزرگي تاثير پذيرفته ام. سينماي موج نو و سينماي رئال با شهيدثالث و فيلم «يك اتفاق ساده» آغاز شد و در سينماي ابراهيم گلستان به هم گره خورد و سبك تازه يي در سينماي ايران به وجود آورد كه پس از انقلاب امير نادري با «دونده» و «آب، باد، خاك» دنباله رو آن سينما به حساب آمد. پس از نادري هم افرادي اين سينما را دنبال كردند. تاثير من از سينما از فيلم هاي شاخص سينمايي است و به فيلم يا فيلمساز خاصي محدود نمي شود. اين روند ابتدا با سينماي وسترن آغاز شد. پس از آن سينماي خياباني دهه 70 امريكا برايم جالب بود كه رد پاي اين سينما در فيلم هست. پس از آن فيلم هاي آنتونيوني من را منقلب كرد. تاثير شاعرانه او و تاركوفسكي و فيلمسازان بزرگ ديگر. اينها نوعي تاثيرپذيري كلي است. فيلمسازي من متاثر از كلاژ فيلمسازان بزرگ است. من از آنها ايده گرفته ام و آموخته ام. اما فضاي خاص خودم را در ابتدا مدنظر قرار داده ام. سينماي بيضايي نيز به من آموخته است. شايد ساختار آن سينما در سينماي من نباشد، اما «سفر» هم براي من يك فيلم جالب و اثرگذار بود. بعدها گوزن ها و قيصر كيميايي نيز مرا منقلب كرد. نمي شود فيلمسازي را پيشرو يك فيلمساز خاص به حساب آورد.
-اين ساختار رئال و اين گرايش پيش از آن در عكاسي مستند شما هم وجود دارد و اين روند ابتدا در عكاسي شما به چشم مي خورد. اين گرايش به چنين ساختاري از كجا مي آيد.
اين علاقه عكاسي هم از سينما دور نيست. من پيش از عكاسي به شدت از موسيقي تاثير گرفته ام. موسيقي در فضاي زندگي من تاثير گذاشته است. صداي موسيقي كوچه پس كوچه ها هميشه در گوش من طنين انداز بوده است. موسيقي خيلي به من كمك كرده تا فضاي ايده آل خودم را پيدا كنم. موسيقي «ريسمان باز» هم با توجه به اين گذشته روي فيلم من نشسته و تاثير گذاشته است. جريان موسيقي با توجه به جنس خاص خودش باعث تصويرسازي در ذهن من مي شود. عكاسي را انتخاب كردم چون اين كار ذهنيت ها را برايم واقعي مي كرد و در عين حال راه رسيدن به عرصه سينما را برايم تسريع مي كرد. وقتي فيلم ها را مي ديدم و پلاني برايم جالب بود با ميزانسن آن پلان را بازسازي و عكاسي مي كردم. عكاسي بهانه يي بود كه من وارد حيطه فيلمسازي شوم، از نزديك با سينما مرتبط شوم و بفهمم چطور مي شود كارگرداني كرد.
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]
-
گوناگون
پربازدیدترینها