واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: تنها براي تو مي نويسم ?براي تو كه چشمهايت گنجينه من است...
دارم با تو حرف مبزنم.تويي که نگاهت پناهگاه من است. بله با تو هستم . دنبال کسي ديگر نباش. تويي که مرا مي خواني.تويي که باور کرده اي من با واژه ها متولد مي شوم و با همان هم مي ميرم. تويي که مي داني تمام دلتنگي هاي من از جنس نوشتن است و همه تلخي ها و بعض هاي فروخفته در هرجمله ام منفجر مي شود. هر شعرم را براي تو مي سرايم . هر داستانم را براي تو روايت مي کنم.
عزيزم با تو حرف مي زنم.تويي که عاشقانه خواندن را دوست داري.مي خواني تا بي معنايي زندگي را معنا کني . تو که مي داني بدون آنکه مي نويسد عشق جانها را فتح نمي کرد. ليلي و مجنون ?خسرو وشيرين و رمئو و ژوليت جهان را اين چنين خواستني نمي کردند. با نوشتن مي دانم من تنها نيستم و با من است که تو تنهايي را پس مي زني بجاي تماشاي جهان واژه ها را مي ريزي در نگاهت.باور کن عشق يعني همه چيز.
آني كه در سرماي زمستان و در شبهاي محرم در کوچه ها بر سينه اش مي کوبد و مي گريد تلخ . معناي عشق را مي داند. وقتي عاشقانه به موج دريا?به سبزي جنگل مي نگري و به عبور عابران در انتهاي ساحل وكوچه هاي يخ زده شهر نگاه مي دوزي شور عشق را حس مي کني . خوش به حال آنکه عاشقانه مي ميردو خوش به حال آنها که کنار مزاري هر قطره اشک شان سوداي عشق و دوست داشتن را به تماشا مي گذارند. خوب نگاه کن . اشکها را خوب تماشا کن.تا زندگي شبيه رويا شود
من به گردن واژه ها مي آويزم و در آغوشان مي گيرم و زاز مي گريم . گوش کن هق هق گريه ها يم را? نمي شنوي صدايشان را از جمله هاي من. چرا مي گويند مرد گريه نمي کند. مردي که دل تنگ نباشد.پلكهايش خيس نشود معناي مردانگي و انسان بودن را نمي داند.اگر اشکهايي که بشر در تمام تاريخ ريخته است رودخانه اي مي شد. چشمه اي مي شد.راز جاودانگي آدمي را در مي يافتيم و بي مرگ مي شديم . من مي گريم پس هستم . من بسيار مي گريم . من براي تنهايي تو . براي بغض هاي فرو خفته خودم مي گريم . من با نوشتن مي گريم .?براي رنج هاي تو و شادي هايت.
اگر تو نبودي اشکهايم را ببيني . چقدر مرگ دلخواه من مي شد. من مي نويسم . تو مي خواني پس من هستم . با نوشتن است که احساس جواني مي کنم .احساس مي کنم مي توانم کودکانه بازيگوشي کنم و نوجوانانه عاشق شوم . آني که مي نويسد تا همه بشناسندش . قدرت را در آغوش بگيرد. در ***** و ثروت غرق شود چقدر ابلهانه مي زيد. تنها بايد براي يک نفرنوشت. هيچ نويسنده اي جز براي يك نفر نمي نويسد . تنها براي تو . براي تو که مي خواني . دنبال کسي ديگر نباش. براي تو که نديدمت ولي حس ات مي کنم . چقدر آشنايي . اگر نبودي چرا دلتنگ مي شدم و اينقدر ديوانه وار مي نوشتم . چرا نمي دانند آدمي تنها براي يک نفر مي نويسد . من براي تو مي نويسم . براي تو که گنجينه نگاهت پر از جواهر است .پر از اشك? پر از خنده ?پر از فيروزه ? پر از مرواريد?پراززمرد و عطر گل ياس .باغي رنگارنگ و آواز پرنده ها? پر از دغدغه وروياهاي پرپر شده. پر از روياي با هم بودن و نترسيدن و دوست داشتن . چشمهاي تو گنجينه من است.
*مخاطب اين نوشته کيست.اين تو همان خواننده اي است که در ذهن من است.سالهاست با من زندگي مي کند و همراهم مي آيد و قد مي کشد. سنگ صبوري است که با سکوتش مي گذارد سبک شوم و تنها دالي است که هر مخاطب مي تواند از تهي بودن درش بياورد .
.
منبع : http://www.gtalk.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]