واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ادله خاتمیتدلایل قرآنى و روائی بر خاتمیت و جهانى بودن اسلام بهترین دلیل و معتبرترین مدرك براى اثبات مطالبی چون خاتمیت, قرآن كریم است . و كسى كه یك مرور اجمالى بر این كتاب الهى بكند با كمال روشنى درخواهد یافت كه دعوت آن, عمومى و همگانى است و اختصاص به قوم و اهل نژاد و زبان معینى ندارد. از جمله, درآیات زیادى همه مردم را بعنوان یا ایها الناس 1 و یا بنى آدم 2 مورد خطاب, قرار داده و هدایت خود را شامل همه انسانها الناس 3 و العالمین 4 دانسته است. و همچنین در آیات فراوانى رسالت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله را براى همه مردم الناس 5 و العالمین 6 ثابت كرده, و در آیه اى شمول دعوت وى را نسبت به هر كسى كه از آن, مطلع شود مورد تاكید قرار داده است7. و از سوى دیگر, پیرامون سایر ادیان را بعنوان اهل كتاب مورد خطاب و عتاب قرارداده8 و رسالت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله را در مورد آنان تثبیت فرموده, و اساساً هدف از نزول قرآن كریم بر پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله را پیروزى اسلام بر سایر ادیان, شمرده است9. با توجه به این آیات, جاى هیچگونه شك و شبه اى درباره همگانى بودن دعوت قرآن كریم و جهانى بودن دین مقدس اسلام, باقى نمى ماند. جاودانى بودن اسلام آیات مزبور, همانگونه كه با بكار گرفتن الفاظ عام (مانند بنى آدم و الناس و العالمین) و با متوجه كردن خطاب به اقوام غیر عرب و پیروان سایر ادیان (مانند یا اهل الكتاب) عمومیت و جهانى بودن اسلام را ثابت مى كند همچنین با اطلاق زمانى, محدودیت و مقید بودن آنرا به زمان معینى نفى مى كند و بویژه, تعبیر لیظهره على الدین كله 10 جاى هیچگونه شبهه اى باقى نمى گذارد. همچنین مى توان به آیه 42 از سوره فصلت, استدلال كرد كه مى فرماید: و انه لكتاب عزیز لایاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حكیم حمید و دلالت دارد بر اینكه هیچگاه قرآن كریم, صحت و اعتبار خود را از دست نخواهد داد. نیز دلایل خاتمیت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله هرگونه توهمى را نسبت به امكان نسخ شدن این دین الهى بوسیله پیامبر و شریعت دیگرى, باطل مى سازد. و نیز روایات فراوانى به این مضمون, وارد شده است: حلال محمد حلال الى یوم القیامه, و حرام حرام الى یوم القیامه 11. علاوه بر اینكه جاودانى بودن اسلام, مانند جهانى بودن آن, از ضروریات این دین الهى و بى نیاز از دلیلى زائد بر دلایل حقانیت اسلام است . با توجه به جاودانى بودن دین اسلام, احتمال مبعوث شدن پیامبرى كه شریعت اسلام را نسخ كند نفى مى شود اما جاى چنین توهمى باقى مى ماند كه پیامبر دیگرى بیاید كه مبلغ و مروج اسلام باشد, چنانكه بسیارى از پیامبران پیشن چنین مسئولیتى را بعهده داشته اند خواه پیامبرانى كه معاصر پیامبر صاحب شریعت بوده اند مانند حضرت لوطعلیه السلام كه معاصر حضرت ابراهیمعلیه السلام و تابع شریعت وى بود, و خواه پیامبرانى كه بعد از پیامبر صاحب شریعت, مبعوث مى شدند و از او تبعیت مى كردند مانند اكثر انبیا بنى اسرائیل. از این روى, باید موضوع خاتمیت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله را جداگانه مورد بحث قرار دهیم تا جاى چنین توهمى نیز باقى نماند. دلیل قرآنى بر خاتمیت یكى از ضروریات اسلام این است كه سلسله پیامبرانعلیهم السلام با پیغمبر اسلامصلی الله علیه و آله ختم شده و بعد از آن حضرت هیچ پیامبرى نیامده و نخواهد آمد. و حتى بیگانگان نیز مى دانند كه این موضوع, از جمله اعتقادات اسلامى است كه باید هر مسلمانى به آن, معتقد باشد و از این روى, مانند سایر ضروریات دین, نیازى به استدلال نخواهد داشت. در عین حال, مى توان این مطلب را هم از قرآن كریم و هم از روایات متواتر, استفاده كرد. قرآن كریم مى فرماید: ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبیین 12 و صریحاً آن حضرت را خاتم همه پیامبران معرفى مى كند. بعضى از دشمنان اسلام درباره دلالت این آیه بر خاتمیت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله دو اشكال را مطرح كرده اند: یكى آنكه: واژه خاتَم به معناى انگشترى نیز آمده است, و شاید در این آیه هم همین معنى –انگشترى- منظور باشد. دیگر آنكه: بفرض اینكه خاتم بهمان معناى معروف باشد مفاد آیه این است كه سلسله نبیین بوسیله آن حضرت ختم شده نه اینكه سلسله رسولان هم ختم شده باشد. پاسخ اشكال اول این است كه خاتم به معناى وسیله ختم كردن و پایان دادن (ما یختم به الشى) است و انگشترى هم از این جهت خاتم نامیده شده كه بوسیله آن, نامه و مانند آنرا ختم و مهر مى كرده اند. پاسخ اشكال دوم این است كه هر پیامبرى كه داراى مقام رسالت باشد داراى مقام نبوت هم هست و با پایان یافتن سلسله انبیا, سلسله رسولان هم پایان مى یابد و چنانكه قبلاً نیز گفته شد13 هر چند مفهوم نبى اعم از مفهوم رسول نباشد اما از نظر مورد, نبى اعم از رسول است . دلایل روائى بر خاتمیت موضوع خاتمیت پیغمبر اسلامصلی الله علیه و آله در صدها روایت نیز مورد تصریح و تاكید قرار گرفته كه از جمله آنها حدیث منزلت است14 كه شیعه و سنى بتواتر, آن را از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نقل كرده اند بطورى كه جاى هیچ شك و شبهه اى در صدور مضمون آن باقى نمى ماند. و آن این است: هنگامى كه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله براى جنگ تبوك از مدینه حركت مى كردند امیر موئمنان علىعلیه السلام را براى رسیدگى به كارهاى مسلمانان بجاى خود گماشتند. آن حضرت از اینكه از فیض شركت در این جهاد, محروم مى شوند اندوهگین شدند و اشك از چشمانشان جارى شد. پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به آن حضرت فرمود: اما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى آیا راضى نیستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى؟ و بلافاصله این جمله را اضافه كردند: با این تفاوت كه بعد از من پیامبرى نیست تا جاى هیچگونه توهمى باقى نماند. در روایت دیگرى از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: ایها الناس, انه لانبى بعدى ولا امه بعدكم... 16. و نیز در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ایها الناس, انه لا نبى بعدى ولا سنه بعد سنتى... 17و در روایات و ادعیه و زیاراتى كه از ائمه اطهارعلیه السلام نقل شده بر این مطلب, تاكید شده است كه نقل آنها به درازا مى كشد.محمد تقى مصباح یزدى - آموزش عقاید, ج 2, ص 161 ـ 1521ـ ر.ك: بقره 21/, نسا 1/,174, فاطر 15/. 2ـ ر.ك: اعراف 26/, 27, 28, 31, 35, یس 60/. 3ـ ر.ك: بقره 185/, 187, آل عمران 138/, ابراهیم 1/, 52, جاثیه 20/, زمر 41/, نحل 44/, كهف 54/, حشر 21/. 4ـ ر.ك: انعام 90/, یوسف 1004/, ص 87/, تكویر 27/, قلم 52/. 5ـ ر.ك: نسا 79/, حج 49/, سبا 28/. 6ـ ر.ك: انبیا 107, فرقان 1/. 7ـ ر.ك: انعام 19/. 8ـ ر.ك: آل عمران 65/, 70, 71, 98, 99, 110, مائده 15/, 19. 9و10ـ ر.ك: توبه 33/, فتح 28/, صف 9/. 11ـ ر.ك: كافى: ج 1, ص 57, ج 2 / ص 17, بحار: ج 2, ص 260, ج 24, ص 288, وسایل الشیعه: ج 18, ص 124. 12ـ ر.ك: سوره احزاب / آیه 40. 13ـ ر.ك: درس بیست و نهم از همین كتاب. 14ـ ر.ك: بحارالانوار: ج 37, ص 254 ـ 289, صحیح بخارى: ج 3, ص 58, صحیح مسلم: ج 2, ص 323, سنن ابن ماجه: ج 1, ص 28, مستدرك حاكم: ج 3, ص 109, مسند ابن حنبل: ج 1, ص 331 و ج :2 ص 369 و 437. 15ـ ر.ك: وسائل الشیعه: ج 1, ص 15, خصال: ج 1, ص 322, خصال: ج 2, ص 487. 16ـ ر. ك: وسائل الشیعه: ج 18 / ص 555, من لایحضره الفقیه: ج 4, ص 163, بحارالانوار: ج 22, ص 531, كشف الغمه: ج 1, ص 21.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1255]