محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829733820
انسانشناسی صدرالمتالهین (3)
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: انسانشناسی صدرالمتالهین (3)2- نقش ذهن (46) در معرفت: یكی از مباحث مورد بحث در باب علم تعیین نقش ذهن در تحصیل معرفت و شناخت جهان خارج است، به این معنا كه آیا نفس در مقام معرفت نقش انفعالی دارد و همچون آینه بی روح در مقابل اشیای خارجی است یا این كه نفس خود در تحصیل معرفت فعال است و یا این كه علم تنها تذكر است، ملاصدرا در این میان برخلاف (47) افلاطون كه علم را تنها تذكر میدانست و معتقد بود نفس در كون سابقش حقیقت كلیه(مَثل) را مشاهده میكرد و بر اثر این مشاهده به آنها علم پیدا كرده است و آنچه در این جهان كسب میكند، چیزی جز تذكر نیست . (48) وی بر خلاف (49) ابنسینا كه احساس را قبول صورت شیء مجرد از ماده میداند، (50) معتقد است كه نفس در مواجه با اشیای خارجی ایجاد صورت میكند. به این بیان كه میگوید:خدای سبحان نفس انسان را به گونهای آفرید كه قدرت ایجاد صورتهای اشیای مجرد و مادی را در عالم خودش دارد، زیرا از سنخ عالم ملكوت و قدرت است، و آنچه مانع تاثیر خارجی آنهاست، غلبه احكام تجسم و وابستگی به ماده است، پس نفس را عالمی است كه در آن عالم جواهر و اعراضی هستند كه نفس آنها را مشاهده میكند، بدون هیچگونه واسطهای (یعنی نفس به صوری كه در عالم اوست، علم حضوری دارد) و الا مستلزم تسلسل است، همانگونه كه عالم برای خدا به نفس ذاتش حضور دارد، زیرا خدای تعالی نفس آدمی را مثال خویش قرار دارد، پس برای اوست كه آنچه میخواهد بیافریند و آنچه اراده میكند برگزیند، الا این كه آنچه نفس میآفریند در غایت ضعف وجودی است، البته بعضی از انسانهایی كه نفسشان را از جلباب مادیت خارج كردند و به عالم قدس متصل شدند میتوانند اموری را كه در عالم نفس صورت میبخشند، در عالم خارج عینیت دهند كه آثار خارجی بر آنها مترتب باشد. (51) اما در مقام معرفت عقلی مشاهده ذوات نوری مجرد را مشاهده میكند نه آنگونه كه مشایین میگویند، بلكه نفس ذات است كه از مقام حس و خیال به مقام عقل تعالی پیدا میكند و شایسته ادراك معقولات میشود.(52) نكته مورد توجه دیگر در معرفتشناسی صدرالمتالهین این است كه او در تمام مراتب ادراك حسی، خیالی عقلی مدرك را عقل یا نفس متفكر میداند و آلات حسی را تنها ابزار و انفعال آنها را از لوازم ادراكات حسی میداند و صورتهای حسی، برخلاف ابنسینا كه محل آن را حس مشترك میداند، در نزد نفس حاضر میشوند . چون موجد و مظهر آن صور نفس است، پس برای نفس نشئه دیگری است كه در آن اشیای ادراكی بدون ماده جسمانی موجودند (53).3- اتحاد نفس با مدركاتش: یكی دیگر از مباحث قابل تامل در باب نفس در بحث معرفتشناسی، نوع پیوند و رابطه نفس با مدركاتش اعم از حسی، خیالی، وهمی و عقلی است . آیا رابطه نفس با مدرك، رابطه عرض خارجی با موضوع و پیوندش انضمامی همچون سفیدی و دیوار است یا مصاحبتی از نوع سنگ در كنار دیوار یا ظرف و مظروف (54) از نوع آب در كوزه با هوا در كپسول است و یا این كه صورتهای ادراكی، خواه محسوس یا معقول وجودشان با وجود مدرك، یعنی نفس اتحاد پیدا میكند؟صدرالمتالهین در این مسئله نظریه اخیر را پذیرفته و بر آن ادله زیادی در آثارش اقامه كرده است، (55) برخلاف ابنسینا كه آن را قول شعری و غیر عقلانی دانسته است. (56) توضیح این كه صدرالمتالهین برخلاف جمهور كه مراتب ادراك را به مراتب تجرید«صورت ادراكی» میدانستند، مراتب ادراك را به مراتب «تحولات نفس» دانسته و در هر مرتبه از ادراكات حسی، خیالی و عقلی، نفس را متحد با همان نوع از مدركات میداند، چنان كه در رساله اتحاد عاقل به معقول مینویسد:ای (مخاطب) عاقل باهوش در امر نفس بنگر كه چگونه نشئههای وجودی را در مینوردد و در هر نشئه وجودی با گروهی از موجودات آن نشئه متحد میشود؛ یعنی نفس با بدن طبیعی، عین بدن و با حس عین حس و با خیال عین خیال و با عقل عین عقل است، به این بیان كه وقتی نفس با طبیعت متحد میشود، عین اعضای بدنی و وقتی با حس بالفعل متحد میشود، عین صور متخیله میگردد، به همین ترتیب تا برسد به مقام عقل بالفعل، در آن جا عین صورتهای عقلی میشود كه بالفعل برای او حاصل شدهاند. (57)گفتنی است كه این تفسیر صدرالمتالهین از رابطه نفس با صورتهای ادراكی بر دو مبنای فلسفی او، یعنی جسمانیه? الحدوث بودن نفس و حركت جوهری مبتنی است. (58) صدرالمتالهین در مقابل كلام ابنسینا كه اتحاد را قول شعری میدانست، میگوید:كسی كه جایز دانسته نفس انسانی از ابتدای تكونش تا آن زمان كه بالفعل عاقل و معقول است، جوهری واحد است و حد نوعی او یكسان است و در وجود نفس هیچ تحول ذاتی و تفاوتی صورت نپذیرفته، مگر به عوارضی خارجی از باب ادراكات، فقط نزد او نفس انبیایی كه به نهایت درجه كمال انسان دست یافتهاند یا نفوس اطفال و مجانین از جهت حقیقت انسانی یكی است و تفاوتشان تنها در عوارض و لواحق غریبی است كه عارض وجودشان شده، بسیار بیراهه رفته است. (59)و به اصطلاح ملاصدرا «فقد ركب شططا.» (60)ایشان در بحث علم به تفصیل نظریات شیخ را در اشارات و تنبیهات و شفا طرح و آنها را نقد كرده است. (61)4- مراتب و مقامات نفس در ادراك: صدرالمتالهین مقامات نفس را در معرفت بر مبنای عوالم وجود ترسیم میكند، همانگونه كه عالم وجود ادنی مرتبهاش عالم طبیعت و مرتبه متوسط آن عالم مثال و صور مثالی و بالاترین مرتبهاش عالم عقل و مفارقات عقلی است، نفس هم سه مرتبه را میتواند بپیماید .اول مرتبه حس كه در این مرتبه نفس بالفعل حساس و بالقوه متخیل و متعقل است .دوم مرتبه خیال كه در این مرتبه علاوه بر این كه كمال مرتبه حس را داراست، بالفعل متخیل است و بالقوه متعقل، توضیح این كه از نظر ملاصدرا نفس در مقام حس و خیال به فاعل مبدع شبیهتر است از محل قابل بر خلاف جمهور مشایین. (62)مرتبه سوم عقل كه نفس علاوه بر داشتن كمالات سابق بالفعل عاقل است . البته صدرالمتالهین برای هر یك از این مراتب نیز سه مرتبه قوه، استعداد و كمال قائل است، مانند كتابت كه برای طفل، قوه و برای كودكی كه به مرحله تعلیم و تربیت رسیده و امكانات و اسباب كتابت برای او فراهم شده، لكن هنوز نوشتن را یاد نگرفته است، استعداد و برای كسی كه توانایی نوشتن دارد و هر گاه خواست مینویسد، كمال است . حال در احساس هم اینگونه است كه جنین وقتی در رحم است، بالقوه حساس است و وقتی با تمام حواس سالم به دنیا آمد، استعداد احساس در او فراهم میشود و وقتی مقداری رشد كرده و حواس در او فعلیت یافت، به كمال رسیده است. به همین قیاس، در مراتب تخیل و تعقل كه در مراتب تعقل مرتبه اول را عقل هیولانی، ثانی را عقل بالفعل و ثالث را عقل فعال گویند، این مراتب نیز به ترتیب حاصل میشود. (63)در این جا جای این سؤال باقی است كه چرا صدرالمتالهین به وهم اشارهای نكرده است؟ دلیلش این است كه مبنای ایشان در بحث ادراك با مبنای مشاء متفاوت است . ایشان برخلاف مشاء كه ادراك را چهار مرتبه حس، خیال، وهم و عقل میدانند، (64) آن را سه مرتبه - حس، خیال و عقل - بیشتر نمیداند، چنان كه در انواع ادراكات بعد از بیان نظریه مشاء مینویسد:اختلاف بین ادراك وهمی و عقلی اختلاف ذاتی نیست، بلكه به امر خرج از ذات بر میگردد و آن اضافه به جزیی یا عدم اضافه به آن است، پس در حقیقت، ادراك سه گونه است، همانگونه كه عوالم سه مرتبه است و وهم گویی عقلی است كه از مرتبهاش ساقط شدهاست. (65)نكته قابل توجه در این جا این است كه حكیم سبزواری رحمة الله این قول صدرالمتالهین را نپذیرفته و ادراك معانی جزئی را همچون ابنسینا و برخی حكمای مشاء كار وهم میداند، (66) اما در مقابل، علامه طباطبائی بر نظریه صدرالمتالهین تایید كرده است، با این تفاوت كه ادراك معانی جزئی را هم به حس مشترك برگردانده است، حتی گام را فراتر نهاده و سه عالم ملاصدرا را به دو عالم تقلیل داده، یعنی احساس را نیز حذف كرده و عالم نفس را منحصر در دو عالم خیال و عقل كرده است، چنان كه میفرماید: حضور وضعیت ماده محسوس موجب مغایرت بین مدرك در حال حضور و عدمش نمیشود، اما این سخن حق است كه غالبا با حضور ماده، صورت در نزد نفس متجلیتر است. اما چه بسا با توجه نفس به یك صورت خیالی، متخیل ظهورش شدیدتر باشد. (67)ج- انسان از دیدگاه حكمت عملیدر حكمت عملی سخن از این است كه چگونه انسان میتواند از شقاوتها گریخته و به سعادت حقیقی دست یازد . صدرالمتالهین در مقدمه باب دهم سفر چهارم كه در احوالات نفس گفت و گو میكند، ابتدا به بیان حقیقت سعادت میپردازد و بر مبنای فلسفه خویش مینویسد:وجود خیر و سعادت است و ادراك وجود نیز خیر و سعادت است، اما چون وجودات به حسب كمال و نقص متفاوتند، پس هر جا وجود كاملتر باشد، سعادت در آن جا بیشتر است و به عكس، ادراك سعادت هم به تناسب ادراك وجود كمال و نقص مییابد، همانگونه كه وجود قوای عقلی اشرف از وجود قوای حیوانی شهوی و غضبی است، سعادتش هم بزرگتر و عشق و لذتش هم تمامتر است . پس نقشهای ما، آن گاه كه قوی و كامل شود و علاقهاش به بدن قطع گردد و به ذات حقیقی و ذات مبدعش رجوع كند، به بهجت و سعادتی میرسد كه نمیتوان آن را توصیف كرد و با لذات حسی مقایسه نمود. (68)صدرالمتالهین در تحلیل این مطلب كه لازمه ادراك، حضور است و تعلق به ماده موجب عدم حضور، میگوید كه هر قدر وابستگی شیء به ماده - خواه مدرك باشد یا مدَرك - بیشتر باشد، حضور كمتر و ادراك ناقصتر است، حتی شعور ما به ذات خودمان وقتی كه از بدن جدا میشود، بیشتر است، چون حضور تمامتر و كاملتر است، (69) اما وقتی این تعلق نفس به بدن (با اختیار و اراده) یا به حكم اجل الهی قطع شد، انسان نسبت به حقیقت خویش آگاهتر میشود اگر شاكله حقیقی او بر وجه انسان بود، از آن احساس لذت میكند، اما اگر شاكله حقیقی او بر وجه بهائم بود، از خویشتن خویش گریزان است و همواره از غفلتی كه در دنیا بر او عارض شده بود، در حسرت و ندامت است .چگونگی حصول سعادت حقیقی: صدرالمتالهین بعد از بیان سعادت حقیقی میگوید:بدان كه نفس وقتی به این سعادت و بهجت و سرور میرسد كه خود را به اعمال و افعال پسندیدهای كه پاك كننده نفس از كدورات و آلودگیهای گناه هست، عادت داده باشد و قلب را از آلودگی و پستیها مهذب كرده باشد. (70)اما چگونه باید انسانی كه قوای گوناگون شهوی، غضبی و عقلی بر او حاكم است، نفسش را از مشتهیات قوای شهوی و سلطه جویی قوه غضبی خلاص كند . صدرالمتالهین میگوید:چون كمال نفس (از حیثحكمت عملی) با مشاركت بدن و قوای سه گانه نفس صورت میپذیرد، بر اوست كه بین اخلاق متضاده در آنچه مورد علاقه قوه شهوی است و ضدش و آنچه او را به غضب میآورد و ضدش، «عدالت» بر قرار كند تا منفعل از بدن و قوای بدنی نباشد، بلكه بر قوای خویش حاكم باشد (و آنها را به فرمان عقل در آورد)، چرا كه انفعال نفس در مقابل بدن و قوای شهوی و غضبی موجب شقاوت نفس است. (71)اما این امر دشواری است، مگر به تایید و تفضل خدای تعالی .اما این كه كدام جزء نفس در رسیدن به سعادت نقش بیشتری را ایفا میكند، صدرالمتالهین جزء نظری نفس را مهمتر میداند، چون اصل ذات نفس را به جزء نظریاش منتسب میكند و جزء عملی نفس را به جهت تعلقش به بدن و این كه بدن ابزار رسیدن انسان به مقصد است، مهم میشمارد، اما وقتی به مقصد رسید، ابزار دیگر چندان اهمیتی ندارد. (72)پینوشتها:46- صدرالمتالهین در تعریف ذهن مینویسد: ذهن قوه نفس بر اكتساب علومی است كه برای انسان حاصل نیست و ذهن غیر از وجود ذهنی است، چون ذهن فی نفسه از امور خارجیه است، اما وجود ذهنی، چیزی است كه در ذهن موجود میشود و حكایت از خارج دارد. نفس در ابتدای خلقت قوه محض و خالی از صور معقولات است، لكن شانیتشناخت را دارد، این تمكن و استعداد نفس برای تحصیل معارف را ذهن میگوییم.(اسفار، ج 3، ص 515 .)47- ر. ك: همان، ص 491 .48- ر. ك: كاپلستون، همان، ص197 .49- اسفار، ج3، ص 321 .50- ابنسینا، نفس از كتاب شفا، ص 85.51- ر. ك: اسفار، ج?، ص 264 و 266.52- ر. ك: شواهد الربوبیه، ص??.53- ر. ك: اسفار، ج?، ص ???و???.54- همان، ج?، ص???.55- همان، ج3 ، ص 312 و 437 ; مشاعر، ص 51 ; مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، حكمت، ص10.56- ابنسینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسی، ج3 ، قم، نشر البلاغه، 1375 ، ص 295 .57- ر. ك: مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین، ص 14 و 15.58- همان، ص 88 و 75.59- همان، ص 85 و 86.60- همان.61- ر. ك: اسفار، ج3 ، باب عقل و معقول، فصل 8 ، ص 321 تا 335 .62- همان، ج ?، ص287.63- همان، ج?، ص 229 .64- ر. ك: ابنسینا، نفس از كتاب شفا، ص 84.65- اسفار، ج3، ص?361 و 362.66- همان، ص 361.67- همان.68- همان، ج9 ، ص123 و 124.69- ر. ك: همان.70- همان، ص 125.71- همان، ص 127.72- همان: ص 131.سوتیتر:صدرالمتالهین مقامات نفس را در معرفت بر مبنای عوالم وجود ترسیم میكند، همانگونه كه عالم وجود ادنی مرتبهاش عالم طبیعت و مرتبه متوسط آن عالم مثال و صور مثالی و بالاترین مرتبهاش عالم عقل و مفارقات عقلی است، نفس هم سه مرتبه را میتواند بپیماید .این كه كدام جزء نفس در رسیدن به سعادت نقش بیشتری را ایفا میكند، صدرالمتالهین جزء نظری نفس را مهمتر میداند، چون اصل ذات نفس را به جزء نظریاش منتسب میكند و جزء عملی نفس را به جهت تعلقش به بدن و این كه بدن ابزار رسیدن انسان به مقصد است، مهم میشمارد، اما وقتی به مقصد رسید، ابزار دیگر چندان اهمیتی ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 735]
صفحات پیشنهادی
انسانشناسی صدرالمتالهین (3)
انسانشناسی صدرالمتالهین (3)2- نقش ذهن (46) در معرفت: یكی از مباحث مورد بحث در باب علم تعیین نقش ذهن در تحصیل معرفت و شناخت جهان خارج است، به این معنا كه آیا ...
انسانشناسی صدرالمتالهین (3)2- نقش ذهن (46) در معرفت: یكی از مباحث مورد بحث در باب علم تعیین نقش ذهن در تحصیل معرفت و شناخت جهان خارج است، به این معنا كه آیا ...
انسانشناسی صدرالمتالهین (2)
انسانشناسی صدرالمتالهین (2). انسانشناسی صدرالمتالهین (2) 3- عوالم سهگانه وجود و مراتب نفس انسان برهم منطبقاند: همانگونه كه در مقدمه متذكر شدیم، انسانشناسی ...
انسانشناسی صدرالمتالهین (2). انسانشناسی صدرالمتالهین (2) 3- عوالم سهگانه وجود و مراتب نفس انسان برهم منطبقاند: همانگونه كه در مقدمه متذكر شدیم، انسانشناسی ...
نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی
نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی نويسنده: حسن عاشوری لنگرودی پیشگفتار دانشوران و صاحبان نظر و اندیشه، از ... به معنای ذات و شخص «واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا» (6) 3 . ...... ک: صدرالمتالهین شیرازی، اسفار اربعه، ج 8، ص 333 .
نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی نويسنده: حسن عاشوری لنگرودی پیشگفتار دانشوران و صاحبان نظر و اندیشه، از ... به معنای ذات و شخص «واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا» (6) 3 . ...... ک: صدرالمتالهین شیرازی، اسفار اربعه، ج 8، ص 333 .
-
گوناگون
پربازدیدترینها