واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اهریمنان و غولان در اعتقادات یونان
گفتار پیشین: عصر اسطوره گرایی غرب و عناصر حاکم بر آنپس از طیف پهلوانان و خدایان، نوبت به طیف اهریمنان میرسد. در اسطورهشناسی، اهریمنان در برابر خدایان اساطیری قرار میگیرند یعنی اگر در یک گزارهای چهرهای شاخص به عنوان خدای آن مولفه دارید همزمان در مقابل آن یک عنصر شر وجود دارد که آن عنصر شر در برابر آن خدای اسطورهای که منشأ خیر است، منشأ شر محسوب میشود.عمدتاً هم این اهریمنان مانع عملکرد پهلوانان بودهاند. چهرههایی مثل سفیتکس که بدنی از شیر داشت و سر آن همچون زنان بود، سر راه را میگرفت و مسافران را میخورد. «آکیدنا» که بالا تنه آن همچون زن زیبایی بود و پایین تنه آن یک مار بسیار طویل بوده که بدن او از فلس پوشیده بود و در اعماق دریاها زندگی میکرد.همواره منازعه بین خدایان و پهلوانان از یک سو و غولان و اهریمنان از سوی دیگر، منازعه ابدی بین خیر و شر محسوب میشده است. همین کنشها و واکنشها روح فرهنگ عصر میتولوژیستیک را ساخته است.عمدتاً اندام این اهریمنان آمیزهای از نیم تنه انسان با نیم تنه یک حیوان در کمال زشتی، شقاوت، تزویر و شرارت بود که پهلوانان بر علیه این اهریمنان اعتلاف میکردند. در برخورد و رویارویی پهلوانان هر جا که آنان دچار ضعف میشدند، خدایان به کمک آنان میآمدند.طیف چهارم در اسطوره شناسی طیف غولان محسوب میشود. به اعتقاد یونانیان، قبل از شروع زندگی انسان در زمین چهرههایی به نام غول در زمین زیست میکردند که از انسان قدرتمندتر و زورمندتر بودند و دارای دست و پاهای متعدد با شمایل مختلف بودند. سپس خدایان آمدند و اینها را به بند کشیدند و مهار کردند. در واقع اینها معارضین خدایان هستند.پدر و مادر غولان را در ادبیات یونانی زمین و آسمان میدانند یعنی اورانوس به عنوان آسمان و گایا به عنوان زمین. شما کلمه تیتان را شنیدهاید. تیتانها مجموعه برادرانی هستند که فرزندان گایا به عنوان زمین و اورانوس به عنوان آسمان محسوب میشوند. آنان اعتقاد داشتند یکی از این تیتانها به نام «آنسلاد» توسط خدایان در زیر کوه آتشفشان «اتنا» به زنجیر کشیده شده است. دود دماغه آتشفشان، تنفس این غول است و صداهای فعل و انفعالات آتشفشان را غرش او میپنداشتند و هر گاه زلزلهای میآمد اعتقاد داشتند که او تکان خورده و جابجا شده است.همواره منازعه بین خدایان و پهلوانان از یک سو و غولان و اهریمنان از سوی دیگر، منازعه ابدی بین خیر و شر محسوب میشده است. همین کنشها و واکنشها روح فرهنگ عصر میتولوژیستیک را ساخته است. روح حاکم بر این فرهنگ که حاصل این جنگ و گریزها است این فرهنگ را یک فرهنگ حماسی کرده است. در نتیجه همه ادبیان اعصار اسطورهگرایی و میتولوژیستی، حاوی ادبیاتی حماسی و رزمی است. چه در شاهنامه چه در ایلیاد و اودیسه هومر. در ادامه بحث به بررسی برخی از این اسطورهها میپردازیم.مشخصههای خدایان یونانما در سپیده دم تمدن غرب حدود 3600 اله داریم که این خدایان دو ویژگی تقابل با انسان یا چونان انسان بودن را دارا هستند. اینکه مقابل انسانند به چه معنی است؟ پرومته یکی از اسطورهها و الهههای تمدن غربی است. به نظر برخی از بین اسطورهها او خالق انسان است ولی نظر غالب این است که دوست انسان است. انسان را خدایان خلق کردند اما به دلیل این که انسان اگر به دانایی برسد خدایان را حذف میکند انسان را در سنگستان ظلمت رها کردند.آیا فکر میکنید فمینیزم هیچگاه در تمدن اسلامی به وجود میآید و میآمد. تمدنی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله دست دختر خود را میبوسد و معیار رجحان تقوی میشود و زن اصالت خود را می یابد چون گرفتار ظلم نمیشود فمینیزم هم ایجاد نمیشود.یعنی انسان اسیر جهل و تاریکی شده است. پرومته میداند که برای نجات انسان از جهل و سنگستان ظلمت باید به او جرعهای آتش رساند و لذا در یک فرصت مناسب از گردونه فروزنده خورشید، جرعهای آتش را میدزدد و به انسان هدیه میکند. انسان با این آتش هم به نور دل میرسد و هم به آگاهی میرسد و هم از سنگستان میرهد. پس در اسطورههای یونانی رسیدن به آگاهی یعنی عصیان در مقابل خدایان.
در کتاب تورات صفحه 2 اینگونه آمده است: «و خداوند خدا فرمود: زینهار به درخت معرفت نیک و بد نزدیک نشوید [خطاب به انسان]». در این دیدگاه خوردن از میوه ممنوعه بهشت رسیدن به آگاهی بود و همچنین آدم علیهالسلام نیز توسط ابلیس با این مسئله آشنا شد که با خوردن میوه ممنوعه به آگاهی میرسد. از لحاظ بررسی تاریخی ببینید این، چقدر با قضیه پرومته شباهت دارد؛ خیلی زیاد. نتیجه این مسئله منجر به شکلگیری قرون وسطی میشود یعنی دنبال علم رفتن عصیان است در مقابل حق، با این اندیشه قرون وسطی خلق شد. البته از لحاظ مسائل علمی و گرنه قرون وسطی از نظر مسائل اخلاقی خیلی قوی است. یعنی غرب در این دوران خیلی اخلاقی بود اما علم نداشت. در مدرنیته صاحب علم شد اما از لحاظ اخلاقی به افول گرائید.حال که از سپیده دم تاریخ شروع کردیم باید ردپای این اسطورهها را در روزگار فعلی غرب پیدا کنیم، برای شناخت امروز غرب باید دیروز را نگاه کرد. پرومته و انسان به دلیل این عصیان هر دو مورد غضب قرار میگیرند.عذاب پرومته این بود که به دستور زئوس او را به کوههای ساکا در قفقاز بردند. در اندیشه یونانیان قدیم قفقاز آخر دنیا محسوب میشد. او را به این کوه بردند و به دیواره غاری به زنجیر کشیدند. زئوس عقابی را مأمور کرد که در طول شبانه روز با هر حرکتی که انجام میدهد یک تکه از بدن پرومته را بکند، ببلعد و در نهایت آنچه را که بلعیده دفع کند که نتیجه آن رویش و تولد مجدد پرومته است. و باز مجدد این حمله صورت میگیرد.شبیه این را در برخی نقلهای موجود در متون اسلامی در مورد ابن ملجم شنیدهایم. بیابان لم یزرع و مردی که به ذلت در دریوزگی کامل ره میسپارد و با ناله و زاری فریاد سیرابم کنید سر میدهد. دیده میشود عقابی آمد و با حمله به وی تکهای از گوشت بدن وی را کند و همه را کامل خورد و دفع کرد. باز مجدد این انسان جان گرفت. این احتمال هست که نقل این واقعه تحریفی برگرفته از پرومته باشد. بسیاری از این قبیل نقلها متأسفانه توسط کعب الاحبارها وارد دین شده است.بررسی ریشههای فمینیزم در غرببا همین مبنا برای عذاب انسان خدایان زن را خلق کردند. خدایان گفتند: پرومته را که عذاب کردیم این هم عذاب انسان باشد. آیا فکر میکنید فمینیزم هیچگاه در تمدن اسلامی به وجود میآید و میآمد. تمدنی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله دست دختر خود را میبوسد و معیار رجحان تقوی میشود و زن اصالت خود را می یابد چون گرفتار ظلم نمیشود فمینیزم هم ایجاد نمیشود. اما در اواخر قرن 19 بود که در نهایت، تمدن غربی زن را به عنوان یک انسان به رسمیت شناخت. چون از دیدگاه تمدن غربی زن عامل محنت و فتنه انسانی است. این مطلب ریشه در همین اسطورهها دارد.بهطوری که در ادبیات حماسی عصر میتولوژیستیک غرب اغلب غولان را از مردان و اهریمنان را از زنها مایه گذاشتند که جای بررسی و ارزیابی دارد.(1)زئوس [خدای خدایان یونان] در جمع خدایان میگوید: ما باید موجودی را خلق کنیم و کنار انسان قرار دهیم تا او این انسان [مرد] را عذاب دهد و از بین ببرد. لذا پاندور را ایجاد میکنند. هر خدایی به او یک صفت میدهد، یکی حیله گری میدهد و یکی زیبایی و ... . وقتی خلق شد و خواست با انسان به زمین پا گذارد [همان هبوطی که مد نظر تورات است نه قرآن ] به او یک کوزه میدهند [این قضایا در تاریخ تمدن ویل دورانت به چشم میخورد] می گویند وقتی به کره زمین رفتی در یک فرصت مناسب در این کوزه را باز کن. پاندور با برادر پرومته به نام اپیمته ازدواج میکند و در یک فرصت مناسب در کوزه را برمیدارد؛ هر چه رنج و محنت و بدبختی و بلاست کره زمین را فرا میگیرد. پس در تمدن غربی زن ریشه محنت انسان شد. در کتاب مقدس در بخش سفر آفرینش میتوان رد پای این معنا را یافت. در آنجا حوّاعلیهاالسلام خروج انسان از جنت است. اینها همان تأثیرات است.ادامه دارد...پی نوشت ها:1- در آن عصر زنان در انزوا به سر میبردند. اعتقاد ارسطو به فقدان روح در زنان حاشیهنشین بودن و انزوای زنان در جامعه آن حکایت میکند. ویل دورانت - یونان باستان – ص 203.منبع: سلسله مباحث غرب شناسی استاد بلخاریلینک مطالب مرتبط: نگرشی به بحران معنویت حاکم بر غرب غرب دنیای یکپارچه فاسدی نیست چرا باید غرب را شناخت؟ اسلام و دموكراسى ارزیابى دمكراسى ایران و مستشرقین غربی... گذار از سیطره سكولاریسم ظهور پوزیتیویستهای افراطی تكثر بر پایه عقلانیت حق مدار گوش دادن به بیگانه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]