محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826690862
تئاتر - لحظاتي كه از دست رفته است...
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: تئاتر - لحظاتي كه از دست رفته است...
تئاتر - لحظاتي كه از دست رفته است...
آراز بارسقيان:1 -چخوف به استانيسلاوكسي (بعد از بازي در نقش تريگورين) گفت: «شما خوب بازي كرديد... ولي اين شخصيتي نبود كه من نوشته بودم. من همچين چيزي ننوشته بودم...اون شلوار پارچهاي يك تيكه ميپوشه، كفشش سوراخه...و سيگار هم ميكشه، پس...» - اف. ال. لوكاس (هنر نمايشنامهنويسي چخوف، ييتس، سينگر و پيرآندلو ) در اجراي نمايشنامه يكي از راههاي پيش روي ما، درگيري و چالش مستقيم با اثر است. درگيرياي كه باعث ميشود به يك اجراي پالوده و در جهت هدفي كه نويسنده تعيين كرده است دست پيدا كنيم. اگر بخواهيم درباره نمايشنامه مرغ دريايي حرف بزنيم ميتوانيم صفحات بسياري را به اين كار اختصاص دهيم و تنها در يكي دو پاراگراف قال قضيه را در مورد اجرا بكنيم. اما نگارنده اين يادداشت چنين قصدي ندارد. از همين رو يكراست سراغ اجرا ميرويم. اجراي مرغ دريايي كه اين روزها در تالار اصلي مولوي روي صحنه است در ظاهر سعي ميكند به متن وفادار بماند. در يك اجرا (اگر به متن اعتماد كامل داشته باشيم، كه ما در اينجا سعي ميكنيم به نوشته چخوف با اعتماد كامل نگاه كنيم.) طراحي و نوع چيدمان صحنه از اهميت بالايي برخوردار است. عنصر ديگري كه در فضاسازي كارگردان خودش را نشان ميدهد و اهميت دارد هدايت بازيگران و تحليل اشخاص نمايش است كه در لحظهلحظه بازي بازيگران بايد جاري باشد.
نكته ديگر ميزانسن است. فرانسيس هاج در كتاب ارزشمند «كارگرداني نمايشنامه» ميگويد ميزانسن هر چيزي است كه روي صحنه جريان دارد، يعني حتي طراحي صحنه هم جزئي از آن است، (در اصل همان ادراك بصري نمايشنامه) اما اينجا تعريفمان از ميزانسن را به هدايتهاي خطي بازيگران، محل قرار گرفتن آنها روي صحنه و ورودها و خروجها محدود ميكنيم. هنگامي كه وارد سالن اجراي مرغ دريايي ميشويم در نگاه اول همه چيز سرجايش است و همين نويد يك اجراي واقعگرايانه را ميدهد. دو آينه در دو گوشه انتهاي صحنه وجود دارد. آينه يكي از فضاشكنترين و در عين حال فضاسازترين عوامل نمايشي است. وقتي تماشاگر مدام خودش را در آن ببيند به سمت فضاشكني قدم برميداريم. ميتوان گفت بايد منتظر نمايشي بود كه ميخواهد با اين فضاشكني بعد از سه ساعت اتفاقي در ما ايجاد كند. اما با دقت بيشتر متوجه ميشويم كاركرد اصلي اين آينهها ديدن ميزانسنهايي است كه تماشاگران دو ضلع صحنه قادر به رويت آن نيستند. جز اين مورد كه در طول نمايش بر دوش چيدمان صحنه سنگيني ميكند، طراحي صحنه كاركرد ديگري جز اجراي دستورات نمايش نمييابد. به جز صحنه ديده شدن درياچه. اگر نمايش را به دقت دنبال كنيد، متوجه ميشويد درياچه يكي از نمادهاي نمايش است. تصوير درياچه از پروجكشني پخش ميشود كه متاسفانه نه آن وسعت را داراست كه بتواند فضايي واقعگرايانه ايجاد كند و نه آنقدر در فضاي نمايش مينشيند كه بتوان از آن به عنوان عنصري زيباييشناسانه ياد كرد.
2 -توصيه چخوف به بازيگران نمايش مرغ دريايي: «اساس آن است كه براي اجراي اين نمايش از بازي كردن پرهيز كنيد...بايد همه چيز ساده باشد...كاملا ساده! اينها آدمهاي معمولي هستند، كاملا معمولي.» ( برگرفته از بروشور نمايش مرغ دريايي به كارگرداني محمدرضا خاكي)
قبل از هر چيز بياييم تكليف خودمان را با اين گفته به ظاهر واضح چخوف روشن كنيم. اين روزها بازيگرها ميدانند نبايد با بيانهاي ساختگي و تصنعي و صداسازي و بازيهاي اغراق شده در صحنه تئاتر ظاهر شوند، مگر اينكه دليل و منظور خاصي داشته باشند. اگر در نمايشي واقعگرايانه بازي ميكنيم بايد بازيمان به زندگي روزمره آدمهاي نمايش نزديك باشد. در واقع بازي ما دركي است از فضاي آدمهاي آن نمايش. در زمان چخوف بازيگران تئاتر دست به اينطور «بازي كردنها» ميزدند. كار بنيادي كه استانيسلاوكسي انجام داد شكستن اين شرايط و زنده كردن آدمهاي نمايشي بود. او با كدهايي كه از خصوصيات شخصيتهاي نمايش ميگرفت، سعي ميكرد نمونههاي واقعي آنها را در زندگي روزمره پيدا كند و با استفاده از تجربيات شخصي هر بازيگر نوعي تعامل در نقش ايجاد كند. يك قرن تلاش بازيگران و كارگردان تئاتر بر اين اصل استوار بوده است كه بازي را بيشتر و بيشتر براي تماشاگر باورپذير كنند و چخوف نيز منظوري جز اين نداشته است. اما در اجراي دكتر خاكي خبري از باورپذيري نيست. همه آدمها در يك سطح حركت ميكنند. نميشود گفت بازي آقاي كامبيز اميني در نقش شامرايف، به نقش نزديك نبود، اما اگر در يك جمع ده، دوازده نفره، فقط تعداد محدودي توانسته باشند بازيشان را با نقش همسو كنند، نشانه يك عدمتوازن در اجراست. مردي كه در نمايش بارها اشاره ميشود يك ناظر بيطرف است و در عين حال عاشق زنهاست (دكتر دورن) با لحن آدمهايي صحبت ميكند كه بايد تا چند وقت ديگر براي گرفتن كارت تغيير جنسيت اقدام كنند ! آن همه عصبانيت و خشم و بهمريختگي كنستانتين گاوريلويچ ترپلف، عقده رواني او نسبت به تريگورين، با اشاره مستقيم به هملت، و آن متن پوچي كه نوشته است، با سهلانگاري در بازي او را تبديل به كاراكتري ملودراماتيك ميكند كه تمام احساساتش را به سطحيترين شكل بروز ميدهد ؛ مسلما خودكشي اين فرد در پايان نمايش از ناباورپذيرترين اتفاقات اجراست. ايرينا نيكولايونا (مادر كنستانتين) كه يكي از مهمترين عوامل پيش برنده داستان است ـ كسي است كه با تريگورين، كنستانتين و نينا ـ چهار راس نمايش را تشكيل ميدهد- به سطحيترين شكل معرفي ميشود. او نه باعث خنده ما ميشود و نه باعث ايجاد حس ترحم در ماست و بازياش تا حد زيادي در صحنه گم بود. ماريا ايلي نيشنا (يا همان ماشا) كه به نوعي دچار افسردگي است، ميخواهد با آن انفيه كشيدنهاي اغراق شدهاش، يا «اداي» آدمهاي مست را در آوردن، يا تكان دادن بيهدف دستهايش و پوشيدن لباس سياه نشان دهد «عزاي زندگياش را گرفته است». بازيگر نقش دايي سورين اين نقش را با بازياش در يكي از طنزهاي تلويزيوني كه از شبكه پنج سيما در سال 1386 پخش ميشد ادغام كرده است. ايشان در آنجا نقش خژير مسگر، برادر هژير مسگر را بازي ميكردند و وقتي آن شخصيت در آن برنامه ميترسيد، درست همين صدايي را پيدا ميكرد كه دايي سورين در طول تمام اين نمايش از حنجرهاش خارج ميكند. آن نمايش تلويزيوني بر اساس تيپسازي پيش ميرفت، اما درست نيست براي نقش پيچيده پيرمردي 62 ساله، افسرده، رو به مرگ از خصوصيتهاي تيپسازي استفاده كرد. يكي از اولين راههاي نشان دادن حماقت يك فرد، گذاشتن عينك، قوز كردن و خود را به مشنگي زدن است. چنين آدمي نميتواند معلم مدرسه باشد. مدودنكو احمق نيست، مردي عامي است كه در سال 1890 مشغول زندگي كردن است اما در نگاه كارگردان به اين نقش نوعي تمسخر و لوده كردن حاكم است. نينا، اين مرغ دريايي پرپر شده، در اجراي قطعه كنستانتين (در پرده اول) ـ كه يكي از نقدهايش اين است كه ساكن و بيتحرك است ـ توانست تا حدودي به برخوانيهاي انرژيك بهرام بيضايي با بازي مژده شمسايي نزديك شود، اما قدم در راه درستي گذاشته بود كه متاسفانه در صحنه آخر پرده چهارم كه پر از سكون و سكوت بود آنقدر تكان خورد و با دود كردن يك سيگار فضا را بههم ريخت كه فقط ميشود به يك سري لحظات در بازي او دلخوش كرد. و در نهايت تريگورين: درست است كه تريگورين به ظاهر شخصيتي آرام است، اما نبايد اين آرامش ظاهري تمام وجود بازيگر را فرا بگيرد. تريگورين كمي از زندگي بيزار، با پيچيدگي به ظاهر موفق، اما در عمل ورشكسته و با نگاهي عميقتر يك آدم با ضعفهاي خاص اخلاقي (رها كردن نينا، ترسيدن مدام از مادر) است و مسعود دلخواه نتوانسته است پيچيدگيهاي تريگورين را به درستي به نمايش بگذارد. وقتي در بازي بازيگران چنين مشكلاتي است، معمولا يا براي آن نقش انتخاب مناسبي نيستند، يا كارگردان در هدايت آنها ناموفق بوده است.
3-در هر دو اثر (تراموايي به نام هوس و مرغ دريايي) زندگي آدمها حين بازي نابود ميشود. آخرين كلمات استنلي كوالسكي «اين دست، دست هفتمه» ياد آور كلمات پيروزمندانه تريگورين است «اين بازي مال منه!» ـ آلن هال (مقدمه دفتر يادداشت تريگورين)
حالا هدايت بازيگراني كه به طور كل دست به تيپسازي زدهاند چطور انجام ميشود؟ ايرينا نيكولايونا يكي دو جا در زمان بيان ديالوگهايش به سبك كارهاي قديمي (بسيار قديمي) وسط كار از مخاطبش جدا ميشد و رو به تماشاگران ميكند و ديالوگاش را ادا ميكند. در پايان پرده سوم، بين تريگورين و نينا يكي از مهمترين اتفاقات نمايش رخ ميدهد. لحظهاي كه به صورت نمادين آن شكارچي مرغ دريايي را شكار ميكند. پس چرا بايد اين صحنه را آنقدر سريع و بدون كنش برگزار كرد؟ ارزش استفاده از مكث و سكوت كجا غيباش ميزند؟ صحنه بازي دومينو در پرده چهارم را به خاطر بياوريد. بخش مهمي از شخصيت تريگورين در جايي كه ميگويد «خانمها و آقايان بازي مال منه!» خلاصه ميشود. بازي مال اوست. نينا مال اوست، مرغ دريايي مال اوست، شهرت و اعتبار مال اوست. در نمايشي كه با شيوه واقعگرا اجرا ميشود اين قبيل ديالوگها از لحظات خاص و تاثيرگذار نمايش به حساب ميآيند و تا امروز كمتر ديده شده براي بيان ديالوگهايي حائز اهميت در اجرايي كه رويكردي رئاليستي دارد بازيگر را به نقطهاي كور و دور از ديد بكشيم، او را پشت به تماشاگر قرار دهيم و از او بخواهيم ديالوگ بگويد. درباره طراحي لباس ميشود به كنستانتين اشاره كرد. آن سبيل، كت و شلوار تميز و كروات و عينك اولين چيزي است كه درباره يك نويسنده به ذهن آدم ميرسد. اولين و سادهترين عنصر ممكن. اين قيافه اصلا مناسب كنستانتين نيست. در فيلم وانيا در خيابان چهل و دوم بازيگران نمايش دايي وانيا را با همان لباسهاي عادي خودشان بازي ميكنند. يعني بازيگران از فضاي بيروني تالار نمايش به سالن ميآيند و لباسهايشان را تغيير نميدهند. اما به قدري باورپذير آدمها و فضاي نمايش - كه در اواخر قرن نوزدهم ميگذرد- را تصوير ميكنند كه ديگر نيازي به پوشيدن لباس خاصي احساس نميشود. در كل مجموع اين مسائل باعث ميشود كه بازيگران لحظات نمايش خودشان را از دست بدهند. لحظاتي كه نمايشنامهنويس براي بازيگران كنار گذاشته است. لحظهاي كه مادر دارد بانداژ سر پسرش را عوض ميكند (اواسط پرده سوم) لحظه پايان پرده سوم، برخورد نهايي تريگورين و نينا. پايان پرده چهارم، همان برخورد معروف در تاريخ ادبيات نمايشي، گفتوگوي نينا و كنستانتين. لحظه بازي دومينو (كه به آن اشاره شد). لحظه آواز خواندن دايي سورين (در پرده اول). و خيلي لحظات ديگر. لحظاتي كه از دست رفته بود. لحظاتي كه به خاطر آن به تماشاي يك اجرا ميرويم. وگرنه چه تفاوتي بين خواندن نمايشنامه با صداي بلند و تماشاي آن وجود دارد؟
4-ميشود آنقدر درباره اين مسائل صحبت كرد و ادامه داد كه تمامي نداشته باشد. ولي كافي است. هر نمايش يك فضاسازي دارد. فضاسازي بر عهده كارگردان است و يكي از ابزار كارگردان براي اين مهم بازيگر است. اين نمايش حاصل چالش تعدادي تيپ ـ شخصيت بود كه بين تيپ و شخصيت بودن خودشان سرگردان بودند. اما متن اصلي نمايشنامه به ما ميگويد افراد آن شخصيتهايي هستند با پيچيدگيهاي فراوان روان شناختي. وقتي گام اول را در اجراي نمايشي با خصوصيت واقعگرا و متكي بر متن اشتباه برداشتهايم، با بيان هر ديالوگ از فضاي نويسنده دور و دورتر ميشويم. شايد در لحظاتي سعي كنيم فضاي از دست رفته را بازيابيم و موفق هم باشيم، اما كليت كار از دست رفته است. مرغ دريايي ما از همان ابتدا جان ميدهد. انتظار زيادي نيست اگر بخواهيم به سالن تئاتر برويم و عصر تابستان را با چخوف بگذرانيم. اما در اين اجرا فقط هرازگاهي چخوف به خاطر قدرت شخصياش سر بلند ميكرد و با شرمساري سلام ميكرد و ميرفت. نه كسي به حرفهاي گفته شدهاش در بروشور كار گوش داد، نه كسي توانست روابط آدمهاي نمايش را به صورت كامل و باورپذير نشان دهد. اين نمايش، ميتوانست سه ساعت طول نكشد، نه نميشود گفت كار خستهكننده بود، ولي خستهكننده نبودن اولين درسي است كه هر نويسنده و كارگرداني ياد ميگيرد. اما وقتي فضاي متن شكسته شده بود و اين اجرا كه ميخواست واقعگرا باشد تبديل به موجود ديگري شده بود چه؟
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]
-
گوناگون
پربازدیدترینها