واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: « احمدرضا عابدزاده» نام بزرگي در ورزش ايران است، لقب وي در قاره پهناور، «عقاب آسيا» است. سال گذشته هم در فصل بهار بود كه گفتگويي با وي انجام داديم و تصاويري از او در رستورانش به چاپ رسانديم، اما سال گذشته پسرش در ايران نبود، امسال به بهانه بازگشت پسرش به ايران، در همان مكان گفتگويي كوتاه با پدر و پسر انجام داديم... «امير عابدزاده» از آرزوهايش گفت و از زندگي در انگليس، تمرين و تحصيل...
خانواده عقاب آسيا ميگويد: در خردادماه سال 1345 در آبادان به دنيا آمدم، در سال 1368 و در 23 سالگي ازدواج كردم و ثمره اين ازدواج دو فرزند به نامهاي نگار و امير هستند. عابدزاده در مورد نحوه آشنايي با همسرش ميگويد: 22 سال پيش، زماني كه در اصفهان بودم، در زمان تمرين با پدر همسرم كه كنار تيم بودند، آشنا شدم، بعد از مدتي ارتباط خانوادگي بين ما ايجاد شد و من دخترشان را ديدم و از او خواستگاري و در نهايت ازدواج كردم... عابدزاده ميگويد: ارتباط صميمانهاي در خانواده ما حكمفرماست و من به اين خاطر سپاسگزار همسرم هستم چه زماني كه بازيكن بودم و چه در زمان مربيگري، به خصوص در زماني كه من بيمار شدم، به خوبي توانست از اداره خانواده برآيد. عابدزاده ميگويد: بهترين تفريح من زماني است كه با خانوادهام هستم. عقاب آسيا در پاسخ به اين پرسش كه آيا اعتقاد به كمك كردن مرد در منزل به همسرش دارد گفت: «بله، معتقدم كه مرد تا آنجايي كه ميتواند و وقت دارد، بايد به همسرش كمك كند، من كارهايي كه براي همسرم سخت است، مثل پاك و حتي خرد كردن ماهي، ميگو و مرغ را انجام ميدهم. حتي بعدازظهرها كه در رستورانم هستم، خيليها به من ميگويند كه چرا از مشتريها پذيرايي ميكني؟ من دوست دارم، هميشه كمك حال خانواده و محيط كارم باشم، چون در قبال همسرم و كارهاي خانه يا رستوران متعهد هستم، پس كمك كردن راه دوري نميرود. در واقع ميخواهم بگويم كه بودن در كنار خانواده به من آرامش عجيبي ميدهد به خصوص زمانهايي كه با هم مسافرت ميرويم. همه آنهايي كه از نزديك با عابدزاده برخورد داشتهاند، اذعان دارند كه او آدمي بسيار جدي است، شايد همين جديت در زمان بازيگرياش باعث شد كه يكي از بهترين دروازهبانان تاريخ ايران لقب بگيرد. او ميگويد: «بله، آدم جدي هستم و از بينظمي خوشم نميآيد، چه در باشگاه و تمرين دادن و چه زماني كه در رستوران هستم، چون اگر جدي نباشم، سنگ روي سنگ بند نميشود و همه چيز به هم ميخورد. در خانواده هم، بدين شكل عمل ميكنم، اما شما يادتان باشد كه جدي بودن را با عصبانيت اشتباه نگيريد، من سعي ميكنم كه با دخترم دوست صميمي باشم و يا حتي ناخن پاي پسرم را هم بگيرم، اما اين كار را با جديت انجام مي دهم...» انتقاد در همين فصل جاري بارها شده كه عابدزاده با خبرنگاران درگيري پيدا كرده و اين خبر در رسانهها بازتاب داشته است. عابدزاده در اين مورد ميگويد: «من حتي از افرادي كه از من 5 تا 10 سال هم بزرگتر هستند، مشورت ميگيرم و انتقاداتشان را ميپذيرم، من حتي از پسرم هم انتقاد قبول ميكنم، اما زماني ميبينيد كه نشريات براي شما حاشيه درست ميكنند تا به فروش بيشتري برسند! بايد از خودت دفاع كني. نبايد دروغ بنويسند، من تا جايي كه توانم به من اجازه ميداد، چه در زمان بازيگري و چه الان هيچگاه دريغ نكردم... آنها نبايد دروغ بنويسند.» جوانان به عقيده من دو چيز براي جوانان خيلي مهم است كه بايد به آن توجه كنند، يكي تحصيلات و ديگري سلامت. در واقع آنان بايد به خودشان كمك كنند كه به تحصيلات عاليه برسند. در حال حاضر توجه جامعه ما به اين است كه افرادي تحصيلكرده داشته باشند تا از اين طريق بتوانيم، فرهنگ خودمان را به ديگر كشورها انتقال دهيم. نكته ديگر اينكه بايد جوانان سالم را تحويل دهيم و اين سلامت كه ورزش هم در آن نقش دارد، در آينده افراد تاثيرگذار است. چه دختر، چه پسر تفاوتي ندارد... ورزش را به همه توصيه ميكنم تا بتوانند آيندهاي سالم و موفقي داشته باشند... امسال، سال پرسپوليس نبود امسال او انتظار بيشتري از پرسپوليس داشت، او زحمات زيادي را در كنار كادر فني تيم براي پرسپوليس كشيد، اما انگار امسال، سال پرسپوليس نبود. عابدزاده اعتقاد دارد: «هر كس وظايف كارهايي را كه به او محول ميشود را بايد درست انجام بدهد، من هم سعي كردم، همين گونه عمل كنم، جديت در تمرين فوتبال و... اميدواريم حداقل در ليگ باشگاههاي آسيا، جبران كنيم... ميدانم در فصل جاري نتوانستيم در ليگ، انتظار طرفداران را برآورده كنيم، اما زيباييهاي فوتبال، به همين است.» عابدزاده در مورد صعود به جامجهاني 2010 ميگويد: انشاءا... موفق ميشويم، اميدوارم نظر مردم هم، همين باشد، من اگر بخواهم نظر قاطعي در اين مورد بدهم، جالب نيست، بهتر است كارشناسان و مردم در اين باره نظر بدهند، اما بايد قبول كنيم كه صعود به جامجهاني شور و شعف را براي مردم به ارمغان ميآورد.» زندگي در خارج از كشور در ششم ارديبهشت سال 1372 به دنيا آمدم و چهار سال است كه خارج از ايران زندگي ميكنم، يك سال در موسسه بينالملل ايران درس خواندم، يك سال هم دبي بودم، نزديك به دو سال و نيم هم كه در لندن زندگي ميكنم، سال سوم دبيرستان هستم و در رشته اقتصاد تحصيل ميكنم. آنجا در تيم زير 18 سالههاي «لندن تايگر» بازي ميكنم و قرار است به زودي در مسابقات هم شركت كنيم. او در هنگام گفتگوي خود بارها تاكيد كرد كه «دوست دارم راه پدرم را ادامه بدهم، نميدانم ميتوانم به محبوبيت پدرم برسم يا نه، به هر حال سعي و تلاش خودم را ميكنم.» او ميگويد: در لندن سه دوست ايراني دارم كه معمولا با هم هستيم، عيدها و تابستانها اگر باشگاه اجازه بدهد سعي ميكنم به تهران بيايم، گرچه بايد بگويم دوري از خانواده برايم سخت است، اما بعضي موقعها براي رسيدن به موفقيت بايد همه سختيها را تحمل كنم. به همين خاطر سعي ميكنم در كنار ورزش به تحصيلاتم هم بپردازم. امير عابدزاده ميگويد: «من از پدرم خيلي كمك ميگيرم، مخصوصا زمانهايي كه براي تعطيلات به ايران ميآيم، پدرم فرد باتجربهاي است، براي همين سعي ميكنم از مشورت او هيچ وقت غافل نشوم. او در مورد ماندن يا نماندنش در آنجا ميگويد: «هنوز هيچ چيز مشخص نيست، اما اگر پيشنهاد خوبي به من شود، حتما در اين مورد فكر ميكنم.» او از دلتنگيهاي خود هم ميگويد: «من دلم براي غذاهاي مامانم خيلي تنگ ميشود، من همه غذاهاي مامانم را دوست دارم، آخه غذاهاي آنجا مثل غذاهاي ايراني خوشمزه نيست.» او برنامههاي خود را اينگونه برايمان ميگويد: «زياد اوقات فراغت ندارم، من از صبح تا پنج بعدازظهر در كالج هستم و درس ميخوانم، پس از آنجا بايد با مترو يك ساعت مسير را طي كنم سپس به تمرينات بپردازم، تا برگردم به خونه ساعت ميشود 10 شب... فقط شنبهها تعطيلم كه سعي ميكنم، آن روز را استراحت كنم. در رابطه با غذا خوردن هم بايد بگويم ناهار را در «كالج» ميخورم، از آنجا كه من دير به خانه ميآيم، كسي است كه صبحانه و شام را برايم درست كند. و او حالا از آرزوهايش ميگويد: «ميخواهم روزي به جايي برسم كه باعث افتخار و خوشحالي پدر و مادرم شوم، نام عابدزاده را همه در آسيا ميشناسند، دوست دارم در اروپا هم همه با نام او آشنا شوند.» امير عابدزاده در پايان ميگويد: «سني ندارم كه بگويم تجربه دارم تا بخواهم حرفي به جوانان انتقال بدهم، اما تنها حرفم اين است كه جوانان، ورزش را فراموش نكنند، براي همه آنها آرزوي سلامتي و پيشرفت دارم.» لابهلاي حرفها زماني كه تازه به فوتبال و دروازهباني علاقهمند شده بودم، از دروازهبان تيم ملي آلمان، «شوماخر» خيلي خوشم ميآمد، بازيهايش را از تلويزيون نگاه ميكردم تا چيز جديدي از او ياد بگيرم. مردم بايد بگويند از عابدزاده راضي هستند يا نه؟ خاطرات من در ذهن آنان نقش بسته شده است. پس از تمرين، اگر بازي نداشته باشم، معمولا از ساعت شش بعدازظهر در رستورانم، پايينتر از ميدان قدس ميروم،( گفتني است؛ رستوران عابدزاده كه تابلوي آن تصويري از خودش ميباشد، شبانهروزي است.) بدترين لحظه زندگيام، زماني بود كه خبر مرگ دلخراش سيروس قايقران را شنيدم، بهترين دوستم بود. هر سال سعي ميكنم سالگردش در انزلي در مزارش حاضر شوم. بهترين بازي من، همان بازي تاريخساز مقابل استراليا بود كه در تاريخ ورزش ايران ماندگار شد. همچنين ميتوانم به بازي با ژاپن و الجزاير هم اشاره كنم. امير پسر احمد رضا بيشباهت به پدرش نيست، هم از لحاظ چهره و هم از لحاظ رفتار، پدرش سالها قبل گفته بود كه ميخواهد از او يك دروازهبان نامي بسازد، به همين خاطر براي پسر خيلي زحمت كشيد، حالا اين پسر كه از انگليس برگشته روبهروي ما در رستوران پدرش نشسته است و خودش را براي ما معرفي ميكند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 562]