محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829838832
تارا کمانگر، پیانونوازی از دیار هاروارد
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: http://www.bbc.co.uk/worldservice/images/2005/10/20051008182724tara-aminullah200.jpg
تارا کمانگر هنرمندی است که بیشتر به عنوان پیانیست شناخته شده در دنیای موسیقی، هر چند ویولن را هم از سه سالگی همزمان با پیانو آموخته، با رپرتواری وسیع که از باخ تا بهزاد رنجبران را در بر میگیرد. تارا فارغاتحصیل ممتاز انسان شناسی است از هاروارد، و دانش آموخته بورسیه آکادمی سلطنتی موسیقی در لندن. او مثل هنرمند محبوبش حسین عاشق ایران است و شنوندگانش را با اجرای آثار کمتر اجرا شده از امینالله حسین، لوریس چکناوریان، گلنوش خالقی، و دکتر هرمز فرهت غافلگیر میکند. او هماکنون ساکن کالیفرنیاست در ایالات متحد.
تازگی ویدیویی دیدم که در کنسرتی ویولن نواختهای. میدانم که از اوان کودکی ویولن و پیانو را همزمان آموختهای، ولی برای پیانیست حرفهای قدری عجیب بود این کار. خودت چه میگویی؟
همان طور که گفتید من هر دو ساز را از سه سالگی یاد گرفتهام. پدرم ویولن میزد و مادرم پیانیست بود، این بود که از همان کودکی عاشق هر دو شدم. به نظرم میرسد نواختن دو ساز در حد حرفهای خیلی کمک میکند به شناخت موسیقیدان. در پیانو، وقتی نتی را میزنی، دیگر نمیتوانی بلندی صدا یا تن آن را تغییر دهی، به تدریج صدا میمیرد به تعبیری. ولی در ویولن، مثل صدای خواننده، میتوان نت را به دلخواه کشید، ویبره به صدا داد یا نداد، و حتی یک نت واحد را کرشندو یا دکرشندو زد. گاهی که موقع تمرین روی پیانو از صدادهی یک ملودی راضی نمیشوم، به سراغ ویولن میروم، حس و نحوه بیان ملودی را روی ویولن در میآورم، بعد به پیانو برمیگردم و آن را کپی میکنم.
در آهنگسازی هم نواختن هر دو ساز را مفید یافتهام، به همان راحتی که میتوانم برای پیانو تصنیف کنم، برای زهی ها هم میتوانم بنویسم. این را هم اضافه کنم، تا وقتی فقط پیانو میزنم تنها هستم، و تنهایی را حس میکنم، گاهی. ولی به لطف ویولن، میتوانم در ارکسترها و گروههای مجلسی هم بنوازم و دوستانی موسیقیدان پیدا کنم. یادم آمد وقتی محصل دبیرستان بودم، همزمان در سه ارکستر ساز میزدم.
حالا با کدام ساز راحتتری و به کدام شور و شوق بیشتری داری؟ بگذار این طوری بپرسم: وقتی به شدت ناراحتی و غصهای در دل داری، رومانس سل ماژور بتهوون را گوش میکنی (یا میزنی) یا بالاد سل مینور شوپن را؟
به طور کلی پیانو را ترجیح میدهم، چون رپرتوار پیانو انتها ندارد، تا آخر عمرم هم نخواهم توانست همه کارهای مورد علاقهام را یاد بگیرم. به علاوه، پیانو ارکستری است برای خودش. ملودی اجرا میکند، هارمونی را هم همزمان میدهد. بسته به این که چطور بنوازیدش، میتواند سازی چکشی یا تغزلی باشد. سخنی نقل شده از هنریش نیهاز(1)، مضمونش این که پیانیست با مغزش رهبری میکند این ساز ارکستر گونه را که نوازندگانش انگشتها هستند. برگردیم به سؤال شما... لحظههای زیادی پیش آمده که بسیار غمگین بودهام، موسیقی جانم را رها کرده و این یکی از دلایلی است که عاشق موسیقی هستم.
یکی از این موارد که به خاطر دارم: پانزده سال داشتم، دوربین گران قیمت مادرم را گم کردم. بد حسی داشتم. شروع کردم به زدن دومین تم از دومین موومان از دومین کنسرتوی راخمانینوف، همین طور زدم و باز زدم تا حالم بهتر شد. در دبیرستان هم هر وقت مشکلی داشتم سوناتهای پروکوفیف را با تمام وجودم میزدم. به طور کلی هر وقت غصهای دارم یا به آثار پیانوی راخمانینف گوش میدهم که زیبایی موسیقی مستغرقم کند و اندوه را به دوردستها بفرستد، یا به موسیقی متن فیلمهای محبوبم از دهههای شصت و هفتاد گوش میدهم، از قبیل کارهای انیو موریکونه، هنری مانسینی و فرانسیس لایی. با شنیدن این آثار صحنههای فیلمها را مجسم میکنم و به خودم یادآوری میکنم که زندگی چه زیبا و رومانتیک میتواند باشد.
در ویدیوهایی که گفتم تازگی دیدم، با هنرمندان پاپ برنامه اجرا کردهای، مثل کیوسک و محسن نامجو. نکند قصد داری به طور جدی به سمت تاریک هنر بروی، به تعبیر من، یا باید این را فقط تجربهای موقت تعبیر کرد؟
من این دو را موسیقیدانهای پاپ نمیدانم. ترانههای نامجو متاثر است از بلوز، راک، و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کیوسک ملغمهای منحصر به فرد است از بلوز، راک، جاز، ایرانی و موزیک کولی. من ژانویه گذشته با این دو موسیقیدان آشنا شدم، توسط دوستان مشترک در کالیفرنیا. بعد از آن اجراهایی متعدد با آنان داشتهام در استنفورد، بیبیسی فارسی، انستیتو هنرهای معاصر لندن و در هلند.
http://www.harmonytalk.com/wp-content/uploads/2010/05/tara-kamangar-190-3.jpg
از این همکاری چند ماهه هم همان قدر لذت بردهام که از همکاری بیست ساله با سایر موسیقیدانان. این هر دو بسیار با استعداد هستند و درهای بداهه نوازی و موسیقی بلوز و راک را به روی من تازه کار در این زمینه گشودهاند. همین طور هر دو متواضعند و کار کردن با آنان آسان است، کمتر موسیقیدانی چنین است خیلی خوشحالم که در آینده هم با آنان برنامههای بیشتری خواهم داشت.
با این همه، نقطه قوت من همچنان موسیقی کلاسیک خواهد ماند. همواره هم خود را پیانیست کلاسیک معرفی خواهم کرد. الآن به همان اندازه که روی این برنامهها کار میکنم به تمرین آثار کلاسیک هم میپردازم. هم اکنون به ضبط آثاری از راخمانینف، چکناوریان، امینالله حسین، گلنوش خالقی و دیگران اشتغال دارم. هفته پیش هم در نیویورک یک رسیتال پیانوی کلاسیک داشتم. در ضمن دارم روی تریپل کنسرتوی بتهوون کار میکنم که قرار است بهار آینده با ارکستر سنفونیک اوکلند اجرا کنم.
پارت ویولن یا پارت پیانو؟! دو سولیست دیگر انتخاب شدهاند؟
من پیانو خواهم زد. قرار است ویولن را سیروس بروخیم بنوازد و ویولنسل را آرش امینی
من با اطلاعات محدود آماتوری گفتم پاپ، مقصودم هر موسیقی غیر کلاسیک بود، به سیاق همین لفظ کلاسیک که به همه انواع باروک و رومانتیک و امپرسیونیستی گفته میشود، یعنی هر نوع موسیقی غیر پاپ! بگذریم... به طور کلی، فکر میکنی موسیقیدان کلاسیک تا چه حد و اندازه میتواند به محدوده پاپ (با تعریف من) وارد شود؟ بگذار مثالی بزنم: پاواروتی در دوران متاخرش با چندین خواننده پاپ (باز هم با تعریف من!) کار کرد و بعضی از آثار بسیار زیبای حاصل از این همکاری جاودانه شدند، از قبیل ترانه "دوستت دارم و سپس نه" با سلین دیان. بگذار حرف آخرم را بزنم، بعضی از کلاسیک دوستان افراطی این را ذنب لایغفر میدانند!
من هرگز ارادتی به موسیقی پاپ نداشتهام. ولی از حدود ده سال پیش، به موسیقی متن فیلمهای دو دهه شصت و هفتاد هالیوود و فرانسه و ایتالیا علاقه پیدا کردهام. همین طور دوستدار موسیقی جاز، لاتینی و خاور میانهای شدهام. به همین دلیل ویولن سبک عربی و سنتور و تنبک را هم یاد گرفتهام. این بخت را داشتهام و این وقت را که به انواع موسیقی از سراسر جهان گوش بسپارم. این امر در عصر اینترنت آسان شده، به لطف وبسایتهایی مثل یوتیوب و آیتیونز.
این را هم بگویم این را نمیپسندم که موسیقیدان خودش را به یک نوع موسیقی محدود کند، آن هم در این دور و زمان. چنین حصار کشیدنی به دور خود از نظر من بیمعنی است، بامزه است که موسیقیدانان کلاسیک هم در تاریخ موسیقی، همیشه از موسیقی پاپ و فولکلور مثل لالایی تاثیر گرفتهاند، حتی از موسیقی سایر ملل.
آزارم میدهد این که نقادان موسیقی کلاسیک آهنگسازان با سابقه کار در موسیقی جاز یا موسیقی فیلم را بیاعتبار جلوه میدهند. مثلا ببینید، امینالله حسین ترانههایی به سبک جاز تصنیف میکرد و با نام آندره گوسلن انتشار میداد، شاید به همین دلیل! همان طور که گفتید، خود موسیقیدانان کلاسیک هم از امتحان سایر سبکها واهمه دارند. اما هستند موسیقیدانانی مثل یویوما و ایزاک پرلمن که حصارها را میشکنند. شخصا امیدوارم این طرز فکر با پدیده اینترنت و گلوبالیزاسیون دوام نداشته باشد.
خوب، بحث قدری طولانی شد. رشته کلام از دستت نرود تا بعد ادامه دهیم. مرسی.
توضیح (1) هنریش نیهاز پیانیست و معلم پیانو بود، اهل روسیه شوروی یا کیف در واقع، در سده پیشین. مدرس کنسرواتوار مسکو بود و کتاب معروفی هم دارد با عنوان هنر پیانو نوازی. با هوروویتز دوستی نزدیک داشت.
اصل این گفت وگو به انگلیسی بوده و مصاحبه کننده به فارسی برش گردانده، لذاست که شباهت سبک بیان مصاحبه کننده و مصاحبه شونده نباید موجب حیرت شود.
http://www.harmonytalk.com/wp-content/uploads/2010/05/tara-kamangar-190-2.jpg
دیدیم تارا کمانگر پیانیست و ویولونیستی است جهانی، فارغالتحصیل از هاروارد. تارا در بسیاری کنسرتهای موفق در سراسر دنیا آثار موسیقی کلاسیک را اجرا کرده، از باخ تا امینالله حسین. اما برنامههایی که تارا اخیرا با محسن نامجو و کیوسک داشته مصاحبه کننده را برآن داشته در مورد حدود و ثغور موسیقی کلاسیک و پاپ از تارا بپرسد. در قسمت اول تارا مقدمهای پرداخت در این باب، و اینک باقی داستان.
بله، میگفتم... به هر شکل به نظر من خیلی مهم است که موقع کار، منقدان را در پس ذهن نداشته باشیم. بعد از نخستین اجرای جهانی هر یک از کنسرتوهای راخمانینف، منقدان آنها را به تازیانه میکشیدند که کارهایی ارتجاعی هستند و مثل کارهای بیارزش هالیوودی هستند و کذا. در حالی که من فکر میکنم همه این کنسرتوها فوقالعاده زیبا هستند(2) و نشانههای نبوغ آهنگساز.
اریک بلوم در دیکسیونر موسیقی که در 1954 انتشار داد نوشته "موسیقی راخمانینف خوش ساخت و تاثیرگذار است، ولی بافتی تکصدایی دارد. نتها به تصنع جاری میشوند و تنها یک سری آرپژ آنها را دنبال میکنند. موفقیتی که معدود آثار راخمانینف در حیاتش کسب کردند دوامی نخواهد داشت و موسیقیدانان هرگز با علاقه به این آثار نپرداختهاند." البته راخمانینف در ابتدای راه بعضی از این نقدها را به دل میگرف مثلا بعد از اجرای ضعیف سنفونی اولش دچار افسردگی شد و تا مدتی دست به قلم نبرد. این قابل فهم است ولی باعث تاسف !
خیلی جالب توجه است که دختری جوان که همه تحصیلاتش در ایالات متحد و اروپا بوده فرهنگ اجدادی را چنین پی میگیرد، از جمله فارسی را بخوبی صحبت میکند و شوری عجیب دارد نسبت به امینالله حسین، مثلا. این را چطور تفسیر میکنی؟
من در شهری کوچک در کالیفرنیای میانه بزرگ شدم. افراد خانواده من تنها ایرانیان این شهر بودند. بدیهی است که در مدرسه هم چیزی در مورد ایران گفته نمیشد. دوستان و حتی معلمهای من نمیتوانستند ایران را روی نقشه نشان دهند. این باعث میشد علاقه و کنجکاوی من برای اکتشاف تاریخ و فرهنگ ایران بیشتر شود. امینالله حسین عموزاده مادربزرگم بود و بالطبع نوارهای آثارش را در منزل داشتیم.
از کودکی به کاستهای کارهای سنفونیک حسین با اجرای ارکستر فیلارمونیک مونتکارلو گوش میدادم و عاشق آنها بودم. در کالج فرصتی دست داد تا در کلاسهای زبان فارسی و سینما و موسیقی ایران شرکت کنم. در کتابخانه موسیقی هاروارد صفحهای از آثار پیانوی حسین پیدا کردم با عنوان "موسیقی پیانوی خاور میانه" ضبط شده به سال 1978. چنان شیفته شدم که آن کارها را فقط با گوش و بدون داشتن نت یاد گرفتم. با نقل مکان به لندن، در اکسفورد ملاقاتی دست داد با یک پزشک و محقق ایرانی به نام امین مقدم که عاشق امینالله حسین بود و تحقیقاتی با ارزش در مورد آثارش داشت او کمکم کرد نتهای بسیاری از کارهای حسین را پیدا کنم.
کنسرتی در امریکای شمالی در برنامه داری... مقصودم، از نوع کلاسیک، نه با هنرمندان پاپ؟!
بله، بسیار مایلم که کنسرتهایی بیشتر داشته باشم. الآن دارم آلبومی از آثار موسیقیدانان کلاسیک غربی و هم ایرانی صبط میکنم. وقتی آلبوم آماده انتشار شود، حتما در توری در امریکای شمالی آن را معرفی خواهم کرد.
با موسیقیدانان مدرن و موسیقی آوانگارد چطوری؟
تصور میکنم الآن موسیقیدانان با ارزشی در صحنه حضور دارند. دو تا از پیانیستهای محبوب من مارتا آرگریچ و ژان آیوز تیبودت هستند. از گرفتاریهای پیانو نوازان امروز این است که همه شبیه هم مینوازند، شاید چون همه به جای تفسیر شخصی از کار، به اجراهای ضبط شده یکسان گوش میکنند! ولی در عین حال مزایایی هم نسبت به نوازندگان سدههای پیشین دارند. مثلا خیلی راحت میتوانند اجراشان را ضبط کنند و بلافاصله بشنوند که چه کردهاند. این در تمرین خیلی مؤثر است.
موسیقیدانان آوانگارد را هم تحسین میکنم، هر چند بهتر میدانم صبر کنم ببینم کدام آثار از بوته آزمایش زمان موفق بیرون میآیند! شخصا فکر میکنم مهیجتر و خیلی هم مهم است که به اجرا و ضبط کارهای جدید پرداخته شود تا آثاری که بارها توسط بهترینها ضبط شدهاند.
فکر میکنی موسیقی باید پیچیده و فنی باشد یا قبل از آن به گوش شنونده عادی قشنگ باشد؟ بگذار سؤالم را این طور با دو مثال کاملا متضاد ساده کنم: در حالت عادی، دوست داری به فوگهای باخ گوش کنی یا والسهای اشتراس؟
دوست دارم به موزیکی گوش دهم که یا زیبا باشد یا محرک اندیشه و این لزوما به معنی پیچیدگی بافت یا هارمونی کار نیست. من هم تعدادی از فوگهای باخ را دوست دارم و هم بعضی از والسهای اشتراس را. شاید قدری بیشتر اشتراس را، چون از قضا عاشق والس و رقصهای وینی هستم.
راستی رشته اصلیت در هاروارد دقیقا چه بوده؟ و در چه مقطعی، اگر اجازه داشته باشم بپرسم؟ و چطور تحصیلات موسیقی و غیر موسیقی را به هم وصل میکنی؟
من در رشته انسانشناسی فارغالتحصیل ممتاز شدم از هاروارد، در مقطع لیسانس. میخواستم رشته موسیقی را انتخاب کنم، ولی هاروارد در این رشته بیشتر روی تئوری موسیقی تمرکز دارد تا اجرا. اما انسانشناسی هم رشته گستردهای است در همین رشته هم هر وقت امکان داشت مقالههایم را در مورد موسیقی مینوشتم. درسهایی هم مربوط به موسیقی ایرانی، هندی، عربی، اروپای جنوبی و امریکای جنوبی گذراندم. حالا خوشحالم که این رشته را تمام کردم، چون به نظرم میرسد فکرم را باز کرده و باعث شده آدمهایی را با علایق و سلایق متنوع ملاقات کنم. راستی یویوما هم فارغالتحصیل انسانشناسی هاروارد است! پدرش هم در اتنوموزیکولوژی (3) دکترا دارد. تصور میکنم عشق یویوما به انساندوستی و موسیقی ملل از پروژه جاده ابریشم او پیداست، همین طور از سیدیهای ضبط شدهاش از قبیل "اوبریگادو (4) برزیل" و "ساخت امریکا" و بسیاری دیگر.
دوست دارم نظرت را در مورد آهنگسازان محبوبم بدانم. با بتهوون شروع کنیم.
عاشق موومان دوم سنفونی هفتمش هستم.
یعنی یک فوگ چهارصدایی تمام عیار باخی که بین زهیها میچرخد.
بله... اولین باری که آن را شنیدم در بوستن بود، با اجرای فیلارمونیک برلن به رهبری کلودیو آبادو. اجرایی فراموش نشدنی بود. همین طور عاشق تریوهای پیانو هستم، و کوارتتهای زهی.
شوپن؟
نمیتوانم اثری از شوپن نام ببرم که دوستش نداشته باشم!
http://www.harmonytalk.com/wp-content/uploads/2010/05/tara-kamangar-190-4.jpg
و چایکوفسکی؟
شیفته تاثیر آوازهای محلی روسی بر آثارش هستم. برایم جالب بود وقتی در مورد تضاد او با گروه پنج نفری مطالعه میکردم. میدانید که گروه پنج نفری اطلاق میشود به ریمسکی کرساکف، موسورگسکی، بالاکیرف، بورودین و سزار کویی که مدافع سرسخت استفاده از فولکلور روسی و به طور کلی شرق گرایی در موسیقی بودند، در حالی که چایکوفسکی تمایل به تبعیت از روشهای غربی موسیقی داشت و چندان اهمیت نمیداد به ماندن در قید و بند موسیقی روسی. به طور کلی، همه آهنگسازان رومانتیک روسی مورد علاقه من هستند. در این موسیقی به خوبی میتوان اثر سرزمینهای شرق دوری امپراتوری روسیه را حس کرد.
و حالا ببینم با آهنگسازانی که من دوست ندارم چطوری. مثلا واگنر.
سخنی طنزآمیز از روسینی نقل شده درباره واگنر: "نباید با یک بار شنیدن در مورد اپرای لوهنگرین قضاوت کرد... و البته تحمل دو بار شنیدنش را هم ندارم!" من صلاحیت اظهارنظر ندارم چون چندان نمیشناسم واگنر را، ولی بعضی آریاهای معروف و پراجرایش را خیلی دوست دارم. اتفاقا همین الآن دارم روی تنظیم پیانویی لیبشتاد از تریستان و ایزولد کار میکنم. همین طور روی رسیتاتیو و ستاره شامگاهی از تانهایزر. هر دو اثر را هم خیلی دوست دارم.
و جان کیج؟
نظری ندارم. شناختم از او برای نظر دادن کافی نیست.
ممنونم تارا، برای وقتت و برای لطف برایت آرزوی موفقیت روزافزون دارم.
مرسی فاریا، برای سؤالهای تامل و تفکر برانگیز
اصل این گفت وگو به انگلیسی است
مرسی شروین جان لطفا ببین اگه کاری چیزی ازش هست توی سایت بذار یه اطلاعی هم به من بده توی نامه تا دانلود کنم .
کورش جان اجرایی برای دانلود گیر نیاوردم ولی وبسایت اصلی خودش اکثر ویدیو هاش رو گذاشته...
http://www.taraartemis.com/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1198]
-
گوناگون
پربازدیدترینها