محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830880850
كتاب انديشه - مترجم در پي قتل فرويد
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: كتاب انديشه - مترجم در پي قتل فرويد
كتاب انديشه - مترجم در پي قتل فرويد
صالح نجفي:زيگموند فرويد در 1856 (حدودا 150 سال پيش) در موراويا در شهر كوچكي كه امروزه پريبور نام دارد و جزو خاك چكاسلواكي سابق است به دنيا آمد، خانوادهاش سه سال بعد به وين كوچيد. فرويد تا 79 سال بعد در وين ماند و بيوقفه كار كرد. بارها و بارها از شهر وين ابراز بيزاري كرد و البته هميشه از ترك آن اكراه داشت. در 1938 ناگزير شد از ستم نازيها كه ناگهان به خاك اتريش يورش آوردند بگريزد و به انگلستان برود. واپسين سال زندگي را در انگلستان گذراند. در سپتامبر 1939 اندكي پس از آغاز جنگ دوم و نزديك به هفتاد سال پيش در سن 83 سالگي درگذشت. 67 ساله بود كه مبتلا به سرطان سقف دهان شد، مرض توان فرسايي كه تا آخر عمر رهايش نكرد، هر چند كه بيش از سي بار عملش كردند. هيچگاه نتوانست دست از سيگار كشيدن بكشد. به آدمها از آن حيث كه حيواني «اجتماعي شده»اند بهديده تحقير مينگريست. يك بار در نامهاي نوشت: «من در موجودات بشري در مجموع چندان چيز خوبي نديدهام، به نظرم بيشترشان آشغالاند.» شايد حق داشت، او در يكي از سياهترين دورهاي تاريخ بشر ميزيست، گو اينكه همه عمرش را وقف بهبود حال آدمياني كرد كه قلباً دوستشان نميداشت اما به حقيقت «ميل» و به حقيقت هستي انسانيشان عشق ميورزيد. حدود 60 سال پيش، آدورنوي بزرگ در سخنرانياي به يادبود فرويد به مخاطبانش گفت، «به گمان من، حس تحقير فرويد نسبت به آدميان چيزي نيست غير از جلوه عشقي آنچنان بياميد كه احتمالا تنها جلوه اميدي است كه هنوز به ما روا داشته ميشود.» فرويد باور به ماوراء و عاشق بودن را بزرگترين اوهام بشر ميدانست و حياتش بيش از همه به زندگاني مومني شيفته حقيقت ميمانست.
2 – موسي و يكتاپرستي واپسين كتابي بود كه فرويد در زمان حياتش كامل كرد آن را پس از 80 سالگي به اتمام رساند. فرويد كه يهودي بود و البته هرگز مناسك دين يهود را به جا نميآورد و معالوصف استقلال فكري و موفقيتهاي عملياش را مستقيما مرهون يهودي بودن خويش ميدانست، در واپسين دهه زندگياش يك باره تصميم گرفت تيشه به ريشه دين آباء و اجدادي خويش بزند و بنا به فرضيه قتل موسي به دست بنياسرائيل (كه از مورخي به نام ارنست سلين گرفته بود) به يهوديان عالم گوشزد كند كه اولا موسي ـ رهبر و بنيادگذار قوم يهود ـ در اصل مصري بوده و ثانيا كشف آيين يكتاپرستي و توحيد نه كار يهوديان بلكه كار يكي از فراعنه قرن 14 پيش از ميلاد مصر به نام امن حوتپ چهارم كه بعدا خود را آخناتون ناميد بوده است. موسي نيز نجيبزادهاي مصري بود كه از آيين آخناتون پيروي ميكرد و بعدها سر كردگي قومي سامي را به عهده گرفت و براي متمايز ساختن آن قوم، آيين ختنه كردن را كه متعلق به مصريان بود در بين امت خويش رواج داد. البته قومش تعليماتش را تاب نياوردند و سرانجام او را كشتند. فرويد با تعميم نظريه روانكاوياش درباره مكانيزم دفع اميال، اظهار داشت كه يهوديان خاطره اين قتل را به ضمير ناآگاه خويش واپس زدند و بدين اعتبار، مسيحيت بازگشت همين احساس گناه به ذهن آگاه بود (فرويد به پيروي از فرضيه از اعتبار افتاده لامارك معتقد بود صفات اكتسابي به ارث ميرسند) عيسي مسيح در مقام منجي نوع بشر گناه آدميان را با شهادت خود باز ميخرد و آيين ختنه كردن را كه به كار خاص كردن يك قوم ويژه ميآمد ملغي ميكند و راه را براي پايهريزي ديني عام شامل همه آدميان (universal) هموار ميسازد. فرويد يهودي دل به دريا ميزند، خطر ميكند و بحث و جدلي مناقشهبرانگيز به راه مياندازد و اين همه با شروع از ريشه لغوي يك نام.
3 – در باب دوم سفر خروج (Exodus) كتاب مقدس آمده كه دختر فرعون وقتي براي آبتني به كنار رودخانه نيل ميآيد ناگهان چشمش به سبدي در ميان نيزارها ميافتد. در داخل سبد كودك زيبايي مييابد كه والدينش براي نجات وي در آنجا رهايش كردهاند. شاهدخت كودك را به فرزندي ميپذيرد و او را «موسي» و البته به عبري «موشه» (Mousche) مينامد و ميگويد او را چنين ناميدم «چون او را از آب بيرون كشيدم» ـ «موشه» در عبري يعني «از آب گرفته شده». فرويد با تشكيك در اين اشتقاق لغوي و با تذكر اين نكته كه بسيار عجيب است دختر فرعون با ريشهشناسي عبري آشنايي داشته باشد، ميكوشد ثابت كند كه موسي نامي مصري است. چون در زبان مصري mose به معناي فرزند (child) است و در تركيبهايي چون Ptah-mose , Amon - mose ميآيد. (اين نظر را فرويد از بريسته نويسنده كتاب معتبر «تاريخ مصر» در 1934 ميگيرد) «آمون» و «پتح» اسامي خدايان مصرياند و منظور از تركيبهاي مذكور اين است كه اين فرزند را فلان خدا به من ارزاني داشته. «s»اي كه در پايان اسم Moses (موسي) آمده، افزوده مترجمان يوناني كتاب مقدس است و بخش اول اسم موسي با گذر زمان حذف شده است.
«موسي و يكتاپرستي» دنباله منطقي فرضيهاي بود كه فرويد در كتاب «توتم و تابو» درباره اساس جوامع بشري پرداخته بود، فرضيهاي كه ميگفت جوامع بشري اساسا استوار بر ميل ناآگاه به امحاي پدر هستند. موسي در روايت فرويد در واقع فرزند دختر فرعون بوده و اصلا نسب يهودي نداشته. موسي مردي انقلابي بوده وفادار به آن انقلاب فكري كه فرعون آخناتون برانگيخته بود. وقتي آختاتون (باني آيين توحيد در مصر) مرد، واكنشي شديد و تهديدآميز در رد عقايد توحيدي پديد آمد، موسي تن به آوارگي داد، خود را با اقليت يهودي تحت فشار، «همسرنوشت» كرد و كوشيد با اصرار بر توحيد و آيين ختنه بديشان هويت ببخشد و با برنامهاي دقيق ايشان را به جستوجوي ارض موعد از مصر بيرون ببرد. منتها قوم بيتمدن او مانند مصريان متمدن كه صبر كردند كه تا دست تقدير آخناتون را به كام مرگ بسپارد شكيبا نبودند و خود دست به كار شدند و موسي را كشتند. فرويد حدس زد قتل موسي اين احساس گناه موروثي را كه از همان پدركشي اوليه در ذهنها مانده بود تقويت كرد و در قوم يهود «احساس ناخودآگاه گناه» را پديد آورد. نياز به ظهور منجي ناشي از فانتزي قوم يهود بود كه دلشان ميخواست روزي از آوارگي و احساس گناه به در آيند و بر جهان سلطه يابند... فرويد گويي ميخواست با افشاي حقيقت، قوم يهود را از پدر و بنيادگذارش محروم كند.
4 – هفت دهه پس از انتشار نظريه تهورآميز فرويد، «موسي و يكتاپرستي» (البته با املاي «موسا و يكتاپرستي») به فارسي برگرانده شده است. فرويد زبانهاي يوناني و لاتين و آلماني و عبري را از نوجواني نيك بلد بود و زبانهاي فرانسوي و انگليسي را نيز آموخت و با اسپانيايي و ايتاليايي هم آشنايي داشت ـ البته هرگز فكر نميكرد كه روزي ميبايد فارسي هم ياد بگيرد تا ببيند چه بلايي سر متن بنيادستيزش آوردهاند. فرويد تحريف يك متن را به كشتن تشبيه ميكرد. ما ايرانيان يد طولايي در ارتكاب قتلهايي از اين دست داريم و سالهاست كه دستهايمان به خون چنين متنهايي آلوده است. خب، دلمان را خوش كنيم به اينكه هر كتابي روحي دارد مانند روح پدر هملت (شاهكار نويسندهاي كه فرويد خواندن آثارش را در هشت سالگي آغاز كرده بود، آن هم به انگليسي)، كه آواره و سرگردان ميگردد تا انتقامش گرفته شود...
5 – ترجمه فارسي كتاب فرويد با اين جمله آغاز ميشود: «ناديده انگاشتن قومي كه انساني را به عنوان بزرگترين فرزند خويش ستايش ميكند كرداري نيست كه آن را با خوشبيني و سبكسري بپذيريم، بهويژه اين عمل از جانب فردي باشد كه به اين قوم تعلق دارد.»
مترجم در مقام قاتل متن فرويد كار خود را خوب بلد است. جملهاي كه خوانديد متاسفانه معنا «دارد» و ايراد گرامري ندارد، كمي به اين «معنا» فكر كنيد: نبايد با خوشبيني و سبكسري قومي را ناديده بگيريم، به ويژه اگر به اين قوم تعلق داشته باشيم. اما چرا؟ چون اين قوم «انساني را به عنوان بزرگترين فرزند خويش ستايش ميكند»(!) متوجه شديد؟ وقتي قومي انساني را بدين عنوان ميستايد نبايد ناديدهاش بگيريم... قتل در همان ابتداي كتاب اتفاق افتاده، تسليت ميگويم! رجوع كنيم به متن انگليسي:
To deny a people the man whom it praises as the greatest of its sons is not a deed to be undertaken lightheartedly – especially by one belonging that people
مترجم، نميداند (و البته شك هم نميكند) كه فعل deny ممكن است در انگليسي دو مفعول بپذيرد و اگر احيانا به جمله «I was denied the chance» برخورد كند خدا ميداند چه كار خواهد كرد. فرويد در آغاز تكاندهنده كتابش اشاره ميكند به كار خطيري كه برعهده خودش گذاشته، اينكه ميخواهد قوم خودش (خلق يهود) را از مردي محروم كند (يعني با اعلام اينكه موسي مصري بوده) كه آن قوم او را بزرگترينِِِ فرزندان خويش ميداند.
از اين جملههاي عجيب در ترجمه فارسي تا بخواهيد پيدا ميشود، به نمونه ذيل بنگريد:
«با وجود اين، هنوز تمايز ديگري ميان اين دو دين وجود دارد كه من تلاش كردهام تبيينات دستنيافتني از آن ارائه كنم. هيچ يك از اقوام عهد كهن كوشش زيادي براي انكار مرگ به خرج نداده، بلكه پيشبيني دقيق بينظيري در خصوص زندگي پس از مرگ كرده بودند» (ص 37).
دقت كرديد؟ فرويد تلاش كرده تبيينات دستنيافتني ارائه كند(!!)
There is yet another difference [...] which the explanations I have attempted do not touch. No other people of antiquity has done so much to deny death, has made such careful provision for an after – life…(p20)
فرويد ميگويد «يك فرق ديگر هم بين اين دو دين هست كه تبيينهايي كه من آزمودم براي توضيح آن افاقه نميكنند. هيچ قومي در جهان باستان [به اندازه مصريان] اين همه مرگ را انكار نكرده و با اين همه دقت براي زندگي آخرت تدارك نديده است.»
براي پي بردن به دانش و وسعت معلومات مترجمي كه كتاب فرويد را براي ترجمه برگزيده باز هم كتاب را ورق بزنيد: «تصادفا آنچه كه شاعر يوناني هينه در قرن نوزدهم بيان كرده اظهار نارضايتي او از دين خويش است.» فرويد از شاعر بزرگ آلماني هاينريش هاينه (Heinrich Heine) سخن ميگويد كه يهودي بوده و به رغم يهودي بودن از تبار مصريمذهب خود گله ميكرده: «راستي چه چيز هاينه شاعر يهودي قرن 19 را واداشت از دين خويش به عنوان «طاعوني برآمده از دره نيل و عقايد مشمئزكننده مصريان باستان» شكوه كند؟» جاي ديگر، مترجم نوشته است «در اين ارتباط ميتوانيد قسمت سوم نمايش معروف «شاخه طلايي» متعلق به فريزر «خداي ميرنده» (1911) را مقياس قرار دهيد.»
گذشته از جمله بيمعناي مترجم، ايشان نميداند كه كتاب «شاخ زرين» نه نمايش مشهور بلكه كتاب پرآوازه سرجيمز فريزر و «خداي محتضر» بخش سوم همين كتاب است. كتاب فريزر در زمينه شناخت اساطير اقوام ابتدايي در كنار «هبوط انسان» (شاهكار داروين) جزو منابع اصلي فرويد در تأليف «توتم و تابو» و «موسي و يكتاپرستي» بودند.
6 – چنان كه ديديد اين ترجمه ارزش خواندن و نقد كردن را ندارد اما به هر حال قتلي است كه روي داده و دادگاهي براي رسيدگي بدان در كار نيست. در ادامه، شماري از اغلاط اين كتاب را ميآورم تا يادمان نرود كه در چه خرابآبادي مينويسيم و ميخوانيم و ترجمه ميكنيم و ترجمه ميكنيم...
«پدر موسا بيهيچ ترديدي ميدانست كه خداي مصر و دوستدار پتاح يا آمون است، از اين رو آن را به ابتداي نام پسر خويش برگذاشت....» (ص 17)
The father of moses Without doubt prefixed to his son,s name that of an Egyptian god like Amon or ptah (p 5)
«پدر موسي بيگمان جلوي نام پسرش نام يكي از خدايان مصري مانند آمون يا پتح را قرار داد...»
(مترجم كلمه like را به معناي «دوست داشتن» گرفته، يعني نفهميده كه like در اينجا حرف اضافه است!)
«اين امكان با مانعي روبهرو ميشود: تعارض آشكاري كه در دين يهود وجود دارد به موسا و دين مردمان مصر نسبت داده ميشود. دين يهود ديني متعالي است كه در آن فقط يك خداوندگار [...] وجود دارد. بر تماشاي منظر او نميتوان نقطه پاياني متصور شد» (ص 35)
«… the sharp contrast between the Juish religion attributed to moses and the Egyptian one. The former is a grandiously rigid monotheism. There is only one God [...] The sight of his countenance cannot be borne …» (p18)
«اين احتمال [كه اين دين جديد، آييني مصري بوده] به مانعي برميخورد: تضاد شديد ميان دين يهودي كه منسوب به موسي است [يعني موسي را موسس آن ميدانند] و دين مصري. (مترجم نفهميده كه عبارت «attributed to moses» صفت دين يهودي است)... تماشاي سيماي او را نميتوان تاب آورد [به جمله ادبي بيمعناي مترجم دقت كنيد]».
هنوز اين امكان وجود دارد كه دين اعطا شده توسط موسا به قوم يهود، از آن خود او باشد، ديني مصري اگر چه مصري نبوده» (صص 38 – 37)
»It is [...] possible that the religion [...] was yet his own ]=Moses[ ,»an« Egyptian religion though not »the« Egyptian one« (P21)
مترجم نميداند يكي از كاربردهاي حرف تعريف the اين است كه پيش از اسمهاي داراي مصداق واحد ميآيد، مانند the sun. فرويد ميگويد «ممكن است ديني كه موسي به قومش ارزاني داشت از آن خودش بوده باشد، «يكي» از اديان مصر، هر چند نه «يگانه» دين مصر باستان.»
هم اينك انتظار دارم در خصوص تعبيري كه ارائه نمودهام مورد سرزنش قرار بگيرم – تعبيري كه موسا را مصري تبار تشخيص داده و هم دوره آخناتون دانستهام. اين تعبير ريشه در موقعيت سياسي آن سرزمين دارد، سرزميني كه موسا تصميم ميگيرد تا آن دوره قوم يهود را در آن جا مورد حمايت قرار دهد و ديني همچون دين آتون را كه براي قوم خويش آورده يا بر آنها تحميل نموده و در همان زمان در خود مصر منسوخ شده بود به رسميت بشناسد...» (ص 53)
«…I have built up my construction – which places Moses Egyptian in Ikhnaton,s era, derives From the political stote the country was in at that time his decision to protect the Jewish people, and recognizes as the Aton religion the religion he gave to his people[...] , which had just been abolished in Egypt itself – [...] ,with too great a certainty …» (p35)
مترجم حواسش نيست كه فاعل همه جملههاي معترضه، «my construction» است. فرويد ميگويد «منتظرم تا از من خرده بگيرند كه چرا تفسيرم را كه استوار بر حدسيات و فرضيات است با حتميت و قطعيت ارائه كردهام ـ تفسيري كه موسي را مردي مصري در عهد فرمان روايي آخناتون ميداند و تصميم او را مبني بر نجات قوم يهود ناشي از اوضاع سياسي مصر در آن دوره ميبيند و ديني را كه موسي براي قومش به ارمغان آورد يا بر ايشان تحميل كرد همان دين آتون ميداند كه البته آن هنگام در خود مصر بر افتاده بود...»
«تلاشهاي ماير به منظور بازشناختن موسا به عنوان شخصيتي متعالي در ميان كاهنان قادش و تاييد اشتهار وي كه در سنت ناگفته و پنهان مانده بود بعدها توسط گريسمان و ديگران تداوم يافت...» ( ص 60)
The efforts to recognize in Moses a Figure transcending the priest of Qades, and conforming the renown with which tradition had invested him, were continued …»(p42)
مترجم معناي فعل invest را در تركيب با حرف with نفهميده و وارونه ترجمه كرده: «تلاشهاي براي بازشناختن آن وجه از شخصيت موسي كه از حد كاهن قادش فراتر ميرود و تاييد آوازهاي كه روايات سنتي بدو اعطا كرده بود، پس از مايد به همت گرسمان و ديگران ادامه پيدا كرد.»
بهطور كلي، براهيني كه اين پژوهش را تداوم ميبخشد تاثيري يكسان بر آن دارند. كتاب مقدسي كه پيشروي ماست نه تنها شامل رويدادهاي تاريخي ارزشمند بلكه غير ارزشمند نيز هست» (ص68)
On the whole, the arguments in favor of continuing this work in the same direction prevail. The Biblical record before us contain valuable-nay, invaluable – historical evidence.(p5o)
مترجم خيال كرده invaluable متضاد valuable است و آن را مترادف با valueless پنداشته، جمله اول را هم مطلقا غلط فهميده: «در كل متقاعد شدم با در نظر گرفتن همه جوانب، تحقيق را به همان سياقي كه آغاز كرده بودم ادامه دهم. اسناد كتاب مقدس شواهد تاريخي باارزشي _ نه، گران سنگ [يا به تعبيري، بيقيمتي] در خود دارد (يعني حاوي اطلاعاتي فوقالعاده گرانبهاست كه رويشان قيمت نميتوان گذاشت)».
«حديث آوارگي در بيابان [...] به توصيف سلسله شورشهايي ميپردازد كه بر عليه قدرت موسا صورت ميگرفت. به طوري كه اين شورشها كه به فرمان يهوه برپا ميشد با اعمال مجازاتهاي شديد مورد سركوب قرار ميگرفتند» (ص 77)
[…] a series of grave revolts against his authority which, by jahve,s command, were suppressed with savage chastisement.« (p58)
طبق گفته مترجم شورشها به فرمان يهوه برپا ميشده!! فرويد ميگويد به فرمان يهوه شورشهاي مزبور به شدت و با سبعيت سركوب شدند.
اين داستان از گوسالهاي طلايي روايت ميكند كه با چالاكي لوحهاي قانون را در هم ميشكند [...] گوسالهاي كه به خود موسا نسبت داده ميشود وبه رنجش خشمآلود وي اشاره ميكند.»
(طبق ترجمه، «گوساله طلايي» بوده كه لوحهاي قانون را شكسته!)
It is the story of golden calf where by an adroit turn the breaking of the tables of the law [...] is ascribed to moses himself and imputed to his angry indignation. (p58)
«اين همان داستان گوساله طلايي است كه در آن شكستن الواح قانون، با چرخشي زيركانه، به خود موسي نسبت داده ميشود و ناشي از خشم و غضب او تلقي ميشود».
«آنچه را كه ميتوان انتظار داشت اين است كه [...] انديشههاي او منسوخ نشده باشد، مگر آن كه تحت تاثير باورها و رسوم قرار گرفته و دير يا زود متأثر از پيشامدهاي خاص[...] بار ديگر با شدت بيشتري نقض و همراه با توده وسيعي بر آن غلبه شده باشد» (صص 83-82)
«[...]That his ideas have not died out, but have quietly influenced beliefs and customs until [...] they broke forth again more strongly and gained dominance (p64) »
«فقط ميشد آرزو كرد[...] انديشههاي او نميرند بلكه به آرامي در باورها و رسوم نفوذ كنند تا [...] سرانجام با قوتي هرچه بيشتر باز شكوفا شوند و بر تودههاي خلق غلبه يابند».
«من (Ego) از اين رضايتمندي پيشي ميجويد، خواه به دليل از بين رفتن اين رضايتمندي كه به سبب شدت نياز ايجاد ميشود يا به دليل خطري كه در آن تشخيص ميدهد» (ص 185).
مترجم فعل «to forgo» را «پيشي جستن» ترجمه كرده كه در اينجا به معناي خودداري ورزيدن و صرفنظر كردن است. ترجمه درست اين است: «اگو از ارضا يا برآورده ساختن اين [تقاضاي غريزي] صرفنظر ميكند، خواه از آن روي كه مفرط بودن آن تقاضا اگو را از پاي درميآورد، خواه از آن روي كه اگو در آن خواهش خطري را در كمين ميبيند».
7- وين در دهههاي آغازين قرن گذشته شهري كاتوليكنشين و داراي تعصبات مذهبي بود و فرويد بيم داشت انتشار كتابش باعث قدغن شدن كل فعاليت روانپزشكي و روانكاوي در كشورش شود. پس به قول خودش تا با جامعه باز انگلستان روبهرو شد وسوسهاي مقاومتسوز در نهادش سركشيد كه حرفهايش را به گوش جهانيان برساند و در واپسين سال حياتش كتاب «موسي و يكتاپرسي» را به انجام رساند. پيشنهاد ما اين است كه مثل فيلم سطحي و ايدئولوژيزده «مدار صفر درجه»، فرويد از ستم نازيها به ايران پناه ميآورد و حرفهايش را اينجا مطرح ميكرد تا مترجمان جوان و فرهيخته ايراني تمام كوشششان را براي تخريب و تحريف گفتههايش به كار ميبستند، شادمان باشيم كه اين جرم و جنايتي است كه از بابتش هيچ قانوني در ايران مواخذهمان نميكند و اين يعني اوج آزادي...
* نقل قولهاي انگليسي از:
Moses And Monotheism (Vintage Book، 1967)
موسا و يكتا پرستي
نويسنده: زيگموند فرويد
ترجمه: هورا رهبري
انتشارات فرهنگ صبا
1387
شمارگان: 1650 نسخه
قيمت: 300
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]
-
گوناگون
پربازدیدترینها