واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: «جنگ كلون ها» به روايت جرج لوكاس رؤيا پردازى كهكشانىخسته ام نمى كند
[ على مصلح حيدرزاده ]
ميليون ها دلار درآمدزايى با خلق شمايل هاى محبوب طى چند دهه گذشته، رؤياپردازى جرج لوكاس را اقناع نكرده است. خستگى ناپذيرى او اين بار به يك انيميشن سه بعدى رايانه اى تبديل شده است: «جنگ ستارگان: جنگ كلون ها.»
«جنگ كلون ها» در واقع يكى ديگر از محصولات فرعى مجموعه فيلم «جنگ ستارگان» است كه لوكاس ساخت آنها را از دهه ۱۹۷۰ آغاز كرد. پس از ساخت شش فيلم از اين مجموعه حالا او توليد يك سريال انيميشن در فضاى كهكشان ها و با شخصيت هاى محبوب را آغاز كرده است. «جنگ كلون ها» پيش درآمدى بر اين مجموعه انيميشن است كه در قالب يك فيلم بلند سينمايى روى پرده سينماها آمده است. داستان اين انيميشن پيش از زمانى كه شخصيت آناكين اسكاى واكر از منطقه دارت عبور كند، مى گذرد؛ يعنى بين ماجراهاى فيلم هاى «حمله كلون ها» و «انتقام سيت.» آناكين و ابى- وان كنوبى شواليه هاى جدايى هستند كه در كنار كلون ها در برابر تجزيه طلبان و جنگجويان خودكار آنها مبارزه مى كنند.
در انيميشن «جنگ كلون ها» شاهد انبوهى از جنگ هاى بين كهكشانى هستيم و مجموعه اى از شخصيت هاى سرى «جنگ ستارگان» و شخصيت هاى جديد مانند سى- 3پى او، آر۲- دى،۲ ميس ويندو، يودا، كانت دوكو، ژنرال گروس و البته پادمه آميدالا خودشان را نشان مى دهند. لوكاس مى گويد: «نكته جالب درباره مجموعه انيميشن و بخصوص «جنگ كلون ها» اين است كه ما مى توانستيم داستان هايى درباره كلون ها بسازيم. اينجا مى توانيم آنها را بشناسيم و به واكنش هاى آنها پى ببريم و درباره خانواده جابا هات بيشتر بدانيم.»
او مى گويد كه ايده اوليه درباره «جنگ كلون ها» تنها يك سريال با اپيزودهاى ۳۰ دقيقه اى بود و ساخت نسخه سينمايى به شكل تصادفى رخ داد: «وقتى اولين نماها بيرون آمد، آنها را روى پرده بزرگ ديدم و با خودم گفتم: «شگفت انگيز است. خيلى بهتر از آنى است كه فكرش را مى كردم. شبيه يك فيلم سينمايى است. مى تواند يك فيلم سينمايى باشد. چرا يك فيلم سينمايى نسازيم ». اين گونه بود كه فيلم ساخته شد. با خودم فكر كردم خيلى از طرفداران «جنگ ستارگان» دوست دارند نسخه انيميشن را روى پرده بزرگ تماشا كنند.»
لوكاس و ديو فيلونى كه كارگردانى «جنگ كلون ها» را بر عهده داشت، تصميم گرفتند به جاى استفاده از تكنيك هاى انيميشن يارانه اى، شخصيت هاى فيلمشان را با الهام از سريال انيميشن «تاندربردز» كه در دهه ۱۹۷۰ پخش مى شد، انيميشن هاى دوبعدى ژاپنى و سبك انيميشن «مانگا» طراحى كنند. لوكاس مى گويد: «من خيلى طرفدار انيميشن هاى واقع گرا نيستم. اگر مى خواهيد يك فيلم واقع گرا بسازيد، مى توانيد بازيگر بياوريد و فيلم بگيريد. آسان تر، بهتر و ارزان تر تمام مى شود. براى من، انيميشن يك هنر است. همه چيز آن به طراحى و سبك برمى گردد. قرار نيست همه چيز مثل يك عكس واقعى باشد.»
از نظر لوكاس، اين انتخاب باعث شده كه «جنگ كلون ها» نمودى نقش پردازانه داشته باشد: «اين چيزى است كه فقط مى توانيد با انيميشن انجام دهيد.»
با وجود آن كه او يكى از موفق ترين شركت هاى طراحى و اجراى جلوه هاى ويژه را دارد، اما معتقد است كار كردن با بازيگران آسان تر از كاركردن با رايانه است: «رايانه سخت تر است، چون فقط منطقى است. اما با بازيگران مى توان بده بستان داشت. مردم فكر مى كنند در ساخت انيميشن هيچ بازيگرى وجود ندارد، در حالى كه كاملاً برعكس است. نه فقط بازيگرانى كه كار صداى شخصيت ها را انجام مى دهند، كه انيماتورها هم بازيگر هستند. يك رايانه نمى تواند بازى كند. مطلقاً نمى تواند. هنوز خيلى مانده كه بتواند اين كار را انجام دهد!»
نكته مهم ديگر آن است كه لوكاس از انتخاب بازيگران قبلى براى صداى شخصيت هاى انيميشن خوددارى كرد. هرچند كه اين به قيمت نبود ناتالى پورتمن (پادمه)، ايوان مك گرگور (ابى-وان) و هايدن كريستنسن (آناكين) فيلم ها تمام شد. البته اين يك خطا نيست. لوكاس اصرار دارد كه محصولات كمپانى اش به خود متكى باشند و فروش آنها وابسته به ستاره ها نباشد. او با طعنه از جفرى كاتزنبرگ، يكى از مديران شركت «دريم وركز» ياد مى كند كه براى انيميشن هايش به دنبال ستاره هاى بزرگ است و مى گويد: «واقعاً فكر نمى كنم لازم باشد براى تبليغ فيلم خودم يك ستاره مشهور سينما را استخدام كنم. همين كه فيلم كار خودش را بكند و من هم (به عنوان سازنده) دوستش داشته باشم، كافى است.»
واقعيت استفاده از بازيگران مشهور به عنوان صداپيشه هاى انيميشن، از ديدگاه لوكاس اين است: «كمپانى ها از آنها استفاده مى كنند. آنها (بازيگران مشهور) دو يا سه روز را در استوديو براى ضبط صدا مى گذرانند و بعد، دو تا سه هفته مشغول مصاحبه با رسانه ها هستند. بنابراين آنها پول مى گيرند براى همين مطالب رسانه اى، نه براى كار در فيلم. مطمئناً منتظر پاسخ جف (كاتزنبرگ) مى مانم!»
واضح است كه «جنگ ستارگان» به پديده اى بزرگ تر از تصور خالقش تبديل شده است. اما به نظر نمى رسد لوكاس از كار كردن با دنيايى كه خلق كرده، خسته شده باشد. او مى خواهد در مجموعه تلويزيونى، شخصيت ها و خطوط داستانى جديدى را تجربه كند و معتقد است رسانه تلويزيون آزادى عمل بيشترى به او مى دهد: «تلويزيون رسانه هيجان انگيزترى است. يك فيلم سينمايى وقت زيادى مى گيرد، منابع زيادى مصرف مى كند و تمركزش بر يك ماجراى كوتاه است. من دنيايى خلق كرده ام كه خيلى خيلى بزرگ است. شايد يك شخصيت جالب وجود داشته باشد كه روى پرده سينما هشت ثانيه ديده مى شود و من نمى توانم داستانش را روايت كنم. تلويزيون اين فرصت را به من مى دهد كه اين داستان ها را تعريف كنم.
لوكاس به مدت ۳۵ سال به حس و غريزه اش پاسخ داده و حالا بى حساب است. دارايى او حدود ۳/۵ ميليارد دلار تخمين زده شده كه همچنان به آن افزوده مى شود. علاوه بر مجموعه انيميشن، يك سريال غير انيميشن جنگ ستارگان هم در پيش است كه البته زمان آغاز توليد آن مشخص نيست.
سال ۲۰۰۸ براى جرج لوكاس بسيار خوش يمن بود. او به عنوان خالق، نويسنده و تهيه كننده قسمت چهارم فيلم «اينديانا جونز» نيز همراه با استيون اسپيلبرگ و هريسون فورد تجربه موفقى را سپرى كرد. فيلم نزديك به ۷۵۰ ميليون دلار در سراسر جهان فروش كرد و به عنوان يكى از موفق ترين محصولات هاليوود در سال ۲۰۰۸ معرفى شد. اما لوكاس هنوز گذشته را به ياد مى آورد، زمانى را كه براى نخستين فيلمنامه «جنگ ستارگان» تنها ۳ دلار دستمزد به او پيشنهاد شد! او در نيمه دهه ۱۹۷۰ در تلاش بود كه بتواند امكان تجربه خطير خود را به دست آورد. شكست در گيشه براى اولين فيلم هايش - «تى چى ايكس ۱۱۳۸» و «گرافيتى امريكايى»- به اين معنى بود كه او به سختى مى توانست به ساخت «جنگ ستارگان» اميدوار باشد.
روايت او درباره مشكلات ساخت اثر محبوبش جالب است: «جنگ ستارگان اوليه يك فيلم بود و من يك داستان مقدماتى و يك فيلمنامه نوشتم كه در مجموع بيش از دويست صفحه شد. من نمى توانستم آن را بسازم، چون بابت فيلمنامه فقط ۳ دلار به من پيشنهاد دادند. من هم آن را كنار گذاشتم. فرض من اين بود كه اين كار هم شكست خورده است. چون در آن مقطع از زندگيم، «تى اچ ايكس» را ساخته بودم كه ناموفق بود و «گرافيتى امريكايى» را كه حتى اكرانش نكرده بودند، چون فكر مى كردند كار خيلى بدى است.» اما هميشه يك نقطه اميد وجود دارد: «يكى از مديران استوديوهاى فيلمسازى به من گفت: من نمى فهمم چه كارى مى خواهى انجام دهى. قصه را نمى فهمم. اين را كه سگ هاى هفت مترى و روبوت ها حرف بزنند، درك نمى كنم. اما تو را دوست دارم و فكر مى كنم بااستعداد هستى و يك روز به جايى مى رسى.»
اين برخورد باعث شد لوكاس تصميمش را بگيرد: «با خودم گفتم: من اين كار را انجام مى دهم و بعدش دو فيلم بعدى «جنگ ستارگان» را مى سازم. ولى قانع كردن آدم ها براى هزينه كردن براى چيزى كه پيش از آن هرگز فروش نكرده بود، مثل يك جنگ بود. به همين دليل وقتى فيلم موفق شد، براى همه يك غافلگيرى بزرگ بود.»
بقيه ماجرا در تاريخ سينما آمده است: اپراى فضايى لوكاس در همه جاى دنيا پرطرفدار شد و هريسون فورد، كرى فيشر و مارك هميل به ستارگان مشهورى تبديل شدند. در مدت كوتاهى پس از فيلم اول، مقدمات ساخت «امپراتورى پاتك مى زند» و «بازگشت جداى» فراهم شد و لوكاس توانست كمپانى «لوكاس فيلم» و مؤسسه جلوه هاى ويژه «نور و جادوى صنعتى» را تأسيس كند. توصيف جرج لوكاس از دنياى «جنگ ستارگان» فراتر از يك پديده سرگرمى ساز است: «اين يك داستان نمادين است. بيش از آن كه درباره مسير آينده باشد، درباره مسيرى است كه اكنون طى مى كنيم. به همين دليل است كه مانند داستان هاى جن و پرى آغاز مى شود: «مدت ها پيش در يك كهكشان دور، روزى روزگارى./.». عمداً اين گونه طراحى شده تا درباره جاهايى كه خواهيم رفت، نباشد.
«جنگ ستارگان» درباره جاهايى است كه بوده ايم و درباره چيزهايى كه مى توانيم در زمان حال، از گذشته بياموزيم.»
منبع: ولز آن لاين و كانادا دات كام
پنجشنبه 7 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]