محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831098229
ترجمه تفسير منسوب به امام عسکرى (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: در آينه زمان
با وجود آن که امام حسن عسکرى عليهالسلام در سال 260 ق. به شهادت رسيده، تا صد سال بعد، از تفسير منسوب به آن حضرت نامى در ميان نبوده است و دانشمندانى چون: شيخ کلينى، على بن ابراهيم قمى، احمد برقى، احمد بن ادريس، ابن قولويه، محمد بن همام بغدادى و محمد بن ابراهيم نعمانى، نه تنها حديثى از اين کتاب نقل نکردهاند؛ بلکه حتى نامى از آن و راويانش نبردهاند.
در اواسط قرن چهارم هجرى، محمد بن قاسم جرجانى استرآبادى، که با القابى چون «مفسّر» و «خطيب» شناخته ميشود، مندرجات اين اثر را براى شيخ صدوق نقل ميکند و آن عالم فرزانه هم در برخى از تأليفاتش چون: عيون اخبارالرّضا، توحيد، امالى و من لايحضره الفقيه بخشهايى از اين تفسير را ميآورد.
با اين وجود، ديگر برخى از دانشمندان برجسته شيعى از اين کتاب، مؤلّف آن و حتّى راويان اخيرش نامى نميبرند.
در اوايل قرن پنجم هجرى، احمد بن حسين غضائرى از اين تفسير و مؤلّفش نام ميبرد؛ اما جرجانى را ضعيف، کذّاب و کتابش را مجعول معرّفى ميکند.1
از قرن ششم تا روى کارآمدن صفويه، به استثناى چند مورد و نيز منابعى معدود که برخى مطالب اين کتاب را به لحاظ کرامات و معجزات آوردهاند، نشانهاى از اين تفسير و مؤلّفش در منابع معروف شيعه وجود ندارد. در تفاسير مشهور اين دوره، از جمله: تفسير عيّاشى و تفسير مجمع البيان نيز نقلى از تفسير منسوب به امام حسن عسکرى عليهالسلام مشاهده نميشود.
ترجمه تفسير
در عصر صفوى و با اهتمام فخرالدّين على بن حسن زوارهاى ـ شاگرد غياثالدّين جمشيدگازر ـ در راستاى ترجمه متون مذهبى به فارسى، تفسير منسوب به امام عسکرى عليهالسلام نيز به فارسى ترجمه شد که تراجمنگاران آن را در زمره آثار ارزشمند او بر شمردهاند. ميرزا عبداللّه افندى که در عصر صفويه ميزيسته، مينويسد:
زوارهاى تفسير حضرت امام حسن عسکرى عليهالسلام را به فرمان شاه طهماسب صفوى از عربى به پارسى برگردانيده است و من اين ترجمه را در قصبه لنگر ـ از حوالى تربت جام ـ ديدهام و نسخهاى از آن نزد افراسيابخان موجود است.2
شيخ آقا بزرگ دو ترجمه ديگر از اين تفسير را معرّفى کرده است؛ ترجمه تفسير عسکرى از ميرزا ابوالقاسم حسينى ذهبى شيرازى ـ از علماى قرن سيزدهم ـ و ترجمه تفسير عسکرى از مولا عبداللّه بن نجمالدّين، (متوفّاى 1311 ق.). مشهور به فاضل قندهاري3.
ميرزا محمّدعلى مدرّس تبريزى، نوزده اثر از ترجمهها، خلاصهها و تأليفات على بن حسن زوارهاى را برميشمارد و ترجمه اين تفسير را به عنوان پنجمين نوشته وى معرّفى ميکند.4
اما آنچه که از نظر اين شرح حالنگاران دور مانده، اين است که على بن حسن زوارهاى براى آثارى که به فارسى برميگرداند، نامى اختيار ميکرد و ترجمه اين تفسير را نيز «آثارالأخيار» ناميد. چنانچه نسخه خطّى آن ـ که در کتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهّرى موجود است ـ با همين نام، فهرست شده است.5
در کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى نيز نسخهاى خطّى از آن، تحت عنوان «آثارالأخيار» به خطّ نستعليق 17 سطرى و با 270 ورق به شماره 1432 موجود است که در سال 1265 ق. تحرير شده و رجبعلى نامى در مرداد 1316 ق. آن را وقف اين کتابخانه کرده است.6
در ديباچه اين نسخه نفيس، مترجم نوشته است:
«... مقرّب بارگاه اله (اللّه) مشرّف بتشريف فاتّبعونى يجيبکم اللّه، ابيالقاسم محمد رسولاللّه و بر آل نامدار و عترت عاليمقدارش، خصوصاً بر آل سيّد و سرور مهتر عالميان بعد از پيغمبر، وليّ ربّالعالمين و صفوة الهاشميّين و يعسوب الدّين، اسداللّه الغالب، اميرالمؤمنين و امام المتّقين، ابيالحسن عليّ بن ابيطالب صلوة دائمة قائمة الى يوم الدّين، بعد از شکر و حمد نامتناهى و صلوات بر حضرت رسالت پناهي...».
سپس به شاه طهماسب اشاره ميکند و ميگويد:
«... اکثر اوقات خجسته غايات، مصروف ميفرمايند به مباحث علوم دينيه از تفسير ملک کبير و حديث نبوى و کلام امامي. اشارت عالى اشرف، اصدار يافت که از تفسيرى که اشتهار يافته به تفسير ثمره شجره پيغمبرى و گلدسته رياض حيدرى، وارث علوم جعفرى، اعنى حضرت امام حسن عسکرى عليهالسلام اين بنده کمترين على بن حسن الزّوارى، غفراللّه ذنوبه و ستر عيوبه بعون الملک المعبود بر آن نهج و ترتيب. و ما توفيقى الاّ باللّه عليه توکلّت و اليه اُنيب ابتدا ميکنم به نام نامى حضرت معبود که رحمت او عام است در افاضه وجود، جود رحيميتش تمام بر مؤمنان در روز موعود...».
على بن حسن زوارى در خاتمه اين ترجمه، يادآور شده است:
«پس هر جوانمرد بلند همّت، چون خواهد که در دنيا حميد باشد و در عقبى سعيد باشد، بايد که به گوش هوش نداى هَلْ مِنْ تائِبٍ و صداى هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ شنود. ابواب توبه بر روى خود بگشايد و به خلوت سراى فلاح تائبان بارگاه الهى درآيد و به تشريف محبوبيت مشرّف گشته بر سرير کرامت بنشيند... مستنير کردم به انوار اين که به «آثارالأخيار» موسوم شده يا اله العالمين و يا خيرالنّاصرين برحمتک يا ارحم الرّاحمين و صلّياللّه على سيّدنا محمّد و آله و عترته الطّاهرين و سلّم تسليماً کثيراً».7
يادآور ميشود که برخى از معاصران، آثارالأخيار را با تفسير ديگرى که تأليف على بن حسن زوارى است و ترجمة الخواص نام دارد، به اشتباه، يکى دانستهاند.8
روش ترجمه
چنانکه اشاره کرديم، شيخ صدوق بر محمّد بن قاسم استرآبادى اعتماد کرده و روايات فراوانى از وى نقل نموده و با دعاى رضايت و رحمت براى او، بارها تأييدش کرده است.
على بن حسن زوارى همچون برخى از دانشوران، اين اعتماد را براى اثبات وثاقت راوى اين تفسير، کافى دانسته و اين اثر را ترجمه کرده است. او در اين ترجمه، همچون ديگر آثارش، مخاطبان خود را شيعيانى ميداند که با مباحث قرآنى و روايى نا آشنا هستند؛ يا در اين باره اطلاعات کمى دارند. از همين رو، از آوردن اصطلاحات خاصّ علمى و تعبيرات تخصّصى اجتناب ميکند. وى مينويسد که با اعتقاد به اين مهم که اين ترجمه در ارشاد مردم دخالت دارد و با درک مقتضيات زمان، تصميم دارد با ترجمه اين اثر، آن را براى عموم شيعيان قابل فهم نمايد.
اگرچه سبک ترجمه، ساده و روان و عارى از تکلّف است؛ اما عموماً از ساختار دستورى و اصطلاحات زبان و ادبيات عرب پيروى شده و اين ويژگى، در سراسر اثر قابل مشاهده است. اين گونه نثر در آثار ديگر عصر صفويه نيز متداول شد؛ زيرا زمان تدوين دانشهاى اهلبيت عليهمالسلام ميان شيعيان بود.
در اين ترجمه، ترکيب جملهها و جاى فعل، فاعل، مفعول و متعلّقات آن به صورتى است که در نثر مأخذ اصلى مشهود است. على بن حسن زوارى در ترجمه اين اثر به متن، وفادار است و اگر بر حسب ضرورت و نظر شخصى خواسته است افزون بر متن اصلى، مطلبى را وارد ترجمه کند، با تعابيرى چون: «مترجم گويد» يا «ناقل گويد» افزودههاى خود را از متن تفکيک کرده است.
همچنين گاهى به دليل رعايت اختصار، با حذف مطالب تکرارى، متن اصلى را خلاصه کرده است. چنان که از اثر پيداست، موضوع آن در تفسير قرآن کريم است. اما معلوم نيست که آيا اصل کتاب که امام حسن عسکرى عليهالسلام بر آن دو راوى املا فرمودند، بيشتر بوده و اين کتاب در حقيقت جزوى از آن تفسير اصلى است يا خير.
مترجم، شيوه متن عربى را حفظ کرده و کتاب آثار الأخيار مشتمل است بر تفسير استعاذه، بسماللّه الرّحمن الرّحيم، فاتحةالکتاب، و بخش بيشتر سوره بقره، (آيه 1 ـ 108، 153 ـ 175، 194 ـ 206 و بخشى از آيه 282).
از نثر کتاب بر ميآيد که اين تفسير به انگيزه تأليف، تفسير، نوشته نشده بلکه هدف، پرورش شاگردان مهاجر با معارف قرآنى و آگاه نمودن آنان به جايگاه اهلبيت عليهمالسلام در قرآن بوده است. روايتها غالباً طولانى و به تفصيل ذکر شده و گاه يک حديث در چند صفحه آمده است. حتى در مواردى مضامين مباحث از شيوه روايى فاصله ميگيرد. البته اين، به آن معنا نيست که تفسير از معصوم صادر نشده باشد؛ زيرا در احاديث نقل به مضمون عارى از اشکال است. به علاوه راويان در ايران زندگى ميکردند و به زبان و ادبيات عربى احاطه کامل نداشتند و در برخى جاها روايتى را پس از دريافتن، به صورت نقل به مضمون آوردهاند و اين دگرگونى، آشفتگيهايى را در متن پديد آورده است. درباره معجزات رسول اکرم صليالله عليه و آله و سلم و خاندانش تفسير آيات به صورت تأويل انجام شده و به مصاديق آيات توجّه شده است.
از دانشهاى مقدّماتى تفسير، در بيان مباحث و عبارات کمک گرفته نشده؛ ولى بحثهايى در عرصههاى ديگر معارف اسلامى از جمله: فلسفه، کلام و فقه به نحوى که با آياتِ تفسير شده ارتباط دارند، در سراسر کتاب قابل مشاهده است.
در اين اثر، کرامات و معجزاتى با تعابيرى غير از آنچه در روايات صحيح و معتبر آمده، به معصومان نسبت داده شده که قابل تأمّل است و گاهى غير معقول به نظر ميرسد. نکات تاريخى اشاره شده نيز در برابر منابع معتبر و موثّق، رنگ ميبازد. براى نمونه مينويسد: «مختار بن ابوعبيده ثقفى را حَجّاج، دستگير کرد.»؛ در حالى که وى در سال 67 هجري؛ يعنى هشت سال قبل از آن که حجّاج والى کوفه شود، به دست مصعب بن زبير به شهادت رسيد. به علاوه، شرح و بسط برخى از روايات چنان است که به داستانسرايى شباهت مييابد.
با اين همه، نميتوان اين نکته را انکار کرد که در لابه لاى تفسير عسکرى، که با نام آثارالأخيار به فارسى ترجمه شده، مطالب درست، روايات معتبر و نکات تاريخى مستند نيز مشاهده ميشود. و همان طور که شيخ صدوق با نقل مندرجات آن، به حفظ «ميراث مکتوب تشيّع» يارى رسانده، على بن حسن زوارى نيز با ترجمه آن، در اين راه کوشيده است.
اگرچه علما و مشاهير شيعه در قرون متمادى، مطالب اين اثر را به نقد کشيدهاند و حتى برخى از روايات آن را غير منطقى، جعلى و دور از حقيقت دانستهاند. امّا اين تفسير براى حفظ ارزشهاى علمى شيعه و معرّفى اين گونه متون به عموم مردم، نقش ارزندهاى را در عصر خويش ايفا کرده است.
معتمدان و منتقدان تفسير
در برابر گروهى از عالمان شيعه که اين کوشش را شايسته قدردانى دانستهاند، عدّهاى بر مترجم، خُردهگيرى کردهاند که اثرى مخدوش با عبارات آشفته و مطالب مورد تأمّل را، در اختيار خوانندگانى قرار داده که غالباً قدرت تشخيص و تفکيک مطالبى صحيح از غير آن را ندارند. به علاوه آنان معتقدند که نشر چنين آثارى، اعتبار علمى فرهنگ تشيّع را کمرنگ و سطحى مينمايد؛ به ويژه آن که راوى به مدح چهرههايى پرداخته است که با روش اهلبيت عليهمالسلام سازگارى ندارد.
در مقابل اين انتقادها، بايد گفت: پديدآورنده، تعمّدى در نقل اين نکات نداشته و احتمال دارد در هنگام استنساخ و طيّ قرون متمادى، اين مضامين به آن راه يافته باشد. در برخى از کتب معتبر نيز، همچون روضه کافى، مطالبى ديده ميشود که با وقايع تاريخى انطباق ندارد. چنانچه حاجى نورى ميگويد: در کتاب کافى روايتى است که: «يزيد، به مدينه آمد.»؛ در صورتى که يزيد به اين شهر نيامده است.9
پيش از على بن حسن زوارى، گروهى از علماى شيعه به اين کتاب اعتماد کرده و مطالبى را از آن نقل کردهاند. شيخ طوسى و شيخ مفيد از شيخ صدوق و او از محمد بن قاسم استرآبادى و وى از يوسف بن محمد بن زياد و على بن محمد بن يسار روايت کردهاند.10
ابومنصور طبرسى در کتاب الاحتجاج با ذکر سند، مطالبى را از تفسير امام حسن عسکرى عليهالسلام آورده است و ميافزايد که روايات رسول اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم را در کتاب خود (الاحتجاج) به سند واحد از اين تفسير روايت کرده است و او پس از ذکر کامل سند، بخش قابل توجّهى از اثر خود را به روايات اين تفسير اختصاص داده است.11
شهيد ثانى در کتاب منيةالمريد و نيز اربعين روايات بسيارى از اين تفسير را نقل کرده است.12
قطب راوندى، بخش قابل توجّهى از اين تفسير را در اثر خود (الخرائج) درج نموده است.13
ابن شهرآشوب سروى مازندرانى، اين تفسير را به صورت جزمى و قطعى به امام نسبت داده و در موارد متعدّدى از کتاب مناقب، از آن نقل ميکند.14 او در معالمالعلماء اين تفسير را به روايت حسن بن خالد برقى (برادر محمّد بن خالد برقي) نسبت ميدهد و ميگويد: از املاى امام، تفسيرى در 120 مجلّد تنظيم شده است. بنابراين، راوى حديث فقط استرآبادى نيست.15
علاّمه حسنزاده آملى عقيده دارد:
«تفسير منسوب به امام حسن عسکرى عليهالسلام با آنچه که در معالمالعلماء ذکر شده، اشتباه نشود. راقم، از آن صد و بيست مجلّد مذکور در معالمالعلماء هيچ آگاهى ندارد؛ اما اين تفسير مخطوط منسوب به امام حسن عسکرى عليهالسلام در تهران در زمان ناصرالدّين شاه قاجار در سنه 1268 ق. در يک مجلّد چاپ سنگى به قطع وزيرى در سيصد و نه صفحه به طبع رسيده و نسخههاى خطّى از آن يافت ميشود و نسخهاى از آن مخطوط و نسخهاى از آن مطبوع و در کتابخانه محقّر اين حقير، موجود است.»16
مير محمدباقر، معروف به «ميرداماد» در کتاب شارعالنّجاة خود، اين دو را از هم تفکيک کرده و گفته است:
«تفسير محمد بن قاسم استرآبادى که از مشيخه روايت ابيجعفر ابن بابويه ميباشد، تفسيرى است که او از دو مجهول روايت کرده و ايشان به ابيالحسن الثّالث الهادى العسکرى عليهالسلام اسناد کردهاند و افرادى که تبحّر ندارند، آن اسناد را معتبر دانستهاند و در حقيقت، تفسير به ابى محمد بن سهل بن احمد بن الدّيباجى مسند است.»
او اضافه ميکند:
«علماى عامّه، تفسيرى تحت همين عنوان (تفسير عسکري) دارند و از آن نقل ميکنند و بر آن اعتماد دارند و مصنّف آن، ابوهلال عسکرى است.»17
محدّث گرانقدر، ميرزاحسين نورى به شدّت به اين اظهارات انتقاد ميکند و ميگويد:
«چگونه ضعف اين تفسير بر جماعتى از دانشمندان از جمله: محمد بن احمد بن شاذان پدر احمد (شيخ کراجکي)، جعفر بن محمد (شيخ القميّين در زمان خودش)، شيخ استاد صدوق، حسين بن عبيداللّه غضائرى، چنانکه در اجازه کرکى است، محمد بن احمد دوريستى و ابومنصور طبرسى مخفى مانده و آنان از صدوق روايت کردهاند؟ همچنين تفسير از امام حسن عسکرى عليهالسلام ميباشد نه پدرش که همان ابوالحسن ثالث (امام هادى عليهالسلام ) است. سهل ديباجى و پدرش در مسند اين تفسير نميباشند و اين دو را هيچ کس در سندى ذکر نکرده است. به علاوه، شيخ طبرسى در کتاب الاحتجاج تصريح ميکند که آن دو راوى، از شيعه اماميه هستند و بنابراين، مجهول نميباشند.»
به باور محدّث نوري: «محقّق داماد به کسانى جز جدّش، نسبت قصور و عدم تبحّر داده، در حالى که آنان کسانى جز جدّش، محقّق ثانى، شهيد ثانى، قطب راوندى، ابن شهرآشوب، طبرسى و مانند اينها نيستند. و اين که گمان کرده تفسير استرآبادى با تفسير حسن برقى متفاوت است، توهّمى بيش نيست. ابن شهرآشوب در مناقب از تفسير در دسترس نقل ميکند که استرآبادى در مواضعى روايت کرده است و تفسير استرآبادى را معتبر ميداند و ميگويد: اگر اين، غير از تفسيرى است که برقى روايت ميکند، لازم ميآيد دو تفسير با معتبر با املاى امام موجود باشد، که چنين نيست.»18
پيش از ميرداماد، ابن غضائرى ـ دانشمند نيمه نخست قرن پنجم هجرى ـ در کتاب الضّعفاء نيز به اين نکات اشاره کرده است.19 وى، صريحاً محمد بن قاسم جرجانى را ضعيف و کذّاب و کتابش را مجعول ميداند. ابن داود حلّى (متوفّاى نيمه اوّل قرن هشتم) عبارات غضائرى را با اضافه مختصرى نقل کرده است.20
بر سخن اين دو، برخى از مشاهير شيعه اشکال وارد کرده و خاطر نشان ساختهاند: در کتابهاى رجالى، احمد بن حسين بن غضائرى، نه تضيف شده و نه توثيق. و گواهى شيخ طوسى مبنى بر اين که «غضائرى، عارف به رجال است.»21 و محمّد جواد بلاغى به آن استناد کرده،22 درباره حسين بن عبيداللّه غضائرى، پدر احمد و صاحب رجال، است. چنانکه آيت اللّه استادى اين موضوع را يادآور ميشود.23
و به علاوه، صحّت انتساب کتاب رجال حسين بن غضائرى، که استرآبادى در آن کتاب تضعيف شده، تا کنون ثابت نشده است. چنانکه آيت اللّه خوئى مکرّر تأکيد ميکند که چنين نسبتى به ثبوت نرسيده است.24
در عبارت غضائرى ميخوانيم که: «سهل ديباجى اين تفسير را وضع کرده»، در حالى که از او و پدرش نامى در سند تفسير مشاهده نميشود و نامبرده، معاصر شيخ صدوق بوده و يک سال پيش از او رحلت کرده است. با اين وصف، بعيد به نظر ميرسد مفسّر استرآبادى (از مشايخ صدوق) از سهل ديباجى حديث نقل کند؛ آن هم در حدّ يک تفسير. و اگر وى مطالب تفسير را از سهل ديباجى شنيده، چرا به او نسبت نداده و آن را از دو فرد به نامهاى يوسف و على نقل ميکند؟!25
شيخ حرّ عاملى درباره تفکيک اين دو نوشتار، يادآور ميشود:
«تفسير عسکرى غير از آن تفسيرى است که بعضى از عالمان رجال شناس بر آن انتقاد کردهاند. زيرا اين اثر از ابومحمّد عليهالسلام روايت شده و آن ديگرى، از امام هادى عليهالسلام روايت گرديده و راوياش سهل ديباجى است که از پدرش روايت ميکند. اگرچه تفسير عسکرى، روايات ناهمخوان با ارزشها و معتقدات شيعه دارد؛ ولى رئيس و شيخ المحدّثين، «ابن بابويه»، بر آن اعتماد کرده و از آن، احاديث فراوانى در آثار خود نقل کرده و نزد طبرسى و ديگران نيز معتبر بوده است. تمامى اشکالات وارد بر ابن غضائرى، بر اظهارات علاّمه حلّى نيز وارد است.»26
شيخ آقا بزرگ تهرانى، پس از پژوهشهاى لازم، چنين نتيجه ميگيرد:
«اصلى براى نسبت کتابالضّعفاء به ابن غضائرى نيافتيم. بنابراين، براى ما شايسته است که ابن غضائرى را از اقدام در تأليف اين اثر، مبرّا بدانيم و از ارتکاب در هتک اين بزرگوارانى که به عفاف، تقوا و صلاح مشهورند و در آن کتاب به انواع جرح و طعن مذکورند، ساحتش را منزّه بداريم.»27
محقّق کرکى، استاد على بن حسن زوارى ـ که وى آثار خويش را تحت نظارت او ترجمه کرده است ـ عاليترين سند را چنين دانسته است:
«... جمال الدّين احمد بن فهد، از سيّد عالم نسّابه تاجالدّين محمّد، از سيّد عالم على بن عبدالحميد بن فخّار حسينى، از پدرش سيّد عبدالحميد، از سيد فقيه مجد الدّين ابوالقاسم على بن عريضى، از شيخ سعيد رشيد الدّين ابوجعفر بن محمد بن شهرآشوب مازندرانى، از سيد عالم ذوالفقار معبد علوى حسنى، هر دوى آنها از شيخ الامام، عماد فرقه ناجيه، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، که او گفت: ابوعبداللّه حسين بن عبيداللّه غضائرى به ما خبر داد که: محمّد بن قاسم مفسّر جرجانى بر ما حديث کرد که يوسف بن محمد بن زياد و على بن محمد بن سنان (يسار)، از پدرش، از مولاى ما و مولاى کافّه مردم، ابومحمّد حسن عسکرى عليهالسلام ، از پدرش، از پدرش... ـ صلواتاللّه عليهم اجمعين ـ نقل فرمود که: رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم روزى به برخى از اصحابش فرمود...»28
از اين مطالب بر ميآيد که تفسير عسکرى نزد اين عالم شيعى، در غايت اعتبار است. و نيز ظاهر ميشود که شيخ و ابن غضائرى از امام با اين سند روايت ميکنند و نزد آن دو معتبر است و کسى که به طريق مشايخ آگاه باشد، اين مطلب را درک ميکند.
شايان ذکر است: وقتى محقّق کرکى از لبنان به ايران نقل مکان کرد و به کار ترويج «مذهب شيعه» پرداخت، على بن حسن زوارى کوشيد گفتهها و نوشتههاى او را در همان زمان براى استفاده عموم، از عربى به فارسى ترجمه کند.29
احتمال ميرود فخرالدّين على بن حسن زوارهاى با توجّه به اعتبارى که استادش براى تفسير عسکرى قائل بوده، به ترجمه اين تفسير روى آورده است.
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، تاکنون ترجمه فارسى از اين تفسير به چاپ نرسيده است و تنها همان نسخه خطّى ـ آثارالأخيار ـ در برخى از کتابخانههاى معروف ايران و بعضى از کشورهاى اسلامى، مضبوط است.
پينوشتها: 1. بحارالانوار، ج 107، ص 123.
2. رياض العلماء، ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى، ترجمه محمدباقر ساعدى، ج 1، ص 467.
3. الذّريعه، ج 4، ص 289.
4. ريحانةالادب، مدرّس تبريزى، ج 2، ص 393.
5. مجلّه آيينه پژوهش، ش، ص 44.
6. فهرست الفبايى کتب خطّى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، ص 9.
7. آثارالأخيار، فخرالدّين على بن حسن زوارهاى، نسخه خطّى، مضبوط در کتابخانه آستان قدس رضوي.
8. تشيّع (سيرى در فرهنگ و تاريخ تشيّع)، سيد محمد مهدى جعفرى، ص 162.
9. خاتمة مستدرک الوسائل، محدّث نورى، ج 3، ص 661.
10. وسائل الشّيعه، ج 20، ص 59.
11. الاحتجاج، طبرسى، ص 14 و 55.
12. همچنين اين عالم بزرگ در اجازهاى که به پدر شيخ بهايى داده، سلسله سند خود را به محمد بن قاسمجرجاني(راوى تفسير عسکري) رسانيدهاست.
13. خاتمة مستدرک الوسائل، ج 3، ص 661.
14. مناقب آل ابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب مازندرانى، ج 2، ص 300، 313 و 339.
15. معالم العلماء، ابن شهرآشوب مازندرانى،ص29.
16. مجلّه صحيفه مبين، پاييز 73، ص 7؛ مجلّه پيام انقلاب، ش 150، مصاحبه اختصاصى با علاّمه حسنزاده آملى، ص 15.
17. الذّريعه، ج 4، ص 285 و 286.
18. خاتمة مستدرک الوسائل، ج 3، ص 661.
19. مجمع الرّجال، قهپايى، ج 6، ص 25.
20. خلاصةالاقوال، ابن داود حلّى،ص 50.
21. رجال شيخ طوسى، ص 47.
22. مجلّه نور علم، دوره دوم، ش 1، ص 143، رسالة حول التفسير الامام العسکري.
23. همان، ص 141، بحثى دربارهتفسيرامامعسکري.
24.معجمرجالالحديث،آيةاللّهخوئى،ج17،ص157.
25. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، سال دوم، ش 5 ـ 6، ص 316.
26. وسائل الشّيعه، ج 20، ص 59.
27. الذّريعه، ج 4، ص 289 و 291.
28. خاتمة مستدرک الوسائل، ج 3، ص 661.
29. تطوّر حکومت در ايران بعد از اسلام، محيط
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]
-
گوناگون
پربازدیدترینها