واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
مقدمه
شگفتانگيز نيست كه از حسين سخن ميگوييم، زيرا در انسانيت تعالي يافته و بهمعراج رسيدهاست، شعله مقدس نبوت را با فطرتِ برتر و بيهمتايش در آميخته معنا وصورت از يك سو و اسرار جهان ناشناخته از سوي ديگر در آن وجود، به يكديگر در آويختهاست.
روحي است الهي، در طبيعت بشر و معنايي از جهان غيب در غالب حروفي ازاشباح وجود. دستِ آفريدگاري خدا به برخي از پديدههاي حيات همان رازي را بخشيدهاست كه به گوهرهاي گران، ربايندگي و شادي و شادابي را. با نور درخشان خود، چناناثري از تابش و فروغ در نگاشته است، كه مرواريدي پرتو افكن در قابي تيره و بستر را بهچشمها مينماياند.
راز شخصيت، اگر چه در پديده يا پديدههاي محدود به چشمها نيايد و با اينكهنميتوان به طور محسوس بر ان انگشت گذاشت، اما پيوسته دلها را تسخير ميكند و ازراههاي پنهاني جانها را در برميگيرد و بسان جريان خواب سنگين و آرامشي ژرف برفضاي جان چيره ميشود.
كبرياي شخصيت به اندازه زيادي به وجود صاحب شخصيت وابسته ميگردد، بهگونهاي كه جز آن، چيز ديگري به نظر نميآيد و با اين ظهور، وجود شخصي افراد از همميپاشد. زندگي حسين(ع) آموزشي است از تاريخ، ليكن سراسر تاريخ را يك جا در خودگرد آورده است. معنا و هدفي بسي برتر و گستردهتر از مرزهاي زماني و مكانياش در بردارد، بلكه ميتوان گفت، گسترهاش در هيچ مرزي نميگنجد و اگر ما را توان آن نباشد كههمانند دانشمندي تحليل گر، در آستان اين شخصيت سر تجليل و تقديس بسائيم وحقيقتها را با شيوهاي تجربي بساواييم، دست كم شايسته است شرط ادب به جاي آوردهچون شاعري شيفته يا اديبي به جلالش فريفته در درگاهش زانو بزنيم و از پديدههايروشنش مضامين و تعبيرها ساز كنيم و با نشانههاي آشكار و نزديكش به ارزيابي وترسيم خطوط آغاز نهيم و روان تشنه خود را در كنار فراتش بياساييم:
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
روز شمار حوادث در زندگي امام حسين(ع)
از ولادت تا امامت
آن حضرت در سه شنبه يا پنجشنبه سوم ماه شعبان به دنيا آمد. مادرش فاطمهزهرا3 او را به نزد جدش رسول خدا برد و آن حضرت وي را حسين نام نهاد و براي اوگوسفند نري عقيقه كردند. رسول خدا حسين را در دامنش گذاشت و اذان را در گوشراست و اقامه را در گوش چپ او گفتند.
امام حسين(ع) در دوران امامان زمان خويش ـ امير المؤمنين و امام حسن8 ـهمواره يار و مدد كار و مطيع آنان بودند، پس از شهادت امام حسن(ع). عدهاي از شيعيانبراي امام نامه نوشتند كه با وي بيعت كنند و بيعت خود را با معاويه بشكنند اما، امام(ع)براي وفادار ماندن به پيمان صلح برادر پيشنهاد آنان را نپذيرفتند. هنگامي كه معاويه ازدنيا رفت يزيد براي وليد حاكم مدينه نامه نوشت كه از امامحسين(ع) و عبدالله بن زبير وعبدالله بن عمر بيعت بگيرند، وليد با فرستادن شخصي به نزد امام و ابن زبير آنها را بهدارالاماره خواسته، و فرمان يزيد را به آنان ابلاغ كرد.
امام فرمود: اي وليد تو به بيعت گرفتن من در خفا اكتفاء نميكني؟ گفت: آريچنيناست. فرمود: فكرهايم را ميكنم و از مجلس خارج شد.
عبدالله بن زبير شبانه به طرف مكه گريخت. دو شب از ماه رجب مانده بود كهامام(ع) با فرزندان و برادرانش و جمعي از اهل بيت به طرف مكه رفتند. حضرت روز سومبه مكه رسيدند، مردم به نزد وي آمدند، ابن زبير هم در مكه به ديدن امام آمد. او از ورودامام به مكه ناراحت بود، زيرا ميدانست در صورت بودن امام در مكه كسي با او بيعتنميكند.
بعد عدهاي براي امام نامه نوشتند كه به طرف كوفه بيايند، امام فرمود: من فرستادهخود را به طرف كوفه ميفرستم اگر گفت كه شما رأي داديد پس به طرف كوفه خواهم آمد.امام فرستادههاي خود را به طرف كوفه فرستاد بعد از مدتي مسلم براي امام نامه نوشتندكه هجده هزار نفر با شما بيعت ميكنند، پس امام تصميم گرفت به طرف كوفه بيايند،عدهاي با توجه به سوابق پيمان شكني كوفيان امام را از رفتن به كوفه منع كردند و بهماندن درمكه تشويق مينمودند. امام(ع) در جواب آنان فرمود: ناگزير به اين كار هستمچون اگر در مكه بمانم يزيد خونم را در اينجا ميريزد. آن حضرت آماده شد تا با جمعي ازياران و خانواده خويش به طرف عراق برود در بين راه در منزلي به نام «زباله» خبر شهادتحضرت مسلم به امام رسيد. امام در ميان راه بسياري را ميبيند و دعوت به ياري ميكندو سرنوشت كوفه و مسلم و فرستاده هايش را براي آنان تعريف ميكند. وقتي در روز دوممحرم به كربلا رسيدند به اصحاب خود اين جمله را گفتند؛ كه اين جا همان مكاني استكه جدم رسول خدا به من گفته بودند پس خيمهها را در همان مكان كه ـ كربلا ـ باشدبنانهادند. بلي روز دوم كه وارد كربلا شدند مصائب اهل بيت شروع ميشود و هر چه ازمحرم ميگذرد و به عاشورا نزديك ميشود حزن و اندوه و غم آنهابيشتر ميشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]