واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
يكى از سؤالات مهم در بحث نبوت پيامبر اعظم(ص) خاتميت آن حضرت است كه چرا ارسال رسل و انزال كتب با خاتميت پيامبر(ص) و كتاب قرآن پايان مى يابد. آيا اين بدان معنا است كه انسان از آموزه هاى وحيانى بى نياز گرديده يا اينكه دلايل عقلى و نقلى ديگرى دارد كه نوشتار حاضر در مقام پاسخ به اين سؤال اساسى است. اميد است مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گيرد.
از گذشته تاكنون معمول بوده كه براى جلوگيرى از دسترسى ديگران به يك مكان يا محتواى يك نامه، در آن مكان با پاكت، نامه را با ماده چسبنده اى مى بستند و روى آن مهرى مى زدند كه امروزه از آن تعبير به «لاك و مهر» مى شود و براى گشودن آن، حتماً بايد مهر آن شيء چسبنده شكسته شود، مهرى را كه بر اين گونه اشياء مى زنند «خاتم» مى گويند و از آنجا كه در گذشته گاهى از گلهاى سفت و چسبنده براى اين كار استفاده مى كردند در بعضى از كتب معروف لغت در معناى خاتم مى خوانيم «مايوضع على الطينه »(1) چيزى كه بر گل مى زنند».
خاتم از ريشه «ختم» به معنى «پايان» گرفته شده و از آن جا كه مهر زدن در خاتمه و پايان قرار مى گيرد، نام «خاتم» بر اين ابزار نهاده شده است و به اين علت به انگشتر، خاتم مى گويند كه نقش مهر را معمولاً روى انگشتر مى كندند و به وسيله انگشتر نامه ها را مهر مى زدند، لذا از جمله مسائلى كه در حالات پيامبر(ص) و ائمه هدي(ع) و شخصيت هاى ديگر مطرح مى شود نقش خاتم آنهاست.
نقل شده است هنگامى كه پيامبر گرامى اسلام تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و به پادشاهان و سلاطين روى زمين نامه بنويسد، دستور داد انگشترى براى آن حضرت ساختند كه روى آن «محمد رسول الله» حك شده بود و نامه هاى خود را با آن مهر مى كرد.(2)
با اين بيان به خوبى روشن مى شود كه خاتم گرچه امروز به انگشتر تزئينى نيز اطلاق مى شود، ولى ريشه اصلى آن از ختم به معنى پايان، گرفته شده است و در آن روز به انگشترهايى مى گفتند كه با آن نامه ها را مهر مى كردند.(3)
بعلاوه اين واژه در قرآن مجيد در موارد متعددى به كار رفته و در همه جا به معنى پايان دادن و مهر نهادن است، مانند:
«اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم»(يس/65) امروز- روز قيامت- مهر بر دهانشان مى نهيم و دست هاى آنها با ما سخن مى گويد.» «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه»(بقره/7) خداوند بر دل ها و گوش هاى آنها (منافقان) مهر نهاده (به گونه اى كه هيچ حقيقتى در آن نفوذ نمى كند) و بر چشمهاى آنها پرده است.»
خاتميت رسول اكرم(ص) از نگاه قرآن
خاتميت از امتيازات و ويژگى هاى رسول اكرم(ص) است، قرآن كريم در اين مورد مى فرمايد: «ماكان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شيء عليما»(احزاب47) محمد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است، و خداوند به همه چيز آگاه است.»
از آن چه گفته شد معلوم مى شود كلمه «خاتم النبين» به وضوح دلالت بر معناى خاتميت دارد، و هرگونه تفسيرى غير از اين تفسير براى آيه گفته شود مفهوم سبك و ناصحيحى پيدا خواهد كرد. مانند اين كه بگوييم پيامبر اسلام(ص) انگشتر پيامبران بود يعنى زينت پيامبران محسوب مى شد، روشن است كه انگشتر يك ابزار ساده اى براى انسان است و هرگز در رديف خود انسان نخواهد بود و اگر آيه را چنين تفسير كنيم، مقام پيامبر اسلام(ص) را فوق العاده تنزل داده ايم، گذشته از اين كه با معناى لغوى نيز سازگار نيست. زيرا اين واژه در 8 مورد از آيات قرآن به كار رفته و همه جا به معناى «پايان دادن و مهر نهادن» آمده است.(4)
علاوه بر اين آيه، شواهد ديگرى نيز دلالت قطعى بر خاتميت رسول الله(ص) دارد كه صحيفه نبوت پيامبران به وسيله آن حضرت، به پايان رسيد.
همان گونه كه اشاره گرديد «خاتم» به مهرى اطلاق مى شود كه در پايان نوشته ها قرار مى گيرد؛ وقتى نويسنده هر آنچه لازم بود بيان داشت ومقاصد خود را عنوان كرد، پايان نوشتار خود را مهر كرده، ختم آن را اعلام مى دارد؛ خداى متعال نيز از طريق پيامبران خود براى جوامع بشرى پيام فرستاد، و پس از پايان گفتار و كلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پيامبر گرامى اسلام(ص) ختم، و صحيفه رسالت آنان را به وجود مبارك خاتم المرسلين مهر كرده است. بنابراين پس از او هرگز نبوت و رسالتى نخواهد بود لذا مى فرمايد: رسول اكرم(ص) خاتم انبياء آنان بوده و سلسله نبوت با آن حضرت مهر شده و پايان پذيرفته است.
مقصود از خاتميت، هم تأخر و خاتميت زمانى و هم خاتميت رتبى در مراتب صعود است و همان طور كه رسول اكرم(ص) در اصل خلقت، سرسلسله انسان هاى كامل است چون «اول ما خلق الله»(5) است، در مراتب صعود نيز، اوج و قله نهايى رسالت است زيرا خاتم انبياست.
از اين جمله، نه فقط استفاده مى شود كه پيغمبر واجد همه مزاياى مشترك، و مزاياى فرد فرد انبيا، و بعضى از خصايص ويژه است كه انبياى قبلى فاقد آن بوده اند بلكه نكته ديگرى هم استفاده مى شود و آن اين كه تا روز قيامت احدى بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد، زيرا رسول خدا(ص) انسان كاملى است و هر چند ميليونها سال بگذرد كاملتر از او نخواهد آمد، و اگر كامل تر از وى يافت مى شد، حتماً او به مقام خاتميت مى رسيد.
بر اين اساس، قرآن، خاتميت پيغمبر اسلام(ص) را مسجل كرده، هم درباره گذشته تاريخ اظهار نظر و هم در باره آينده تاريخ، داورى قاطع مى كند، همان گونه كه مى تواند بگويد از بامداد آفرينش انسانيت تا زمان پيغمبر خاتم، هيچ كس همسطح و همسنگ پيغمبر نيامده و مى تواند داورى كند كه از عصر نبى اكرم(ص) تا شامگاه خلقت انسان ها، احدى همتاى پيغمبراسلام(ص) نخواهد آمد؛ آن گاه فقط حضرت رسول همان گونه كه امام همه پيامبران الهى بوده، شاهد و گواه جهانيان، شاهد شهدا وگواه شاهدان خواهد بود.
خداى سبحان مى فرمايد:
«فكيف اذا جنتا من كل امه بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا» (نساء/41) ما در قيامت از هر امتى گواهى بر اعمال آن ها آورده (كه در دنيا حوادث را تحمل كرده، در آخرت شهادت مى دهد) و تو را به عنوان شاهد همگان مى آوريم، يعنى امت ها هر چه در دنيا انجام داده اند، تو مشاهده كرده شهادت خواهى داد، تو بر بينش همه انبيا سيطره دارى و گواهى مى دهي، تو نه تنها شهيد و گواه امت خود، بلكه شهيد انبياء و امت هاى آنان هستي.(6)
دلايل خاتميت پيامبر اسلام(ص)
خاتميت رسول گرامى اسلام دلايل فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1- آيه شريفه «ماكان محمداً ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين» (احزاب/40) همان طور كه گذشت كلمه «خاتم النبيين» را به هر نحوى كه معنا كنيم اشاره به اين دارد كه پيامبر عالى قدر اسلام خاتم پيامبران است و اگر دليلى جز اين آيه شريفه براى اثبات خاتميت وجود مبارك پيامبر اسلام نبود- در صورتى كه ده ها دليل وجود دارد- قطعاً مضمون اين آيه براى افراد منصف كافى و غيرقابل انكار بود.
2- اگر چه خداوند در آيه 40 سوره احزاب به طور صريح مسئله خاتميت پيامبر اسلام(ص) را مطرح فرموده ولى از راههاى ديگرى نيز به آن اشاره كرده است از جمله اين كه بيش از 30مرتبه در عبارت هاى مختلف كلمه «من قبلك» ذكر شده و حتى براى يك بار هم كلمه «من بعدك» نيامده است.(7)
3- دين مقدس اسلام، كاملترين اديان آسمانى است و از هر نظر، كوچكترين نقصى در آن وجود ندارد و از سوى ديگر هر پيامبرى كه به رسالت مبعوث مى شد براى رفع نواقص دين قبلى مى آمد. پس به قضاوت عقل، احتياجى به مبعوث شدن پيامبر ديگرى نيست. بنابراين نمى توان تصور كرد كه اگر پيامبر ديگرى مى آمد احكام و برنامه اى مى آورد كه بهتر، يا لااقل، متمم و مكمل دين مقدس اسلام باشد و گواه بر اين كه اين دين مقدس از هر نظر، نقص و كمبودى ندارد آيه 89 سوره نحل است كه مى فرمايد: «و نزلنا عليك الكتب تبياناً لكل شيء، ما كتاب (قرآن) را براى تو نازل كرده ايم كه هر چيزى را براى جهانيان بيان مى كند.» البته هر چيزى كه موجب هدايت و سعادت بشر باشد و او را از دنيا پرستى و مادى گرى و... برحذر مى دارد و دومين گواه بر اين موضوع، قسمتى از آيه 38 سوره انعام كه مى فرمايد: «مافرطنا فى الكتاب، ما راجع به كتاب (يعنى قرآن) هيچ كوتاهى نكرده ايم و اين قرآن، هيچ گونه نقص و كمبودى ندارد.» پس: اين دينى كه كتاب آسمانيش از هر نظر كامل و جوابگوى كليه احتياجات مشروع پيروان خود مى باشد احتياجى به آمدن پيامبر و دين ديگرى ندارد.
4- احاديث فراوانى از طريق شيعه و اهل سنت در اثبات خاتميت رسول گرامى اسلام نقل شده است كه به يك مورد به عنوان نمونه اى از خروار اشاره مى كنيم: پيامبر عالى قدر اسلام(ص) به على ابن ابيطالب(ع) مى فرمايد: انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى (8) يعنى يا علي! تو براى من به منزله هارون هستى براى موسى (چرا كه هارون وصى و خليفه حضرت موسى بود) فقط تفاوتى كه در كار است اين است كه بعد از موسى پيامبر آمد ولى بعد از من پيامبرى نخواهد آمد.»(9) (مركز فرهنگ و معارف قرآن).
[B]پىنوشتها:
1. لسان العرب و قاموس اللغه ، ماده ختم (لخاتم ما يوضع على الطينه )
2. طبقات كبري، ج 1، ص 258
3. تفسير نمونه، ج 17، ص .337
4. تفسير نمونه، ج 17، ص .338
5. بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح.7
6. ر.ك: حضرت آيه الله جوادى آملي، تفسير موضوعى قرآن كريم، (سيره رسول اكرم(ص))، ص 25-.23
7. محسن قرائتي، تفسير نور، ج 7، ص .442
8. ثقه الاسلام كليني، الكافى (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365) ج8، ص.107
9. ر.ك: محمدجواد نجفى خميني، تفسير آسان (تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1318ق) ج16، ص.111
[/B]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 604]