تبلیغات

تبلیغات متنی

محبوبترینها

چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب‌ و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟

بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان

دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024

ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!

بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟

قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران

نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]

9 روش جرم‌ گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد

ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع

خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?

آمار وبسایت

تعداد کل بازدیدها : 1847267509

داستانی کوتاه ، رمانتیک و عاشقانه همراه با تصاویر زیبا

واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: یه روزی یه دختر کوچولو بود که فک میکرد یه پسری دوستش داره هرکاری پسره میکرد دختره تحمل میکردو به خودش میگفت تحمل کن اون گناه داره به جز تو کسیو نداره ....اون دختر کوچولوهه من بودم
این عکس اون موقعه هامه

[تصویر: 55340.jpg]

بلاخره اون پسره به این نتیجه رسید که بابا عشق کیلویی چنده....رفت دنبال رویاهای خودش..ههههه..
میخواست بره خارج خواننده بشه...دختره بهش گفت پس من چی؟...
پسره جواب داد ببین من تورو خیلی دوست دارم..عاشقتم..ولی خوانندگی رم خیلی دوست دارم!!!!...گیتارمو توی این دنیا بیشتر از هر چیزی دوست دارم اون تنها منو میفهمه...این جوری بود که دختر کوچولوی قصه ی ما معنی عشقو فهمید

[تصویر: 55335.jpg]

پسره رفت..براش مهم نبود که چی سر دختره میاد....البته همین جوری یهو نرفتا..
تا میتونست دل دختر کوچولو رو شیکوند ..همه ی عقده های روانی شو روی اون قلب کوچولوی دختره خالی کردو بعدش همه ی خاطرات دخترو دزدید و اونو با یه قلب شکسته ول کردو رفت

[تصویر: 53707.jpg]

دختر کوچولو اعتمادشو به همه ی دنیا از دست داد..
از همه چیزو همه کس متنفر شد..مخصوصا عشق...

[تصویر: 55350.jpg]

اطرافیانش سعی میکردن هی کمکش کنن ولی بیشتر با حرفاشون اتیشش میزدن....
اون دختر کوچولو همش گریه میکرد

[تصویر: 52912.jpg]

و هیچکس نبود که آرومش کنه...تنهای تنهای تنها.....

بالششو بغل میکرد و زار زار گریه میکرد

[تصویر: 55338.jpg]

تا اینکه یه فرشته ی مهربون اومدو محکم بغلش کرد و اشکاشو پاک کرد...

[تصویر: 55355.jpg]

و اون با همه فرق داشت..اون سرزنش نکرد..مث بقیه سرکوفت نزد...
گوش کردو گوش کردو گوش کرد...
گریه کردم و بغلم کرد..
بغض کردم اشک تو چشاش جم شد...خندیدم خوشحال شد

[تصویر: 55356.jpg]

و سعی کرد برم گردونه به زندگی..
اما من بهش اعتماد نداشتم..به هیچکس اعتماد نداشتم..
حتی به قلب خودم

[تصویر: 55348.jpg]

اون مواظبم بودو بهم توجه میکرد...
اون همیشه پیشم بود...
دیگه کم کم فقط وقتی که اون بود من اروم بودم

[تصویر: 55359.jpg]

توی دلم ارزو میکردم که اون مال من بشه..
اما فک نمیردم لیاقتشو داشته باشم

[تصویر: 55337.jpg]

بدون شرح

و اینجوربود که اون قلب خوجملشو داد به من که من مواظبش باشم ...

[تصویر: 55357.jpg]

و کم کم کاری کرد که من به خودم و احساسم اعتمادکنم

[تصویر: 55349.jpg]

و خوشحالی و خوشبختو حس کنم از ته ته قلب شکسته ام

[تصویر: 55333.jpg]

حالا دیگه صبح ها با خوشحالی و امید ازخواب بیدار میشم...
به عسلکم ظهر بخیر میگم اخه من همیشه دیر بیدار میشم....
ولی روزم از وقتی شروع میشه که اون بیدار میشه و بهم صبح بخیر میگه

[تصویر: 55351.jpg]