محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845897607
سياست - تدوين استراتژي مناسب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سياست - تدوين استراتژي مناسب
سياست - تدوين استراتژي مناسب
سهراب رزاقي*:جنبش صلح يكي از مهمترين و گستردهترين جنبشهاي اجتماعي در قرن بيستم است كه در فقدان يا ضعف و كمخوني جامعه سياسي و بيمسووليتي دولتمردان و سياستمداران براي جلوگيري يا براي متوقف كردن جنگ و برقراري صلح وارد عرصه پيكار و كارزار اجتماعي ميشود. جنبش صلح بيرون از گفتمانهاي مسلط و نهادهاي رسمي كه مردم آنها را در ايجاد صلح پايدار ناتوان ميبينند رخ ميدهد. جنبش صلح در واقع، نمايانگر يأس و نااميدي مردم از دولتمردان، سياستمداران و روندهاي سياسي براي ايجاد صلح پايدار ميباشد و تلاش آنان براي ارائه طرحها، الگوهاي بديل و خلق ابتكارات جديد اجتماعي است. عمده جذابيت جنبش صلح ناشي از نيروي اخلاقي و وعدهاي است كه براي رهايي از جنگ و برقراري صلح عرضه ميدارند. جنبش صلح در عين حال كه به مبارزه عليه جنگ بر ميخيزد، به اثبات هويت طيفهاي گستردهاي از نيروها و گروههاي اجتماعي كه در جنبش فعال هستند و شايد آن «ما»يي كه جنبش براي آنان فعال شده، كمك ميكند. جنبشهاي صلح حيات اجتماعي انسانهاي صلحطلب را در زمانها و مكانهاي متعدد به نمايش در ميآورند. جنبش صلح از خلال بسيج اجتماعي، نيروي اجتماعي ميآفريند و به اداره و سازماندهي آنان ميپردازد. اين نيروهاي اجتماعي محصول خود جنبش است. جنبش صلح براي هدايت نيروي اجتماعي و دستيابي به موفقيت، نيازمند تدابير نخبهاي، سازماني انعطافپذير، سازگار، مستقل، دموكراتيك و غيرسلسله مراتبي هستند. موفقيت يا عدمموفقيت جنبش صلح به عواملي مانند: تركيب بازيگران و فعالان جنبش، مهارتهاي رهبري، قدرت بسيج و دسترسي به منابع اعم از بالقوه و بالفعل، روابط و مناسبات افراد و سازمانهاي درون جنبش، انتخاب استراتژيها و تاكتيكها، ارتباط جنبش با ساير بازيگران و جنبشها، ميزان توانمندي و قدرت كانونهاي مقاومت و محيط سياسي كه در آن عمل ميكنند و همچنين به كانالهايي كه براي دسترسي به مردم و سياستگذاران خلق ميكنند و اتحادها و ائتلافهايي را كه شكل ميدهند و... بستگي دارد. در جنبشهاي صلح فرآيند تقليد و تمايزگذاري، تكرار و يادگيري به طور همزمان رخ ميدهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدلهايي را از پيشينيان خود به ارث ميبرند، اما در همان حال ضمن درسگيري از جنبشهاي پيشين سعي ميكنند ساختارها و مدلهاي جديدي را خلق كنند و ابتكارات جديدي را شكل دهند. جنبش صلح مانند ساير جنبشهاي اجتماعي در قرن بيستم داراي ايدهها، عناصر گفتماني، الگوهاي رفتاري، ارزشي، چهرهها، و ايدئولوژي خاص است و از زبان و ادبيات خاصي استفاده ميكند. تاريخ جنبش صلح در قرن بيستم با فراز و فرودها و قبض و بسطهايي همراه بوده است، اما ما ميتوانيم از چهار موج صلحخواهي سخن بگوييم. نخستين موج جنبشهاي صلح در سالهاي ميان دو جنگ جهاني آغاز ميشود، در زماني كه فاشيستها در ايتاليا قدرت را به دست گرفته بودند و در آلمان نيز حزب ناسيونال سوسياليست كارگري آلمان به رهبري آدولف هيتلر با بحرانآفريني و ارعاب و ضرب و شتم مخالفان و دگرانديشان، زمينه استقرار نظام تماميتخواه نازيسم را فراهم ميآورد و در شرق اروپا نيز نظام كمونيستي و در راس آن استالين پايههاي حكومت ترس و ترور خود را با «پاكسازي» معترضان و منتقدان و قتل مخالفان استحكام ميبخشيد. در اين دوران جنبشهاي صلحطلب بهگونهاي كه امروز در جهان و به ويژه در اروپاي غربي و آمريكاي شمالي فعاليت ميكنند، وجود نداشتند. تنها اقليتي از آزادانديشان صلحطلب در پي چارهجويي بودند تا افكار عمومي جهان را عليه جنگطلبي بسيج كنند.
دومين موج جنبشهاي صلح مربوط به دهه 50 و 60 ميلادي است كه در ايام عيد پاك در شماري از كشورهاي اروپاي غربي دهها و گاه صدها هزارنفر از هواداران صلح با تظاهرات و كارزارهاي مختلف به مخالفت با جنگ، سلاحهاي اتمي و مسابقه تسليحاتي ميپرداختند و خواهان برقراري صلح، كاهش درگيريها در سطح بينالمللي و رويكرد به شيوههاي مسالمتآميز در حل و فصل منازعات بودند. سنت تظاهرات صلح در روزهاي عيد پاك به شاخصي براي اين دوران بدل شده است، هرچند كه شدت و گستردگي اين تظاهرات نوسانهاي بسيار به خود ديده و در وجه غالب، تابعي از حد تنش و مناقشات سرد و گرم در سطح بينالمللي بوده است.
از سالهاي آغازين دهه 80 دوباره سومين موج جنبش صلح در اروپا توان و رونقي دوباره يافت كه علت آن هم بيشتر به تشديد رويكرد به سلاحهاي هستهاي و استقرار شمار بيشتري از اين نوع سلاحها در خاك اروپا بود. به اين ترتيب سال 1984 انگلستان شاهد بزرگترين تظاهرات سياسي خود در قرن بيستم شد. در آلمان نيز سال 1983 تظاهرات و راهپيماييهاي صلح در ايام عيد پاك كه مخالفت با استقرار موشكهاي پرشينگ محور اصلي آن بود به يكي از بزرگترين كارزارهاي سياسي و اجتماعي اين كشور بدل شد و بيش از يك ميليون نفر را به خيابانها كشاند. پايان جنگ سرد و فروپاشي دنياي سوسياليسم براي جنبش صلح در اروپاي غربي آغاز افولي دوباره بود. اين جنبش، البته كمتر در شكل و ساختار منسجم قبلي، در سالهاي پس از 1990 بيشتر به صورت موردي، و آن هم نه لزوما در ايام عيد پاك، ظهور و بروز داشته است.
و اما چهارمين موج جنبش صلح: «پس از 11 سپتامبر 2001 زمانيكه دولتها نتوانستند ماشين جنگي آمريكا عليه افغانستان بهويژه عراق را در مجامع بينالمللي مانند شوراي امنيت متوقف سازند ميليونها نفر از مردم اقصي نقاط جهان در اعتراض به جنگ و خشونت به خيابانها آمدند در پي آن ائتلافهايي عليه جنگ شكل گرفت نقطه مشترك اين ائتلافها، وفاق، همبستگي و تاكيد بر بسيج مردم براي متوقف كردن جنگ بود. اين گروهها چهارمين موج جنبش بزرگ صلح و ضدجنگ را در آمريكا، اروپا و اقصي نقاط جهان شكل دادند. يكي از اين ائتلافهاي موج چهارم جنبش صلح، ائتلاف به جنگ «نه بگوييم NO War Coalition» است كه در آمريكا و اروپا شكل گرفت و با شعار «جنگ زشت و بر خلاف قوانين بينالمللي است»به بسيج مردم و افكار عمومي پرداخت. دومين ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف «جنگ را متوقف كنيد Stop the war Coalition» است كه در انگليس و آمريكا فعاليت ميكرد. سومين ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف جنگ را تمام كنيد End The war coalition است و دهها ائتلاف ديگر.
جنبش جهاني صلح با بهكارگيري روشها و ابزارهاي گوناگون مانند برگزاري تجمعهاي مختلف، سخنراني، كنسرت، انتشار بيانيه، حركات سمبليك مانند پوشيدن تيشرتهاي ضدجنگ، نقاشي، تئاتر و نافرماني مدني در مخالفت با جنگ و بسيج گروهها و نيروهاي اجتماعي فعال بودند. شخصيتهايي مانند ادوارد سعيد، نوام چامسكي، جان بين، خانم شيهان و زلاتا فلاپوويچ از جمله پيشتازان و فعالان ضدجنگ و موج چهارم جنبش صلح بودند. بنابراين جنبش جهاني صلح و ضد جنگ در موج چهارم داراي چند مشخصه مهم بود كه اين جنبش را از ساير جنبشها صلح در قرن بيستم متمايز ميسازد، اولين مشخصه جنبش فراگير و گسترده بودن آن است جنبش ضدجنگ توانست در مدت كوتاهي ميليونها نفر از گروههاي مختلف اجتماعي را در سراسر جهان بسيج كند. جنبش نافرماني مدني را سامان دهد و ائتلاف جهاني طرفدار صلح را شكل دهد.
دومين مشخصه جنبش جهاني صلح ماهيت مدني آن است اين جنبش سازمان يافته از سوي احزاب و گروههاي سياسي نبود و هيچيك از گروههاي سياسي نتوانستند آن را به سمت خويش بكشانند حاملان اصلي جنبش گروهها و نيروهاي اجتماعي طرفدار صلح بودند و سازمانهاي غير دولتي و جامعه مدني نقش اصلي در بسيج مردم داشتند. غيرايدئولوژيك بودن، سومين مشخصه جنبش بزرگ صلح بود. اين جنبش رنگ و بوي ايدئولوژيك نداشت و صرفا اهداف انساني و بشردوستانه را دنبال ميكرد. به همين خاطر توانست در مدت اندكي گروهها و نيروهاي مختلف اجتماعي را عليه جنگ و خشونت بسيج نمايد اين جنبش برعكس جنبش صلحخواهي دهههاي 60 و 70 ميلادي كه بر مبناي دنياي دو قطبي سازمان يافته بود اهداف غيرايدئولوژيك و... نفي خشونت و اهداف انساني را دنبال مينمود. چهارمين مشخصه نقش جوانان و زنان در اين جنبش بودكه براي اولين بار حضور گسترده موثري در اين عرصه داشتند. زنان و جوانان به اين خاطر در اين عرصه فعال بودند كه نگران پيامدهاي جنگ بودند و جنگ را عاملي براي تخريب منابع انساني و مادي ميدانستند از اين رو با فاصله گرفتن از بيگانگي و بيتفاوتي سياسي براي ايفاي نقش موثرتر در عرصه سياست وارد شده و نافرمانيهاي بزرگ را سامان دادند. جنبش بزرگ ضدجنگ با اينكه تمام انرژي و نيروي خود را صرف مقابله و مخالفت با جنگطلبان كرد اما نتوانست ماشين جنگي آمريكا و متحدينش را متوقف كند.» اگر از اين منظر به موضوع بنگريم طبيعي است كه به اين نتيجه برسيم كه جنبش صلح در رسيدن به اهداف خود ناكام مانده است. اما اگر بخواهيم تاثير جنبش صلح را بهتر درك كنيم لازم است كه از منظر ديگري به موضوع بنگريم، مهمترين دستاورد جنبش صلح مشروعيتزدايي از جنگ آمريكا در افغانستان و عراق بود اقدام جنبش ضدجنگ باعث شد ائتلاف بينالمللي جنگ را بشكند و آمريكاو متحدينش بدون مجوز شوراي امنيت اقدام به جنگ در عراق نمايند. اين حادثه باعث شد كه جنبش صلح فرصت طلايي بهدست آورد كه هم از نظر تئوريك و هم در بهكارگيري ابزارها به خود سازمان دهد بتواند براي رسيدن به اهداف بلندمدتترش برنامهريزي و نيروهاي اجتماع را بسيج نمايد. جنبش جهاني صلح در اين حجم و گستردگياش باعث بالابردن هزينه جنگ در نزد افكار عمومي شد و كمك مهمي به ايجاد موانعي در مقابل مداخلات نظامي آينده جنگطلبان كرده است اين جنبش گرچه قدرت و توان كافي براي بازداشتن دولت بوش از شروع عمليات نداشته باشد اما بهطور قطع جنگهاي آينده از هزينه بيشتري در نزد افكار عمومي و از حمايت به مراتب كمتري از سوي دولتها برخوردار خواهد بود چرا كه نئوكانها ممكن است براي تضمين انتخاب مجدد خود در سال 2009 ميلادي جنگ عليه كشور ديگري را تنها طريق بيابد. اما مسئله مهمتر آن است كه چرا جنبش صلح نتوانست مانع از آغاز و تداوم جنگ عليه افغانستان و عراق شود:
يكي از برنامههاي اصلي جنبش جهاني صلح، نافرماني مدني بود كه قبل از شروع جنگ و در طول جنگ آن را اجرا كرد. اما اين تجربه نشان داد كه در رابطه با نافرماني بايد جنبش جهاني صلح محتاط باشد. اگرچه نافرماني عليه يك اقدام غيرقانوني به لحاظ اخلاقي مشروع و اغلب استراتژيك و ضروري است اما اين امر بدان معني نيست كه اين عمل موثرترين و بهترين استراتژي است كه در حال حاضر ميتوان از آن استفاده كرد. برخي از تحليلگران معتقدند نافرماني در برخي از اوقات ميتواند باعث جدايي و بيگانگي حاميان با حاملان جنبش شود.
دومين ضعف جنبش جهاني صلح عدمداشتن پيام روشن و شفاف بود. يك جنبش نميتواند يك پيام طولاني و پيچيده را منتقل كند. همه موضوعات و مسائل را به يك موضوع مانند صلح ارتباط دهد از اين رو لازم است كه جنبش همواره يك پيام روشن و شفاف داشته باشد حتي اگر يك جنبش بخواهد توجه عموم را جلب و بر برنامههاي عمومي در سطح محلي، ملي و بينالمللي تاثير بگذارد هرگز قادر نخواهدبود كه پيام پيچيده و غيرشفاف را منتقل كند.
سومين نقطه ضعف اين بود كه جنبش صرفا براي مخالفت با جنگ شكل گرفته بود در حاليكه ميبايست در مراحل مختلف، برنامه روشنتري داشته باشد. جنبش جهاني صلح بايد همه راههايي را كه براي حل منازعه به شيوه غيرخشونتآميز وجود داشت را در دستور كار قرار ميداد همچنين اين جنبش ميبايست تمام اختلافات و دستهبنديها را كنار بگذارد و بر شكافهاي موجود پل بزند. جنبش صلح ميبايست يك استراتژي بلندمدت را طراحي و براي آموزش و آگاهسازي مردم نيروهاي خود را بسيج كند و در نهايت مقاومت گسترده مردمي عليه جنگ جنگ طلبان را سامان دهد.
نكته ديگر آن است كه جنبش جهاني صلح نتوانست خود به مثابه يك رسانه عمل كند رسانههاي گروهي در انحصار يك اليگارشي خاص هستند كه جنگطلبان از آنها سود ميبرند جنبش كنوني صلح بايد براي رسيدن به موفقيت از رسانههاي بديل استفاده ميكرد گرچه در اين جنگ بخشي از طرفداران صلح از اينترنت استفاده كردند اما لازم است كه صداي صلحطلبان به گوش عموم مردم برسد و نه فقط كساني كه به كامپيوتر دسترسي دارند از اينرو لازم است كه از شيوههاي مختلف و حتي سنتيتر مانند اعلاميه و... نيز بهره گيرند.
مهمترين ضعف جنبش جهاني صلح آن بود كه تمام تلاش خود را بر متوقف كردن جنگ استوار كرده بود اما با آغاز جنگ و پايان يافتن آن ديگر برنامهاي براي عمل نداشت در حاليكه جنبش جهاني صلح بايد تلاش كند براي تمامي مراحل قبل در دوران جنگ و بعد از آن برنامه داشته باشد و اكنون نگذارد آمريكا و متحدانش عراق و افغانستان را به صورت يك مستعمره در بياورند. حاملان جنبش جهاني صلح نبايد مردم عراق را مانند مردم افغانستان فراموش كنند اما به نظر ميرسد كه جنبش جهاني صلح پس از جنگ كار خود را پايان يافته تلقي كرده و دوران سكون و رخوت را سپري ميكند. در طول چند سالي كه از اشغال افغانستان، عراق از سوي ايالات متحده آمريكا ميگذرد، در جنبش ضدجنگ آمريكا بهندرت يك بحث علني در مورد درستي حمايت يا عدمحمايت از مقاومت عراق صورت گرفته است. در هنگامهاي كه در اقصي نقاط جهان ميليونها نفر در مخالفت با جنگ و جنگطلبي به ميدان آمده بودند در كشورمان گروهها و نهادهاي مدني در خواب زمستاني آرميده بودند هيچ حركت و جوششي در آنها ديده نميشد آنان حتي نظارهگر ماجرا هم نبودند؛ چرا؟ يكي از دلايل مهم آن فقدان سنت صلحطلبي در تاريخ ايرانزمين است حتي حركتي در جهت صلح ميان متفكران و روشنفكرانمان نيز وجود نداشته است نه تنها در تاريخ گذشته كه در ادبيات معاصرمان هم جاي صلح و پرداختن به صلحطلبي خالي است.
عامل ديگر ويژگي و مختصات جامعه مدني در ايران است؛ جامعه مدني در ايران گسسته است نه پيوسته. گسستگي آن ناشي از شكافهاي چندي است كه در اين عرصه وجود دارد؛ مانند شكاف جامعه مدني سنتي و جامعه مدني مدرن، شكاف سازمانهاي جامعه مدني مذهبي و سكولار، شكاف سازمانهاي جامعه مدني مركز (تهران ) و پيرامون (شهرستان ) و.... بر اثر گسستها و شكافهاي بالقوه و بالفعل، گروهبنديهايي در جامعه مدني شكل گرفته است كه عامل درگيريها و نزاعها در اين عرصه ميشود. ناكارايي و ناكارآمدي از مختصات و ويژگيهاي ديگر جامعه مدني در ايران است. جامعه مدني نميتواند به صورت كارا و كارآمد به نيازها و مطالبات گروههاي اجتماعي و جوامع محلي پاسخ دهد. چون به مثابه يك سازمان حرفهاي عمل نميكند. به همين خاطر جامعه مدني نميتواند تقاضاها و مطالبات گروههاي اجتماعي را بهطور موثر نمايندگي كند. جامعه مدني در ايران محدود است. بهرغم رشد و گسترش سازمانهاي جامعه مدني در دهه اخير، جامعه مدني نسبت به جمعيت 70 ميليوني جامعه ايراني از عمق و گستردگي چنداني برخوردار نيست. رشد و گسترش جامعه مدني در ايران ناموزون و نامتوازن بوده است سازمانهاي جامعه مدني به صورت پراكنده و نابرابر بهطور موضوعي و در سطح جغرافيايي توزيع شده است به عبارت ديگر رشد و گسترش آن كاريكاتورگونه بوده است و باعث شكلگيري «مركز» و «پيرامون» در عرصه جامعه مدني شده است. جامعه مدني در خود است نه بر خود. به عبارت ديگر جامعه مدني فاقد آگاهي نسبت به نقش، جايگاه، مسووليتها و وظايفش است و نميتواند به تعريف خود بپردازد. بيسيمايي و بيريختي از مختصات و ويژگيهاي ديگر جامعه مدني ايراني است جامعه مدني به لحاظ هويتي درهم ريخته و بهم ريخته است به همين خاطر فاقد هويتي مشخص است كه بتوان با آن شناسه آنرا شناخت و تعريف كرد جامعه مدني انزواگرا است انزواگرايي هم در سطح محلي و هم در سطح ملي و بينالمللي به چشم ميخورد جامعه مدني ايراني كمتر به گفتوگو و تبادل تجربه با ديگر جوامع مدني علاقهمند است. به همين خاطر حضور چنداني در عرصه محلي،ملي، منطقهاي و بينالمللي ندارد. جامعه مدني داراي ساختار عمودي (بالا به پايين ) و غيرمشاركتي است و مناسبات و روابط حاكم بر آن غيردموكراتيك است.
يكي ديگر از مسائلي كه در دو دهه اخير بازتوليد شده و در اشكال و سطوح مختلف سايه خود را در تار و پود برخي فعالان جنبش صلح گسترانيده است، پديده «نهيليسم» است. نهيليسمگرايي يكي از مهمترين چالشهاي فراروي جنبش صلح است كه در صورت تداوم و گسترش آن در بين فعالان اجتماعي، به بيعملي و كلبي مسلكي آنان منجر ميشود. چالش ديگر جنبش صلح، آنومي در سطح ذهنيت و انديشه فعالان مدني است كه خود، يكي از ويژگيهاي مهم جامعه ايراني در سالهاي اخير است. آنومي در سطح ذهنيت و انديشه فعالان مدني منجر به سرگشتگي، گسيختگي فكري يا بيفكري در بين آنان شده است. در صورت بيتوجهي به مكانيسمهاي جبراني براي رفع آنومي اين چالش بزرگ باعث ضعف، كمخوني و مانع پويايي و بالندگي جنبش صلح در ايران خواهد شد. فقدان نقد ميراث گذشته، قبض، سكتاريسم و انحصاري كردن، يكي ديگر از چالشهاي مهم فراروي جنبش صلح است. قبض، سكتاريسم و انحصاري كردن جنبش صلح مانع بزرگي براي بسط، كثرت و رنگارنگي آنان خواهد بود. فعالان اجتماعي تنها ميتوانند با نقد مستمر، شالودهشكني و باز تعريف مجدد مفاهيم، روابط و مناسبات، از موميايي شدن جنبشها جلوگيري كنند.
بهدلايل فوق بهنظر ميرسد و در زماني كه شبح جنگ در منطقه در حال گشتوگذار است فعالان، جامعه مدني و جامعه سازمانهاي غيردولتي ايران در حال ضعف و كمخوني مزمن به سر ميبرند و هيچ برنامه مشخصي براي عمل و اقدام در اين عرصه نداشته و ندارند در حالي كه بسيج عمومي عليه جنگ و جنگطلبان فرصت طلايي در اختيار جامعه مدني و جامعه سازمانهاي غيردولتي قرار داده است به رسالت و مسووليت اجتماعي خود عمل كنند و همچنين بتوانند به ائتلاف جهاني صلح پيوند بخورند. اگر دولتها به دليل وجود رابطه سلطهآميز و آمرانه نميتوانند با يكديگر مفاهمه و ارتباط داشته باشند حد اقل در سطح جامعه مدني كه عرصه آزادي و رهايي است ميتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند. مفاهمه و گفتوگويي كه ميتواند بدون لكنت زبان باشد و عناصري كه منجر به مخدوش شدن كلام در جامعه مدني ميشود را از پيشرو بردارند. بهنظر ميرسد جامعه مدني ايراني براي نقش موثر در جنبش جهاني صلح بايد به يك خانهتكاني اساسي بپردازد و از اين رخوت و ركود مستولي شده بر آن خارج شود بايد بدانيم كه جامعه مدني ضعيف نميتواند حامل پروژه دموكراسي، حقوق بشر و صلح در جامعه ايراني باشد. مهمترين پروژه فعالان نيروهاي اجتماعي در شرايط كنوني جامعه مدنيسازي و تدوين استراتژي برايگذار از جامعه مدني ضعيف به جامعه مدني قوي است.
* دكتراي علوم سياسي و پژوهشگر
متن خلاصه شده مقاله «جنبش جهاني صلح، جامعه مدني ايراني و خواب زمستاني» ارائه شده به همايش علمي «صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب».
سه شنبه 5 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]
-
گوناگون
پربازدیدترینها