واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام
دوستای خوبم من وقتی به کارهای مادرشوهرم فکر میکنم تپش میگیرمو احساس میکنم دارم خفه میشم .
اینا رفتارهایی که اون انجام میده تا منو آزار میده .
وقتی پیشش برای شوهرم میوه پوست میکنم یا دست میندازم دور شوهرم دو دقیقه بعد اون میاد همه کارهایی که من کردمو انجام میده .
وقتی پیش شوهرم میشینم اونم میاد پیش شوهرم میشینه .
وقتی جایی هستیم اگر بفهمه که قراره بعدش منو شوهرم باهم تنها باشیم دنبالمون میاد و نمیذاره منو شوهرم دوتایی باشیم . با اینکه ما جدا از اونا زندگی میکنیم . ولی تو هر موقعیتی که گیر بیاره این کارو میکنه .
اوقات بیکاری منوشوهرم برامون برنامه ریزی میکنه .
همش میخاد از کارهای من سر در بیاره و دخالت کنه .
وقتی یه چیزی میخرم حسودی میکنه و خودشو دختراش میرن و تقریبا مثل اون چیز من میخرن .
همش خودشو جلوی خانواده ام و شوهرم خوب نشون میده و میخان بگن که یعنی من بدم.
پشت سر من پیش فامیلاشون حرف میزنن و بدی منو میگن .
وقتی تو جمع با یه نفر صمیمی میشم و میخام دوست بشم اونقدر اون طرفو به حرف میگیرن و سرشو گرم میکنن تا دیگه با من حرف نزنه و رابطش بامن قطع بشه . ضمن اینکه من غریبم و تو شهر خانواده شوهرم زندگی میکنم و کسی رو ندارم که هم صحبتم باشه .
هیچ وقت نذار شوهرت تنها بره پیشش.خوب جلوی اونا لاو نترکون
عکس العمل شوهرت چیه پری جون و اینکه به شوهرت گله کردی یا نه...
lkمن کاملا تو رو درک میکنم پری جون
چون خودم توی همچین حالتی قرار گرفتم از روی تجربه ام می گم
رفت و امدتو کم کن وقتی خونه مادر شوهرت می ری خیلی با شوهرت لاو نباش خیلی معمولی باش خودت راحتری
بهت پیشنهاد میکنم حتما با رفتن به کلاسهای آموزشی یا ورزشی خودت را سرگرم کن تا هم کمتر به رفتار مادر شوهرت فکر کنی
و هم از تنهایی بیرون بیایی
عزیزم متاسفانه مادر شوهرت از جمله مادر شوهرهای حسود هستند که اگه میتونستند نمی ذاشتن هیچ زنی غیر از خودش در زندگی پسرش حضور داشته باشه.
موفق باشی
عید همگی شما مبارک[]به نظر من یک کلاس ثبت نام کن بلکه اون ها هم حسودی کنن و همان کار را انجام بدهن وقتشان کاملا پر می شود دیگر کاری بکارت ندارن
به نظر من
کاری نکن که حسادتش بیشتر کنی.شوهرت شوهر تو می مونه به شرطی که نسبت به این رفتاراش واکنش و حساسیتی نشون ندی.بذار عدات در بیاره،هر کار که تو می کنی آنم بکنه،شوهرت که می فهمه تو اول این کار کردی.بعدشم یه مادر حق نداره کناره پسرش بشینه؟؟؟؟این حق بهش بده.بعدم حالا چی می شه شما جلو مادر شوهرت دست نندازی دور کمر شوهرت؟!!این جوری اونم این کار نمی کنه
دختر خوب،یک کم سیاست داشته باش و عینک بدبینی از چشمت بردار
مادر شوهرت که همیشه همه جا با شما نیست،وقتی نیست با شوهر جونت لاو بترکون
عزیزم شما یه خانوم جوان تحصیل کرده ای اون خانوم در حدی نیست که خودشو با شما مقایسه کنه..من خندم میگیره ازین کارا...
مادر شوهر منم من هر کاری بکنم میکنه..شوهریم وسواس داره به جز دهنی من دهنی هیچ کسو نمیخوره..یه بار داشت با تلفن حرف میزد..سر سفره بودیم..با چنگال مرغ گذاشتم دهنش...
مامانش هنوز اونو قروت نداده بود با قاشق دهنیش برنج گذاشت دهنش...شوشوه بدش میاااااد..
جاریم بدش اومد ولی من خندیدم..به کودکی اون زن 60 ساله...
شوهرت پشتت باشه حلههههه..نباشه هم میتونی حلش کنی...
بعدم یه چیزی...مشاورای خانواده میگن بزار مادرش مطمئن باشه که نمیخوای پسرشو ازش بگیری..اون وقته که کاریت نداره..حساس نباش بهش کم کم بهتر میشه...ولی نزار از دستت درش بیاره هااا...
...................
اینو ببین:
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم."
سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است."
سقراط پرسید:"اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"
مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."
سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"
مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."
سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.
عزیزم کمی بیخیال باش و اصلا حساسیت نشون نده جلوی مادر شوهرت با همسرت خیلی گرم نگیر بذار اون چند ساعت مامانش پیشش بشینه و هر کاری میخواد بکنه تا احساس نکنه پسرشو ازش گرفتی و اونواز دست داده اگه اینطوری دلش خنک میشه بذار بشه شما هم همه ی عشق و محبت خودتو برای خونه ی خودتون و موقع های تنهاییتون نگه دار
blummen نوشته است:
عید همگی شما مبارک[]به نظر من یک کلاس ثبت نام کن بلکه اون ها هم حسودی کنن و همان کار را انجام بدهن وقتشان کاملا پر می شود دیگر کاری بکارت ندارن
یعنی واقعا حال کردم با این جواب...
ایول
blummen نوشته است:
عید همگی شما مبارک[]به نظر من یک کلاس ثبت نام کن بلکه اون ها هم حسودی کنن و همان کار را انجام بدهن وقتشان کاملا پر می شود دیگر کاری بکارت ندارن
کاملا موافقم
fatimaa نوشته است:
عکس العمل شوهرت چیه پری جون و اینکه به شوهرت گله کردی یا نه...
سلام بچه ها من چند روز نبودم .ببخشید دیر جواب میدم شوهرم میفهمه که مامانش اینکارارو میکنه . ولی میگه خب چی کارش کنم . بهش چی بگم . میگه تو اهمیت نده .
در ضمن مادر شوهر من بچه هاشو طوری تربیت کرده که از مامان باباشون کلی حساب میبرن وخیلی از بچه هاشون توقع دارن .
میدونین چیه هر چی میخام با مادر شوهرم کمتر ارتباط داشته باشم مثلا هفته ای یکبار شش هفت ساعت برم خونشون مادر شوهرم ولم نمیکنه و میخاد همش خودشو مهربون نشون بده که منو از تنهایی در بیاره ولی وقتی میرم پیشش بدتر اعصابم خورد میشه با کاراش .همش گله میکنه که نمیاین . هر چقدرم میریم بازم ول کن نیست .
در ضمن به جای اینکه بخاد پسرشو ببینه همش گیر میده به من که برم پیشش. به من چه مگه مادر منه ؟
میخد سر از کارام در بیاره .شوهرمم در مورد خانوادش اصلا سیاست نداره .
مادر شوهرت تقریبا مثل مادر شوهر منه البته مال من دیگه خداییش تا این حدم نیست.الان که خیلی بهتر شده ولی اولای عروسیم از این کارا می کرد همش می چسبید به شوهرم به خصوص وقتی می رفتیم بیرون. اما من یواش یواش درستش کردم هم با شوهرم صحبت کردم و هم اینکه یه کم ، کم محلی کردم تا سنگین تر باشه .این که یواش یواش درست شد ولی الانم تا یه کم می خندم یا باهاش گرم می شم زیرابی می ره.
مثلا من مادر خودمو می بینم و همش با مادر شوهرم مقایسه می کنم که واقعا سنگینی خودشو جلو عروس حفظ می کنه محبتش به جاست . اما مادر شوهر من کارایی که شوهرش باید براش کنه رو از شوهر من بیچاره توقع داشت.
به نظر من بهترین کار کم محلیه و این که رو شوهرتم یه ذره کار کنی البته با زبون و بدون تحکم و بد اخلاقی من الان اینقدر شوهرمو از محبت سیر کردم که دیگه به محبت کسی نیاز نداره.البته من وجدانا منکر محبت مادر و فرزند نمی شم و هیچوقت هم به شوهرم نمی گم با مادرش بد اخلاقی کنه اما بالاخره هر چیزی حدودی داره که باید رعایت شه.
.تا می تونی کمتر برو بیا.سعی کن سرتو یه جا مشغول کنی که واسه نرفتن بهانه داشته باشی.
monaliza نوشته است:
مادر شوهرت تقریبا مثل مادر شوهر منه البته مال من دیگه خداییش تا این حدم نیست.الان که خیلی بهتر شده ولی اولای عروسیم از این کارا می کرد همش می چسبید به شوهرم به خصوص وقتی می رفتیم بیرون. اما من یواش یواش درستش کردم هم با شوهرم صحبت کردم و هم اینکه یه کم ، کم محلی کردم تا سنگین تر باشه .این که یواش یواش درست شد ولی الانم تا یه کم می خندم یا باهاش گرم می شم زیرابی می ره.
مثلا من مادر خودمو می بینم و همش با مادر شوهرم مقایسه می کنم که واقعا سنگینی خودشو جلو عروس حفظ می کنه محبتش به جاست . اما مادر شوهر من کارایی که شوهرش باید براش کنه رو از شوهر من بیچاره توقع داشت.
به نظر من بهترین کار کم محلیه و این که رو شوهرتم یه ذره کار کنی البته با زبون و بدون تحکم و بد اخلاقی من الان اینقدر شوهرمو از محبت سیر کردم که دیگه به محبت کسی نیاز نداره.البته من وجدانا منکر محبت مادر و فرزند نمی شم و هیچوقت هم به شوهرم نمی گم با مادرش بد اخلاقی کنه اما بالاخره هر چیزی حدودی داره که باید رعایت شه.
.تا می تونی کمتر برو بیا.سعی کن سرتو یه جا مشغول کنی که واسه نرفتن بهانه داشته باشی.
میشه بگی که باید به شوهرم چه چیزاییرو یاد بدم ؟آخه من تو این شهر کسی رو ندارم که سرمو گرم کنم؟
بعد وقتی بهشون کم محلی میکنم همشون باهم هماهنگ به من کم محلی میکنن.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 564]